«هميشه پرسش از رابطه دينداري و اخلاق يا نقش و جايگاه فقه در برابر رفتار صحيح انساني مطرح بوده و خواهد بود. بدون شك قانون شرع و احكام فقهي، هدف نيست بلكه دين از ابتدا احكام شرعي را به عنوان چارچوبي براي حفظ نظام جامعه و تنظيم روابط انساني تعريف كرده و آنچه اصل و اساس است همان اخلاق است. اما از سوي ديگر به دليل همان حكمت تشريع اگر تنها به مسايل اخلاقي و انساني توجه و تمركز كنيم به مرور نظام اجتماع از هم خواهد گسست و اندك اندك تشخيصهاي فردي و برداشتهاي شخصي در تطبيق اخلاق و تنظيم روابط اجتماعي آسيبهاي فراوان ايجاد خواهد كرد و در همين حال هم اگر از مقصد و هدف اصلي غفلت كنيم به مرور قالبي خشك و بي روح از دين به جاي خواهد ماند كه هيچ رغبت و شوقي براي كسي ايجاد نميكند. به نظر ميرسد روايتي كه در اين باره از امام ششم (عليه السلام) نقل شده اين نسبت را بسيار ساده و دقيق روشن ساخته است. ايشان با تعبير «الفقه عماد الدين» فقاهت و احكام شرعي و قوانين اسلامي را به ستون فقرات دين تشبيه ميفرمايند كه بسيار تشبيه دقيق و راهگشايي است. تصور كنيد اگر در بدن كسي ستون فقرات نباشد يا داراي اختلال و آسيب شود، قطعا سلامت و زيبايي تمام بدن او هم به درد نخواهد خورد! از طرف ديگر نيز همين شخص اگر بهترين و سالمترين ستون فقرات را داشته باشد ولي بقيه اجزاي بدن او سالم و زيبا نباشد باز هم فايدهاي نخواهد داشت و حتى نميشود به او نگاه كرد!
بدن يك انسان زماني شكل صحيح و كامل دارد و كارايي و فايده و اثر و ارزش خواهد داشت كه پوست و گوشت و اجزاي مختلف آن به سلامت و زيبايي بر اساس ستون فقرات و پيرامون اسكلت گردآمده باشند.
اگر كسي بيشترين التزام و دقت را در مورد احكام شرعي و تقيدات مذهبي به كار ببرد اما اخلاق انساني نداشته باشد مثل يك اسكلت برهنه يا بدن استخواني بدقواره است كه حتى نميشود لحظهاي تحملش كرد و متقابلا اگر كسي هم بهترين اخلاق و رفتار را داشت اما اهل قيد و بند شرع و قانون و نظام دين نبود مثل كسي است كه گوشت و پوست و ماهيچهاش خوب است اما لحظهاي هم نميتواند سرپا بايستد! وقتي روي تحت افتاده عيب و نقصي در او معلوم نيست و چه بسا زيبا و مطلوب و طبيعي به نظر برسد ولي به محض آن كه بخواهد بلند شود و بايستد تازه ديگران ميفهمند كه فقدان استخوان بندي محكم و اساسي چه خلأ و كمبود مهمي است!