دلیل شعاری شدن برخی آموزه‌های دینی
کد خبر: 3653177
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۹
رئیس موسسه بهداشت معنوی تبیین کرد:

دلیل شعاری شدن برخی آموزه‌های دینی

گروه حوزه‌های علمیه: رئیس موسسه بهداشت معنوی و استاد حوزه علمیه با بیان اینکه ادعای معنویت بدون اخلاق، ادعای واهی است گفت: یکی از مهم‌ترین دلایل شعاری شدن برخی آموزه‌های دینی و قرآنی این است که از منظر علوم تجربی به این آموزه‌ها نپرداخته‌ایم.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدرضا مظاهری‌سیف دیشب 23 مهر در نشست علمی «فقه القلوب» در انجمن‌های علمی حوزه با اشاره به مرز معنویت با سایر علوم گفت: مهم‌ترین دانش و پایه‌ای‌ترین دانش در علوم اسلامی، فقه است، لذا در وهله اول باید نسبت میان این دو علم یعنی معنویت و فقه بررسی شود.

وی با بیان اینکه فقه القلوب مرز مشترک میان معنویت و فقه است ادامه داد: در تعریف معنویت می‌توان چند دلالت برای واژه معنویت بیان کرد، در عرفان معنا در برابر صورت است و مکاشفات نیز کشف‌های صوری و معنوی هستند و در فلسفه نیز موجودات به  مادی و معنوی  طبقه بندی می‌شوند.

مظاهری سیف با اشاره به مفاهیم بیان شده برای معنویت گفت: معنویت می‌تواند نوعی دغدغه فکری نسبت به مسایل روح و روان باشد؛ همچنین تعریف دیگر از معنویت نوعی توجه به دین، خدا و تجربه دینی است و مفهوم سوم برای معنویت به جنبه‌های روحی و حالات معنوی افراد گفته شده است.

این محقق و استاد حوزه علمیه تصریح کرد: جان هینز معنویت را حرکات درونی روح انسان به سوی حقیقت و امر متعال یا الوهیت تعریف کرده است و روف نیز منبع غایی، رازآلود و فراتر از خود؛ نوعی روش فهم؛ آگاهی درونی و وحدت شخصی را مولفه‌های معنویت برمی‌شمارد.

مظاهری سیف ادامه داد: مقام معظم رهبری در چند مورد معنویت را تعریف کرده‌اند که در بین اندیشمندان اسلامی بیشترین کاربرد را معنویت در سخنان ایشان دارد و از این واژه بیشتر از دیگران استفاده کرده‌اند؛ ایشان در تعریفی از معنویت فرموده است که دلبستگی به زر و زیور دنیا و زخارف آن پیدا نکردن، معنویت است.

وی افزود: ایشان همچنین رابطه و اتصال قلبی با خداوند را به عنوان تعریف دیگری از معنویت فرموده‌اند، همچنین مجذوب شدن در مقابل لطف الهی از دیگر تعاریف ایشان از معنویت است که البته جمع تعاریف دوم و سوم قدری دشوار است ولی می‌توانیم این طور آن دو را جمع کنیم که مراد از رابطه قلبی، رابطه مجذوبانه با خداوند است.

این محقق حوزه علمیه بیان کرد: علامه طباطبایی(ره) معتقد است که در نهاد انسان غریزه‌ای به نام غریزه واقع‌بینی موجود  است که گاهی در برخی افراد به کار افتاده و به یک رشته درک‌های معنوی وادارش می‌کند بر این اساس، هر انسان به واقعیت ثابتی ایمان دارد.

این محقق تصریح کرد: اگر معنویت را طوری تعریف کنیم که منحصر به انسان‌های خاص شود تعریف درستی نکرده‌ایم، لذا باید طوری آن را تعریف کنیم که همه آن را بفهمند و درک کنند. گاهی ما کسی را که ویژگی‌های بد مادی دارد مورد سرزنش قرار می‌دهیم و می گوییم به خودت بیا؛ بنابراین در چنین انسانی هم معنویت وجود دارد که ما برای بازگرداندن او به مسیر درست تلاش می‌کنیم از طرفی باید میان معنویت و حقیقتی ثابت ارتباط برقرار کنیم.

مظاهری‌سیف تاکید کرد: معنویت به عنوان یک استعداد روحی نامحدود است که در ارتباط با خدا تعریف شده و دو هسته بینشی و انگیزشی دارد؛ این نوع تعریف می‌تواند مقسم معنویت حقیقی و کاذب باشد ولی اگر تعاریف مثبت یعنی حرکت به سوی امر متعال را در نظر بگیریم دیگر مقسمی میان مثبت و منفی وجود نخواهد داشت.

استاد و محقق حوزه علمیه عنوان کرد: تکیه بر ابعاد باطنی و درونی انسان و رفتار ظاهری خارج از موضوع معنویت است و در اخلاق موضوعیت دارد بنابراین کسی نمی‌تواند ادعای معنویت بکند ولی به اخلاق بی‌توجه باشد و آن را نادیده بگیرد.

مظاهری‌سیف تصریح کرد: برخی مدعی هستند که معنویت باید با شریعت‌گرایی و شریعت تعریف شود که به‌هم ریختن مرز قلمروهای آگاهی است.

وی با بیان اینکه روح منشا حیات است که هم غیرمادی و هم غیرجسمانی است بیان کرد: به همین دلیل خداوند ابتدا جسم مادی را خلق و بعد از روح خود در او دمید؛ و بعد از مرگ نیز روح باقی است همان طور که تعبیر قرآن این است که ما مرگ را می‌چشیم بنابراین حیات، ذاتی این روح است.

استاد و محقق حوزه علمیه عنوان کرد: در تفسیر المیزان در مورد استعداد روحی آمده است که قابلیت تبدیل روح بشری به روح مطلق الهی، استعداد روحی است و براساس منطق قرآن، روح منشأ حیات انسانی، حیوانی و ملائکه و نباتات است همان طور که قرآن فرموده است: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/21) لذا روح الهی که در انسان دمیده می‌شود، این پروژه دمش الهی خاتمه نمی یابد بلکه در مراحل بالاتر نیز بر او دمیده می‌شود همان طور که قرآن فرموده است: «أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(مجادله/22) که علامه، ایمان را مصداق آن می‌داند.

مظاهری‌سیف ادامه داد: انسان وقتی در مسیر ایمان باشد اعطا و افاضه روح الهی برای او تداوم دارد و چنین انسانی رشد می‌کند و آیات متعدد دیگری نیز داریم که ایمان را افزایش‌پذیر می‌داند، لذا معنویت نیز ارتقا می‌یابد و معنویت نیز دارای مراتب و رتبه‌بندی می‌شود و ممکن است انسان تا جایی پیش برود که به درجه ولایت برسد.

ادعای معنویت بدون اخلاق، ادعای واهی است/دلیل شعاری شدن آموزه‌های دینی

مظاهری‌سیف عنوان کرد: اگر روح منبع حیات و اشتدادپذیر هم هست آیا می توانیم بگوییم انسان‌هایی زنده‌تر از دیگران هستند؛ مروری بر ادبیات قرآن موید این مسئله است؛ «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً » و اساسا دعوت دین و خدا و رسول به سمت همین زنده شدن و اشتداد روحی است که فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ»(انفال/24).

این محقق و استاد حوزه علمیه با اشاره به آیه «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»(اسراء، 85) عنوان کرد: برخی از این آیه برداشت کرده‌اند که خیلی نمی‌توان در مورد روح صحبت کرد، زیرا ناشناختنی است ولی این برداشت درست نیست، زیرا مفسران برداشت‌های تفسیری ارزشمندی از آن کرده‌اند ضمن اینکه می‌توان برداشت کرد که قلیلی از شناخت روح هم علم بسیار زیاد و مشتمل بر مجموعه زیادی از معارف است.

مظاهری سیف با اشاره به کاربردهای مفهوم معنویت ادامه داد: وقتی سخن از معنویت هست بیشتر مقولات غیرمادی مانند جهنم و بهشت و ... مد نظر است؛ گاهی مراد ما از معنویت پرداختن به مناسک معنوی مانند اعتکاف و شب قدر و ... به عنوان نهاد معنویت است و اطلاق سوم کاربرد معنویت، علم معنویت یعنی مجموعه ایده‌ها و نظریات معنوی در مقابل نظریات سکولار است که در واقع وارد قلمرو علمی می‌شویم.

وی در نسبت معنویت و فقه با بیان اینکه اطلاق سوم در اینجا مد نظر است افزود: موضوع علم معنویت، استعداد روحی است، و روش آن نیز روش تفسیری تجربی است؛ بشر با سعی و خطا و تجربه نمی‌تواند در این مورد دانشی داشته باشد بلکه باید از تفسیر و روایات نیز بهره ببرد بنابراین فرضیاتی از منابع دینی استخراج و در قلمرو تجربه قرار می گیرد، لذا معنویت علمی تفسیری تجربی است.

مظاهری سیف تصریح کرد: معتقدم به این علم تاکنون توجه نکرده‌ایم زیرا خیلی از علوم دینی قابلیت بررسی تجربی دارد و این مسئله سبب شده تا آموزه‌های دینی شعاری و غیرکاربردی به نظر بیاید در حالی که معنویت به روش تجربی کاربست‌ها و کارکردهای معنوی را نشان می‌دهد مثلا فلان ویژگی مثبت می‌تواند باعث نشاط و شادی انسان شود.

وی افزود: فقه دو کاربرد دارد؛ اطلاق به معنای روش تحقیق در منابع دینی و به معنای یک علم که تعریف اول از فقه به عنوان ابزار ما در کشف معنویت است و نوع دوم نیز به تعبیر شیخ مرتضی دانستن احکام شرعی، فقه است که  البته به تدریج این تعریف توسعه یافته است.

این استاد و محقق حوزه علمیه بیان کرد: در عمل در میان فقها دو رویکرد اصلی در قلمرو فقه وجود دارد؛ یک دسته از نظریات؛ انحصاگرا هستند و معتقدند که فقه در افعال جوارحی و اعمال ظاهری منحصر است و اگر فقه در جایی به اعمال قلبی هم می‌پردازد به خاطر نیاز به اعمال جوارحی است مانند نیت برای نماز.

وی افزود: رویکرد دوم شمول فقه نسبت به افعال جوارحی و جوانحی است یعنی معتقد است که ما محدود به افعال ظاهری نیستیم و اگر هدف فقه تبیین احکام شرعیه است چرا فقیه نباید به آن بپردازد؟ که کسانی مانند صاحب عروة در زمره معتقدان به این تعریف است.

مظاهری سیف اظهار کرد: انحصارگرایان در تعریف فقه، فقه القلوب را به اخلاق واگذار می‌کنند همان طور که عبدالاعلی سبزواری گفته است که کتب فقه مطلقا به اعمال جوارحی پرداخته است و امور جوانحی را کتب اخلاقی برعهده گرفته است لذا این افراد معتقدند که فقها نباید به مباحثی مانند اعمال جوانحی بپردازند که این مسئله از نظر ما درست نیست زیرا الزمات اخلاقی با الزامات فقهی متفاوت است و اخلاق نمی‌تواند وارد موضوعاتی مانند مستحبات و ... شود.

این محقق و استاد حوزه علمیه با بیان اینکه برخی مانند علامه حلی، اعمال جوانحی را در دایره کلام مورد بحث قرار می‌دهند افزود: به نظر بنده بر فقیه واجب است که روی ابعادی مانند فقه القلوب کار کند که متاسفانه ابواب معنویت‌گرای فقه بسته و تعطیل شده است و آن را به اخلاق و کلام سپرده است.

وی با اشاره به دلالت قرآن بر پرداختن به فقه القلوب تاکید کرد: قرآن فرموده«لَا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ»(بقره/225) یعنی فعل قلبی انسان مورد مواخذه است و اگر فقه قرار است تضمین سعادت اخروی کند باید به مکلف راه آن را هم نشان دهد همچنین قرآن فرموده است:«وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا »(اسراء/36) بنابراین آیا این موارد ما را وادار نمی‌کند که به مقولاتی مانند احکام قلبی نیز بپردازیم در حالی که بخش مهمی از تکالیف شرعی در افعال قلوب است و واجب است افعال قلوب نیز در فقه بحث شود.

captcha