آبروی کهن‌شهرم را به چوب حراج ننوازید
کد خبر: 3654244
تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۴

آبروی کهن‌شهرم را به چوب حراج ننوازید

گروه فرهنگی: اینجا قطعه ای از "ایران"، سرزمین آزادگان، دارالامان حکومت صفوی، دارالارشاد اردبیل است که مردم آن، صفا و مهر و صلح را شرط بقای انسانیت می‌دانند.

به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از اردبیل، به نقل از فارس، در روزگار عجیبی، در هیاهوی میان خودی و ناخودی، از قوانین انسانی مروت را نادیده می‌گیریم. در بی‌نظمی گسترده‌ای غرق شده‌ایم و از همین روی "قایق آرامش را بر هیچ ساحلی کناره نیست".
اینکه «زنگار کینه کِی بر دلهامان نشست و خشم گوشه دنج خانه هامان را برگزید»، شاید دغدغه بسیاری از مردم ما باشد. مردمی نجیب که ماندن، ساختن و زیستن در صلح و آرامش را بیشتر می‌پسندند تا جدال بر سر "هیچ".
چوب حراج برمی‌داریم بر داشته و ناداشته دیگری، بی آنکه او را از خود بدانیم. مگر نه اینکه «موطن آدمی را بر هیچ نقشه‌ای نشانی نیست»؟.. همین اندیشه، بر این پندار است که «موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که دوستش می‌دارند»؛ پس از چه روست که زندگی‌هامان روی به ناآرامی می‌گذارد؟
کلام نغز منتسب به امام جعفر صادق (ع) در ذهنم خودنمایی می‌کند؛ می فرمایند: المُؤمنُ حرامٌ کُلُّهُ: عِرضُهُ و مالُهُ و دَمُهُ: مؤمن سراسر وجودش حرمت است: حرمت آبرو، حرمت مال و حرمت خون و جان او. (مستدرک، ج ٩، ص ٢٣٩)
نگاهم بر صفحه خبری می‌لغزد که جای جای آن را بی‌حرمتی اشغال کرده است. چه ساده حرمت‌ها شکسته می‌شوند، آنجا که نفع خود را در مخاطره می‌انگاریم؛ در حالی که اسلام آورده‌ایم به پیامبری که فرمود: مَن سَتَرَ علی اَخیهِ سَتَرَهُ اللهُ فی‌الدُنیا و الآخرة: کسی که عیب‌پوش برادر دینی خود باشد، خداوند حیثیت و آبروی او را در دنیا و آخرت محفوظ خواهد داشت. (شهاب‌الأخبار، ص ١٩٥)
زمزمه اسپیکر مرا به خود می‌خواند: پنجه درافکنده ایم با دستهامان.. به جای رها شدن..
جستجو می‌کنم؛ نتیجه‌ای توجهم را جلب می‌کند: «واژه آبرو در ارتباط با دیگر مفاهیم روان‌شناسی نظیر اعتماد به نفس، عزت‌نفس و حرمت‌نفس مورد بررسی قرار می‌گیرد. در واقع آبرو پدیده‌ای اجتماعی است که چهره بیرونی روابط اجتماعی را معلوم می‌کند. آبرو چیزی نیست که کسی با آن متولد شود، بلکه مفهومی اکتسابی است که بر جریان رشد شخصیت به همراه هویت‌های فردی و اجتماعی انسان شکل می‌گیرد و شکل‌گیری آن در گروی پاره‌ای رفتارها و مقررات اجتماعی است. آبرو پدیده‌ای اجتماعی است که خود را در رفتارهای ما منعکس می‌کند و به عبارت دیگر در گروی ارزش‌ها، بینش‌ها و مسائل فرهنگی است که تعیین می‌کنند چه رفتاری ارزش‌مند و چه رفتارهایی به ویژه در معاشرت با دیگران قبیح هستند و پذیرفته نمی‌شوند. به همین دلیل است که بسیاری از رفتارهایی که در یک جامعه آبروبر است، در جوامع دیگر نیست».
همه اینهارا کنار هم می‌چینم... از خود آغاز می‌کنم؛ بعد، خانواده، بستگان درجه یک و دو و سه، همسایگان و همکلاسان، هم‌شهریان، هم‌زبانان و هم‌میهنانم را در ذهن متصور می‎شوم. به‌راستی از آبروی کدام‌یک می‌توانم بگذرم؟ آبروی کدام به آبروی من گره نخورده است؟
بازمی‌گردم؛ خبر را بازخوانی می‌کنم و خشم نهفته در آن را برنمی‌تابم.
بیشتر ما انیمیشن شرک را با کودکان خود به تماشا نشسته‌ایم. غول مهربان قصه، در پس ظاهری ترسناک، شخصیت خود را بسان پیاز لایه لایه تحلیل می‌کند. این نکته را آوردم که بگویم در لایه‌های هر جامعه‌ای خیر و شرهایی نهفته است. قرارمان اگر بر مهر است و دوستی و صلح، چرا شرها را بیرون می‌کشیم و زیر ذره‌بین می‌بریم؟ مگر نه اینکه گریبان خودمان نیز گیر است؟
سال‌هاست میهمان دارالارشاد اردبیل و ساکن این شهرم. دارالامان حکومت صفوی که بسیاری از هرج و مرج‌های ایران آن روزگار را برانداخت. در این شهر، همچون بیشتر شهرهایی که در آنها زیسته یا به آنها سفر کرده‌ام، خوبی و بدی را در کنار هم یافته‌ام. نمی‌توان چشم بر خوبی‌ها بست و صرفا" شر و بدی را نشان کرد.
نیکی آیین این دیار است. مهر در رگ‌های این شهر هماره جریان داشته و دارد. آسمان هرکجای این بوم آبی و آفتابی ست. نمی‌توان تکه ابری را دید و اعلام ناپایداری دائمی کرد. از این رو، لازم است اصحاب قلم و رسانه -که نقشی اساسی و برجسته در انتقال تعاریف و مفاهیم و اخبار و اطلاعات به جامعه دارند- شرافت و آزادگی را چاشنی داشته‌های خود کنند و سفیر مهرورزی باشند تا ترس و وحشت و خشم و کین.
به ایران می‌اندیشم: معنی واژه "ایران" سرزمین آزادگان است و صدای محمد گلریز از میان همه خاطرات درونم آواز سرمی‌دهد:
من آزاده از خاک آزادگانم، گل سرو می‌پرورد دامن من
captcha