به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، اخلاق؛ از جمله مولفههای مهم و اساسی در هر جامعهای محسوب میشود که بنا بر نظر همه متفکران و صاحبنظران، برچیده شدن آن از متن جامعه، زوال و نابودی آن جامعه را در برخواهد داشت، اسلام نیز تاکید فراوانی بر اخلاق و اخلاقی زیستن انسان دارد و برهمین مبنا پیامیر اسلام(ص) که مظهر و نمونه کاملی از یک انسان اخلاقمدار است میفرماید«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ». خبرگزاری ایکنا درباره رابطه دین و اخلاق، گفتوگویی با «محسن آرمین»، قرآن پژوه و پژوهشگر دین داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این گفتوگوها تنها نقطه نظرات مصاحبه شوندگان گرامی است و ایکنا در صدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
ایکنا: چه رابطه و نسبتی میان دین و اخلاق وجود دارد و آیا اخلاق امری فرا دینی است؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید مشخص کنیم که مقصودمان از اخلاق و دین چیست؟ و چه تعریفی از اخلاق و دین را مد نظر داریم. به گمان من در این پرسش مقصود از اخلاق، علم اخلاق و فلسفه اخلاق نیست، بلکه مقصود گزارههای اخلاقی ناظر به خوب و بد و یا شایست و ناشایست بودن یا به تعبیر قدما حسن و قبح افعال ارادی موجود مختار است. همان گزارههایی که اساس و مبنایشان عدالت و اصل طلایی اخلاق است. یعنی همان اصلی که به موجب آن باید آن گونه عمل کنیم که میخواهیم دیگران نیز این چنین عمل کنند و عمل ما یک قاعده عام و جهانشمول باشد.
مقصود ما از دین نیز مجموعهای از عقاید و اوامر و نواهی است که خداوند بشر را بدانها فراخوانده است. البته اگر بخواهیم درباره نسبت اخلاق و دین به طور جامعتر سخن بگوییم باید علاوه بر اوامر و نواهی دینی، فعل الهی را نیز در تعریف دین منظور کرده که فعلاً از آن صرفنظر میکنیم. اخلاق و دین با تعاریفی که بدان اشاره شد از منظر مذهب شیعه مقولاتی ذاتاً مستقل از یکدیگرند، زیرا شیعه امامیه برخلاف اهل سنت که عموماً پیرو مکتب کلامی اشعری هستند، به حسن و قبح عقلی افعال معتقد است، بدین معنا که معتقد میباشد افعال ارادی موجود مختار عقلاً دارای حسن و قبح است و میتواند موضوع ارزش داوری اخلاقی قرار گیرد.
با توجه به تحلیلی که عرض شد البته اخلاق به این معنا امری فرا دینی است یعنی همواره ارزشهای فی نفسه مستقلی وجود دارند که فعل فاعل مرید مختار با آن سنجیده میشود و خداوندِ مریدِ مختارِ عالمِ حکیم، خود را ملزم به رعایت آنها میداند. یعنی خداوند از آن حیث که عادل و حکیم میباشد، نفس خود را ملزم ساخته است که بر خلاف ارزشهای اخلاقی عمل و یا حکم نکند. «به تعبیر مرحوم مطهری نه هرچه خدا حکم کند، خیر و عدالت است؛ بلکه خداوند به آن چه خیر و عدالت است، حکم میکند».
این امر به روشنی مورد تأیید قرآن است. قران همواره بر انطباق اراده و مشیت خداوند بر ارزشهای اخلاقی تأکید میکند و اساساً این اصل را مبنای استدلال خود با مشرکان قرار میدهد به عنوان مثال در اثبات این که انسانها در روز قیامت براساس اعمالشان مورد باز خواست قرار میگیرند در قالب استفهامی تقریری میپرسد: «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ؛ آیا جزای نیکی جز نیکی است؟» در واقع خداوند در این آیه به یک اصل اخلاقی که مورد پذیرش همه انسانها است و به ارزشی که مورد پذیرش هر عقل سلیمی میباشد استناد میکند، یعنی این که امکان ندارد برخلاف این قاعده اخلاقی خداوند جزای نیکی را بدی دهد. یا میفرماید «إن الله یأمرکم بالعدل و الاحسان» روشن است که این آیه وقتی معنا دارد که پیش از هر امر و نهی ای از سوی خداوند ارزشهایی به نام عدالت و احسان در میان باشد و مخاطبان از آن درکی داشته باشند. اگر مخاطبان این آیه مستقل از دین ندانند عدالت و احسان چیست، و برای شناخت آن نیاز داشته باشند دین آنها را تعریف کند، این آیه حاوی هیچ سخن مفیدی نخواهد بود.
به گمان بنده از این هم میتوان یک گام فراتر نهاد و گفت اصولاً اخلاق که از شؤون عقل است یعنی در حوزه عقل عملی است، همانند عقل مقولهای ماقبل دین است یعنی همان گونه که ما با عقل خدا را ثابت میکنیم و آموزههای دینی را فهم و در مورد آنها داوری میکنیم، دین و آموزههای دینی را نیز مورد نقد اخلاقی قرار میدهیم. یک مثال ساده میتواند این نکته را روشن کند فرض کنید کسی مدعی پیامبری شود و انسانها را به دروغگویی و دزدی دعوت کند، در این صورت ما در دروغگو بودن این مدعی پیامبری تردید نمیکنیم، زیرا آن چه او ما را بدان فرمان میدهد امری ضد اخلاقی است.
ایکنا: تفاوت میان مبنای اخلاق در جوامع دینی و غیر دینی چیست؟
لابد مقصود شما از جوامع غیر دینی جوامعی است که تمامی شؤون آن براساس عقل اداره میشود و دین نفیاً یا اثباتاً در مناسبات آن و نحوه اداره آن هیچ نقشی ندارد چنین جامعهای را اصطلاحاً جامعه سکولار مینامند. در دوره مدرن که خدا و دین از عرصه زندگی اجتماعی حذف و به حوزه خصوصی تقلیل یافته است، کوشیده شده در عرصه عمومی اخلاق جایگزین دین شود. در واقع اخلاق در جوامع غیر دینی یا سکولار اخلاق اجتماعی و به عبارت بهتر اخلاق شهروندی است. به عبارت بهتر اخلاق در خدمت زندگی اجتماعی بهتر و در سطح روابط اجتماعی انسانها با یکدیگر تعریف میشود. انصافاً هم برخی جوامع مدرن در این زمینه کاملاً موفق عمل کردهاند. این اخلاق هیچ ارتباطی با خویشتن انسان نداشته و در حوزه تعالی و رشد معنوی و کمال انسان کارکردی ندارد. برخلاف اخلاق دینی که هدف آن علاوه بر بهبود زندگی اجتماعی رشد و تعالی انسان نیز هست، زیرا در نگرش دینی، روابط انسان با همه چیز در این دنیا در نسبتی که انسان با خداوند دارد و به عبارت بهتر در نسبت با جهان آخرت و زندگی جاویدان تعریف میشود. در نگرش دینی انسان برای دستیابی به رستگاری جاویدان باید نفس خود را تهذیب کند و تعالی بخشد. این تهذیب و کمال البته بدون زیست اجتماعی انسان تأمین نمیشود. آن چه در باره اخلاق دینی گفتیم در مقام اثبات است و نه در مقام ثبوت یعنی آن چه که واقعاً در جوامع دینی شاهد آن هستیم متأسفانه عموماً نسبتی با این تعریف از اخلاق دینی ندارد.
ایکنا: چرا در جامعه امروز، اخلاق و اخلاقی زیستن کمرنگ شده است؟
سوگمندانه باید گفت که جوامع دینی از نظر اخلاقی عموماً در شرایط انحطاط به سر میبرند. دروغ، ریا، تظاهر، عدم احترام به حقوق دیگران، نقض پیمان و عدم وفای به عهد و ... از پدیدههای شایع در برخی جوامع مسلمان است. به گمان بنده علت اصلی این نابسامانی اخلاقی، تلقی غلطی است که از دین وجود دارد. در واقع مشکل را باید در نوع نگرش دینداران به دین و انتظارات از آن جستجو کرد. چنان که میدانیم دین از سه مؤلفه عقاید، احکام و اخلاق تشکیل میشود. این که ترتیب اهمیت این سه گانه در سطح تئوری و نظر چیست، یک بحث است و اینکه مسلمانان به این سه گانه چگونه مینگرند، بحثی دیگر. در جوامع مسلمان امروز در این ترکیب سه گانه احکام یا فقه دست بالا را دارد، عقاید در مرحله بعد قرار دارد و اخلاق در مرحله سوم. در حالی که به لحاظ نظری شاید برعکس باشد. احکام در خدمت حفظ و تحکیم عقاید هستند و احکام و عقاید در خدمت تعمیق اخلاق و زیست صحیح مؤمنانه و تعالی بخش، آن گونه که به رشد و کمال روح انسان بینجامد و سعادت ابدی او را تأمین کند.
اهمیت نماز در قرآن آن است که موجب زیست اخلاقی انسان میشود «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» اما برخی امروز به نماز صرفاً به عنوان یک وظیفه شرعی که مکلف به انجام آن هستند و انجام آن ثواب دارد مینگرند. قرآن به صراحت تحقق تقوی را که امری کاملاًاخلاقی است به عنوان حکمت روزه ذکر میکند «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَيْکُمُ الصِّيامُ کَما کُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» اما در جوامع امروز، روزه از سطح انجام یک تکلیف شرعی فراتر نمیرود؛ به همین دلیل است که نماز و روزه و دیگر احکام شرعی به گسترش فضایل اخلاقی و کاهش رذائل اخلاقی در جوامع مسلمان نمیانجامند. به نظر میرسد ما در این زمینه نیازمند یک بازنگری جدی و همه جانبه هستیم. شریعت علی القاعده باید ذیل اخلاق قرار داشته باشد. مرحوم مطهری درباره نسبت عدالت و احکام شریعت میگفت : عدالت در سلسله علل احکام است نه هرچه شرع گفت عدل است؛ بلکه هر آن چه عدل است دین میگوید. همین قاعده را در باره اخلاق که عدالت از شؤون آن است میتوان معتبر دانست و گفت: اخلاق در سلسله علل احکام است نه هر آن چه دین میگوید اخلاق است، بلکه هر آن چه که اخلاق است، دین میگوید. معنای این سخن آن است که فقیه ما در استنباط حکم شرعی از منابع باید در کنار سایر ملاکها، معیار اخلاق را نیز مد نظر داشته باشد و اگر استنباط او با ارزشهای اخلاقی تعارض داشت، در درستی استنباط خود شک کند و مجدداً ادله شرعی را مورد بررسی قرار دهد. متأسفانه در حال حاضر در فقه ما معیار و ملاک اخلاق در مرحله استنباط احکام غایب است. به همین دلیل است که بسیاری از احکام، به ویژه در معاملات با موازین اخلاقی سازگار نیستند. میتوان مثالهای فراوانی را از متن فقه موجود در اثبات این ادعا ارائه داد، اما برای اجتناب از اطاله کلام از آن صرفنظر میکنم.
ایکنا: چه راهکارهایی برای احیای اخلاق در جامعه وجود دارد؟
فکر میکنم بخشی از پاسخ این پرسش را در ضمن پاسخ به سؤال قبل دادم. در جامعه ایران علاوه بر نوع نگرش به نسبت دین و اخلاق، عامل سیاسی و در آمیختن دین و سیاست همه به تشدید این مشکل کمک کرده است. بدین معنا که متأسفانه برخی از مسؤلان و احزاب و جریانهای سیاسی در استفاده از دین برای حل معضلات اجتماعی زیادهروی کرده و میکنند. درباره استفاده از منابع طبیعی مثل نفت اصطلاحا میگویند استحصال بیرویه و خشن از مخازن نفت موجب کوتاه شدن عمر آنها میشود. متأسفانه ما در عرصه سیاست مرتکب چنین اشتباهی شدهایم و استحصال بیرویه از دین در خدمت مقاصد سیاسی و حل مشکلات کشور که عمدتاً ریشه در سوء مدیریت و بیکفایتی دارد، موجب تضعیف باورهای دینی در جامعه شده است. چنان که میدانیم از منظر روانشناختی اخلاق به دین نیازمند است و دین یکی از عوامل تضمین کننده حفظ و تقویت هنجارهای اخلاقی در جامعه است. این عامل به ویژه در جوامع دینی نقشی اساسی دارد. تضعیف باورهای دینی عملاً به معنای تضعیف یکی از مهمترین پشتوانههای اخلاق در جامعه است. در کنار این عوامل نرم افزاری از عوامل سخت افزاری نیز نباید غافل شد. دشواریهای زندگی، وضعیت نامساعد اقتصادی، و ضعیت ناگوار معیشتی، رواج فساد و رشوه و ... زمینه زیست اخلاقی را به شدت تضعیف میکند. در چنین شرایطی اخلاقی زندگی کردن دروغ نگفتن، چاپلوسی نکردن، رشوه ندادن و ... هزینه سنگینی دارد و موجب محرومیت فرد از بسیاری از برخورداریها میشود. طبیعی است از توده مردم نمیتوان انتظار داشت از منافع خود چشم بپوشند و همچون فرهیختگان عمل کنند. به همین سبب میبینید وقتی دولت اعلام میکند کسانی که نیاز ندارند برای یارانه ثبتنام نکنند تنها سه چهار در صد جامعه به این دعوت پاسخ مثبت میدهند!