به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، این روزها همچنان حال و هوای اربعین و شور حسینی باقی است و زوار بسیاری در حال بازگشت از دیار حبیب هستند. مناسب دیدیم گزارشی درباره انتقال ضریح امام حسین(ع) از قم به کربلا تهیه کنیم. در این رابطه پای صحبت حمیدرضا آزادگان، مدیر داخلی کارگاه ساخت ضریح و مهدی قزلی، نویسنده سفرنامه پنجرههای تشنه نشستیم. متن این گزارش از نظرتان میگذرد؛
ـ شما در مراحل ساخت و انتقال ضریح امام حسین(ع) به کربلا چه نقشی برعهده داشتید؟
من عضو هیئت امنا نبودم، ولی از شهریور سال 87 و تقریباً از اوایل عملیات اجرایی ساخت ضریح مطهر در کارگاه حضور داشتم و مدیر داخلی کارگاه شدم؛ البته هیئت امنا به من لطف داشتند و تقریباً در تمام تصمیمگیریها از ابتدای ساخت ضریح تا نصب آن در کربلا، در تمام جلسات حضور داشتم.
ـ لطفاً در این باره که بر چه اساسی قرار شد ضریح اباعبدالله(ع) در ایران ساخته شود برایمان توضیح دهید و اینکه کار ساخت از چه زمانی آغاز شد؟
در سال 85، حاج محمد دانش آشتیانی، یکی از خیرانی که با عتبات عالیات ارتباط داشت و از زمان سقوط صدام در عراق فعالیت میکرد و گاهی برنامههایی را در این کشور اجرا یا وسایلی را برای حرمها آماده میکرد، مانند لوستر، چراغ، لامپ و ... از دوستانی که در آستان قدس حسینی داشت، شنیده بود که قرار است ضریح امام حسین(ع) تعویض شود.
وی پس از آنکه به قم آمد، عدهای از دوستانش همچون حاج محمود پارچهباف، حجتالاسلام والمسلمین تکیهای، حسین خلج و ... را دور هم جمع کرد و گفت که بیایید کاری در این باره بکنیم و ساخت ضریح را انجام دهیم. البته در آن زمان که قرار شد این کار صورت گیرد، هیچ نقشه مشخصی برای انجام این کار وجود نداشت و فقط این تصور وجود داشت که میخواهند یک ضریح برای مرقد مطهر امام حسین(ع) بسازند؛ حال آن که این ضریح از چه موادی باید ساخته شود و به چه مشاغلی در این رابطه نیاز است و چه هنرهایی باید به کار گرفته شود، در همان ابتدای کار مشخص نبود. توجه اصلی به این نکته معطوف بود که قرار است ضریح در ایران ساخته شود.
بر همین اساس هیئت امنا تشکیل شد که بعضی از علمای حوزه علمیه و فعالان عرصه حج و زیارت، معتمدان بازار و شهر که در مجموع 12 نفر میشدند، عضو آن شدند. پیگیریهای بسیاری صورت گرفته که قریب به یک سال زمان برد تا مجوز ساخت ضریح از تولیت آستان قدس امام حسین(ع) گرفته شد و پس از آن فراخوان طراحی ضریح اعلام شد و طراحان مختلفی پای کار آمدند.
مباحث بسیاری صورت گرفت و در پایان، کار ساخت ضریح از خرداد سال 87 آغاز شد. من بعد از دو، سه ماه به این جمع پیوستم. ساخت ضریح، چهار سال و اندی به طول انجامید و در شهریورماه سال 91 در قم رونمایی شد و طی مهرماه به کربلا منتقل شد. در اصل کار ساخت ضریح حدود چهار سال طول کشید.
ـ افرادی که توانایی آنان در کار ساخت ضریح مورد استفاده قرار گرفت، در چه حرفههایی مشغول به فعالیت بودند؟
بدنه اصلی ضریح از چوب است. اولین کار طراحی صنعتی بود که در این حوزه از خوشنژاد، مهندس جوان، بسیار با اخلاق و دوست داشتنی که واقعا عاشقانه این کار را انجام داد و به سن و سالش هم نمیخورد بتواند این کار را انجام بدهد، برای طراحی سازه استفاده کردیم. تحلیل سازه صورت گرفت و حتی دفترچه تایید سازه با چوب ساج را تهیه کردیم. کار بسیار ظریف بود، علیرغم اینکه در ظاهر بسیار درشت به چشم میآمد. از این رو از اساتید نجار حرم حضرت معصومه(س) بهره گرفتیم.
ـ لطفاً اسامی این افراد را بیان کنید.
استادان مهدی دیار و اکبر رحیم که اصالتاً شیرازی هستند و از سالها پیش به قم آمدهاند و برای حرم حضرت معصومه(س) نجاری میکنند که سازه را ساختند. برای روی سازه نیاز به طراح داشتیم که از استاد فرشچیان بهره گرفتیم. طراح هنری و ناظر پروژه استاد فرشچیان بود. حدادزاده نیز کار قلمزنی را برعهده گرفت. وی به همراه یک گروه که از اصفهان آمده و در قم ساکن شده بودند، قلمزنی روی ورقهای نقره و مس را انجام دادند. قسمت سقف ضریح از ورق طلاست. کارهایی از این دست زمینه مس لازم دارد و روی آن را آب طلا میدهند. البته ضخامت گاهی متفاوت است و یکی، دو میکرون میشود. هر میکرون یک هزار میلیمتر است. گاهی ضخامت ضریحها تا 5 میکرون هم میرسد. طلای 24 عیار برای این کار استفاده میشود. روی ضریح امام حسین(ع) حدود 20 میکرون طلا استفاده شده است.
خطاط ضریح مطهر نیز استاد حسینی موحد است که از خطاطان به نام کشورمان به شمار میآید. تقریباً هیچ یک از اماکن مقدسه نیست که اثری از ایشان روی آن نباشد. سقف داخلی ضریح را هنرمندان شیرازی به سرپرستی استاد حسین ظفریزاده حقیقی ساختهاند که ترکیبی از هنر معماری و چوب معرق، خاتم و کارهای شبیه به آن است که بسیار نفیس به شمار میآید.
برای پنجرههای ضریح چند گروه مهندسی به کار گرفته شدند. ظاهر کار به نظر ساده است، ولی بسیار پیچیده به شمار میآمد. بخشی از این کار را همکاران صنایع در وزارت دفاع انجام دادند که معمولاً معروف است که برای سازههای نظامی استفاده میشود. باقرزاده کارهای مربوط به ریزهکاری، تراش و پولیش را انجام داد. در بخشی از کار، ورقههای طلای خالص را با ضخامت سه میلیمتر بریدیم و روی قطعات نقره جوش دادیم که کار بسیار پیچیدهای بود؛ چرا که طلا و نقره همگن نیستند و جوش دادن آنها به سختی انجام میشود. این کار نیز با طلایی به ضخامت سه میلیمتر که 21 عیار بود و توسط سقازاده و داستانپور انجام شد. (امیدوارم کسی را از قلم نینداخته باشم.) البته گروههای مشاور بسیاری از صنف زرگرهای قم داشتیم.
ـ چقدر طلا برای ساخت ضریح استفاده شد؟
حدود 118 کیلو طلای اهدایی مردم مورد استفاده قرار گرفت. البته طلایی که مردم میدادند مستعمل است و خالصسازی شد و عیار آن بالا رفت. 91 کیلو طلای تقریباً خالص به کارگیری شد. صنف اتحادیه زرگرهای قم روی این کار نظارت داشتند و آنها را صورتجلسه میکردند.
ـ گروههای مشاور که به آن اشاره کردید چه کارهایی انجام میدادند؟
گروههای زیادی بودند که مشاوره میدادند از جمله کمیته فنی که مشاوره مهندسی میداد. کمیته مفاهیم روی هر یک از کلمات و لغاتی که روی ضریح نوشته شده است کار میکرد که کلمات بسیاری را شامل میشد. جلسات بسیاری به همین منظور برگزار شد. کلمات با هدفگذاریهای خاص انتخاب شدند و همه آیات و عبارتهای حدیثی به کار رفته در این فرایند پیش رفت تا اینکه ضریح تکمیل شد.
ـ شما معتقدید که نویسنده باید برای معرفی اثرش، به دنبال کتاب باشد، ولی در پنجرههای تشنه چنین اتفاقی نیفتاده است و گویی شما از کتاب عقب افتادهاید.
بله. دلیل این اتفاق هم نسبت کتاب با امام حسین(ع) است و بر همین اساس نیاز نبود که من برای معرفی آن به دنبال کتاب راه بیفتم. کتاب جلوتر از من راه میرفت و دست من را هم گرفت. این اعتقاد که نویسنده باید به دنبال معرفی کتابش باشد، به معیوب بودن شبکه توزیع و تولید کتاب مربوط میشود که نویسنده باید این کار را انجام دهد، ولی در این کتاب اوضاع متفاوت بود. در واقع نسبت امام حسینیها با امام حسین(ع) سبب شد که کتاب راه خود را پیدا و باز کند. البته لطف کسانی که کتاب را خوانده بودند نیز شامل حال کتاب شد و شاید تقریظ رهبر معظم انقلاب هم در این باره بی تاثیر نبود.
در این باره باید گفت که خلأ کتابهای نرم در حوزه عاشورا و امام حسین(ع) احساس میشود و شاید این موضوع هم یکی از دلایل اقبال به سوی این کتاب بود، در حالی که کتاب درباره عاشورا و سیدالشهدا(ع) کم نداریم. کتاب نرم به این معنی است که مردم بتوانند آن را راحت بخوانند و از خواندنش لذت ببرند. حرف و معرفت در کتاب به راحتی بیان و حل شده باشد و به صورت آکادمیک و شیوه کتب مذهبی و سختخوان نباشد. با توجه به اینکه امام حسین(ع) مناسبات بسیاری را در تقویم سالانه ما به خود اختصاص میدهد، سبب شد که کتاب به خوبی دیده شود.
افرادی که کتاب را خوانده بودند، در فضای مجازی آن را معرفی و به دیگران توصیه میکردند یا هدیه میدادند. میتوان گفت که کتاب تا حدودی مورد توجه مخاطب خود قرار گرفت؛ از این رو کتاب مستغنی از آن است که من به دنبال آن بیفتم و آن را بشناسانم. اگر من میخواستم کتاب را تبلیغ کنم، هیچ گاه نمیتوانستم آن را به جایگاهی که امروز دارد برسانم.
ـ یعنی کتاب، پیشقراول نویسنده خود شده است؟
بله. من نویسندهای هستم که کتابش جلوتر از او پیش میرود. گاهی نویسنده، در ابتدا کتاب را هُل میدهد و بعد به دنبال کتاب راه میافتد، ولی من این اثر را هُل هم ندادم.
ـ پس امام حسین(ع) شما را هل داد؟
بله. احتیاج نشد که برای مدتی، کتاب را به خواندن و دیده شدن تشویق کنیم. این کتاب از همان ابتدا مسیر خود را باز کرد و تاکنون حدود 12 چاپ از این کتاب منتشر شده است؛ در حالی که اصرار داشتیم که تقریظ مقام معظم رهبری در کتاب چاپ نشود.
ـ چرا چنین اصراری داشتید؟
فرض کنید ایشان کتاب را نمیخواندند یا میخواندند و تقریظ نمینوشتند و یا مینوشتند و تقریظ منتشر نمیشد. من، آزادگان و دیگر اعضا، سفارشی در این رابطه نداشتیم. کار باید خودش راه خود را پیدا میکرد. خرج کردن از رهبر معظم انقلاب برای کتابم را نمیپسندم. کتاب باید آنقدر خوب بوده و خوب نوشته و توزیع شده باشد که خودش پیش برود.
البته معظمله خیلی سریع کتاب را خواندند. من اثر را به شخصی که میدانستم به دست ایشان میرساند دادم که همزمان با ایام نمایشگاه کتاب بود. رهبر معظم انقلاب طی دو هفته این کتاب را خواندند و روی آن تقریظ نوشتند. این اتفاق برای من افتخارآمیز است و آن را پنهان نمی کنم، ولی از آن سوءاستفاده هم نمیکنم.
ـ تصور میکردید که رهبر معظم انقلاب روی کتاب شما تقریظ بنویسند؟
بله. البته دوست داشتم ایشان کتاب را ببینند و بخوانند. در کتاب شور و امیدی وجود دارد که فقط به امام حسین(ع) بر نمیگردد، بلکه به جمهوری اسلامی هم باز میگردد.
ـ چطور؟
در تاریخ ما هیچ گاه تا این حد، آزادی و بستر مناسب و مساعد برای حسینی بودن وجود نداشت. در تاریخ تشیع نیز چنین رویکردی به چشم نمیخورد. در تاریخ ایران نیز که قاجار و پهلوی خود را شیعه میدانستند، ولی گاه با مجالس روضه و امام حسین(ع) به دلایل سیاسی درگیر میشدند. از این رو در طول تاریخ، این همه آزادی و مناسب بودن بستر برای امام حسینی بودن را نداشتیم که این اتفاق را از برکات جمهوری اسلامی میدانم. این کتاب یک روایت بود و آنچه دیدم را نوشتم. میخواستم رهبر معظم انقلاب این حقایق را با جزییات ببینند.
ـ اوایل تصمیم گرفته بودید کار را تقسیم کنید که هر کسی نگارش بخشی از کتاب را برعهده بگیرد. آیا اکنون هم همان حس را دارید؟
خیر. الان ماجرا تفاوت کرده است. آن زمان نقشه میکشیدیم که بهترین کار را انجام بدهیم.
ـ حالا چی، به نظر شما بهترین کار انجام شده است یا خیر؟
بهترین مقایسه آن است که دو کار همزمان انجام میشد که بدانیم کدام بهتر است. از صمیم قلب از کاری که انجام شده است راضی هستم. البته میتوانست بهتر بشود که این احتمال همیشه وجود دارد، ولی از کاری که منتشر شد، راضی هستم و فکر میکنم که هر کاری را که از دستم بر میآمد و میتوانستم انجام دادم. ترس داشتم که شاید ماجراها تکراری شود و بنابراین میخواستم گروهی را هماهنگ کنیم که با طراوت و تازگی با ماجرا برخورد کنند. این اتفاق نیفتاد که دلایل آن هم سختافزاری بود. آنقدر به هم ریختگی برنامه و شلوغی کار وجود داشت که برنامهریزی امکانپذیر نبود، به ویژه که همه اهل کاروان با هم آشنا بودند و من فقط غریبه بودم و افزودن یک فرد جدید به این جمع، کار را دشوارتر میکرد. اینکه چنین نقشهای عملی نشد نیز بد نبود و تصور ما که فکر میکردیم تکرار مکررات خواهد شد اشتباه بود.
ـ پس تکرار مکررات اتفاق نیفتاد؟
خیر. رویدادهای هر مکان با مکان دیگر متفاوت بود. البته در روح برخورد به یک شکل بود، اما هر مکان ماجرای خودش را داشت.
ـ چه چیزی باعث شد که این تکرار ایجاد نشود؟
ما برنامهریزی را بر اساس آنچه میفهمیدیم انجام دادیم. بعد میفهمیدیم که برخی چیزها را نمیدانستیم یا به آنها توجه نکرده بودیم. مثلاً نمیدانستیم در روستاها هم توقف میکنیم. فکر میکردیم از قم حرکت میکنیم و دو ساعت بعد به تهران میرسیم و از آنجا سه ساعت بعد در ساوه هستیم و ... ؛ گاه روستا به روستا و هزار متر به هزار متر میایستادیم. نمیدانستیم که تریلی در اهواز، آبادان و روستای سادات خراب میشود. بسیاری از قطعات تریلی را تعویض کردیم. نمیدانستیم که مردم در برخی شهرها به زور تریلی را به شهرشان میبرند. مثلا قرار نبود که به گتوند برویم. امام جمعه گتوند آمد و گفت که «باید از روی جنازه من عبور کنید اگر بخواهید بدون توقف در این شهر بروید.» تفاوت اقلیم و فرهنگ سبب شد که ماجراها نیز متفاوت باشد.
اینکه از کدام مرز خارج میشویم را هم نمیدانستیم. دوست داشتیم از شلمچه خارج شویم و اگر نشد از چزابه و سپس مهران، ولی در نهایت از مهران خارج شدیم. برنامهریزی را به شکل دیگری انجام داده بودیم، ولی روز سوم و چهارم مشخص شد که همه این کارها شدنی نیست و آن که ما را پیش میبرد ما نیستیم و برنامه در مسیر دیگری تعیین میشود.
گزارش از آزاده غلامی