از لقمه‌های حلال سفره پدر تا همدمی از جنس آیات نور در محل کار
کد خبر: 3659144
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۲
نگاهی به زندگی قرآنی یک آرایشگر؛

از لقمه‌های حلال سفره پدر تا همدمی از جنس آیات نور در محل کار

گروه فعالیت‌های قرآنی: حتما تأثیر لقمه‌های حلال پدرش بوده که بذر عشق به قرآن را در قلبش پرورش داده و در نهایت در یکی از روزهای جوانی، به وصال محبوبش رسیده است و حال پس از سال‌ها؛ در محل کار، همدمی از جنس آیات نور دارد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، وضو گرفته و موهای سر و صورت پیرمرد را اصلاح می کند؛ 35 سال است که سروکارش با قیچی، شانه و ماشینِ اصلاح است اما همدمش، قرآنی است که روی میز کارش خودنمایی می‌کند.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
او که مقید است با وضو به سر کار بیاید؛ قرآن را می‌بوسد و روی میز می‌گذارد و روزهایی را به یاد می‌آورد که جوانی 21 ساله بود و در صحن انقلاب، دل می‌سپرد به صوت تلاوت قرآن و زیارت‌نامه‌ها؛ آن روزها در دلش آرزو می‌کرد که او هم بتواند آیات قرآن را بخواند و بر جانش بنشیند.

تا اینکه یک روز، با پیرمردی آشنا می‌شود که صبح‌ها بعد از نماز، او و دوستانش را به شوق تلاوت قرآن بیدار نگه می‌داشت و این عشق، آن‌ها را به منزل پیرمرد می‌کشاند؛ طولی نکشید که آرزویش محقق شد و طی همین کلاس‌های بعد از نماز صبح، او هم یاد گرفت که چگونه تمامی سوره‌های قرآن را به خوبی و با صوت زیبا بخواند...
از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن
سال‌هاست که از آن دوران می‌گذرد، از تولد در خانواده مذهبی و رشد و نمو سر سفره‌ی پدری که هر چند کارگری بی‌سواد بود، اما با زحمتکشی و بنّایی، تمام تلاشش را برای آوردن رزق پاک و حلال برای دو پسر و تنها دخترش به کار می‌برد.
حالا که فرزندِ کوچک خانواده، برای خودش مردی شده، تشکیل زندگی داده و سپیدی بر موهایش نشسته است، نگاهی به قاب‌های خاطرات گذشته می‌کند و از آن روزها می‌گوید.
عباسعلی دهقان نیری که متولد 1336 در یزد است، درگفت‌وگو با ایکنا، از روزهای کودکی‌اش می‌گوید؛ 4-5 سالگی‌اش را خوب به خاطر ندارد و آن دوران را در جمله‌ای خلاصه می‌کند: آن زمان به مشهد آمدیم.
وی یادی می‌کند از زمانی که 6-7 ساله بود و به کلاهدوزی مشغول، اما چون کلاه، کم‌کم جایگاه خود را در بین مردم از دست داد، در هشت سالگی، آرایشگری را انتخاب کرد و البته از تحصیل هم غافل نشد.
از مدرسه اکابر تا آرایشگاه عصر طلایی
یاد می‌کند از شب‌هایی که ساعت 9 شب از شدت سرما و ترس، با چشمِ گریان به خانه بازمی‌گشت و می‌گوید: روزهایم با کار سپری می‌شد و عصرها، به مدرسه‌ی بهار در میدان شهدا می‌رفتم؛ تحصیل در اکابر به نحوی بود که هر شش ماه دو کلاس را می‌خواندیم و من در 10 سالگی، کلاس پنجم را تمام کردم.
دهقان ادامه می‌دهد: من حدود سن 14 سالگی، برای خودم یک استادکار شده بودم و مقابل حمام عصر طلایی در احمدآباد، یک دکان اجاره کردم وآرایشگاه عصر طلایی را باز کردم؛ در آن زمان، دیگر مجبور نبودم مثل دوران شاگردی، علی رغم میلم، ریش بتراشم و دیگر هرگز ریش کسی را نتراشیدم.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
یا شغلت را رها کن، یا ریش بتراش!
وی بیان می‌کند: این مسئله مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامی است و آرایشگاه من نسبتا در منطقه بالای شهر بود و من تا عصر همان جا می‌ماندم. دوستی داشتم که ظهرها پیش من می‌آمد و با هم ناهار می‌خوردیم؛ یک روز پدرش به من گفت: چرا ریش نمی‌تراشی؟ گفتم به خاطر روحیات مذهبی‌ام، از این کار خوشم نمی‌آید و وی توصیه کرد یا شغلت را رها کن و یا ریش بتراش، چون این کار ممکن است به خاطر ساواک و مسائل دیگر برایت مشکل‌ساز شود.

و این سخن، آغازی می‌شود برای پارچه‌فروشی وی؛ شغلی که بیشتر اقوام‌شان به آن مشغول بودند؛ از آن پس روزها گاری‌اش را بر می‌داشت و هر روز به یک محله می‌رفت؛ طلاب، آبکوه، خواجه‌ربیع و ... تا اینکه  دوباره بازگشت به دنیای قیچی و شانه.
عباسعلی دهقان نیری اذعان می‌کند: تا اوایل انقلاب یعنی حدود سال 59-60 به پارچه فروشی مشغول شدم اما چون باید برای فروش پارچه‌ها، صداقت داشته باشی و رعایت حلال و حرامی آن برایم دشوار بود؛ دوباره به آرایشگری روی آوردم و در کوچه عباسقلی، اول پایین خیابان نزدیک مسجد فیل، دکان گرفتم و سال 61 هم به این مکان آمدم و سال‌هاست که در این محله به کار مشغولم.
ما سالهاست که در این محله که به «سمزقند» معروف است و سابق به شاهرخ شمالی معروف بود؛ ساکن هستیم و از سال 1362 در این کوچه که به میلان خوش‌بین معروف بود و الان آن را با نام آیت‌الله عبادی 84 (مطهری شمالی 53 ) می‌شناسند، کار و زندگی می‌کنم.  
از انقلاب در صحن «انقلاب» تا کلاس‌های قرآن
گریزی می‌زند به روزهای جوانی‌اش و زمانی را به خاطر می آورد که در صحن انقلاب، جرعه نوش آیات خدایی می‌شد و می‌گوید: هر وقت به حرم می‌رفتم، در صحن انقلاب افراد مختلف را می‌دیدم که زیارت‌نامه و دعا می‌خوانند و منقلب می‌شدم؛ خیلی دوست داشتم من هم بتوانم به راحتی قرآن و دعا بخوانم، آخر آن زمان در مدارس، آموزش قرآن نبود و ما نمی‌توانستیم قرآن را آنطور که باید بخوانیم. همین فضای معنوی و تاثیر قرآن در حرم بر من باعث شد تا جدی پیگیر یادگیری قرآن شوم.
دهقان ادامه می‌دهد: برادرم مستاجری داشت به نام «ابن‌علی»، پیرمردی که حاضر شد قرآن را به من و چند تن از دوستانم که مشتاق فراگیری بودیم، آموزش دهد؛ در آن زمان من حدود 21 ساله بودم که صبح‌ها بعد از نماز، مشتاقانه به منزل وی می‌رفتیم و قرآن را می‌آموختیم.
او بیان می‌کند: من قبل از آن کلاس‌ها، بیشتر سوره‌های قرآن را می‌توانستم، قرائت کنم اما من و دوستانم پس از اتمام سوره بقره، روخوانی قرآن را به خوبی یاد گرفتیم و دیگر قرآن‌خوان شدیم؛ از آن روز به بعد قبل از رفتن به سرکار قرآن می‌خواندیم و آغاز روزمان با کلام خدا بود.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
این آرایشگر، از تشکیل جلسه قرآن در سنین جوانی یاد می‌کند و می‌گوید: در سال 60، جلسه‌ای تشکیل دادیم و در آن زمان، چهارشنبه‌ شب‌ها دور هم جمع می‌شدیم و کم‌کم اقوام و بستگان هم از اعضای جلسه قرآن‌مان شدند. این جلسه به نام حضرت موسی ‌بن جعفر(ع) است و در حال حاضر قاری جلسه، پسردایی‌ام محمد دهقان است.
خانه‌ای که چراغش قرآن بود
از ازدواجش می‌گوید، زمانی که 17 سال داشته و با همسر 13 ساله‌اش، در سال 1353 زندگی مشترک‌شان را آغاز کردند؛ در آن زمان هنوز با پارچه‌فروشی امرار معاش می‌کرد و چون با خانم‌ها سروکار داشت، نجابت خیلی براش مهم بود و با این معیار، دختر دایی‌اش را برای همسری انتخاب کرد.
وی از پیچیدن عطر قرآن در زندگی‌اش می‌گوید که نورانیت آن، رنگی دیگر به زندگی‌اش بخشیده؛ از چهار دختر و تنها پسرش یاد می‌کند که به برکت قرآن و رشد در محیطی قرآنی، اسیر آسیب‌های اجتماعی نشدند و در زندگی و تحصیلات موفق بودند و آنان نیز قرآنی هستند و در جلسات قرآن شرکت می‌کنند.
به کار می‌گویم «وقت نماز است»/ عجزِ ریاضی، از محاسبه امور زندگی
در حین مصاحبه و یادی از دوران قدیم، مشتری دیگری به مغازه‌اش می‌آید، خوب که دقت می‌کنیم، متوجه می‌شویم که به زمان اذان اشاره می‌کند و از مشتری می‌خواهد بعد از نماز مراجعه کند؛ بعد رو به ما می‌کند و می‌گوید: موقع اذان مشتری قبول نمی‌کنم و از ایشان دعوت می‌کنم با هم به مسجد برویم و بعد از نماز در خدمت‌شان هستم.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
البته اکثر اهالی محل دیگر این ویژگی او را می‌شناسند و نزدیک ندای «حی علی خیرالعمل»، او از اعمال دیگر فارغ است. برای تجدید وضو به خانه می‌رود و تابلوی «20 دقیقه نماز» روی درب مغازه‌اش خودنمایی می‌کند.
تا مسجد سرِ کوچه، مسجد امام حسن عسکری(ع) همراهش می‌شویم؛ اظهار می‌کند: من حتی اگر از صبح مشتری نداشته باشم و تنها موقع اذان مشتری مراجعه کند، باز هم قبول نمی‌کنم؛ روزی‌رسان خدا است و اگر بخواهیم حساب زندگی را با اعداد ریاضی بسنجیم، هم‌خوانی ندارد.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
برکت زندگی‌ام قرآن است
وی می‌گوید: تنها راه درآمد من، همین آرایشگری است اما بی‌آنکه بخواهم محتاج کسی باشم، پسرم را داماد کردم و فرزندان دخترم را به خانه‌ بخت فرستادم، به حج و عمره رفتم و سالی یکبار به کربلا می‌روم و همه این‌ها را از برکت قرآن در زندگی‌ام می‌دانم؛ قرآن به انسان عشق می‌دهد و شفا، زندگی‌ساز و انسان ساز است.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
وی با تاکید بر اینکه من برکت و خیر زندگی‌ام را از قرآن دارم، اذعان می‌کند: عترت و امام و رهبری در قرآن است و در آن آموزه‌های دین و رهنمودهای زندگی وجود دارد و هر فردی در زندگی‌اش قرآن را پیاده کند، دیگر مشکلی ندارد.
بعد از اقامه نماز دوباره هم‌صحبتش می‌شویم. نگاهی به مغازه‌اش می‌اندازیم؛ خالی از مدل‌های خارجی است و دیواری از آن را، بنر یاحسین(ع) پر کرده است. روی میز هم به جای مجله‌های مختلف، پر از کتاب است؛ کتاب‌هایی با موضوعات گوناگون، کتاب‌های کوچک و مفید و چند خطی و حدیث و ... اکثر کتاب‌ها دینی است.  
قرآن، همدم من در مغازه است

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
و قرآنی که روی میزش خودنمایی می‌کند؛ قرآن را باز و کمی تلاوت می‌کند و می‌گوید: زمانی که مشتری نیست، وقتم را با تلاوت قرآن می‌گذارنم و طی سال شاید سه یا چهار دور قرآن را ختم کنم و تلاوت سوره‌های یاسین، واقعه و ملک، جزو برنامه ثابت تلاوت روزانه‌ من است.
سحرخیزی، در هوای دونفره

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
تلفنِ ساده سبز رنگ مغازه‌اش، را برمی‌دارد؛ برایمان جالب است که فارغ از تلفنِ همراه و دنیای ارتباطی است؛ از زندگی دو نفره‌شان یاد می‌کند و از سحرخیزی‌ می‌گوید: شب‌ها ساعت 22:30 می‌خوابم و بعد از نماز صبح، بیدارم؛ چهار روز در هفته برنامه ورزش و پیاده‌روی به همراه همسرم داریم و سه روز آخر هفته را هم بعد از اقامه نماز صبح در مسجد با همسرم، به حرم مطهر رضوی می‌رویم.
وی بیان می‌کند: پس از صرف صبحانه هم به مغازه می‌روم تا بعد نماز ظهر. عصرها هم از 15:30 تا 9 شب مشغول کار هستم و در ایام عزاداری بعضی شب‌ها و صبح‌ها، به روضه می‌رویم.

وی با بیان اینکه امام زمان(عج)، حاضرند و ما غایب؛ اگر آدرس منزل ایشان را بدانیم، هر روز برای عرض ارادت نمی‌رویم؟! امام رضا(ع) در تمام لحظات زندگی همراه ما هستند و هیچ چیز از ایشان پوشیده نیست، پس صبح به صبح که به آقا سلام می‌دهیم؛ شهادت می‌دهیم که شما سلام ما را می‌شنوید و جواب ما را می‌دهید.
باید به واسطه‌های فیض خداوند در زمین متوسل شویم
دهقان ادامه می‌دهد: ما به ائمه(ع) نیازمندیم و واسطه فیض روی زمین هستند. بعضی انسان‌ها هستند که اگر صبح‌ها هر روز به زیارت نروند، نمی‌توانند؛ من هم یک جوان 17 ساله بودم، هیچی نبودم و هیچ چیز نداشتم، ولی یکی از اعتقادات درونی‌ام این بود که باید در خانه امام رضا(ع) بروم و هرچه داریم به واسطه حجت‌های خداوند است.
وی می افزاید: انسان باید به زیارت ائمه(ع) برود و از ایشان عاقبت به خیری و عافیت کامل بخواهد، طلب معرفت کند و حتی خواسته‌های دنیایی‌اش را هم طلب کند.
این آرایشگر قرآنی ابراز می‌کند: کل زندگی باید برنامه داشته باشد و اگر نداشت نظم آن برهم می‌خورد؛ ما صبح‌ها حدود بیست دقیقه قبل از اذان بیدار شده و به مسجد می‌رویم، پس از آن طبق برنامه‌مان یا به ورزش و یا به حرم می رویم؛ پس از آن هم در خانه، با حاج خانم کتاب دعا را می‌گیریم و اول سوره نباء را می‌خوانیم که الان حفظ شده‌ایم و بعد هم دعا و زیارت روز را.

از لقمه‌های حلال سفره پدر، تا جرعه‌هایی از آیات قرآن/ همدمی از جنس آیاتِ نور در محل کار/ به کار می‌گویم «وقت نماز است»
نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: دعا در عبادات خیلی اهمیت دارد و ما خود را ملزم به خواندن قرآن و ادعیه کرده‌ایم و اگر نخوانیم انگار گمشده‌ای داریم؛ این کردار، کم کم ملکه شده و باعث مصون‌ماندن انسان از روزمرگی، غفلت و گناه می‌شود.
آرایشگری که ظاهر و باطن را پیرایش می‌کند
در پایان لبخندی می‌زند و ابراز می‌کند: من که می‌دانم چیزی نیستم ولی مشتری‌ها من را می‌شناسند و صحبتی می‌کنند تا باب گفت‌وگو باز شود و مشتری‌ها پس از اتمام کارشان در آرایشگاه می‌گویند ما هم اصلاح ظاهری شدیم و هم اصلاح باطنی.
خداوند در آیه 9 سوره اسراء میفرماید: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا» قطعا اين قرآن به [آيينى] كه خود پايدارتر است راه مى ‏نمايد و به آن مؤمنانى كه كارهاى شايسته مى كنند مژده اقیانوس بیکرانش مى‏ دهد كه پاداشى بزرگ برايشان خواهد بود.
قرآن، کتاب زندگی است، به اقیانوس بیکرانش وصل شویم ...

فاطمه حکم‌آبادی

انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
admin
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۹/۲۸ - ۱۵:۰۴
0
0
به کار می گوید وقت نماز است ... عالی بود.خداقوت
مصطفی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۹/۲۹ - ۱۰:۲۴
0
0
خیلی جالبه
این آدمها رو از کجا پیدا می کنید؟
جعفر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۱۰/۲۴ - ۲۲:۲۷
0
0
خدا توفیقمان دهد که اینگونه زندگی کنیم
captcha