وحدت عینی شیعه و سنی با استشمام عطر قرآن
کد خبر: 3662270
تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۰

وحدت عینی شیعه و سنی با استشمام عطر قرآن

چندی قبل یک هیئت قرآنی به سرپرستی مدیرکل امور قرآنی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی به سیستان و بلوچستان اعزام شدند و با اجرای برنامه های جذاب قرآنی، جلوه هایی ناب از وحدت اسلامی را به نمایش گذاشتند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) حوزه نوشت: چندی قبل یک هیئت قرآنی به سرپرستی حجت ‌الاسلام‌ والمسلمین ابوالحسن احمدی شاهرختی، مدیرکل امور قرآنی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی به استان سیستان و بلوچستان اعزام شدند و  با اجرای برنامه های جذاب و اثرگذار قرآنی، جلوه هایی ناب از وحدت امت اسلامی را به نمایش گذاشتند.

محمد مهدی نجفی از اعضای کاروان قرآنی منادی وحدت، در یادداشتی، علاوه بر تشریح برنامه های این هیئت، به روایت گری وحدت عینی شیعه و سنی پرداخته که در ادامه آن را می خوانید.

مقدمه

به حول و قوه الهی سفر به شهرهای پهناورترین استان کشور، همچون: زاهدان، ایرانشهر، نیک‌شهر، قصر قند و چابهار، پیرو برخی هماهنگی‌های مدیر محترم مرکز گفتگوی مذاهب اسلامی و تحت اشراف و مدیریت اداره کل امور قرآنی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، با مشارکت دفتر تبلیغات اسلامی جنوب شرق استان و با همکاری سایر نهادهای استان ازجمله نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اهل سنت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، فرمانداری قصرقند، مجتمع علوم دینی ساربوک، مسجد جامع نیک‌شهر و ...  برگزار گردید.

تألیف قلوب و وحدت شیعه و برادران اهل سنت، اساس کار این کاروان قرآنی را به خود اختصاص می‌داد. سفر بدین گونه آغاز شد...

                              

یک شنبه 17 مهر

آغاز سفر تبلیغی گروه به مقصد زاهدان

این کاروان قرآنی شامل: گروه تواشیح میعاد و قاری ممتاز جناب استاد روح‌الله آقایی و سایر اعضای گروه آقایان: علی صافی، محمدمهدی نجفی و آرمان رضایی ضمن انجام مقدمات سفر به هدایت و سرپرستی حجه‌الاسلام‌والمسلمین ابوالحسن احمدی شاهرختی، نماینده فرهنگی و مدیرکل اداره امور قرآنی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی بعدازظهر یکشنبه 16 مهرماه ساعت 20:30 تهران را به مقصد زاهدان ترک کرد.

استان سیستان و بلوچستان به دلیل دمای بسیار بالا (40 درجه در پاییز) و رطوبت بالای هوا در برخی نواحی، زمینه‌ساز برخی مشکلات و سختی‌ها برای گروه بود که تحمل آن با عشق به جهاد فرهنگی آسان به نظر می‌رسید.

سفر یک ساعت و نیمه تا شهر زاهدان به‌راحتی انجام شد و در فرودگاه بین‌المللی زاهدان مورد استقبال روحانی دوست‌داشتنی حجت ‌الاسلام کریمی نماینده دفتر تبلیغات اسلامی جنوب شرق کشور مستقر در مرکز استان قرار گرفتیم.

جلسه دوستانه اعضای گروه و تبیین فعالیت‌ها در محل اسکان یعنی حوزه علمیه امام صادق علیه السلام و همچنین اطلاع از چندوچون فعالیت‌ها در روزهای آتی، نخستین اقدام رسمی برای این سفر بود. جلسه با حجت‌الاسلام کریمی در بدو ورود نمایی کلی از فعالیت‌های گروه‌های معاند این مرزوبوم را بیشتر هویدا کرد و مظلومیت مردمان این استان را در نگاه دوستان برجسته‌تر کرد… از میدان شیرآباد و شرارت‌های برخی عناصر معلوم‌الحال و دوقطبی ساختگی دشمن غدار در این شهر مذهبی... تاسف می‌خوریم و از خداوند متعال برای اجرای برنامه‌های از پیش تعیین شده مدد می‌جوییم.

می‌بایست از فرصت محدود دوساعته استفاده کنیم تا ضمن استراحت کوتاه، فردا صبح زود، آماده سفر زمینی 4 ساعته به ایرانشهر، برای نخستین اجرای برنامه در همایش تجلیل از چهره‌های تبلیغی این منطقه باشیم.

                                     

دوشنبه 17 مهر

اجرا در همایش مبلغان منطقه، مجمع طلاب و مسئولان، مسجد آل الرسول(ص)

هم‌زمان با رسیدن به ایرانشهر و استقرار در محل اسکان یعنی دفتر تبلیغات اسلامی جنوب شرق کشور و ضمن صرف صبحانه مهیای عزیمت به سالن همایش‌های اداره کل فرهنگ و ارشاد هستیم تا در خلال همایش تجلیل از برترین مبلغ‌های جنوب شرق استان با حضور معاونان و مدیران دفتر تبلیغات اسلامی کل کشور اجرای برنامه داشته باشیم. دو اثر با موضوع شهدای مدافع حرم و همچنین شهادت امام حسین علیه‌السلام را تقدیم حضار می‌کنیم که مورد استقبال قرار می‌گیرد.

هوا بسیار گرم است و برای صرف ناهار و استراحت راهی محل اسکان در دفتر تبلیغات می‌شویم. برای امشب دو برنامه دیگر یکی مسجد شیعیان با نام آل الرسول صلی الله علیه و آله و دیگری جلسه صمیمانه طلاب منطقه با حضور حجه‌الاسلام والمسلمین روستا آزاد، معاون دفتر تبلیغات اسلامی کشور و جناب آقای دکتر سلیمانی رئیس مرکز تحقیقات کاربردی دفتر تبلیغات خواهیم داشت. دو اجرا با کیفیت بسیار خوب انجام می‌شود...

ضمن بازگشت مجدد به محل اسکان و صرف شام، سایر برنامه‌های روز آینده حضور در ایران‌شهر با حضورحجه‌الاسلام محرری،  مسئول محترم نهاد نمایندگی اهل سنت در این منطقه از استان سیستان و بلوچستان و همچنین حجت ‌الاسلام حمید چندانی طلبه دلسوز، خدوم و زحمتکش در استان مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. جلسه با حاج آقای چندانی تا پاسی از شب ادامه می‌یاید... سرنوشت او و برادران شهیدش به خصوص شهید شفا یافته ایشان در جمکران، و لطماتی که این خانواده به سبب استبصارشان از برخی جاهلان و مغرضان متحمل شده‌اند، آن‌قدر جذاب و شنیدنی و البته معنوی است که دوستان را به شدت شیفته خود کرده است... او به زحمت و با اصرار ما از خودش نیز مطالبی می‌گوید. بناچار از ایشان خداحافظی می‌کنیم... وقت استراحت است.  

                                     

سه شنبه 18 مهر

ارتحال مولوی محمد یوسف حسین پور / اجرای برنامه در مسجد صاحب‌الزمان(عج)/ اجرای برنامه در مجلس سوگواری در دفتر امام‌جمعه ایرانشهر

صبح سه‌شنبه بعد از استراحت دل‌چسب ناشی از خستگی پرواز و بی‌خوابی‌های شب‌های قبل مشغول صرف صبحانه هستیم که تلفن جناب آقای احمدی شاهرختی زنگ می‌خورد. چهره ایشان در هم می‌رود و ما را هم نگران می‌کند. متأسفانه شیخ الحدیث، محمد یوسف حسین پور یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین مولوی‌های اهالی تسنن درگذشته است. برای ایشان طلب آمرزش می‌کنیم.

به دلیل مراسم تشییع ایشان، مراسمی که قرار بود در آن‌ها اجرای برنامه داشته باشیم ازجمله مسجد الزهراء سلام الله علیها و مسجدالنبی صلی الله علیه و آله ایران‌شهر نیز به دلیل حضور علما و طلاب اهل سنت  لغو می‌شود. هم از شنیدن خبر درگذشت ایشان ناراحت می‌شویم و هم از به هم خوردن برنامه‌ها رنجور.

جناب شاهرختی مصرانه و با پیگیری زیاد ضمن اعلام خبر به مجمع تقریب و تلاش برای دریافت پیام تسلیت از سوی حضرت آیت‌الله محسنی اراکی سعی در ایجاد ارتباط برای حضور ما و اجرای برنامه در این مراسم فوق‌العاده مهم و عرض تسلیت به مردم این خطه را دارند. در ابتدا حجت ‌الاسلام محرری خبر هماهنگی برنامه را می‌دهند، ولی در ادامه به دلایلی این برنامه‌ کنسل می‌شود. به هم خوردن برنامه باعث کسل شدن ما شده است.

 با پیگیری‌های جناب احمدی طولی نمی‌کشد که خبر خوشی می‌دهند و آن این‌که برای امشب دو برنامه هماهنگ شده: نخست اجرای برنامه در مسجد شیعیان صاحب‌الزمان عجل الله تعالی فرجه و دیگری مراسم سوگواری دفتر حجت ‌الاسلام ابطحی، امام‌جمعه ایرانشهر.

مسجد صاحب‌الزمان علیه السلام عطر و بوی خاص و حال و هوای معنوی جالبی دارد. جمعی خودمانی و بی‌ریا که ضمن اجرای برنامه و سپس برگزاری دعای توسل بسیار جذاب‌تر به پایان می‌رسد.

وقت زیادی برای استراحت نداریم ... امشب دو تیم ملی ایران و روسیه بازی دوستانه قبل از رقابت‌های جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه دارند. از فرصت پیش‌آمده استفاده می‌کنیم و پای تلویزیون محل اسکان نظاره‌گر فوتبال هستیم.... به‌محض اینکه گل اول به سود ایران به ثمر می‌نشیند زنگ درب نیز به صدا درمی‌آید. آقای عبدالله‌آبادی هستند؛ کارمند خوش‌قلب و باصفای اهل مشهد که سه سالی است با هدف تقریب شیعه و سنی در منطقه زحمت می‌کشد و منطقه را خیلی خوب می‌شناسد. زحمات گروه ما بیشتر روی دوش ایشان و جناب خواجه نظام کارمند باصفای دیگر این مجموعه است که در دفتر زاهدان ساکن استف ولی در طول سفر به هیئت خدمت رسانی می‌کند. سریعاً خود را به محل برگزاری مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام که از سوی  امام‌جمعه محترم برگزار می‌شود، می‌رسانیم. جمعیت انبوهی از ارادتمندان به ساحت نورانی سید الشهداء علیه‌السلام در داخل یک کوچه بن بست و مزین به پرچم‌ها و سیاهه‌های حسینی، در حال شنیدن موعظه هستند. انتهای سخنرانی است.

مبلغ اعزامی از مشهد مقدس در باره مفاهیم اخلاقی صحیفه سجادیه بحث می‌کند. روضه و مداحی به زیبایی انجام می‌شود .... اکنون نوبت گروه قرآنی است. به جلوی جایگاه دعوت می‌شویم. محفل با صفایی است و این نورانیت به ما نیز منتقل می‌شود. دو اجرای بسیار زیبا با موضوع محرم و دیگری حضرت معصومه سلام الله علیها است که تقدیم علاقه‌مندان می‌شود که بسیار مورد استقبال ایشان قرار می‌گیرد.

پس از اجرا و صرف شام اعضای گروه مورد تفقد و تقدیر امام جمعه محترم قرار می‌گیرند. با توجه به این‌که شب آخر حضور ما در ایرانشهر است با همراهی جناب عبدالله آبادی چرخی در شهر می‌زنیم، قدری درپارک تاریک و سوت و کور ولی زیبا و خوش عطر ایرانشهر می‌نشینیم و به صرف نسکافه و قهوه میهمان جناب عبدالله آبادی می‌شویم... در خلال همین گعده خودمانی فرصتی برای نقد و بررسی سفر تا این لحظه و همچنین سایر برنامه‌ها در روزهای آتی به وجود می‌آید.

آخر شب است... در مسیر راه،  بیت مقام معظم رهبری دامت برکاته را در ایام تبعید بازدید می‌کنیم و آن‌گاه به محل اسکان می‌رویم. خداحافظی گرم و صمیمانه‌ای با آقا کاظم عبدالله آبادی می‌کنیم و جبران زحمات ایشان را منوط به میزبانی و سفر ایشان به شهر کریمه اهل بیت علیها سلام می دانیم... می‌بایست وسایل را جمع کنیم چون صبح خیلی زود همراه با جناب چندانی عازم  نیک‌شهر و اجرای سایر برنامه‌ها خواهیم بود.

                                        

چهارشنبه 19 مهر-96:

محفل انس با قرآن در حسینیه فاطمه الزهراء(س)نیک‌شهر/ مسجد جامع اهل سنت/ اجرا در جمع شیعیان مقیم نیک‌شهر

هنوز لَختی استراحت نکرده‌ایم که صدای زیبای مناجات‌خوانی استاد احمدی شاهرختی بیدارمان می‌کند... صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن .....کار هر روزه ایشان است و ما را به وجد می‌آورد. وقت زیادی برای آماده شدن و جمع آوری وسایل نداریم. حاج حمید جلوی درب منتظر ماست... .

راستی حاج حمید چندانی... روحانی متواضع، دلسوز، با همت والا، درستکار و دوست داشتنیِ... که هر چه از وی بگوییم کم است... دوستان در همین مدت محدودِ آشنایی واقعاً شیفته خوبی‌های وی شده‌اند... سختی‌های زیادی برای رسیدن به اهداف مقدسش در منطقه کشیده و خود شهید زنده است؛ چرا که در سال 85 به دست اشرار منطقه سیستان و بلوچستان و  تنها به جرم محبت به اهل بیت گرامی پیامبر علیهم السلام ترور شده و ظاهرا برای ترور او 50 میلیون تومان جایزه تعیین کرده بودند. چند باری ترور نافرجام شده و در یکی از این حمله‌های ناجوانمردانه، یک پای خود را از دست داده(گاهی هم به زیارت پایش در مزار شهدا می‌رود!) وی همچنین برادر دو شهید است... او خودش را وقف وحدت و تقریب در این منطقه کرده است... کاش قدر این مردان بزرگ در حیات‌شان مشخص شود... خوش به حالش به سبب خدمت فراوانی که به مردمان عزیز این دیار می‌کند... قطعا روزی متوجه و قدردان خواهند بود... همه دوست داریم با او هم ماشین شویم تا قدری بیشتر از خاطراتی که دارد بشنویم و لذت ببریم... توفیق هم جواری با ایشان برای یکی دو نفر از تیم فراهم می‌شود... دیگر دوستان در ماشین دیگر نشسته و به سمت  نیک‌شهر یک ساعت و نیم در راه خواهیم بود...

با گذر از میان نخلستان‌های زیبا و مشاهده طبیعت زیبا همزمان با طلوع آفتاب به محض ورود به  نیک‌شهر به محل اسکان در این شهر می‌رویم. صرف صبحانه و شنیدن توضیحات جناب چندانی و گعده دوستانه، کم خوابی و خستگی مسیر را از تن بیرون می‌کند... .

سریع آماده شده، به حسینیه حضرت زهراعلیه السلام در نزدیکی محل اسکان مشرف می‌شویم... به محض ورود شهدای گمنام به استبقبال ما می‌آیند... همان 5 شهیدی که در ورودی درب حسینیه به خاک سپرده شده‌اند!

حسینیه خیلی خلوت است... زودتر آمده‌ایم تا مقدمات برگزاری را خودمان فراهم کنیم. اندک اندک بر تعداد افراد افزوده می‌شود. امام جمعه محترم و متواضع، رئیس سازمان تبلیغات، رئیس آموزش و پرورش، جانشین فرمانده سپاه پاسداران که نقش فراوانی در برگزاری جلسه با شکوه مسجد جامع دارد و دیگر عاشقان قرآن کریم، از جمله حضار محترم هستند.  برنامه‌ها را با مجری برنامه جناب روکی، جوان مشهدی و از کارمندان سازمان تبلیغات اسلامی که خود دستی بر قرائت و برنامه‌های قرآنی دارند چک می‌کنیم. دوستان گروه همه بی ریا و خالص خود را درگیر برنامه‌های محفل می‌کنند. از سیستم صوتی تا جابجایی لوازم مانند پرده و میز و صندلی و غیره. این روحیه اعضای گروه، میزبان را متعجب می‌کند... برنامه با تلاوت استاد آقایی آغاز می‌شود... جناب حاج آقای چندانی طبق معمول در آغاز برنامه میهمانان را به خوبی معرفی می‌کند. آنگاه از سخنان امام جمعه محترم بهره می‌گیریم. آن گاه نوبت به گروه همخوانی می‌رسد؛  از آن‌جایی که برنامه دست خودمان است وقت بیشتری برای اجرای تواشیح می‌گذاریم... یک اجرا در مورد شهدای مدافع حرم، اثری در رثای سرور و سالار شهیدان و قطعه کاری هم به سنت همیشگی گروه میعاد در مدح و منقبت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تقدیم می‌کنیم.

ناهار را میهمان سازمان تبلیغات اسلامی نیک‌شهر هستیم و فرصت مناسبی برای تبادل نظر و ایجاد هماهنگی برای برنامه‌های مشابه ایجاد می‌شود. باید سریعاً به محل اسکان منتقل شویم. نیاز به قدری استراحت داریم تا برای برنامه مهم امشب یعنی اجرا در مسجد جامع اهالی سنت نیک‌شهر آماده باشیم.

قبل از مغرب خود را به مسجد می‌رسانیم؛ چرا که اهل سنت زودتر نماز مغرب خود را بر پا می‌کنند. فوراً وارد مسجد می‌شویم و با استقبال گرم حافظ محمد وحیدی فر، فرزند گرامی امام جمعه محترم اهل سنت  نیک‌شهر که امام جماعت این مسجد نورانی نیز هست، به جلوی جایگاه هدایت می‌شویم.

جمع کثیری که بیشتر طلاب عزیز اهل سنت و چند تن از استادان گرانقدر و معمرین هستند رو به روی ما صمیمانه نشسته‌اند... به  نظر قدری جو جلسه سنگین می‌آید. شاید برخی از این بندگان خدا از سوی منافقان و تفرقه افکنان این ملت، ضد تبلیغ در مورد شیعه شنیده‌اند و ذهنیت خاصی دارند... شاید به جهت نو بودن برنامه است که ظاهراً با این سبک و سیاق تا کنون مشترکا بین برادران اهل سنت و تشیع برنامه ریزی نشده است... شاید هم اشتباه می‌کنیم و اقتضای ابتدای برنامه است و شاید هم همه اینها... .

در ابتدا جناب استاد روح الله آقایی تلاوت می‌کنند. مشخص است که جمعیت به وجد آمده‌اند؛ مولوی حافظ محمد مدام لب به تشویق می‌گشاید. چهره‌های اهل مجلس، قدری متبسم می‌شود. نوبت به سخنرانی جناب استاد احمدی شاهرختی است. سخنان ایشان آن‌قدر سنجیده و در راستای تقریب است که بهانه دست هیچ کس نمی‌دهد تا برای تفرقه‌اندازی بخواهد استفاده سوئی بکند... صحبت‌های زیبای ایشان با تکان دادن سر حضار به نشانه تأیید به پایان می‌رسد... گویا سخن دل آنها نیز هست. این لحظات می‌شود روحیه برادری را بیشتر حس کرد... این یعنی دشمن از این جلسات هراس دارد و عاملان آن را مزاحم خویش می‌شمارد  و اگر دستش برسد از سر راه بر می‌دارد فقط به جرم خواندن قرآن!!

نوبت ماست که اجرایی داشته باشیم... زیباترین و هماهنگ‌ترین کارهای‌مان را برای اجرا انتخاب کرده‌ایم.

                                   

 قطعه کار مناجاتی را ابتدا اجرا می‌کنیم... چهره‌ها کم کم شاد و شادتر می‌شوند. باید هم چنین باشد؛ چرا که همه ما مسلمانان عاشق قرآن کریم هستیم. اثر اول با صلوات نسبتاً بلند حضار به پایان می‌رسد. گرچه به دلیل نبود سیستم صوتی مناسب خیلی اذیت شدیم و صداها همه خسته شد... ولی تمام توان‌مان را برای اجرای زیبای اثری در مدح نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جمع کرده‌ایم و همه با هم شروع می‌کنیم: یا ذُخری وَاعتِصامی... یا فَرضی و قِیامی... اَنت سِرُّ اَحلامی... فَخری یا ذالانعامی... اثر آن‌قدر زیبا و ریتمیک اجرا می‌شود که یخ جمع را آب می‌کند. حالا دیگر نه تنها همه جمع ما را با تکان دادن سر همراهی می‌کنند، بلکه فلاش دوربین‌ برخی عزیزان،  خودنمایی می‌کند... اجرا که تمام می‌شود حلقه مصافحه با برادران اهل سنت تا نیم ساعتی به راه است. صمیمیت به حدی است که دوست نداریم به این زودی‌ها از مسجد خارج شویم. پی در پی دوربین‌ها در حال ثبت لحظات برادری و برابری هستند. این اتفاق در اکثر اجراهای ما بین اهالی سنت (خصوصاً خارج از کشور) بارها و بارها تکرار می‌شود و برای ما طبیعی است.

حافظ محمد، امام جماعت دوست داشتنی و خوش پوش مسجد با تکان دادن سر افسوس می‌خورد که ‌ای کاش می‌توانستیم برنامه بهتری برای شما بچینیم و از تیم قرآنی شما بهره ببریم... ای کاش فرصت بود از دوستان ما هم اجراهایی انجام می‌دادند... ایشان افزود: همیشه مایل بودم یک قاری از مصر و ایران با هم به این مسجد دعوت کنم....

سخنان این روحانی اهل سنت نشان عشق و ارادتش به ساحت قرآن کریم و محبت به ماست. قرار می‌گذاریم در صورت امکان، در برنامه‌های بعدی با فرصت بیشتری برنامه‌های قرآنی مشترکی داشته باشیم... از مسجد خارج می‌شویم... .

یادمان می افتد که هنوز نماز مغرب و عشاء نخوانده‌ایم. با همراهی امام جمعه محترم و جانشین فرمانده سپاه سریعاً به حسینیه حضرت زهرا(س) می‌رویم. باز هم ضمن استقبال گرم شهدای گمنام، وارد مسجد شده و نماز جماعت بی ریا و خلوتی می‌خوانیم. به محض بیرون آمدن با اصرارهای یکی از اهالی اهل سنت، برای میزبانی شام فرداشب مواجه می‌شویم... گویا اجرا خیلی به دل‌شان چسیبیده... ولی شرمنده‌ایم؛ چراکه فردا شب اجرای بسیار مهمی در قصرقند داریم...

به محل اسکان می‌رویم. برنامه دیگری تدارک دیده شده... جمع با صفا و خودمانی دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منتظر ما هستند. قرائت قرآن و زیارت عاشورا و سخنرانی استاد احمدی شاهرختی جمع را به‌شدت سر ذوق می‌آورد؛ چرا که برنامه‌هایی با این کیفیت کمتر در این منطقه اجرا می‌شود.

با دوستان شوخی می‌کنیم که شماها شیعیان مقیم سیستان و بلوچستان هستید و می‌خندیم. گروه نیز اجرای برنامه‌ای بی تکلف و زیبا در مدح و منقبت قطب عالم امکان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها دارند. فرصت برای خاطره‌گویی از سفرهای گروه هم پیش می‌آید که دوستان را قدری سر ذوق می‌آورد... پذیرایی شام، پایان بخش مراسم است.

در حال مرور خاطرات چند روزه سفر هستیم که جوانان خاص و مخلص هیئت صدای‌مان می‌کنند. گویا برنامه ویژه‌ای دارند که بعداً فهمیدیم به‌صورت هفتگی آن را سر لوحه کارهای فرهنگی خود قرار داده‌اند؛ یعنی اطعام فقراء... این جمع به‌قدری با اخلاص هستند که علاوه بر کارهای ریز و درشت فرهنگی، از جمله راه‌اندازی گروه‌های جهادی، ساخت و ساز مدرسه، حسنیه، مسجد و حتی حوزه علمیه، ایستگاه‌های صلواتی بین اهالی سنت در مناسبت‌های مذهبی شیعه برگزار می‌کنند، در هفته یک تا دو نوبت نیز با تهیه گوشت و مواد غذایی به‌صورت ناشناس به منزل فقرا و نیازمندان سنی منطقه سرکشی می‌کنند... شاید همان کسانی که در خیابان با نگاه خاصی به اینان نگاه می‌کنند!! البته این منش کریمانۀ اهل بیت گرامی پیامبر اعظم علیهم السلام  است که به پیروانش به ارث می‌رسد.

دوستان منتظر بودند تا امشب ما هم سعادت این عمل خیر را داشته باشیم اما احساس کردیم یکی از دوستان به نیابت همراه‌شان شود مناسب‌تر است. ذات اعمال خالصانه با شلوغی سازگار نیست... توفیق نصیب بنده می‌شود تا در این کار بسیار خداپسندانه شرکت کنم... حالت خوشی از این فعالیت عالی دارم... با خودم می‌اندیشم کاش این فقرا متوجه می‌شدند چه کسانی برای‌شان آذوقه آورده‌اند و... ولی به سرعت می‌فهمم که اثر کار مخلصانه را خدا تضمین کرده و لازم نیست در بوق کرنا کرد... اصلا لذت کار به همین است که شناخته نشوی... هرچند برخی افراد با پیگری مدام اکنون می‌دانند این فداکاری‌ها متعلق به گروه‌های خود‌جوش جوانان غیور نیک‌شهر است که آنان را از یاد نبرده‌اند و همین باعث تالیف قلوب فراوان است... پاسی از شب گذشته... به محل اسکان برمی‌گردیم.

بعد از چند شب فعالیت و سفر، امشب فرصت مناسبی است تا چند ساعتی خستگی از تن بیرون کنیم، ولی شیطنت یکی از جوانان خوش قلب هیئت به نام حمید اصلی در خوراندن چند فنجان کوچک قهوه ما را بر آن داشت تا به اجبار تا نماز صبح نتوانیم چشم روی چشم بگذاریم تا آثار قهوه دیشب از بین برود... شاید اگر منزل نرفته بود یه جشن پتوی درست و حسابی براش تدارک می‌دیدیدم که متاسفانه از این فیض بزرگ محروم شدیم...!!!

فقط دو ساعت وقت استراحت داریم؛ چون صبح زود راهی قصر قند هستیم و ادامه سفر تبلیغی... .

 پنج شنبه 20 مهرماه 96:

اجرا در جمع پرسنل نیروی انتظامی قصر قند / گلباران مزار شهید ملازهی/ اجرا در منزل شهید ملازهی / اجرا در مجتمع علوم دینی ساربوگ

صبح شده و آثار بی خوابی ناشی از خوردن قهوه دیشب در چهره اعضای گروه به خوبی نمایان است! فرصت کمی برای جمع آوری وسایل و همچنین صرف صبحانه داریم. سریعاً سوار بر ماشین‌ها عازم قصر قند هستیم... ماشین دفتر تبلیغات اسلامی که راننده‌اش خواجه نظام با روحیه خاص کرمانی‌های نازنین است و ماشین استاد چندانی که از پسر عموی‌شان به امانت گرفته و بیشتر افتخار رانندگی آن را من دارم... پای استاد زودتر از خودش به بهشت رفته و با التماس اجازه رانندگی را گرفته‌ام.

در طول مسیر در مورد منطقه می‌پرسیم و جناب چندانی از مظلومیت اتباع اهل بیت علیهم السلام می‌گوید و ما خون دل می‌خوریم... از فعالیت گروه‌های خود جوش در شناساندن اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای ایجاد وحدت در منطقه و کمبود امکانات و بی‌مهری‌ها می‌گوید... از این‌که این کارهای مورد پسند توده مردم، کمتر مورد اقبال مسئولان مربوط مواجه می‌شود...

ایشان از قصر قند برای‌مان می‌گوید: قصر قند منطقه‌ای است که متاسفانه دشمن تفرقه افکن، بیشترین بهره را از اهل سنت ساکن منطقه داشته است. البته اکنون شرایط بسیار فرق کرده و مردم مظلوم این دیار به نقشه‌های دشمنان عنود انقلاب اسلامی بیشتر و بیشتر پی‌برده‌اند و آماده همکاری‌های امنیتی وحدت بخش شده‌اند. جلیل قنبرزهی و هاشم... دو شرور که سال‌ها تحت تعقیب سپاه بوده‌اند چند ماه گذشته بعد از بیست سال در همین منطقه با گرای خود مردم خوب اهل سنت و طرفدار نظام  به هلاکت رسیده‌اند... امان از تزریق پول حرام برخی کشورهای عربی و امان از جهالت برخی سنی‌های متعصب که با تفرقه افکنی در منطقه، جوانان پاک را به خاک و خون می‌کشند و با اقدامات تکفیری قصد اخلال در امنیت و هرج و مرج دارند... بگذریم... تلخ  است اما واقعیت دارد.

                                      

 به کلانتری قصر قند می‌رسیم؛ پرسنل نیروی انتظامی متشکل از برادران اهل سنت و شیعه منتظر ما هستند. سریعاً برنامه با توضیحات و خیر مقدم حجه‌الاسلام چندانی آغاز شده و تلاوت استاد آقایی محفل را نورانی می‌کند...

در ادامه جمع منتظر اجرای گروه تواشیح است که سرکار خانم ریگی فرماندار قصر قند وارد می‌شوند. وصف حال ایشان را قبلاً  از رسانه‌ها شنیده و دیده بودیم... تنها فرماندار محترم زن در کشور... ولی شنیدن کی بود مانند دیدن... خانمی محجه، باوقار اما صمیمی و خندان، با طراوت و سرزنده، امید بخش و وحدت آفرین... این همه را می‌شد از بیانات بسیار خوب‌شان پس از اجرای همخوانی دریافت و البته در چند برنامه بعد کامل‌تر شد... ایشان از آرزوی چند ساله‌اش برای حضور یک گروه حرفه‌ای همخوانی به قصر قند می‌گوید... حتی با گروهی در زاهدان هماهنگ کرده ولی تا کنون جامه عمل نپوشیده است... او مصمم است امشب محفلی با شکوه با حضور علما و طلاب و مردم عزیز قصر قندی برگزار کند... راستی کدام انسان  منصف است که روحیه فرهنگی این بزرگ زن این خطه حساس را درنیابد و تحسین نکند... خوش به حال قصرقندی‌ها با وجود این فرماندار کوشا و محبوب... به نظرم ایشان لیاقت جایگاه‌های بالاتری دارد... در ادامه برنامه، روحانی محترم نیروی انتظامی و نیز فرمانده محترم پاسگاه افاضه و از گروه تقدیر کردند.

پس از اجرا و ضمن صرف ناهار به میزبانی سرهنگ نوری رئیس دوست داشتنی کلانتری به سمت ساربوگ می‌رویم؛ همان جا که شاید مهمترین برنامه سفر ما به همت سرکار خانم ریگی فرماندار گران‌قدر رقم خورد... .

در مسیر حرکت، جناب چندانی از ما می‌خواهند برای استراحت پنج دقیقه‌ای میهمان منزل یکی از سنی‌های محب آل محمد علیهم السلام باشیم. چنان از این خانواده تعریف می‌کند که برای دیدن‌شان لحظه شماری می‌کنیم... به دلیل مسائل امنیتی با اتومبیل وارد حیاط بزرگ منزل می‌شویم. مهیم باشنده جوان رعنای بلوچی به استقبال ما می‌آید... خود داستانی دارد... خواهر خانواده که دانشجو بوده و به مذهب اهل بیت علیهم السلام می‌گراید... مهیم و برادرانش که تأثیر مثبت تشیع را در زندگی خواهر خود می‌بینند و بسیار محب اهل بیت علیهم السلام می‌شوند تا حدی که جناب چندانی و گروه‌شان یک‌بار ایشان را در اربعین به کربلا اعزام می‌کنند. تردیدی نیست که عشق اباعبدالله الحسین علیه السلام دل ایشان را ربوده است.

 آقا مهیم اصلاً لحظه‌ای راحتی ندارد... بس که میهمان نواز است... فضای خنک داخل خانه واقعاً در این هوای داغ و سوزان لذت بخش است... آقای باشنده اصلاً نمی‌نشیند آب خنک می‌آورد... شربت انبه‌ای که از محصولات باغ مجاور منزل خودش تولید شده... آجیل چهارمغز... صدای‌مان در‌می‌آید که چرا این‌قدر زحمت می‌کشد... به همین جا ختم نمی‌شود ما را به باغ خود دعوت می‌کند تا قدری نظاره‌گر نعمت‌های خدادادی باشیم. شاید کمتر از چند هزار متر باغ داشت، ولی درختان موز، انبه، انواع خرما، لیمو شرین لیموترش مرکبات زیتون، گلابی و ... را در دل خود جای داده بود... و این همه را به دست پرتوان خودش کاشته است. عجیب آن‌که آبی بسیار گوارا از چاه منزلش به فراوانی خارج می‌شد که جز عنایت خاص خداوند به اهالی این روستا تفسیر دیگری ندارد. به داخل خانه بر می‌گردیم؛ ولی میزبان دست بردار نیست... مجدداً با شیر چایی نوشیدنی گرم و خوش طعم اهالی بلوچستان پذیرایی می‌شویم... چای عطری مزین به چهار نوع دورچین... سوهان قمی... خرمای کنجدی خرمای زاهدی و خرمای شیره‌ای... همین کافی بود تا از ایشان در مورد فلان سبزی محلی (انباگ) بپرسیم... آن‌قدر با محبت است که به زور از ما قول شام با پذیرایی محلی (خورشت انباگ) می‌گیرد...

وقت‌مان بسیار ضیق است، ولی مگر می‌توانیم از این خانواده با محبت و دست و دل باز و با سلیقه دل بکنیم...

                                      

مهیم با ما همراه می‌شود و سریعاً خود را به روستای حُمِیری می‌رسانیم... شاید جالب باشد بدانید این روستا یک شهید مدافع حرم از اهالی تسنن به انقلاب اسلامی تقدیم کرده است... شهید عمر ملازهی، جوان پاک و طاهری که با وجود چهار فرزند دختر و پسر قد و نیم قد و با وجود فقر شدید با انگیزه دفاع از حرم دختر بزرگوار علی بن ابطالب و خواهر عزیز حضرت سید الشهداء بی بی حضرت زینب سلام الله علیها و این‌طور بگوییم برای دفاع از تمامیت اسلام و قرآن، عازم سوریه می‌شود و به خیل عظیم شهدا می‌پیوندد. سر مزار ایشان که می‌رسیم سه فرزند زیبا و مظلوم شهید ملازهی ما را همراهی می‌کنند. عطر گلاب و ندای صلوات همه جا را پر کرده، کسی حرفی برای گفتن ندارد... به سخنان کوتاه استاد احمدی شاهرختی نسبت به تاکید بر ادامه راه این عزیزان بسنده می‌کنیم ... عازم  منزل پدری شهید می‌شویم تا عرض ادبی به مادر و همسر و فرزندان این بزرگوار داشته باشیم... از کوچه‌ای خاک آلود و محقر غیر همسطح!!! ولی پر از عطر شهید می‌گذریم و از حیاط بزرگ خانه وارد اطاق کوچک و بی آلایشی می‌شویم. سخنان کوتاه فرماندا محترم، مسئول بنیاد شهید را می‌شنویم. جمع درخواست می‌کند تا اجرایی داشته باشیم و ما با افتخار اثری را در مدح پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تقدیم به روح این شهید والا مقام می‌کنیم... صدای اذان می‌آید... وقت گذشته... باید خود را به ساربوگ برسانیم؛ چرا که برنامه مهمی انتظار ما را می‌کشد...

مجتمع علوم دینی ساربوگ به عنوان یک مرکز تاثیرگذار اهل سنت با حضور جمع بزرگی از مولوی‌ها و مدرسین و شاگردان آن منتظر ما بودند. به محض ورود، نماز جماعت را در گوشه‌ای برپا می‌کنیم... سریع خود را به جایگاه رسانده، به دوستان عزیز برپاکننده مراسم اعلام همکاری می‌کنیم... وقت کمی برای جانمایی ویدئو پرژکتور و راه اندازی صوت و تصویر داریم... اهالی با چشمانی بهت زده ما را نظاره گرند... گویا آن‌ها میهمان ما هستند... جمعی صمیمی در حال شکل گرفتن است.

برنامه با تلاوت یکی از مدرسین مجتمع آغاز می‌شود... البته پیدا بود که استاد درستی نداشته... و با استعداد خوبی که دارد می‌تواند در آینده بسیار بهتر تلاوت کند... ایشان را به‌شدت تشویق می‌کنیم...  در ادامه گروه سرود روضه النبی خردسالان ساربوگ برنامه نسبتاً زیبایی ارائه می‌دهند.  نوبت به هنرنمایی استاد روح الله آقایی می‌رسد. بدون شک یکی از زیباترین تلاوت‌های وی را در طول سالیان سال رفاقت با ایشان امشب شنیدیم و لذت بردیم. خلاصه بگویم جمع را سرذوق آورد... در ذهنم مرور می‌کردم شبهه وهابیت دور از اسلام را که به برادران عزیز اهل سنت در جهان اسلام القا می‌کنند قرآن شیعه با اهل سنت تفاوت دارد!! خدا نگذرد از منافقانی که تفرقه می‌اندازند و ذهن این بندگان مظلوم خدا را به مکتب اسلام ناب خراب می‌کنند.

برنامه بسیار مفصل و طولانی است. خیر مقدم جناب چندانی و در ادامه سخنرانی مولوی احمد رئیسی امام جمعه بخش... در ادامه برنامه اولین اجرای گروه تقدیم حضار می‌شود و باز همان حالت همیشگی در ایجاد شور و شعف در جمع مشتاقان برنامه‌های قرآنی؛ اما برای آن‌ها برنامه ویژه‌تری داریم. شهید اهل سنت این منطقه مرحوم عمر ملازهی این جسارت را به ما داده تا در دل یکی از مناطق حساس منطقه بلوچستان یعنی قصر قند از حضرت زینب علیهاسلام بخوانیم و از مدافعان حرم... توضیح مختصری می‌دهیم می‌خوانیم و دل‌ها را آماده می‌کنیم برای صحبت‌های وحدتی جناب استاد احمدی شاهرختی... صورت جناب چندانی از خوشحالی زائد الوصف دیدنی است. در پوست خود نمی‌گنجد... بعداً دلیل خوشحالی‌اش را می‌فهمیم... کاری که ایشان با فعالیت‌های فرهنگی سخت و طاقت فرسا در طول سالیان سال برای تألیف قلوب شیعه و سنی و برای شناساندن مکتب اهل بیت علیهم السلام می‌بایست انجام می‌داد در این یکی دو ساعت هموار شده بود...

حاج آقا احمدی شاهرختی به زیبایی هرچه تمام‌تر صحبت می‌کند و با حرف‌های محکم و وحدتی خود جایی برای بهانه گیری‌های آینده اندک اهالی متعصب باقی نمی‌گذارد. شاید صحبت‌های ایشان باعث می‌شود تا مولوی فضل الله رئیسی، مدیر دوست داشتنی مجتمع علوم دینی هم چند دقیقه‌ای ما را به فیض برساند... ایشان ازهمه دست اندرکاران برنامه به‌ویژه از سرکار خانم ریگی تشکر و قدردانی می‌کنند. از وی تقاضا می‌شود قدری ما را میهمان صدای خوش‌شان کنند که به جهت سرماخوردگی عذر می‌آورند. پایان بخش مراسم هم همنوایی دو نفر از اساتید خوب این مجتمع بود...

برنامه تمام شد... فکر نمی‌کنم هیچ‌کس از حاضران در مجتمع بیرون رفته باشد... همه قصد دارند عکس دسته جمع بیندازند و مصافحه کنند. حلقه‌ای از برادران اهل سنت برای تقدیر و تشکر و همراهی استاد احمدی شاهرختی شکل گرفته... ‌قدری طولانی می‌شود و ما شرمنده لطف و محبت آنان می‌شویم.

به همراه فرماندار محترم سرکار خانم ریگی و گروه قرآنی و چند تن از مولوی‌ها عازم منزل بخشدار ساربوگ می‌شویم. فردی تحصیل کرده و امروزی... عجب منزل با صفایی داشت... با انواع درختان میوه... اما سفره شام چیز دیگری است... نمی‌شد. پذیرایی‌های داخل سفره را شمرد... انواع خورشت‌های تند محلی، مرغ کبابی و غیره نشان از میهمان نوازی بی بدیل ساکنان این منطقه دارد. فرقی نمی‌کند ثروتمند باشند یا فقیر؛ همه همین روحیه را دارند... جالبه که در جلسه پیش از سفره از فرماندار می‌شنویم که در شهر قصر قند کسی پول کرایه بین شهری نمی‌گیرد؛ چیزی که استاد احمدی پیشنهاد رسانه‌ای شدنش را به فرماندار می‌دهد.

 هنوز صرف شام تمام نشده که والده مهیم باشنده تماس می‌گیرد... همه ناراحت می‌شویم... این مادر سالخورده می‌گوید با دستان خود برای شما نان محلی و خورشت انباگ درست کرده و ما را نمی‌بخشد اگر میهمانش نشویم. شاید باور این گفته او برای ما سخت باشد... جناب چندانی طوری در این منطقه محبت و مودت ایجاد کرده که اهل سنت برای پذیرایی از میهمانان اهل تشیع سر از پا نمی‌شناسند.

سریعاً ضمن خداحافظی از حضار از منزل بخشدار خارج می‌شویم. ساعت از یازده گذشته. مسیر منزل آقا مهیم مخالف مسیر اسکان ماست؛ ولی محبت مادرش دست و پای ما را بسته... راهی منزل آقای باشنده می‌شویم. به منزل که می‌رسیم آقا مهیم می‌گوید: دوست دارم ماشین‌ها را جلوی درب پارک کنید بذار همسایه‌ها میهمانان ما را ببیند... طوری نیست... باداباد... حرف او گرچه همه ما را متعجب می‌کند ولی خیلی معنی در دل خود دارد... جناب احمدی پیش بینی می‌کنند وی قصد دارد دست از تقیه بردارد... شاید قصد جان خود را کرده ... نمی‌دانیم!

وقت گذشته و همه خسته‌ایم...  با اصرار آقا مهیم که پنج دقیقه داخل بیایید... وقتی به بهانه گرفتن شام در بسته‌بندی وارد منزل می‌شویم دیگر نمی‌توانیم باور کنیم. والده ایشان سفره رنگینی انداخته انواع اقسام غذا تا از ثواب اکرام محبین آل محمد صلی الله علیه و آله عقب نماند... بغض گلوی‌مان را می‌فشارد... آن‌قدر در منزل بخشدار با غذاهای رنگارنگ پذیرایی شده بودیم که هیچ بهانه‌ای نداشتیم... اما بحث زحمت یک مادر است. به اصرار استاد احمدی سر سفره می‌نشینیم و خود را به غذا خوردن می‌زنیم... اما چنان طبخ غذا هنرمندانه است که... .

پنچ دقیقه تبدیل به یک ساعت و نیم ماندن در منزل آقای باشنده می‌شود. به هر صورتی که هست تشکر می‌کنیم و از منزل خارج می‌شویم. آقا مهیم با اهدای بسته محصولات باغش ما را محکم به آغوش کشیده و به خدا می‌سپارد.

همه ساکت داخل خودرو نشسته و زیر آسمان صاف تاریک و پر از ماه و ستاره منطقه راهی  نیک‌شهر هستیم.

همه فقط به یک چیز فکر می‌کنیم... چرا باید تفرقه معاندان اسلام و قرآن،  محبین اهل بیت را از هم جدا کند...؟؟؟ آه از این مسیرهای جداگانه ... آه از اختلاف‌های ساختگی دشمنان برای ما. خدا را شکر با هدف وحدت و تقریب از 1900 کیلومتر آن‌طرف‌تر از وطن‌مان به این‌جا آمده‌ایم... خوشحالیم و از همه ما خوشحال‌تر حاج حمید (چندانی)...!!!!

وقتی به محل اسکان در نیک‌شهر می‌رسیم بی معطلی به رختخواب خواهیم رفت. دوباره صبح زود... چابهار و آخرین روز از مأموریت قرآنی ما... .

                                    

 جمعه 21 مهرماه 96:

اجرا در نماز جمعه اهل سنت چابهار

 چمدان‌ها را بسته‌ایم... آخرین روز اقامت ما در استان سیستان و بلوچستان است. صبح زود راهی منطقه آزاد چابهار می‌شویم. دو ساعتی راه است. اجرای مهمی در جمع برادران اهل سنت در مسجد زین العابدین علیه‌السلام چابهار خواهیم داشت. در ابتدای ورود به شهر چشممان به دریای مواج عمان روشن می‌شود. اقیانوس هند زیبایی خاص خود را دارد... درختان نخل و سرسبزی و طروات چابهار بسیار دیدنی است. در ابتدای صبح، نسیم نسبتاً خنک و مرطوب چابهار به ما خوش آمد می‌گوید... مستقیم به حوزه علمیه چابهار، محل استقرار دوستان جهادگر می‌رویم و با ایشان دیداری تازه می‌کنیم. آقایان دکتر اکرمی آرانی و حجت ‌الاسلام خوانساری (نواده دختری مرحوم حضرت آیت الله العظمی خوانساری گلپایگانی) دو دوستی که بارها و بارها برای فعالیت‌های جهادی به بخش‌های محروم منطقه آمده و تجربه زیادی در این زمینه دارند. وقت ضیق است، سریعاً آماده می‌شویم تا آخرین مأموریت خود را در بلوچستان با موفقیت به اتمام برسانیم.

قدری طول می‌کشد تا خود را به محل برگزاری نماز جمعه اهل سنت برسانیم. وارد مسجد که می‌شویم مولوی ترنج زر در حال خطبه هستند. به جلوی مسجد می‌رویم و رو به جمعیت می‌نشینیم. بیش از بیست کولر گازی در حال خنک کردن فضای داخلی است؛ ولی یارای رقابت با گرمای بیش از 40 درجه و رطوبت هوای چابهار را ندارد.

باز هم خیر مقدم و لطف جناب چندانی در تعریف از تیم قرآنی... و در ادامه استاد آقایی تلاوت زیبایی ارائه می‌دهند. قبل از ما گروه تواشیح اهل سنت اجرای برنامه دارند. با لحن و آوای هندی... یا ربی صلی علی النبی مصطفی... خیلی هماهنگ‌تر از گروه دو نفره ساربوگ می‌خوانند... ناپرهیزی کرده و برای یادگاری با گوشی همراه تصاویری از ایشان ضبط می‌کنیم... وقت کمی برای اجرای تواشیح هست. با توجه به مهم بودن برنامه بازهم دو اجرای فنی و زیبا و هماهنگ با موضوع مناجات و مدح پیامبرصلی الله علیه و آله ارائه می‌دهیم. فضا به نظر می‌رسد بسیار خودمانی‌تر است. تشویق حضار نشان از همنوایی بیشتر می‌کند. شنیده بودم اهالی بیلوری نسبت بیشتری با اتباع اهل بیت علیهم السلام دارند... جمعیت؛ مبهوت همخوانی هماهنگ دوستان‌اند. وقت نماز عصر فرارسیده است اما مولوی ترنج زر از حاج آقای احمدی درخواست می‌کند هرچند مختصر بیاناتی داشته باشند. استاد احمدی هم مانند جلسات پیشین با توجه به جبهه استکباری دشمنان قسم خورده انقلاب و با اشاره به آیات قرآن کریم در کمتر از ده دقیقه سخنرانی زیبایی می‌کند و همگان را به استمرار وحدت شکل گرفته و امنیت برآمده از خون هزاران شهید دعوت می‌کند.

اجرا که تمام می‌شود به اصرار جناب چندانی راهی بهترین رستوران شهر می‌شویم. ایشان هنوز فرصت نکرده بود میهمان نوازی خود را به رخ تیم بکشد. برنامه ویژه‌ای برای ما داشت... باز هم نگران طعم غذا و تندی آن بودیم؛ اما آنچه دیدیم و چشیدیم گفتنی نیست... خوردنی است... فکر نمی‌کردیم از ماهی بتوان این قدر غذاهای متنوع و خوشمزه درست کرد. با لذت تمام ناهار را صرف کردیم و شرمنده حاج حمید ماندیم...

کمتر از سه ساعت به پروزا مانده و تنها یک ساعت وقت داریم... همه کسل هستیم از این‌که این سفر با تمام زیبایی‌هایش رو به اتمام است. از بین خرید و جاهای دیدنی چابهار فقط قدم زدن در ساحل شنی آن را انتخاب می‌کنیم.

تاکنون ساحل زیبای چابهار را ندیده بودم. گویا صخره‌های خشن کنار دریا با موج‌های آب دعوا داشتند. برای هم قد کشیده بودند و زورآزمایی می‌کردند؛ و این زورآزمایی آن‌ها بهانه عکاسی و فیلمبرداری های پی در پی دوستان شده بود. هر یک زور بیشتری داشت از او بیشتر عکس می‌گرفتیم. آن‌قدر منظره زیباست که دوربین‌ها لحظه‌ای خاموش نمی‌شود. در همین بین تلفن همراه حاج حمید زنگ می‌خورد... دوستان از فرودگاه خبر خوشی برای ما دارند... هیچ وقت از تأخیر پرواز این‌قدر خوشحال نشده بودیم... آن هم بیش از پنج ساعت!!!!

با خیال راحت گشت و گذار را ادامه دادیم... موج‌های خروشان. ساحل نرم با شن‌های لطیف و بسیار تمیز. درخت هزار ساله انجیر بادی... جاده‌های پرشیب و بی انتها... صخره‌های عظیمی که در زورآزمایی با باد در هم شکسته شده و سوژه جالبی برای عکاسی بودند... کوه‌های مریخی و غروب زیبای چابهار... .

صدای اذان ما را به محل استقرار کشاند... نماز می‌خوانیم... لَختی استراحت می‌کنیم... وسایل را جمع می‌کنیم تا گشتی هم در مراکز خرید بزنیم...

مشغول خرید هستیم خبری از فرودگاه می‌رسد...  پرواز ساعت 9 به فرودگاه چابهار می‌رسد و باید خودمان را سریعاً به آن‌جا برسانیم... کمتر از یک ساعت تا فرودگاه راه است... من پشت رول می‌نشینم. جاده بی انتهای بلوچستان را از چابهار به سمت فرودگاه با سرعت زیادی طی می‌کنیم تا از پرواز جا نمانیم... دوستان ساکت هستند و من در ذهنم لحظه لحظه خاطرات را مرور کرده و حسرت می‌خورم از این‌که نیستم تا در این منطقه خود را وقف فعالیت‌های فرهنگی کنم...

لحظه خداحافظی نزدیک است... دکتر اکرمی و حاج آقا قدوسی خوانساری با ما تا تهران همراه هستند... به گرمی سایر دوستان میزبان حاج سعید و حمید آقای اصلی را در آغوش می‌گیریم و خداحافظی می‌کنیم...

حاج حمید (چندانی) با احترام ما را مشایعت می‌کند... بزرگوارانه از قصورهایی که ندیدیم و نبود عذرخواست و ما را به خدا سپرد... تشریفات طولانی پرواز انجام می‌شود و در سالن انتظار نشسته‌ایم. از سالن که بیرون آمدیم خشک‌مان زد... هوا به قدری مه‌آلود شده بود که تا شعاع 50 متری دیده می‌شد... وارد کابین شدیم... مدتی گذشت دیدیم شام آوردند... نیم ساعت از شام خوردن گذشت همه معطل و منتظر صدای خلبان هستیم. زمزمه کادر فرودگاه حاکی از خطرناک بودن پرواز در این هوا بود... استاد احمدی شاهرختی به ما توصیه می‌کند به امام حسین علیه السلام متوسل شویم تا در هر صورت برای ما مشکلی پیش نیاید... زمزمه دوستان شنیدنی است: السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و رحمه الله و برکاته... و این صدای خلبان هواپیماست که پرواز را باطل اعلام می‌کند و حاظران در هواپیما با قیافه‌های درهم به سالن انتظار بازمی‌گردند. ساعتی را بی هدف و سرگردان روی صندلی‌های زُمخت سالن می‌نشینیم. بی توجهی و عدم مسئولیت پذیری شرکت هواپیمایی آسمان در قبول تأخیر و اعمال قانون در امر خدمت‌رسانی باعث شد درگیری‌های لفظی بین مردم و مسئولان فرودگاه بالا بگیرد.

استاد احمدی تنها روحانی حاضر در سالن هستند... ایشان مشغول تلفن با حجت الاسلام خلیلی رئیس دفتر تبلیغات ایرانشهر است که در برگزاری مراسم قرآنی سهیم بودند به خصوص در ایرانشهر. از ایشان و جناب حجت ‌الاسلام والمسلمین روستا آزاد که جلسه‎ای را در این  خصوص داشتند تشکر می‌کنند و قرار بعدی را منوط به تشکیل شورای برنامه‌ریزی قرآنی در استان با شرکت افراد مهم دست‌اندکار مانند نمایندگی مقام معظم رهبری دامت برکاته (که غایب بزرگ در این همه برنامه بود) می‌داند...

 فضا بسیار سنگین است و مردم نارحت و سرخورده از این همه عنایت مسئولان فرودگاه!!!...  نیاز است کسی مردم را آرام کند و نماینده آنها باشد... استاد، سریعاً خود را به دفتر هواپیمایی آسمان رساند و زمانی که با جواب سربالای مدیر سالن فرودگاه مواجه شد با قاطعیت از آن‌ها خواست نهایتاً تا نیم ساعت دیگر تکلیف مردم را در خدمت رسانی و همچنین تعیین زمان قطعی جایگزین برای پرواز مشخص کنند... کادر هواپیمایی از میان جمع راهی هتل است برای استراحت... جناب احمدی به شوخی به آنان می‌گوید: اگر مردمی بودید با مردم به هتل می‌رفتید... لبخندی می‌زنند و با عذرخواهی به راهشان ادامه می‌دهند... نیروهای ا منیتی فرودگاه نگرانند...

مردم دور استاد حلقه زده‌اند. مشورت برای حل مشکل... نیم ساعت... یک ساعت ... گذشت و خبری نشد... دیگر نمی‌شد جلوی مردم را گرفت... هر از گاهی فریادهای برخی مسافران را در مواجهه با مسئولان مربوط شنیده می‌شد...استاد احمدی مردم را دعوت به آرامش می‌کرد و در ضمن با مسئولان فرودگاه برای راه حل مشکل دست از پا نمی‌شناخت... شخصی داشت از صحنه با دوربین فیلم می‌گرفت که با واکنش منفی استاد روبه‌رو شد و مجبور شد فایل را از دوربینش پاک کند. نکته مهمی بود. نباید در این قبیل مسائل بازیچه رسانه‌ایی چون تلگرام شد... به هرحال.. در همین اوضاع و احوال یکی از مسافران چهره آشنایی را به استاد معرفی کرد... بله آقای ایران نژاد... نماینده محترم مردم منطقه در مجلس شورای اسلامی... بدون حداقل پیگیری و واکنشی در گوشه‌ای از سالن ساکت و آرام نشسته بود و شاید منتظر بود ببیند نتیجه اعتراضات مردم به کجا می‌رسد!!! حاج آقا احمدی با همراهی مردم سراغ ایشان رفتند... در ابتدا هیچ عکس العمل و پیگیری خاصی از ایشان دیده نشد...اما طولی نکشید که زحمات ثمر داد... کافی بود ایشان چند تماس بگیرد... در کمترین زمان ممکن چند اتوبوس مجهز جلوی درب فرودگاه آماده بودند... پیگیری و اعتراضات مردم جواب داده بود... اعلام شد که افرادی که سخت‌شان است در فرودگاه بمانند می‌توانند برای استراحت و رسیدن زمان پرواز به میهمان‌سرای شرکت صنایع دریانوردی بیایند... همه خوشحال و خندان خستگی را فراموش کرده و سوار بر اتوبوس‌ها راهی شدیم... قاعده این است هرجا که حق با مردم بوده و با هم متحد شدند خداوند راه را برایشان هموار کرده است...آقای ایران نژاد و حاج آقا احمدی هم بی ریا و متواضع کنار همه مردم نشستند... نماینده مدام با تلفن در حال پیگیری بود... خبر خوش دیگری هم داد... پرواز جایگزین برای ساعت 8 صبح فردا OK شده بود... به محل اسکان رسیدیم... مهمانسرای مبله و بسیار تمیز با پذیرایی نوشیدنی و آب خنک عیش ما را کامل کرد... قدری استراحت کردیم... مجالی برای خواب نبود...

                                 

شنبه 22 مهرماه 96:

حرکت به سوی تهران

صبحانه را میهمان آقای نماینده جناب ایران نژاد  بودیم...

لحظات پایانی حضورمان در چابهار بود آقای نماینده با رویی گشاده به استقبال مردم آمد تا همراه با هم به فرودگاه که در نزدیکی محل اسکان بود برویم... برای دلجویی و عذرخواهی بابت اتفاقات شب گذشته با حاج آقا احمدی هم کلام شد و این اتفاق را بهانه‌ای دانست تا از طریق مجلس، تاخیرهای پی در پی فرودگاه‌ها را پیگیری کند... چند عکس سلفی به رسم یادگاری گرفتیم ... اما نکته جالب ماجرا... وقتی قدری صحبت‌ها گرم‌تر شد... پس از اینکه استاد احمدی خود را معرفی کرد آقای ایران نژاد ناگهان خنده خاصی بر لب داشت... همه ساکت شدیم که چه شده... با رویی گشاده گفت عجب اتفاق عجیبی؛ شما نمایندگان مجمع تقریب مذاهب اسلامی هستید؟!... چقدر عجیب... وی سخنگوی کمیسیون تقریب مذاهب مجلس شورای اسلامی بود.

همین کافی بود تا استاد احمدی ضمن غنیمت دانستن فرصت، گزارش مبسوطی از فعالیت‌های ما در منطقه بدهد... آقای نماینده بشدت خوشحال شد... خیلی محکم و کوبنده قول همکاری‌های آینده را داد... چه می‌دیدیم؟ آیا همه این عوامل دست به دست هم داده بود تا در آخرین لحظات سفر این چنین خداوند تقدیر را طوری رقم بزند تا یکی از موثرترین چهره‌های حکومتی فعال در عرصه وحدت و تقریب مذاهب این‌چنین سر راه ما قرار بگیرد؟!... همه به فکر رفتیم...شاید... امیدواریم با پشتیبانی شخصیت‌های کارآمدی همچون ایشان که برای چهارمین بار  نمایندگی مردمان سخت کوش این  خطه را در مجلس شورای اسلامی بر عهده دارد بتوانیم رنگ فقر اقتصادی و فرهنگی را از ساحت این استان و همه جای ایران اسلامی پاک کنیم... قطعا حکمت خدا در این سفر بیش از اینهاست... یوم تبلی السرائر.

اتوبوس‌ها برای رفتن به فرودگاه منتظر بودند...

هوای صبح فرودگاه بسیار خنک و مطبوع بود... همه باهم روی صندلی‌های بوئینگ 727 هواپیمایی آسمان به اتفاقات گذشته فکر می‌کردیم... شاد و خوشحال از تقدیر خداوند... خاطرات سفر را مرور می‌کردیم...

کاش دوستان مجمع برای ضبط رسانه‌ای مراسم این سفر نورانی، برای تلویزیون اقدام می‌کردند انصافا حیف بود... کاش هدایایی در اختیار داشتیم و به عزیزان‌مان در اهل سنت اهدا می‌کردیم و از زحماتشون تشکر می‌کردیم... کاش بشود دوباره هم خدمت برادران‌مان برسیم... .

هواپیما با شتاب زیاد بلند شد و آسمان بلوچستان را با سرعت به سمت فرودگاه مهرآباد تهران درنوردید... از پنجره هواپیما به آسمان آبی نگاه می‌کردم... همه جا آسمان همین رنگی است... اما زمین... زمین این منطقه خشک و بی روح است و نیاز به سیراب شدن دارد... به امید آن روز.

 و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین
captcha