به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، علامه طباطبایی، از تاثیرگذارترین فیلسوفان دوره معاصر جهان اسلام است که نه تنها در تبیین فلسفه و عرفان، بلکه در بسط فرهنگ و معارف قرآن تحولی شگرف ایجاد کردند. خبرگزاری ایکنا در اصفهان در همین رابطه میزگردی را بهعنوان میراث فکری و معنوی علامه طباطبایی با حضور حجتالاسلام جعفر شانظری، عضو هیئتعلمی دانشگاه اصفهان و معاونت فرهنگی این دانشگاه و همچنین مهدی امامجمعه، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان برگزار کرد. که بخش اول متن این میزگرد را در ادامه میخوانید:
ایکنا: ابتدا بفرمایید چه خصوصیات و ویژگیهای خاصی در شخصیت مرحوم علامه طباطبایی وجود داشت که ایشان را از دیگر فلاسفه و متفکران جامعه ما متمایز میکرد؟
شانظری: آنچه که باعث بزرگی و ماندگاری مرحوم علامه طباطبایی شد، شخصیت علمی و عملی ایشان بود. یعنی به تمام عیار، میتوان نام ایشان را حکیم گذاشت، زیرا هم در حکمت نظری و عملی، اهل عمل بود. اخلاق عملی، منش و خلوص و شخصیت فردی ایشان از ویژگیهای ممتاز علامه بود.
دومین ویژگی مرحوم علامه طباطبایی، جامعیت وی بود. یعنی ایشان به لحاظ مباحث تفسیری که نمونه آن نگارش تفسیرالمیزان در 20 جلد است، به لحاظ فلسفی که یک فیلسوف معاصر قلمداد میشوند و به لحاظ بحثهای کلامی، از نظر عرفانی هم در بعد نظری و عملی و حتی به لحاظ فقهی و اجتهادی و اشراف به حدیث، جامعیت داشتند و این یکی از امتیازهای شاخص مرحوم علامه بود که توانستند در عرصههای مختلف، آثاری را بهعنوان گنجینههای گرانبها برای ما به یادگار بگذارند.
ایکنا: یکی دیگر از ویژگیهای علامه طباطبایی این بود که به تاریخ ایران باستان علاقه داشت، آنگونه که در خاطرات افرادی مثل شایگان آمده است.
شانظری: این هم از حریت ایشان ناشی میشد. در توصیههای لقمان به فرزندش آمده است که حکمت را فراگیر، چون حکمت، حریت نفس میآورد و انسانهای دارای این ویژگی اینگونه نیست که متعصبانه بگویند چون ایران باستان مربوط به قبل از ظهور اسلام است، نباید با آن ارتباط برقرار کرد و فقط ایران بعد از اسلام را باید مورد توجه قرار داد. در اثر این نگاه بود که به فلاسفه باستان نیز توجه خاصی داشتند.
امامجمعه: علامه طباطبایی یک شخصیت علمی، اخلاقی و معنوی بودند. یعنی ایشان در بعد علمی، یعنی هم در علم فقه، اصول، حدیث، تفسیر، منطق، کلام و فلسفه جامعیت داشتند و واقعا چنین جامعیتی در روزگار ما خیلی کم پیدا میشود. ایشان اگر میخواستند در جهت و کسوت مرجعیت پیش بروند، قطعا بهعنوان یک مرجع فقهی پذیرفته میشدند. ولی ایشان به لحاظ نیازهای زمانه، رسالت خود را در روی آوردن به تفسیر، حکمت و اخلاق میدانستند.
واقعا آزاداندیشی یکی از خصلتهای بارز علامه طباطبایی بود و تعارف نیز نداشت. آزاداندیشی به معنای واقعی کلمه در شخصیت ایشان متجلی شده بود.
ایکنا: تا چه اندازه نگرش و ذهن فلسفی علامه طباطبایی تاثیر پذیرفته از قرآن و معارف قرآن است و متقابلا نگاه و رویکرد قرآنی علامه چه تاثیری در نگرش فلسفی ایشان داشت؟
امامجمعه: علامه طباطبایی یک فیلسوف به معنای واقعی کلمه بودند، یعنی شخصیتی کاملا برهانی داشتند. علامه طباطبایی با توجه به اینکه قرآن کتاب خداست و خداوند نیز حکیم مطلق است، قرآن را کتاب حکمی میدانستند. قرآن دارای مضامین هستیشناسی، انسانشناسی و معرفت شناسی، جهان بینی و نظام اخلاقی و معنوی است. علامه طباطبایی از آنجا که خداوند را جامع و جمیع کمالات و قرآن را تجلی آن جامع و خداوند جامع میدانستند، نظام قرآنی را نیز یک نظامی کامل قلمداد میکردند یعنی به این قائل بودند که قرآن یک نظام منسجم معنایی و یک منظومه کاملا سازگار است.
علامه طباطبایی برای اینکه ما به این منظومه سازگار وارد و بتوانیم به این نظام منسجم معنایی نزدیک و نزدیکتر شویم، سه دسته پارامتر را معتقد بودند که باید به عنوان ملاک و مبنا در اختیار داشته باشیم که یک دسته آن پارامترهای زبانی هستند که زبان قرآن نیز با همین پارامترهای زبانی در اختیار ما قرارگرفته است. یک دسته نیز پارامترهای عقلانی و یک دسته پارامترهای نفسانی هستند. در واقع پارامترهای نفسانی، به اخلاق و تهذیب نفس مربوط میشود، یعنی در مکتب صدرایی که علامه طباطبایی هم یکی از حکمای صدرایی بودند، قائل به این هستند که انسان هر چه اخلاقی و خودساختهتر باشد، معانی قرآن را بهتر و عمیقتر میتواند بفهمد، ولی این شرط لازم است و شرط کافی نیست. پارامترهای عقلانی هم وجود دارد، یعنی ما باید یک عقلانیت منقح شده داشته باشیم تا بتوانیم به آن نظام منسجم معنایی نزدیک شویم. پارامترهای زبانی قرآن که در واقع زبان قرآن هم زبان عربی است که خود قرآن نیز در جاهای مختلف به این مهم تاکید کرده و این دلالت میکند براینکه باید به زیر وبم این لسان کاملا آگاه باشیم تا به آن نظام منسجم معنایی نزدیک شویم.
پارامترهای عقلانی یعنی اینکه ما باید یک عقل منقح شده داشته باشیم. یعنی انسان به دنبال هرچه میخواهد برود، با عقل پیش میرود. یعنی رابطه ادراکی وشناختی ما با هرچیزی، براساس همان قوای شناختی است. در واقع اساسیترین قوهای که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، آن را بکار میگیریم، قوه عقل است. این عقل اصول مختلفی دارد که نسبت به بعضی از آنها خودآگاه و نسبت به برخی از آنها ناخودآگاه هستیم. ملاصدرا و علامه طباطبایی معتقدند که اوصاف و مبانی این نوع عقل باید تنقیح شود و بنابراین ما با یک عقل حساب شدهای به سراغ قرآن برویم؛ یعنی یک عقل منطقی و روشمند که محور آن وجودشناسی است.
شانظری: علامه طباطبایی پرورش یاقته مکتب صدرایی یا به تعبیری حکت متعالیه هستند. حکمت متعالیه، هم به لحاظ روش و به لحاظ محتوا، یک فصل ممیز از دیگر مکاتب فلسفی دارد، به همین دلیل نگاه این دسته از فیلسوفان یعنی از خود ملاصدرا گرفته تا شاگردان بعد از وی تا برسد به علامه طباطبایی و شاگرد وی یعنی آیتاالله جوای آملی که مفسر قرآن نیز هستند، اینها هم به لحاظ روش و هم به لحاظ محتوا، نگاهشان به قرآن، یک نگاه حکیمانه است. در واقع از منظر اینها، قرآن بهعنوان یک محتوا با برهان و عرفان یک نوع انطباق دارد و هرسه به لحاظ روشی که نگاه کنیم، روشهایی هستند که ما را به حقیقت نزدیکتر میکنند.
خود قرآن نیز درباره انبیا این نکته را تاکید دارد که ما به آنها کتاب و حکمت آموختیم و اینکه میفرمایند ما به کسی که حکمت آموختیم، به وی خیر کثیر عطا کردهایم، این آیات قرآن را که مورد توجه قرار میدهیم، میبینیم که در حقیقت حکمت متعالیه، قرآن به لحاظ محتوا، برهان و عرقان تلفیق شدهاند. به همین دلیل اساسا نگاه یک ذهن این گونهای به قرآن، از منظر یک کتاب حکمت جامع است. وقتی از این زاویه نگاه کنیم، میشود گفت که این ذهنیت متاثر از قرآن است و میتوان گفت که این نوع ذهنیت، قرآن را خردمندانه و عقلانی تفسیر میکند.
در بحث فلسفه، از ویژگیهای علامه طباطبایی در میان فیلسوفان حکت متعالیه این بود که در عصر خودش توانست با فلسفههای زمان، یعنی از مارکسیسم گرفته تا برخی فلسفههای غرب، ارتباط برقرار کنند که تجلی این ارتباط در کتاب فلسفه و اصول روش رئالیسم است. یکی از نوآوریهایی که علامه در فلسفه اسلامی ایجاد کردند و در فلسفههای پیش مورد توجه قرار نگرفت، بحث فلسفه ذهن و ادراک است. این نکتهای بود که علامه به آن توجه خاصی کردند و به خوبی میتوان گفت که این یکی از نوآوریهای علامه در فلسفه بود. به همین خاطر جلد اول و دوم اصول فلسفه و روش رئالیسم مربوط به بحث ادراک است.
علامه طباطبایی را میتوان فیلسوف واقعگرا تلقی کرد و این از شاخصهای علامه بود. ایشان توجه خاصی به بحث واقع گرایی داشتند که این باعت شد در خیلی از مسائل به خصوص در الهیات بالمعنی الاخص و تقریر بر براهین اثبات خداوند از آن خیلی استفاده کنند و در بحث برهان صدیقین، براساس همین واقعگرایی، اصل وجود بر واقعیت تاکید کردند و تقریری از برهان صدیقین ارائه دادند که پیشینیان نداده بودند و اساسا گفتند این برهان را طوری تقریر میکنیم که هیچ مقدمهای نیاز ندارد، چون خود واقعیت را که نمیتوان انکار کرد و سلب واقعیت از واقعیت محال است، پس واجبالوجود اثبات میشود. لذا من میخواهم بگویم ایشان با این نگاه واقعگرایی که در برخی از تقریرات از جمله در کتاب رسائل توحیدی و ... داشتند، هم در الهیات بالمعنی الاخص و الهیات بالمعنی الاعم، تقریر و تبیینهای جدیدی از برخی مسائل فلسفی ارائه دادند.
بر همین اساس، زمانی که علامه طباطبایی به حوزه علمیه قم وارد شدند، که به نظر من حضور علامه در حوزه علمیه قم نیز نقطه عطفی برای حکمت و فلسفه در حوزه علمیه بود، توانستند مباحث فلسفی را به صورت یک کتاب درسی با عنوان «بدایةالحکمه» و «نهایةالحکمه» مدون کنند که هنوز جز کتابهای درسی است و در مجموع باید گفت این از امتیازهای مرحوم علامه بود.
امامجمعه: علامه طباطبایی مشرب فکریاش برخواسته از حکمت متعالیه است. ولی ویژگی خاص وی این بود که در فلسفه ملاصدرا نماند، یعنی فلسفه ملاصدرا را پیش برد. فلسفه را از آن جا شروع نکرد که ملاصدرا شروع کرد و به آن جا ختم کند که ملاصدرا ختم کرد. در واقع آن را پیش برد.
شانظری: در واقع به فلسفه صدرا زایشی نگاه کرد، آن را شکفت و به حکمت متعالیه بسته نگاه نکرد و معتقد بود که این مکتب در هر عصری میتواند پاسخگوی مسائل باشد.
امام جمعه: بله درست است. در راستای مسائل و نیازهای زمانه آن را شکوفا کرد. در قرن بیستم، یکی از مباحثی که به شدت مطرح بود، بحث معرفت شناسی بهعنوان یک حوزه معرفتی مستقل مطرح بود. در فلسفه اسلامی یعنی چه فلسفه این سینا، سهروردی و ملاصدرا، مبانی و مباحث معرفت شناسی مطرح است و اصلا در هیچ فلسفهای نمیتواند این مباحث مطرح نباشد. ولی اینکه این مبانی بهصورت مستقل مورد توجه قرار گیرد و مورد بحث واقع شود، چنین چیزی در عالم اسلامی اتفاق نیفتاده بود. علامه طباطبایی برای اولین بار بود که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، فلسفه را با معرفت شناسی آغاز کردند.
جلد اول و دوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، مربوط به معرفت شناسی است، در بحث معرفت شناسی، علامه طباطبایی یک باب جدید در فلسفه گشودند و آن، بحث ادراکات اعتباری بود. مرحوم علامه بحث ادراکات اعتباری که به صورت مجمل و محدود در فلسفه ملاصدرا مطرح بود، را بسط دادند و آن را به یک حوزه گسترده و مستقل معرفت شناختی در فلسفه تبدیل کردند و این امر منشا خیلی از برکات شد. یعنی خود حوزه ادراکات اعتباری که علامه باب آن را بازکرد، امروزه دارد به سمتی میرود که حلقه واسطه بین فلسفه اسلامی و فرهنگ شود و برهمین اساس امروز کارهای زیادی نیز در این زمینه انجام شده است.
نکته دیگر در بحث نوآوریهای علامه طباطبایی که باید به آن اشاره کرد، بحث روش یا به عبارتی متدولوژی و روششناسی است. اصلا در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، بحث، بحث روش و متدولوژی است که بهعنوان یک امر مستقل مورد توجه واقع شد و اینکه این روش و متدلوژی در راستای نیل به واقعیت است. جالب است بدانیم که این رئالیسم یا واقعگرایی، یک رئالیسم و واقعگرایی خام و سادهانگارانه نبود، بلکه یک رئالیسم و واقعگرایی پیچیده است. در رئالیسم خام، انسان در برابر واقعیت فقط منفعل است، اما در رئالیسم انتقادی و پیچیده که علامه آن را مطرح کرد، انسان در نسبت با حقایق و واقعیت، هم منفعل ظاهر میشود و هم فعال. البته ریشههای آن در خود فلسفه ملاصدرا نیز وجود دارد و آن جایی که ملاصدرا در بحث ادراکات عقلی قائل به قیام صدوری ادراکات میشود نه قیام حلولی.
نکتهای دیگری که در فلسفه و تفسیر علامه طباطبایی بهعنوان مبنا مطرح شد، نظریه فطرت در انسان شناسی است. نظریه فطرت در اندیشههای صدرایی مطرح است، ولی علامه طباطبایی آن را بسط و مبنای بسیاری از تببین معرفتها قرار داد، به گونهای که استاد مطهری این جمله را فرمودند که نظریه فطرت امالمعارف معرفتهای اسلامی است. در یک کلام ما در حوزه نوآوریهای علامه طباطبایی کافی است که به آن جمله مرحوم مطهری استناد بکنیم که گفتند 200 سال وقت لازم است که شخصیت علامه و کارهایی که کرده، شناخته شود.
شانظری: در بحثهای فلسفی وقتی به نکاتی از آن دقت کنیم، متوجه بسیاری از مسائل خواهیم شد از جمله وقتی که تقریرها و حاشیههای علامه را بر کتاب اسفار مورد توجه قرار دهیم که بیشتر درباره بحث ادراک و علم میباشد، این نکته قابل توجه است که ایشان علم را بهعنوان علم حضوری معنا و حصول را طریق ادراک معنا و تبیین کردهاند.
ایکنا: هانری کربن شخصیتی عجیب و غریب و بسیار تحت تأثیر هایدگر بود و زمانی که به ایران آمد، نگرشها و دغدغههای خاص خود را داشت. وی از طریق دکتر نصر با علامه طباطبایی آشنا شد و در جلسات ایشان حضور یافت. میخواهیم بدانیم علامه چه دیدگاهی نسبت به جهان غرب و فلسفه غرب داشتند و جلساتی که به صورت مداوم میان ایشان و هانری کربن برگزار میشد با چه انگیزهای بوده است؟ آیا هدف علامه این بود که با اندیشه و فلسفه غرب آشنا شوند، یا اینکه میخواستند یک پل ارتباطی میان جهان شرق و غرب ایجاد و باب گفتوگو میان این دو را باز کنند؟
امام جمعه: روش حکمای الهی در مواجهه با فرهنگها و تمدنهای دیگر، از فارابی گرفته تا ملا صدرا و علامه طباطبایی، تعامل و ترابط بوده، نه تقابل؛ چون در فلسفه و حکمت، بحث حقیقت مطرح است و خداوند حقیقت را در اختیار یک قوم خاص قرار نداده و در اینجا، نظریه فطرت که به آن اشاره کردم، بسیار مهم و تعیین کننده است. خداوند فطرت انسانها را در هر زبان، فرهنگ، قوم، جغرافیا و دوره تاریخی، حقانی آفریده؛ بنابراین ممکن است در فرهنگهای دیگر، از زوایایی به حقیقت نگریسته شده باشد که در فرهنگ خودی وجود نداشته. مواجهه حکمای مسلمان با فرهنگهای دیگر، انتقادی بوده است، نه یک مواجهه اثباتی به طور مطلق و نه یک مواجهه انکاری به صورت مطلق. علامه طباطبایی همین نگاه را در ارتباط با هانری کربن داشت. هانری کربن یک فیلسوف بسیار بزرگ بود که اساتید بزرگ زیادی را نیز درک کرده بود، از جمله مارتین هایدگر، اتین ژیلسون، لویی ماسینیون و ... . وی از طریق لویی ماسینیون با حکمهالاشراق سهروردی آشنا شده و نیاز معنوی خود را در آن مییابد. سپس از طریق حکمةالاشراق با حکمت متعالیه ملا صدرا و به واسطه دکتر نصر با علامه طباطبایی آشنا میشود و به شدت از ایشان تأثیر میپذیرد. علامه در گفتوگوهای خود با کربن، فلسفه معنوی شیعه را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و به نوعی باعث میشود تا کربن از هایدگر عبور کند. جالب است بدانید که فرانسویها از طریق هانری کربن با هایدگر آشنا میشوند و کتابهای هایدگر اولین بار توسط کربن به فرانسه ترجمه میشود. سال 1354 در فرانسه مراسم بزرگداشتی برای هایدگر برگزار شده و چون هانری کربن حلقه واسط میان اندیشههای هایدگر و جامعه فرانسه بود، وی را به عنوان سخنران مراسم اختتامیه در نظر میگیرند؛ اما هانری کربن که آن زمان در ایران به سر میبرد، اصلا در آن مراسم شرکت نکرد و در واقع هیچ انگیزه و شور و شوقی برای سخنرانی نداشت. حتی استاد سید جلال آشتیانی میفرمودند که هانری کربن در اواخر عمر صحیفه سجادیه را میخواند و اشک میریخت که بیانگر تأثیرپذیری وی از علامه طباطبایی بود. ایکنا: شما معتقدید که علامه تمایل داشته تا باب گفتوگو را باز کند و این نکته در خاطراتی که از شایگان و نصر نقل شده است نیز به چشم میخورد.
شانظری: یک فیلسوف یا حکیم به معنای واقعی که علامه طباطبایی واقعا مستحق این عنوان بود، دغدغه حقیقتیابی دارد که قرآن کریم آن را در آیه 18 سوره زمر، «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...» بیان میکند. وقتی شما چنین دغدغهای داشته باشید، آن دغدغه دیگر مرز نمیشناسد و میخواهد از همه آراء و اندیشهها و مکاتب استفاده کند. در واقع منظور از پل ارتباطی، نوعی تضارب و تعامل برای کشف حقیقت است. قطعا در تأثیرگذاری علامه طباطبایی بر هانری کربن تردیدی نیست. کربن در کتاب مینویسد تنها مکتبی که توانست پیوند انسان را با حقیقت جاودانه ساخته و سپس آن را به بحث ولایت و امامت معصوم ربط میدهد، تشیع است و نشان میدهد که کربن متأثر از تفکر شیعی بوده که در محضر علامه آموخته است.
ادامه دارد....