تفسیر المیزان، بیان «تبیان لکل شیء» است
کد خبر: 3663920
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۶

تفسیر المیزان، بیان «تبیان لکل شیء» است

گروه معارف: جامعیت و روش تفسیری قرآن به قرآن ویژگی و شاخص تفسیر المیزان علامه طباطبایی بود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، علامه طباطبایی احیا کننده اندیشه و فلسفه اسلامی در دوره معاصر بود و بنا به گفته صاحب نظران،  وی نه تنها فلسفه و حکمت متعالیه را پیش برد،  بلکه آن را در عرصه نظر و عمل بسط داد و شکوفا کرد. در همین رابطه خبرگزاری ایکنا اصفهان میزگردی را با حضور حجت الاسلام والمسلمین جعفر شانظری، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان و معاون فرهنگی اجتماعی این دانشگاه و سید مهدی امام جمعه، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان برگزار کرد که متن آن را در ادامه می‌خوانید :
ایکنا: در تاریخ جهان اسلام و غرب شاهد مخالفت‌ها و حتی فراتر از آن، ضدیت و دشمنی با فلسفه هستیم که اوج آن در دوره غزالی رخ داد و به تعبیر فلاسفه، غزالی با کتاب «تهافت الفلاسفه» کمر فلسفه را شکست، مگر در ایران که چراغ آن روشن بود. می‌خواهیم ببینیم مخالفت‌ها و دشمنی با فلسفه و عقلانیت در طول تاریخ از سوی گروه‌های مختلف مثل عرفا ریشه در چه چیزی دارد؟ 
شانظری: اگر بخواهیم در جهان اسلام به طور خاص به این قضیه توجه کنیم، همانطور که می‌دانید یکی از روش‌های برقراری ارتباط میان انسان با جهان و حقیقت، روش تجربی است که بیشتر در علوم تجربی استفاده می‌شود. روش دیگر، روش نقلی است که بیشتر در علم تاریخ مورد استفاده قرار می‌گیرد. روش عقلی نیز با متد خاصی که در علم منطق آمده، به کار گرفته می‌شود و روش آخر نیز تهذیب نفس و عرفان است که انسان از طریق آن می‌تواند به واقع برسد. آنچه در جهان اسلام منشأ مبارزه با فلسفه شد، این بود که پس از گسترش اسلام در مناطق گوناگون، عده‌ای که حتی می‌توان خلیفه ثانی را سردمدار آنها دانست، از همان ابتدا نوعی قشری‌پنداری و تعصب نسبت به نقل و انسان را کوچک کردن و وحی و حقیقت آن را بسیار بزرگ پنداشتن و فاصله انداختن میان این دو را رواج داده و گفتند عقل توان شناخت حقیقت و بسیاری از حقایق به ویژه حقایق فرا طبیعی را ندارد، بنابراین فقط باید به نقل توجه کرد. از طرف دیگر، تعصب چاشنی این رویکرد ظاهرگرایانه یا قشری‌گرایانه شد و در جهان اسلام، امثال اشعری مسلک‌ها، اخباریون در دامن تشیع و بسیاری از فرقه‌های کلامی بر اثر این دو ویژگی، یعنی قشری‌گرایی توأم با تعصب باعث شد تا مخالفت با فلسفه در جهان اسلام رقم بخورد. از طرف دیگر، قرآن به عنوان کلام خدا و منبع وحی در جهان اسلام شناخته شد و بسیاری معتقد بودند که انسان نمی‌تواند قرآن را به دست بیاورد. در مورد آیه «لا یمسه الا المطهرون» می‌گفتند فقط اهل‌بیت یا اهل عصمت یا کسی که مخاطب قرآن است، توان فهم حقایق را دارند؛ لذا با بسیاری از فیلسوفانی که تلاش کردند با متد عقلی قرآن را تفسیر کنند، به ستیز برخاستند مبنی بر اینکه شما حق ندارید تفسیر عقلانی از قرآن ارائه دهید، چون هر کسی قرآن را نمی‌فهمد و آن را باید از زبان اهل‌بیت و روایات آنها بفهمیم و خودمان نمی‌توانیم. اینها بستر مبارزه یا معارضه با فلسفه را در جهان اسلام فراهم کردند. 

میزگرد علامه طباطبایی

پایه‌گذار آن، خلیفه ثانی بود که دستور نابودی همه کتاب‌های غیر از قرآن را داد و معتقد بود آنچه در این کتاب‌ها آمده، اگر در قرآن هم وجود دارد، خود قرآن کفایت می‌کند و اگر هم در قرآن نیامده، پس باطل است و باید دور ریخته شود. این تفکر زمینه شکل‌گیری فرقه‌های گوناگون را در جهان اسلام در طول تاریخ به وجود آورد و باعث شد تا مبارزه‌ای علیه مکاتب و تفاسیر فلسفی شکل بگیرد. دعوا بیشتر بر سر تفسیر فلسفی از قرآن بود، اخباریون و اشعری‌ها معتقد بودند که تفسیر عقلانی از قرآن معنا ندارد، چون عقل بشر توان فهم حقیقت وحی را ندارد و باید به کسانی که قرآن را تفسیر می‌کنند، بسنده کنیم که تقریبا تفسیرهای روایی رایج بوده است. این نوع رویکرد به حوزه دین‌شناسی از یک سو و ضعف آدمی در فهم به خاطر بلندای حقیقت که میان انسان و آن فاصله انداخته است از سوی دیگر، باعث شد تا فرقه‌های گوناگون با گرایش‌های خاص شکل بگیرد که هر کدام ماجرای مفصلی دارد.
 امام جمعه: در جهان اسلام از همان قرن اول هجری، نوعی ظاهرگرایی و جمودگرایی دینی شکل گرفت. البته از قرن اول تا سوم که نظام امامت برقرار بود، ائمه اطهار(ع) به شدت عقلانی بودند. 
شانظری: شاخص تفکر امامت و تشیع در همین نکته بود. 
امام جمعه: بله دقیقا و آنقدر مستقیم و گسترده بود که وقتی شخصی مثل شیخ یعقوب کلینی می‌خواست روایات را جمع‌آوری و دسته‌بندی کند، العقل و الجهل را اولین کتاب قرار می‌دهد که احادیث جالبی در آن وجود دارد، از جمله اینکه ابن سکین از امام هادی(ع) می‌پرسد که امروز حجت کیست، حضرت در جواب می‌فرمایند عقل، این عقل است که تو را به صادق می‌رساند و صادق را از کاذب متمایز می‌کند. این نکته بسیار مهمی محسوب می‌شود. واقعا خیلی عجیب است، در قرن اول هجری تفکر شیعه امامیه شکل گرفت که مبنای آن در اصل، «سلونی: بپرسید» بود، در واقع به سؤال کردن رسمیت می‌داد و نقطه مقابل آن قائل به این بود که السؤال بدعت که بیان مالک بن انس بود، زمانی که از وی پرسیدند «الرحمن علی العرش استوی» به چه معناست، گفت المعنی معلوم و الاعتقاد واجب والسؤال بدعت و کیفیته مجهول. سلونی و السؤال بدعت هر دو به یک جریان فرهنگی و اجتماعی گسترده تبدیل شدند. به همین دلیل است که می‌بینیم رویکردهای حکمی در تاریخ جهان اسلام در فضای شیعی به وجود آمده و رشد می‌کند ودر فضای غیر شیعی در جهان اسلام شاهد رویکردهای حکمی نیستیم؛ اگرچه در فضای شیعی نیز جریاناتی وجود دارد که تحت تأثیر اهل سنت قرار گرفته و به ضدیت با فلسفه رو آوردند و مبنای آن این بود که اسلام را به فقه تقلیل دادند، یعنی تمام اسلام به تمام فقه تبدیل و معارف اهل‌بیت(ع) که بسیار گسترده است، از حیطه توجه آنها خارج شد، به همین دلیل اکنون در حوزه‌های علمیه، بیش از 99 درصد فعالیت‌ها بر فقه متمرکز است و در بخش معارف هیچ فعالیتی صورت نمی‌گیرد. مبنای ضدیت با فلسفه این است که از یونان آمده، همانطور که عرض کردم، اینکه فلسفه از یونان آمده، دلیل بر بطلان آن نیست و ثانیا اگر بپذیریم که فلسفه از یونان آمده، نهج‌البلاغه و کتاب توحید شیخ صدوق که از آنجا نیامده، پس چرا در حوزه‌های علمیه جایگاهی ندارند. 
شانظری: قرآن 6236 آیه دارد که نزدیک به 500 تا از آنها، آیات‌الاحکام است و باقی آن مغفول مانده، إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً، یکی همین مورد است. 
ایکنا: کسانی مثل علامه طباطبایی و آیت‌الله طالقانی با همین انگیزه به سمت تفسیر قرآن می‌روند. 
شانظری: اصلا فخر شیعه این است که امیرالمؤمنین در دوران حاکمیت خود این فرهنگ را ترویج کردند که «... اعرف الحق تعرف اهله...»، نگو چون معاویه گفته، پس اطاعتش واجب است. حق را بشناس، سپس اهل آن را. داستان را برعکس می‌کند. یک نکته کلیدی در زیارت اربعین این است که بذل مهجته فیک، حسین(ع) جان و خونش را در راه خدا داد تا، لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله، جامعه را از جهل- نه به معنای عدم علم و ندانستن بلکه به معنای تعصبات خشک و حماقت- نجات دهد. ببینید حماقت، جامعه را تا کجا می‌برد و حماقت ساخته معاویه چه فرهنگی را به وجود آورد که اگر فلانی نتوانست با شمشیر به امام حسین(ع) ضربه بزند، در آخر سنگ می‌زند تا به بهشت برود، برای اینکه در ثواب کشتن حسین برای رفتن به بهشت شریک شود. تفکر قشری‌گری، حماقت و تحجر و تعصب می‌سازد؛ اما در تفکر شیعی، امام حسین(ع) می‌گوید من قیام کردم تا دین جدم را از مسیر غلط قشری‌گرایی و تعصب نجات دهم. این نکات کلیدی در این حرکت است تا فرهنگ خردمندانه را به جامعه بفهماند. نهج‌البلاغه در تمام زمینه‌ها منبع حکمت است.
امام جمعه: همین جریانات حتی مانع تداوم جلسات هانری کربن با علامه شدند و به نوعی ابتر ماند، در صورتی که می‌توانست ادامه یافته و دستاوردهای گسترده‌ای نیز داشته باشد.
ایکنا: جایگاه فلسفه در نظام فکری بعد از انقلاب اسلامی چگونه است؟ چقدر ارج و قرب دارد و چقدر برایش ارزش قائل می‌شوند و اینکه چرا فلسفه به کلاس‌های درس و یک‌سری کتاب‌های تخصصی محدود شده است؟ آیا فلسفه و به خصوص فلسفه صدرایی می‌تواند در سطوح مختلف جامعه اعم از تعلیم و تربیت، سیاست، اقتصاد و ... بروز و ظهور داشته باشد و یا اینکه در این حوزه‌ها حرفی برای گفتن ندارد و چرا فلسفه به این حوزه‌ها ورود پیدا نکرده است؟
امام جمعه: فلسفه و از جمله فلسفه صدرایی تا زمان ملا علی نوری و شاگردانش می‌رفت تا بسط و گسترش داشته باشد، ولی تحت تأثیر و فشار جریاناتی که اسلام را به فقه تقلیل دادند، قرار گرفت و در حوزه‌های علمیه رو به ضعف رفت و این وضعیت ادامه داشت تا قبل از ورود علامه طباطبایی به حوزه علمیه قم که می‌توان ایشان را احیاگر فلسفه صدرایی در زمان معاصر معرفی کرد. بعد از انقلاب در دو دهه اول، فلسفه مورد توجه بود، ولی در دهه اخیر می‌بینیم که مجددا جریانات ظاهرگرا و جمودگرا در حال رشد هستند و فلسفه را به محاق می‌برند. 

میزگرد علامه طباطبایی

من معتقدم که فلسفه اسلامی، یک ضربه‌ای هم از ناحیه خود اهل فلسفه اسلامی می‌خورد. اکنون فلسفه ملاصدرا فقط محدود شده به آن هسته مرکزی که عبارت است از وجودشناسی آن هم در قالب چند اصل اصالت وجود، وحدت وجود، تشکیک وجود، اتحاد عالم و معلول و حرکت جوهری؛ در صورتی که خود ملاصدرا خیلی از این هسته مرکزی فراتر می‌رود و شما اگر آثار ملاصدرا را مورد توجه قرار دهید، می‌بینید که ملاصدار از خلال همان هسته مرکزی وجودشناسی به حوزه زیبایی‌شناسی، انسان شناسی، اخلاق، تعلیم و تربیت و منطق فهم متن که امروز یک وجهی از هرمنوتیک شده است، ورود پیدا می‌کند. ملاصدرا در در رساله خود، با یک موضع انتقادی کاملا به عرصه سیاست، اجتماع و فرهنگ ورود پیدا ‌کرده و در آنجا تحلیل، بحران شناسی و آسیب شناسی ‌می‌کند و در این زمینه راه‌های برون‌رفت ارائه می‌دهد. اما اکنون این‌ها هیچ کدام به هیچ وجه مورد توجه ما قرا نمی‌گیرد؛ مثلا در مقطع کارشناسی فلسفه و کلام اسلامی، دانشجو حدود 20 واحد حکمت متعالیه می‌خواند ولی از این 20 واحد، حتی 2 واحد آن را هم صرف مباحثی که به آن اشاره شد، نمی‌شود. 
یادم هست در جلسه خانه حکمت از آقای دکتر دینانی سوال کردم شما امروز وضعیت فلسفه اسلامی را چطور می‌بینید؟ ایشان در جواب گفت «در هیچ زمانی به اندازه این زمان به فلسفه اسلامی پرداخته نمی‌شد و در هیچ زمانی هم به اندازه این زمان، فلسفه اسلامی این قدر مبتذل نشده است. یکی از وجوه ابتذال آن همین است که فلسفه اسلامی روحش را از دست داده و خلاصه شده در همین الفاظ، اصطلاحات و کلاس‌های درس.
شانظری: اگر تحولات اخیر را نگاه کنیم، می‌بینیم که حتی انقلاب اسلامی نیز به لحاظ بنیه فکری، زاییده فلسفه است. به دلیل وجود شخصیت‌هایی همچون علامه طباطبایی که شخصیتی مرحوم  مطهری را پرورش دادند، و خود امام(ره) به‌عنوان بنیان‌گذار انقلاب اسلامی که در فلسفه و عرفان ید طولایی داشتند؛ این تفکر حکیمانه، بنای اصلی این تحول در عصر حاضر شد. 
یعنی این طور نیست که ما نگاهمان به فلسفه این باشد که در تمدن سازی و مسائل اجتماعی نقش ندارد، نه. شما اگر دقیقا توجه کنید، می‌توان گفت بنیاد فکری این چنین تحولی زاییده همان نگاه حکیمانه‌ای که پرورش یافته در دامن حکمت است، از خود امام(ره) گرفته و دیگر شخصیت‌های همراه امام نظیرمرحوم مطهری، شهید بهشتی و حتی مرحوم منتظری که این شخصیت‌ها شکل گرفته نوع نگاه و  تفکر شیعی می‌باشدکه حکیمانه است و این تفکر شیعی باعث چنین تحول و احیاگری می‌شود.
اینکه آقای دکتر فرمودند فلسفه از پرسشگری و چرایی شکل می‌گیرد به این باز می‌گردد که فرهنگ، سبک زندگی ما براساس نوع معرفت ما شکل می‌گیرد و این خیلی مهم است. اگر این طور نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم که همه ما به نوعی  با فلسفه زندگی می‌کنیم. ولی سوالی که اینجا مطرح می‌شود، این است  که آیا این  فلسفه‌، فلسفه‌ای روش‌مند هست یا فلسفه‌ای توهم‌زا و تخیلی؟ به همین دلیل ما باید به فلسفه منطقی روش مند که همان تعقل است بها بدهیم و آن را  در عرصه سیاست، فرهنگ و مدیریت وارد کنیم. 
اگر نگاه فکری به قضیه انقلاب داشته باشیم که بنیاد آن برپایه حکمت است، اما می‎‌بینیم که مثلا از دهه 60  بعد، تاحدودی به فلسفه بی‌مهری می‌شود و میدان‌دار تبلیغات دست کسانی هستند که به فلسفه روی خوشی نشان نمی‌دهند، و این همان زاییده تفکر ایدئولوژیک و یا تفکر فقهی است که دارد حاکم می‌شود و این فربه شدن بیش از حد فقه، دامن حکومت را گرفته و حکومت نباید در این دام بیفتد زیرا از مسیر اصلی خود منحرف می‌شود. 
امام جمعه: امام(ره)، اوایل انقلاب مصاحبه‌‍‌ای با حسنین هیکل روزنامه‌نگار معروف مصری داشتند که حسنین هیکل در آن مصاحبه از امام سوال می‌کنند که از چه کسی  بیشتر متاثر بوده‌اید؟ امام(ره) آنجا تاملی کرده و در جواب وی به دو کتاب «الکافی» و «جواهر» و شخصیت ملاصدرا اشاره می‌کنند.
نکته دیگر هم که آقای شانظری به آن اشاره کردند و آن اینکه ما با فلسفه زندگی می‌کنیم. باید گفت تمام رویکردهای حکمی در فضای شیعی شکل گرفته است. همین امروز بیش از 100 گروه تکفیری خشونت طلب که نه تنها جهان اسلام، بلکه جهان را به هم ریخته‌اند، می‎بینیم این‌ها حتی یک نفرشان هم شیعه نیستند و کاملا در فضای غیرشیعی شکل گرفته‌اند. 
ایکنا: به عنوان سوال آخر بفرمایید که علامه طباطبایی در تفسیر قرآن چه نوآوری‌هایی  داشتند و چه سبک خاصی را در پیش گرفتند؟ 
شانظری: درباره روش تفسیر قرآن علامه باید گفت که  علامه دو نوآوری مهم در این زمینه داشتند. براساس همان جامعیتی که ایشان از آن برخوردار بودند، باید گفت تفسیر المیزان نیز یک تفسیر و گنجینه جامع است. یعنی تفسیرالمیزان تفسیر فلسفی، روایی، کلامی و اجتماعی است. تفسیری می‎باشد که به درد تحلیل مسائل اجتماعی می‌خورد، حتی ایشان در ذیل آیات، بحثی با عنوان بحث اجتماعیون آورده‌اند و این یکی از شاخص‌های این تفسیر جامع است. شما اگر این تفسیر را از این جهت با تفاسیر دیگر همچون مجمع‌البیان و منهج الصادقین و... مقایسه کنید، می‌بینید که تفسیر ایشان به لحاظ جامعیت بی‌نظیر است. علامه طباطبایی در بحث اخلاق و در تفسیر خود از قرآن، مباحث اخلاقی را به  خوبی بیان و صفات انسانی را به صورت شجره‌ای ترسیم می‌کنند. اساسا از این تفسیر می‌توان فلسفه اخلاق را بدست آوریم. 

میزگرد علامه طباطبایی

ویژگی دوم این تفسیر همان روش تفسیری علامه، یعنی تفسیر «قرآن به قرآن» است که از ابداعات علامه می‌باشد و اگر توجه داشته باشیم می‌بینیم که این مهم برگرفته از احاطه ایشان به قرآن است. در واقع می‌توان گفت که این تفسیر، به نوعی بیان «تبیان لکل شیء» است، که خود قرآن  می‌گویداین کتاب نیازی به کسی ندارد. تبیان لکل شیء. روش تفسیری قرآن به قرآن است که می تواند این تبیان بودن را تبیین کند. 
اما متاسفانه بسیاری از نابخردان و غالیان شیعی که تعصب در روایات دارند گفته‌اند که روش تفسیر قرآن به قرآن، بیانگر این است که ما نیازی به روایات اهل بیت(ع) نداریم و این همان حسبنا کتاب الله است که برخی گفته اند.در صورتی که تبیان لکل شی، معنایش بی‌نیازی از اهل بیت(ع) نیست. اهل بیت(ع) مفسر قرآن هستند. مفسر قرآن هستند یعنی اینکه تمام دانش خود را از دل این قرآن بیان می‌کنند، نه اینکه این قرآن نیازی به مفسر ندارد. اما متاسفانه برخی  این دو را با هم خلط کرده‌اند. جامعیت و روش تفسیری قرآن به قرآن دو ویژگی شاخص تفسیر المیزان است و این دو خیلی به تفسیر قرآن کمک کرد که برهمین اساس مفسران نیز باید به آن توجه نشان دهند، زیرا ذهن آدم را به خود قرآن و دین که اصل هستند، سوق می‌دهد. 

captcha