به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از استان مرکزی، هفته اطلاع رسانی ایدز است و شهر پر شده از بنر تبلیغاتی،عکسهای پروفایل فضای مجازی نیز روبان قرمز را نشان میدهد، عدهای هم فارغ از آگاهی هر چه میبینند لایک میکنند حال میخواهد روبان قرمز باشد یا هر چیز دیگری، اینها همه یعنی؛ ما از بیماران مبتلا به اچ آی وی مثبت حمایت میکنیم. اما واقعیت با فضای دروغین مجازی، زمین تا آسمان فرق دارد بیماران مبتلا به ایدز سالهاست که از نگاه کلیشهای و انگهای تکراری همین کاربران مجازی و واقعی خسته شدهاند.
15 سال است که شوهرش را از دست داده و دارای دو دختر و یک پسر است، همه آنها ازدواج کردهاند و هنوز هم خودش مطمئن نیست چگونه به این بیماری مبتلا شد نه رفتار پرخطری داشته، نه اهل تتو و آرایش آنچنانی است و نه معتاد و نه اهل سرنگ آلوده، تنها چیزی که ذهنش را درگیر میکند تصادف شدیدی است که در شهرستان ملایر دچار شد تصادفی که همه چیز را عوض کرد.
معصوم 52 سال دارد، ظاهرش در نگاه اول اصلاً نشان نمیدهد که مبتلا به ایدز است روحیه بالا و پر انرژی دارد از او میپرسم مطمئنی اچ آی وی مثبت داری؟ با لبخند جواب میدهد مگر مبتلایان به این بیماری نمیتوانند شاد باشند؟ گپوگفت خودمانی ما به بهانه هفته اطلاع رسانی ایدز بیانگر حال ناخوش این بیماران است.
معصوم داستان زندگیاش را اینگونه ادامه داد: در جریان تصادف، خون آلوده به من تزریق کردند، سال 93 متوجه شدم که ایدز دارم خستگی و ضعف جسمانی شدیدی احساس میکردم این بیماری توان انجام امور روزانه را میگیرد به یکباره 16 کیلو وزن کم کردم تا آن موقع هم نمی دانستم اچ آی وی مثبت دارم با دیدن این علائم به پزشک مراجعه کردم و در بیمارستان بستری شدم.
معصوم با اشاره به آزمایشات پزشکی در بیمارستان افزود: متوجه تغییر ناگهانی پرستاران و پزشکان بیمارستان شدم با ترس به من نزدیک میشدند، حتی موقع تحویل ظرف غذا، دستکش دست میکردند با این رفتارها نهایت حدسی که میزدم سرطان بود تا اینکه پزشک همه چیز را توضیح داد.
وی ادامه داد: تا حدودی این بیماری را میشناختم و امیدوار به بهبود وضعیتم بودم اما متاسفانه پزشک به جای اینکه امیدوارم کند بیشتر ترساند، تا جایی که هر لحظه امکان مرگ میدادم بعد از این تشخیص، اتاقم را جدا کردند و مکرر به کادر بیمارستان تأکید میکردند که مبادا به من نزدیک شوند، بنده در بیمارستان آیتالله خوانساری بستری بودم.
در حالی که دیگر لبخندی بر چهرهاش نیست ادامه داد: با دیدن این رفتارها، حال جسمی و روحیام رو به وخامت رفت و به جای اینکه روند درمان اثربخش باشد از قبل بدتر شدم، مطمنناً کادر بیمارستان بهتر از من راههای انتقال این بیماری را میدانستند اما رفتار آنها چیز دیگری نشان میداد.
وی ادامه داد: هنوز به خانوادهام اطلاع ندادهام چون هم ناراحت میشوند و مهمتر اینکه نگران تکرار رفتار کادر بیمارستان هستم همین که تنها باشم و انگی به من زده نشود کفایت میکند. از ترس اطلاع فامیل، رفت و آمدها را به حداقل رساندم کابوس اینکه روزی اهل فامیل از بیماری من باخبر شوند رهایم نمیکند.
در حالی که چادرش را روی صورت میکشد تا اشکهایش را نبینم افزود: یک روز یکی از اعضای فامیل گفت شنیدهایم ایدز گرفتهای، ای کاش سرطان میگرفتی، این حرف دنیا را بر سرم خراب کرد و حالم بدتر شد. محل زندگیام را عوض کردم و آدرس و شماره تلفنم را به کسی ندادم داخل فامیل پیچید که ایدز دارم و خطرناک هستم، هیچ منبع درآمدی هم نداشتم پول خیاطی هم کفاف زندگیام را نمیداد مجبور شدم از سالمندان نگهداری کنم و البته به لطف خدا با همین درآمد ناچیز دخترم را راهی خانه بخت کردم.
وی گفت: متاسفانه جامعه، اولین گمانی که نسبت به مبتلایان به ایدز به ویژه زنان، میبرد روابط نامشروع است این بیماران از نگاهها و قضاوتهای جامعه به ویژه اطرافیان میترسند. مدام من را تحت نظر داشتند به خیال اینکه روابط نامشروع دارم ترجیح دادم همچنان این بیماری را پنهان نگه دارم. حتی وقتی وارد کلینیک مثلثی شدم از پزشکم درخواست پرندهام را کردند و خوشبختانه پزشک با من همکاری کرد و به آنها اطمینان داد که مبتلا به ایدز نیستم.
معصوم افزود: هیچ وقت نگاهها و انگهایی که به من زده شد را نخواهیم بخشید. مخفی کردن این بیماری شاید کار اشتباهی باشد ولی این قضاوتهای جامعه بود که من را مجبور به پنهان کاری کرد باشگاه مثبت اراک در حد توان، از من حمایت میکند ولی هیچ نهاد دیگری حمایت نکرد به بهزیستی و کمیته امداد هم مراجعه نکردم چون یارانه آنها دردی را از من دوا نمیکند هر چند روند درمان بیماران مبتلا به ایدز رایگان است اما نگاهها بسیار سنگین است و اگر امروز با این بیماری کنار آمدهام و لبخند میزنم به دلیل استقامت خودم و لطف خداوند است.
مصاحبهام با او تمام شد اما انگار هنوز هزار حرف ناگفته دارد و اینگونه کلامش را با من و شاید جامعه تمام کرد: بیمار مبتلا به اچ آی وی مثبت زباله نیست، یک انسان است مثل همه انسانهای دیگر نفس میکشد و امید دارد، بیماری آنها را نمیکشد بلکه نگاه سنگین و انگهای شماست که هر روز ما را میکشد ولی بدانید، بیماران مبتلا به ایدز همچون خود من، محبت خدا را در درون خود حس میکنند.
کوروش دیباج