«آشوب» عنوان یک مینیسریالی پنج قسمتی است که چندی پیش در قالب یک فیلم سینمای به نمایش درآمد، اما این مجموعه به تازگی وارد شبکه نمایش خانگی شده و به زودی نیز قسمت پایانی آن پخش خواهد شد. این کار بعد از موفقیت خیره کننده سریال «شهرزاد» ساخته شده است. در حقیقت کارگردان فیلم با استفاده از موقعیت پیش آمده سعی کرده علاوه بر روایت قصهای عاشقانه نقدهای به جامعه ایرانی در یک صد سال گذشته داشته باشد.
«آشوب» را یک کار سیاسی نمیتوان نام نهاد هر چند اشارات سیاسی در آن به وضوح وجود دارد، اما بیشتر نقدها به موضوعات اجتماعی مختص میشود. داستان مجموعه پیرامون جوانی شهرستانی است که به تهران آمده تا آمال و آرزوهای خود را در این شهر واقعیت بخشد. داستان در دهه ۳۰ روی میدهد، ولی کارگردان خود را به هیچ وجه محدود به زمان نکرده، بلکه سعی داشته تنها طراحی صحنه به آن زمان خلاصه شود ولیکن دایره مخاطبان مد نظر این کار زبان حال را در بر گیرد. به همین دلیل کاظم راست گفتار (کارگردان) در دیالوگهای از سریال خود خواسته از سخنان محاورهای زمان حال سود برده است. قهرمان فیلم (کوروش تهامی) راه خود را از معلمی آغاز میکند، اما عشق او به موقعیتهای برتر وی را اسیر روابط و مناسبات سیاسی و اجتماعی کرده و به نوعی او را به قهقرا میبرد.
ضعف قهرمان سریال تنها به خواستههای اجتماعی و سیاسی خلاصه نمیشود، بلکه در رفتار شخصی نیز وی ارادهای بسیار ضعیف دارد، چون با هر چشم و ابروی به آن طرف متمایز شده و عشق پاک برایش امری منفعت طلبانه است.
مطلب دیگر که از آن به عنوان نقطه منفی میتوان نام برد نگاه ابزاری «آشوب» به زنان است، زنانی که تنها کارهایشان فریفتن مردهاست و در این میان هیچ الگوی مثبتی نیز وجود ندارد، البته طبیعتاً چنین شخصیتهای در هر برهه زمانی وجود دارد، اما در «آشوب» تنها یک یک نوع شکل شخصیتی را از زن در «آشوب» میبینیم و ان را به کل جامعه زنان تامین دادهایم! این برداشت به نوعی غیرمنصفانه بوده و اجحاف به زنان محسوب میشود.
اما در بحث میزان سن و اکساسوار صحنه باید گفت که کار بسیار محدود و اصطلاحاً فقیر به نظر میرسد به ویژه که نمایش این سریال بعد از مجموعهای، چون «شهرزاد» کمی این محدودیتها را گل درشتتر میکند، البته کارگردان این موقعیت را داشته که از مشکلات مورد نظر خلاصی یابد، ولی تعجیل در ساخت به وی فرصت نداده که نقصانهای اشکار مجموعه را از بین برد. مطلب دیگر اینکه سریال «آشوب» ساخته نشده تا ما به زبیاییهای هنری یک کار تاریخی پی ببریم، بلکه تنها اثری است که خواسته از موقعیت ایجاد شده در این حوزه که به مدد «شهرزاد» به دست آمده برای خود منفعتی کسب کند.
نکته دیگر به بحث شخصیتپردازیهای این سریال مربوط میشود، اصولاً در این کار ما شاهد شخصیتپردازی نیستیم، بلکه همه افراد تیپ هستند همین تیپسازی باعث شده کارکترهای مورد نظر برای تماشاگر قابل باور نباشد. مطلب دیگر در همین رابطه به انتخاب بازیگرانی برمیگردد که قرار است تیپها را بازی کنند انتخابها در بسیاری از موارد مطلوب نیستند و به نوعی این امر را نشان میدهد که کارگردان از میان بازیگران موجود خواسته، تیم کاری خود را ببندد بدون اینکه به این مسئله بیندیشند که نقشهای مربوطه با بازیگران منتخب همخوانی لازم را داشته باشد!
در سریال «آشوب» کارگردان هجمهای آشکار به جریان روشنفکری دارد و اصولاً روشنفکران افرادی نشان داده میشوند که تنها منفعت شخصی برایشان مهم بوده و هیچ گرایشات ملی و مذهبی در آنها وجود ندارد. این نوع حمله به قشری خاصی شاید در باطن درست باشد و شاید هم اشتباه، اما وقتی قرار است قشری نقد شود میباید وجوه و عملکرد مثبت آنها نیز مد نظر قرار گیرد، والا تنها چیزی که میتوان از نقد مورد نظر دریافت کینهتوزی نسبت به روشنفکران است.
اما در کنار نقدهای که از سریال برشمردیم باید به محدود نقاط مثبت سریال هم اشارای داشته باشیم. برای نمونه کوروش تهامی بازی خوبی از خود ارائه داده و به نوعی توانسته جور برخی از کمبودهای سریال را بر دوش کشد به ویژه لبخوانی وی با خواننده مجموعه بسیار طبیعی و خوب از کار درآمده است.
در بخش پایانی این یاداشت باید تاکید کرد موقعیتشناسی، موضوعی ویژه در کارهای سینمای یا تلویزیون است، اما این موقعیتیابی نباید با نگاه منفعتطلبانه همراه باشد، چون همانگونه که پیشتر گفته شد این کار تنها خواسته از موقعیت پیش آمده برای «شهرزاد» استفاده برد تا سودی را کسب کند، اما افسوس که نتوانسته در رسیدن به خواستهاش موفق باشد و تنها هزینهای را صرف کرده که میشد به شکل بسیار بهتر ساخته شود، ولیکن این کار با تمام نقدهایم آنقدر فاجعه نیست که نتوان آن را دید برای همین صرفاً برای وقت گذرانی پیشنهاد میشود این کار دیده شود تا ما بیشتر با امتیازات اثری خوب نظیر «شهرزاد» آشنا شویم.