به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) نشست معرفی و بررسی کتاب «اندیشه فلسفه اسلامی در اسلام و مسیحیت» تالیف ژرژ قنواتی، و ترجمه احسان موسوی خلخالی با حضور مترجم کتاب و مصطفی ملکیان پژوهشگر حوزه اخلاق عصر امروز 20 دی ماه در سرای اهل قلم برگزار شد.
ملکیان در ابتدای سخنان خود و در مورد کتاب بیان کرد: ویژگیهای کتاب به لحاظ حوزه معرفتی الهیات مقایسهای است، در واقع مقایسهای میان الهیات مسیحی و الهیات اسلامی صورت گرفته است، اما در هر دو ناحیه به جامعیت پرداخته نشده است، در ناحیه اسلامی فقط به کلام اشاعره پرداخته شده و به کلام معتزله تقریبا پرداخته نشده و همچنین به کلام شیعه اعم از زیدیه و اسماعیلیه و اثنی عشری نیز نپرداختهاند.
وی در ادامه با اشاره به علت این مسأله تصریح کرد: علت این است که این کتاب 70 سال قبل یعنی در سال 1948 میلادی منتشر شده است، در آن زمان اکثر منابع کلام معتزلی هنوز از صورت مخطوط به صورت چاپی درنیامده بود، همین سخن در باب کلام شیعی هم صادق است و همه کتب مهم در این زمینه در این 70 سال اخیر از حالت مخطوط به صورت مطبوع در آمدهاند لذا این کتاب در واقع کلام اشعری و نه معتزلی و ... را با الهیات مسیحی مقایسه میکند.
ملکیان بیان کرد: همچنین در ناحیه الهیات مسیحی هم جامع نیست، چون در آن ناحیه هم کلام مسیحیت کاتولیک محل بحث است، الهیات مسیحیت پروتستان و الهیات ارتدوکس شرقی محل بحث نیستند و در اینجا هم علت این است که هر دو نویسنده کتاب، کاتولیک هستند و طبعا حوزه علقه و تخصصشان کلام کاتولیک است و نه پروتستان و ارتدوکس شرقی و علت دوم هم این است که کلام اسلامی در قرن نهم هجری به انتهای خودش رسیده و از آن به بعد اثر بدیعی ظهور نکرده است، به استثنای یک مورد، لذا به نظر مولفان که درست هم است، کلام اسلامی در قرن 9 متوقف شد و اثر بدیعی در این حوزه نوشته نشد.
پژوهشگر حوزه اخلاق در ادامه افزود: چون این شرایط حاکم بود و قرن نهم مصادف میشود با شروع آیین پروتستان در مسیحیت و چون مقایسه تا قرن نهم است طبعا مقایسه تا قرن 16 خواهد بود و وقتی اینطور است دیگر شامل الهیات پروتستان که از این زمان به بعد تازه وارد میدان میشود نخواهد شد، البته اشاراتی بسیار اندک به ارتدوکس و پروستان شده است.
ملکیان بیان کرد: حاصل این که الهیات مقایسهای این کتاب مقایسه الهیات کاتولیک مسیحی با الهیات اشاعره در اسلام است و این که این کتاب آسان فهم نیست و دشوار فهم است ولی اگر با حوصله خوانده شود، پیشرفت محسوسی در الهیات اشعری و الهیات اسلامی و الهیات کاتولیک و مسیحی پیدا میکند، البته مقدماتی نیاز است اما با این همه میارزد که این کتاب را خواند.
وی در ادامه افزود: نکته دیگر این که نویسندگان، خودشان کاتولیک هستند و به این مذهب علقه دارند اما در این کتاب در داوریهایشان هرگز این علقه را راه ندادهاند و با انصاف رفتار کردهاند و نکته دیگر این که بعد از این کتاب کتب فراوانی نوشته شد اما کسی نقد جدی بر این کتاب نکرده است.
ملکیان بیان کرد: اما بنده میپردازم به این که نتیجه مقایسه این دو متفکر چیست؟ آیین کاتولیک را با الهیات اسلامی و اشعری مقایسه کردهاند و باید دید نتیجه مقایسه چیست؟ اما قبل از آن باید در باب الهیات و فلسفه توضیحاتی را ارائه کنم، چون در فرهنگ ما الهیات و فلسلفه معلوم نیست که چه نقطه تفاوتی از یکدیگر دارند با این که دو علم با موضوعات و روشها و غایتهای متفاوت هستند.
وی در ادامه افزود: اولا در مورد فلسفه باید بگویم که این علم به لحاظ موضوع عامترین علم است چون هر علمی در مورد یک دسته موجود سخن میگوید اما فلسفه در مورد هر موجودی سخن میگوید، گیاه شناسی فقط در این مورد سخن میگوید هر علمی از علوم غیر از فلسفه در مورد یک دسته از موجودات سخن میگویند اما فلسلفه موضوعش همه جهان هستی است.
ملکیان گفت: لذا میتوانید در فلسفه در مورد خدا و انسان و طبیعت و جمادات و نباتات و حیوانات و در باب گذشته و حال و آینده و ... بحث فلسفی کنید و هیچ علمی نیست که شمول موضوعی فلسفه را داشته باشد اما با این که چنین است اما چرا با بقیه علوم هم پوشانی پیدا نمیکند؟ چون فلسلفه در مورد همه چیز سخن میگوید اما فقط با یک روش، آن هم با روش پیشینی یا به تعبیر قدما با روش عقلی، بقیه علوم با روش غیر عقلی سخن میگویند، برخی تجربی و برخی با روش تاریخی و ... اما فلسفه اینگونه نیست.
وی در ادامه بیان کرد: فلسلفه موضوعش مضیق نیست، اما فقط سخن پیشینی میتواند در مورد موضوعاتش بگوید، فلسفه در مورد هیچ چیزی سخن نمیگوید که با روش تاریخی یا سایر روشها قابل نفی و اثبات باشد، هر سخنی که میگوید این سخن را بخواهید بپذیرید یا نپذیرید باید از عقل مدد بجویید. لذا موضوع فلسفه کل جهان هستی است.
ملکیان با اشاره به الهیات تصریح کرد: اما در مورد الهیات این علم، علم دوم است، الهیات اصلا موضوع بحثش کل جهان نیست، الهیات موضوع بحثش متون مقدس یک دین و مذهب است و از این لحاظ است که بر خلاف فلسفه که مضاف الیه ندارد، الهیات صفت و مضاف الیه دارد و باید گفت الهیات اسلامی یا مسیحی یا یهودی و ...، بسته به این که الهیات کدام متون مقدس را موضوع بررسی قرار داده است، مثلا الهیات اسلامی موضوع بحثش هر چیزی است که در قرآن یا در احادیث آمده است که در مورد شیعیان این چنین است.
وی در ادامه افزود: لذا اگر چیزی در متون مقدس نیامده باشد، الهی دان از آن رو که الهی دان است در آن موضوع سخن نمیگوید فقط میبیند که در متون مقدس دین خودش چه چیزی آمده است و میپردازد که چه بکند و به متون مقدس میپردازد که با این متون چه بکند، اینجا است که الهیات به معنای دقیق باید 6 کار با متون مقدس انجام دهد.
ملکیان گفت: اگر الهی دان یکی از اینها را هم انجام دهد، الهی دان است، اما الهیات باید هر 6 کار انجام دهد، ولو این که یک بخش را یک الهی دان انجام میدهد و یک بخش را الهی دان دیگر، اما از الهیات انتظار همه اینها را داریم، مانند پزشکی که انتظار داریم همه بیماریها را علاج کند نه این که یک پزشک همه را علاج کند، اما بالاخره از دانش طب توقع میرود به کل بیماریها بپردازند ولو هر کدام در یک قسمت تخصص یابند.
وی در ادامه به این 6 کار لازم اشاره و بیان کرد: کار اول الهی دان این است که متون مقدس دین خودش را که مطالب در آنها نظم ندارند، نظاممند کند، متون مقدس ادیان نظاممند نیستند اینطور نیست که بشود گفت برای مسأله جبر و اختیار به فلان سوره مراجعه کنیم، هر موضوعی هر جایی محتمل است که در موردش سخن بگوید، متون ادیان نیز آشفته است و بیشترین آشفتگی ظاهری در قرآن است، چون تفاوتش این است که در طی حوادث 23 ساله تکون یافته، اما سایر متون هم که اینطور نیستند و به دست مولفی نوشته شدهاند آنها نظم کتب بشری را ندارند که بشود برای فلان بحث به فلان فصل رجوع کرد، پس اولین کار الهی دان این است که یک مجموعه پریشان را نظام مند کند.
ملکیان تصریح کرد: دوم این که، بعد از این مرحله بگوید این متن مقدس مرادش از تک تک جملات چه بوده است، تک تک کلماتی که در این آیات و احادیث و در این متون مقدس آمده مراد از آنها چیست، مثلا قرآن 6 هزار و اندی آیه دارد اما بیش از 20 هزار کلمه دارد و هر آیه حاوی حد اقل سه جمله است، اینها چه میگویند و مراد از این جملات چیست؟ پس کار دوم تعیین مراد شارع و نویسنده متن مقدس از یکایک جملات است.
وی در ادامه افزود: اینطور نیست که صرف دانستن زبان عبری برای فهم متون آیین بهود کفایت کند. پس کار دوم تشخیص مراد شارع است. خیلی از جملات ساده هستند مانند، ذلک الکتاب لا ریب فیه، اما اینجا مراد از کتاب چیست؟ صرف این که کتاب یعنی نوشته، کفایت نمیکند، اما چرا گفت ذالک باید میگفت هذا الکتاب، در لا ریب فیه، ریب دقیقا چه فرقی با شک دارد؟ و بعد از چه لحاظ شک در آن نیست و برای چه؟ که همه اینها همه باید معلوم شود.
ملکیان در ادامه با بیان کار سوم گفت: کار سوم این است که گفته شود که چرا این مطالب گفته شده است، فهمیدیم این مطالب چیست اما چرا شارع اینها راگفته است؟ کجای مشکل ما با این مطالب رفع میشود؟ چه عیبی در زندگی ما بوده که این مطالب برای رفع آنها آمده است؟
وی بیان کرد: چهارم این که پیش فرضهای این مطالب که در متون مقدس آمده باید دید که چیست، چه پیشفرضهایی گوینده داشته که این را گفته، مگر چه تصوری از انسان وجود داشته نزد نویسنده کتاب؟ چه تصوری از هستی وجود داشته؟ این پیشفرضها را تحلیل میگویند.
ملکیان در ادامه به کار پنجم اشاره و گفت: پنجمین کار این است که الهی دان تک تک این جملات را باید بتواند که استدلال به سودش اقامه کند که این متن حق و اگر اخباری است مطابق با واقع است و اگر انشایی است مطابق با مصلحت است، اگر من گفتم حسن رفت این جمله یا صادق است یا کاذب اما جمله حسن برو، نه صادق است نه کاذب فقط باید نشان دهم که رفتن او به مصلحت است.
پژوهشگر حوزه اخلاق تصریح کرد: کار ششم نیز این است که الهی دان باید در برابر حملاتی که به این متن مقدس میشود دفاع کند و این شش کار باید صورت گیرد، اگر این شش کار را کرد بسته به این که در کدام مذهب باشد میگوییم این فرد الهی دان آن دین و مذهب است.
وی در ادامه افزود: لذا موضوع فلسفه همه جهان است ولی الهیات مواد خامی هستند که در متون مذهب آمده، به جهت روش نیز فلسفه از روش عقلی استفاده میکند اما الهیاتیها از همه روشهایی که برای بشر شناخته شده و معتبر است میتوانند استفاده کنند، یعنی اگر جایی ادعای تجربی در متن مقدس شده میتواند با روش تجربی از آن دفاع کند. اگر ادعای تاریخی شده مانند آیه «غلبت الروم» که اگر بخواهد دفاع کند میتواند با تاریخ از آن دفاع شود، اگر ادعای فلسفی شده باید با روش فلسفی بررسی شود، لذا الهیات بر خلاف فلسفه تک روشی نیست، همچنین عقلی نیز نیست و از هر روشی که شناخته شده باشد میتواند استفاده کند.
ملکیان گفت: فلسفه و الهیات به جهت غایت هم فرق دارند، فلسفه غایتش این است که عالم واقع را چنان که است نشان دهد، اما الهیات خیر، میخواهد نشان دهد که خدا از ما چه خواسته است و برای ما چه گفته است، لذا این جا میخواهم ببینم خدا چه گفته و چه چیزی میخواهد.
وظایفی که در الهیات اسلامی فراموش شد
وی در ادامه بیان کرد: از همین جا اولین وجه مقایسه از چهار مقایسهای که نویسندگان کتاب کردهاند معلوم میشود، اولین مقایسهای که بین الهیات اسلامی و مسیحی کردهاند، این است که نشان دادهاند الهیات اسلامی خیلی زود با فلسفه مخلوط شده است و این به زیان فلسفه و الهیات در اسلام تمام شد اما در مسیحیت این اتفاق رقم نخورد.
ملکیان گفت: اگر شما فلسفه را با الهیات آمیختید، در حق هیچ کدام وفا نکردهاید، فلسفه بنا بود فقط عقلی سخن بگوید ولی وقتی با الهیات آمیخته شد میبینید که یک بار فیلسوف وسط استدلال به یک آیه و یا حدیث استناد میکند و تک روش بودن فلسفه را لحاظ نمیکند و نمیداند که فلسفه باید تابع عقل خودبنیاد باشد و عقل را پاس بدارد و نمیشود وسط بحث فلسفی بگوید در قرآن این آیه مطرح شده است و ... . لذا اگر خواستید در فلسفه، الهیات را وارد کنید، عقلی بودن فلسفه از بین میرود و فلسفه چند روشی میشود.
پژوهشگر حوزه اخلاق در ادامه بیان کرد: عیب دومی که از این آمیختگی ایجاد میشود این که وقتی در فلسفه به نتیجهای رسیدید، باید نگاه کنید که این روش با متن مقدس ناسازگار نباشد و باید به خود سانسوری بپردازید، چون عقل گفته است الف معادل ب است، ولی متن مقدس میگوید الف معادل ب نیست، آن وقت شما گویی که میخواهید دل دو معشوق را به دست آورید که این هم شدنی نیست و این اتفاق در فلسفه و در جهان اسلام زیاد افتاده است.
وی تصریح کرد: اما کلام هم وقتی فلسفی شد، دو عیب پیدا میکند اول این که وقتی متن مقدس چیزی میگوید شما به جای این که بشنوید چه میگوید، میخواهید به نحوی متن را با فلسفه سازگار کنید. برای مثال قرآن میگوید «ید الله فوق ایدیهم»، در فلسفه استدلال کردهاید که خداوند جسم نیست و در اینجا نباید «ید» را به دست ترجمه کنید و در واقع به متن مقدس، گویی که اجازه ندادهاید که حرفش را بزند، چون چیزهایی در فلسفه یاد گرفته بودید که حق است، اما وقتی متن خلاف آن را میگوید، مجبور هستید در آن دخل و تصرف کنید و یکی از مواردش این است که از ظاهر به باطن میروید و تاویل میکند که این کار یک عیب محسوب میشود.
ملکیان بیان کرد: دومین عیب این که در این صورت متون مقدس سرشار از ناسازگاریهای درونی میشود و در متن مقدس تضاد میبیند و ناسازگاری از مقوله تناقض و تضاد و تعارض در متن مقدس مشاهده میکنید، که یک متن مقدس به طور مختلف سخن گفته است، برای نمونه قرآن میگوید ما همه چیز را از آب زنده کردیم، عقل فلسفی هم میگوید هر چیز زندهای از آب است، اما اگر هر چیز زنده از آب است و تو میگویی جنیان هم که زنده هستند و حیات دارند اما جنس آنها از آتش است در اینجا یک ذهن فلسفی به تعارض میرسد.
وی افزود: لذا ذهن فلسفی که با متن مقدس مواجه میشود متن مقدس را دارای ناسازگاری درونی میبیند، پس وقتی کلام فلسفی شود و بالعکس این مشکلات ایجاد میشود این که چه کسانی این کار را انجام دادهاند نیزسه قول وجود دارد که فخر رازی، غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شدهاند. از روزی که یک نفر این دو را با یکدیگر آمیخت جلوی رشد هر دو گرفته شد و این وجه مقایسهای است که این دو نویسنده انجام دادهاند و معتقدند الهیات مسیحیت به این دلیل رشد کرد که در غرب میدانستند این دو یعنی فلسفه و الهیات دو علم با دو موضوع و روش جداگانه هستند و وقتی با یکدیگر خلط نشدند رشد کردند.
ملکیان در ادامه و با برشمردن نکته دوم در فرق بین الهیات مسیحی و اسلامی که نویسندگان کتاب مطرح کردهآند بیان کرد: نکته دوم در فرق الهیات مسیحی و الهیات اسلامی این است که اینها میگویند در الهایت اسلامی از آن شش کاری که عرض کردم، فقط عنصر دفاع از اهمیت برخوردار شد، الهی دانان اسلامی تلاششان این شد که از متن مقدس دفاع کنند و به پنج کار دیگر بها داده و رشد معنوی که الهیات اسلامی میتوانست داشته باشد متوقف شد.
وی افزود: الهیات اسلامی به این مصیبت دچار شد که دفاع کند و بگوید آنچه ما میگوییم حق است و آنچه بقیه میگویند باطل است، اما من اثبات کردم که کتاب من حق است و کتاب شما باطل است ولی بعدش چه میشود؟ و بعد از این که گفتیم این دین کاملترین دین است دیگر از خود نپرسیدیم این دین که کامل است، آیا متدین به همین دین هستیم یا خیر؟
ملکیان گفت: این متفکران میگویند در مسیحیت، الهیات تاملی پیش آمد، الهایت تاملی میگوید این دین چه روش زندگی را به من پیشنهاد میکند و آیا من با این روش جلو میروم یا خیر، الهیات تاملی این است که بعد از این که اثبات شد که دین تو حق است آیا خودت متدین به آن هستی و این نیاز دارد که بفهمیم جمله جمله پیام این متن مقدس برای من چیست. قرآن میگوید جنیان کافر هستند و ... باید این در زندگی اثر بگذارد و الهیات تاملی کارش این بود که باید ببینم این آیات چطور به درد من میخورد و باید بفهمم این آیه برای فلان مشکل من چه راه کاری را ارائه میکند.
وی بیان کرد: از این نظر است که متکلمان اسلامی هیچ کدام انسانهای معنوی بزرگی نبودند، اما الهی دانان مسیحی چون الهیات تاملی برای آنها مهم بود و میخواست به جای این که فقط اثبات کند دینش بر حق است، میگوید تو بر این دین تعلق داری لذا ویژگی دوم این است.
پژوهشگر حوزه اخلاق در ادامه با اشاره به وجه سوم تمایز الهیات مسیحی با اسلامی که در کتاب مطرح شده است گفت: وجه سوم تمایز این که در الهیات مسیحی بر خلاف ما، کل الهیات یکپارچه بود، الهیات جهان اسلام تکه تکه شد و سه تکه از آن بر باقی آنها غلبه کردند، الهیات جهان اسلام به فقه و کلام و تفسیر قرآن تقسیم شد، البته تفسیر کمتر به آن توجه شد و در کلام و فقه نیز به فقه بیشتر توجه شد.
ملکیان گفت: الهیات مسیحی یکپارچه است یعنی چند علم مختلف نیست که بگویند یکی این است و .. و جامعیتی داشت که در اسلام از دست رفت و اخلاق که مهمترین بخش یک دین است اول از کلام بیرون رفت و بحث اخلاقی در متکلمان اسلامی به ندرت وجود دارد و این بحث را به عهده فقها گذاشتند و فقها هم گفتند ما با ظاهر کار داریم و لذا این تکه تکه شدن در اسلام رخ داد و آنجا رخ نداد چرا که یکپارچه بود.
وی در ادامه افزود: وجه چهارم مقایسه هم این است که الهیات مسلمانان دفاعی شد، اما نکته این است که تا حملهای نباشد که دفاع معنا ندارد، اگر آمدید حملههایی را جواب دادید که حمله کنندگان آن، قرنها است که پوسیدهاند و حملههای امروز را دفاع نکنید، این چه دفاعی است؟ لذا از نظر نویسندگان کتاب، کلام اسلامی از قرن نهم اعتنایی به اشکالات نداشت و به اشکالات قرون نخست میپرداختند.
ملکیان گفت: به تعبیر بنده کلام اسلامی جنگ میکرد، اما با دشمنی که وجود نداشت، تا زمان محمد عبده اینطور بوده که کلام اسلامی سوالاتی را جواب میداد که سوال کنندگانش مرده بودند و به شبهات روز جواب داده نمیشود و بحث هنوز هم سر این بود که قرآن مخلوق یا نامخلوق است و ... اما مگر چه کسی این اشکالات را مطرح میکرد؟ اما هزار سوال و اشکال وجود داشت که جواب داده نمیشد و الآن هم در کتب کلامی میتوانید مشاهده کنید که به اشکالاتی که مفروغ عنه شدهاند جواب میدهند. اما الهیات کاتولیک گوش به زنگ سوالات امروز است، لذا این چهار وجه تمایز بین الهیات مسیحی و اسلامی مطرح شده است و بنده در اینجا حاصل مقایسه را مطرح کردم.
اهداف مولف «اندیشه فلسفه اسلامی در اسلام و مسیحیت»
یادآور میشود در بخشی از این نشست نیز احسان موسوی خلخالی به ارائه توضیحاتی پیرامون کتاب «اندیشه فلسفه اسلامی در اسلام و مسیحیت» که آن را ترجمه کرده است پرداخت و گفت: نسخه اصلی کتاب در سه جلد نوشته شده است، در جلد اول آن به ذکر مراحل کلام پرداخته شده که متکلمان برای آن هفت دوره قائل شدهاند، در فصل دوم از جلد اول نیز به جایگاه علم کلام در الهیات مسیحی میپردازد، در فصل سوم هم به ساختار رسالههای کلامی و الهیاتی پرداخته شده که هر کدام چه طبقه بندی دارد.
وی در ادامه افزود: جلد دوم کتاب با یک تذکر از نویسندکان شروع شده که این جلد به علم کلام مربوط نیست و میخواهد رابطه الهیات مسیحی را با کلام نشان دهد و به نظر آنها دو دوره مهم داریم که الهیات مسیحی با فرهنک اسلامی تلاقی یافته، اولی قرون 8 و 9 میلادی و دومی نیز قرون 12 و 13 میلادی بوده است.
خلخالی گفت: در جلد سوم کتاب هم مولف بیان کرده که هدف از تألیف آن مقایسه کلام و الهیات در حالت نهایی آنها است و در این جلد به موضوعات به صورت جزئیتر میپردازند.