به گزارش خبرگزاری بین المللی ایکنا، دو دلقک و نصفی، نمایشی است که مانند اسمش در ظاهر کمیک به نظر میآید و اگر سطحی به دیالوگها گوش دهیم در ابتدا شاید خندهای بر لب بنشیند اما طنزی تلخ در بستر نمایش نهفته است که ذهن مخاطب را به دقت و کنکاش وا میدارد و پس از آن خندهها کمرنگ و محو میشوند.
پیش از شروع نمایش «مسعود فروتن» و «بهاره افشاری» به ترتیب روی صحنه آمدند و در حمایت از کمپین «من کی ام» به معرفی خود پرداختند. مسعود فروتنی که همگان او را با برنامه «یادگاری» می شناسند در معرفی خود از خاطرههای شیرین و رفتار خوب مردم با خودش سخن گفت. اما بهاره افشاری با دلی پر شکوه و دلخور از سوء تفاهمهایی سخن گفت که برایش دوران سختی را رقم زد.
نمایش در تاریکی مطلق شروع میشود با زیر صدای موسیقی که گروه موزیک در طبقه بالا بهصورت زنده در حال اجرا هستند.
شب عید است و رئیس در دفترکار خود به تنهایی مشغول کار است، غیر او و منشی جوانش کسی حضور ندارد. صدای ضربههای به در به گوش میرسد و شخصی با ماسک دلقک بر چهره همراه رد و بدل شدن دیالوگهایی با رئیس وارد میشود.
رئیس گمان میکند جوان جویای کاری است که سفارشش را نیز از قبل کردهاند و برای مصاحبه آمده است اما دلقک کسی نیست جز کارمندی که 10 سال در آن شرکت در پستهای مختلف کار کرده است و حتی در این سالها یکبار موفق به دیدن رئیس خود و گرفتن جواب سوالهایش نشده است.
نمایش تأکیدی قوی بر گفتار و کلمات دارد به قدری که محتوا و کلمات شنیده میشوند از فرم و ارتباط چشمی با مخاطب خبری نیست. صحنه به قدری کم نور است که چهرهها نیز به وضوح دیده نمیشوند. تکرار و تأکید بر سوالهای «من کی ام؟»، «اینجا کجاست؟»، «تو کی هستی؟» میتواند برای مخاطب کد رمزی باشد که در ذهن و ضمیر ناخودآگاهش بعدها اثر بگذارد.
اولین چیزی که مخاطب را دلزده میکند و به چشم میآید؛ این حجم عظیم صحنه برای نمایشی است که سه کاراکتر بیشتر ندارد و اغلب دیالوگها دو به دو رد و بدل میشوند؛ آیا برای این سطح نمایش لازم بود که سالن اصلی تئاتر شهر بهکار گرفته شود؟ تا جایی که برای پر کردن فضای بیاستفاده گروهی از نوازندگان حضور داشتند که اگر پشت صحنه یا کنار سالن نیز مینواختند فرقی در جریان نمایش نداشت.
مسأله اصلی «قدرت» است و جایگاه انسانها در مواجهه با آن. نمایش نقبی هم به بوروکراسی فاسد در جریان کارمند و کارفرما میزند. شخصیت دلقک نمایانگر کارمندی زحمتکش است که ایده و خلاقیت دارد اما به دلیل پا نگذاشتن بر اخلاق و انسانیت دیده نمیشود و حتی اسمش به گوش کارفرما هم نمیرسد. کارفرمایی که خود نیز تمام این مراحل را گذرانده و برای دیده شدن و ترقی چشم بر انسانیت بسته و با سقوط انسانیت به صعود جایگاه و قدرت دست یافته است.دلقک که بهعنوان شاکی نزد رئیس آمده و از این همه نادیده گرفته شدنها شاکی است.
شناخت انسانها از «منِ» واقعی خود کاربسیار پیچیده و مهمی است تا جایی که در دین مبین اسلام گفته شده است: از خودشناسی به خدا شناسی خواهید رسید.
انسانها وقتی در مواجه با قدرت در موضع پایینتری قرار دارند مدام لب به شکوه و مظلومنمایی میپردازند حال اگر همین آدم در مقام بالایی از قدرت قرار گیرد باید دید که خود نیز تبدیل به دیوی پلید نمیشود که برای بالاتر رفتن دیگران را زیر پا له کند؟ رئیس وقتی در حوزه قدرت بود مدام به منیت خودش تکیه میکرد و دستور میداد اما وقتی دید اسلحه دلقک به سمتش نشانه رفته و قدرت برایش کارساز نیست در جواب من کی ام؟ رو به موعظه و معنویات آورد و گفت: با تمام این شرایط باید بدانیم همه چیز این دنیا نیست و جهان دیگری برای حساب پس دادن هم وجود دارد.
بسیار کم هستند انسانهایی که قدرت آنها را سحر نکند و بتوانند در پاکی و عدالت در جایگاه خود دیگران را هدایت کنند.
نمایش اشارههایی دارد بر جهان مدرن و پیچیدگی های روابط انسان ها و مدرنیته و سبقت برای تکیه زدن بر تخت قدرت و اینکه هر شخص مجبور است در شرایط متفاوت نقابی به چهره بزند و خود حقیقیش را پنهان کند چهره عریان و واقعی اشخاص کمتر دیده می شود.
نیچه در نظریه اخلاق ارباب و بردهای معتقد است: اخلاق برده، بر پایهٔه فروتنی، مهربانی، دلسوزی و رقت قلب است، حال آنکه ارزشهای اخلاق ارباب، نجابت، قدرت، اصالت، تفاخر و غرور هستند. اخلاق اربابی با راستی و کژی که همان پارسایی و گناهکاری عام هستند سنجیده میشود و اخلاق بردگی با محک خیر و شر اندازه میشود. از مولفههای اندیشه نیچه، ستایش قدرت است. چنانچه که در تشریح اخلاق نیز اخلاق ارباب را اصیل تر برمیشمرد. آن گونه که از اندیشهٔ نیچه بر میآید بردهها در انحطاط اخلاقی هستند چون معنای خیر را تغییر دادهاند. در واقع خیر در اخلاق بردگان اصالت ندارد.در جریان نمایش رگههای نیچهای و نظریههایش در ذهن متبلور میشد.
نکته دیگری که خوشایند نبود پس از اجرای نیمی از نمایش و سعی مخاطب برای برقراری ارتباط با کارکترها و فضای داستان، شخص دیگری از میان تماشاگران روی صحنه آمد و با اجرای مونولوگ به معرفی خود پرداخت. هر چند که «فاضل ترکمن» با متنی لطیف و زیبا به معرفی خود در جواب من کی ام ؟ پرداخت و با تشویق طولانی حضار روبرو شد اما دقایقی این ارتباط مخاطب و صحنه قطع شد.
در باب خودشناسی و اهمیت آن در اسلام و اهل بیت(ع) احادیث فراوانی وجود دارد. از امیرالمؤمنین(ع) در اين باره نقل شده است:«غايه المعرفة ان يعرف المرء نفسه»؛ نهایت معرفت آن است که انسان خود را بشناسد.
از پيامبر اكر (ص) روايت شده است كه فرمودند:«من عرف نفسه عرف ربه»؛ كسى كه خود را بشناسد همانا پروردگارش را شناخته است.
قرآن کریم همواره درصدد بوده که انسان «خود» را کشف کند. این خود، خود شناسنامه ای نیست که اسمت چیست؟ اسم پدرت چیست و در چه سالی متولد شده ای؟ تابع چه کشوری هستی؟ آن خود مان چیزی است که روح الهی نامیده میشود و با شناختن آن خود، است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی میکند و خویشتن را از تن دادن به پستی ها برتر میشمارد، به قداست خویش پی میبرد، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا میکند.
در قرآن آمده است: «هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها».(سوره هود، آیه 61). بداند که او امانتدار الهی است، بداند که بر حسب تصادف، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای شخص خود تصاحب کند و مسئولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد.
روح انگیز انوشی