محفل انس و نفس نفیس «سید ابراهیم»؛ بیدارگر نفوس مستعده
کد خبر: 3687011
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۴
دل ‌نوشته‌ای به بهانه نخستین سالگرد رحلت سیدالعلما/

محفل انس و نفس نفیس «سید ابراهیم»؛ بیدارگر نفوس مستعده

گروه اندیشه: آیت‌الله سیدابراهیم خسروشاهی، در بند «من» نبود و در شیب خودخواهی نلغزید و برای همین «مروی» است که در محله‌ «دزاشیب» ستون نور بود و کانون سرور و فیض حضور، محفل انس و نفس نفیس و نفس گرم سید ابراهیم، بیدارگر و روشن‌گر نفوس مستعده بود و بلکه هست.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت عالم پارسا و سالک الی الله، آیت‌الله سیدابراهیم خسروشاهی(ره)، محمد ارشادی مقدم از ارادتمندان این فقید سعید طی یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده، به بیان ویژگی‌های بارز ایشان پرداخت که در ادامه متن آن را از نظر می‌گذرانید:

Image result for ‫آیت‌الله سیدابراهیم خسروشاهی(ره)‬‎

بسم الله الرحمن الرحيم
عالم پارسا و سالک الی الله، سفر آسمانی‌اش را نه از پرواز واپسین‌اش بلکه از روزی آغازید که کوله‌بار «بلا» به دوش گرفت و «بلی» گفت به آن عهد دیرین، خودبینی را به کناری وانهاد و دل یک‌دله کرد که «یا ایها الإنسان إنک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» (انشقاق:۶)، سطوت این آیت الهی، دلش را به خود مشغول داشت و همان‌جا بار انداخت و کشتی جانش پهلو گرفت. باور «خلق الإنسان فی كبد» (بلد:۴) او را درد آشنا و دردمند پرورید، اما تابلوی تبلور رجاء لقاء رب، هماره اميدوارش نگاه می‌داشت و با نشاط؛ « فمن کان یرجوا لقاء ربه فليعمل عملاً صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا»(کهف:۱۱۰).
او که در معیت هر عسر، یسر می‌دید «إن مع العسر يسرا» (انشراح:۶) الگوی صبر و شرح صدر بود در گرداب بلا و ابتلاء، متأسی به خاتون کربلا حضرت زینب کبری صلوات الله علیها. و این چنین شد که یار را دید و پسندید، آن‌چه جانان می‌پسندد. در بند «من» نبود و در شیب خودخواهی نلغزید و برای همین «مروی» است که در محله‌ «دزاشیب» ستون نور بود و کانون سرور و فیض حضور، محفل انس و نفس نفیس و نفس گرم سید ابراهیم، بیدارگر و روشن‌گر نفوس مستعده بود و بلکه هست.
مربی بودن را به سخن‌گو بودن ترجیح می‌داد و عمل را بر گفتار. آن عنصر شریف، محبت و حکم را توأم با کردار عالمانه و کریمانه کرده بود و خدانمایی را جایگزین خودنمایی، در مکتب روح الله، روح و ريحان دیده بود، در مدرس طباطبایی طیِّب و طاهر گشته بود و در محفل شیخ عباس تهرانی، اخلاق و روحانیت تلمذ می‌کرد.
در اوان پرورش و بالیدن مثل بسیاری از بلندهمتان تاریخ دانش و فرزانگی، طعم تلخ یتیمی چشید تا دست ربوبیت در غیاب پدر، از آستین مادر به درآید و هر دو را از شرب مدام مهر و ولا، سیراب کند.
گرچه از منسوبین خاندان مشهور و با فضیلت خسروشاهی‌ها در خسروشهر و سپس تبریز بود، که جدّ اعلای این دودمان در دو سده‌ پیش مرحوم آیت الله سید ابوالحسن خسروشاهی بود -که فرزندش سید مرتضی حلقه‌ وصل این دو طایفه است و با بیست و هفت واسطه به سالار شهیدان اباعبدالله الحسين علیه‌السلام نسب می‌رساند- اما جاذبه‌ سلطان عشق حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه والد ماجدش سید هاشم را بعد از مراجعت از زیارت به کرمانشاه کشانید و او که خود اهل علم و معنی بود بر اثر پیوند با مؤمنه‌ عفیفه‌ای از اهالی یزد، صاحب این هدیه و عطیه‌ الهی شد.
در ۱۳۰۳ خورشیدی از آسمان عهد بر زمین مهد، سید ابراهیم خسروشاهی در دامان مادر آرام گرفت. گرد گردون گردید تا سید هاشم خسروشاهی به تقیّد و باور غریق روایات پناه‌جویی بر قم عُشّ آل محمد در آخرالزمان، قصد عزیمت کرد و با اهل و عیال در پناه پناه‌گاه آل محمد صلوات‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین آشیانه گزید.
در آن حریم ملک پاسبان و جنت مکان بود که صید صیادی ماهر شد و ملازم شخصیتی باهر. آیت الله حاج شیخ عباس محمدزاده تهرانی، مشهور به شیخ عباس تهرانی که از تلامذه‌ عارف کبیر و فقیه خبير جمال السالکین مرحوم آیت الله حاج میرزاد جواد آقا ملکی تبریزی قدس الله سره بود و در قم مجلس افادات او مجمع افاضل و اخیار.
بركات آن مرد بزرگ نخستین بارقه‌ها را در جان شیفته و آماده‌ سید ابراهیم روشن ساخت و او را کشاند به عالم درس و بحث و تهذیب و فقه و حکمت و عرفان ناب مکتب امام صادق علیه‌السلام. این نقطه‌ عطف چنان عمق و عرض یافت که آنچه محنت و شدت بود به جان خرید و بیماری‌های ناشی از محرومیت دوران کودکی و شرایط حادّ ایران آن روز نتوانست سدّ راه او گردد. جدّ و جهد و همت و طلب و حلم و حمل در راه وصل دوست، ذخیره‌ سلامت و متانت او بود در سلوک الی الله و پارسایی در مسیر رشد و سير.
عمل به وظیفه در همه‌ صحنه‌ها از صحن اتابکی حرم بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها تا فیض فیضیه، از مَدرس درس تا شیوه تهذیب و اخلاق با معارف ناب تا نصرت ابراهیم زمان خمینی کبیر قدس سره، در نهضت انقلاب و انس و یاری رهبرِ دل‌آگاه، جملگی شعار و دثار آیت الله سيد ابراهیم خسروشاهی بود تا واپسین ساعات حیات ظاهری این جهانی.
ایشان پیوسته با اولیای حق و علماء ربانی انیس و جلیس بودند و خود به حق از زمره‌ آنان. جمع سالم نموده بود از مکارم اخلاق و معالم علوم به قدر طاقت و شکل شاکله. اگر خلاصه و عصاره‌ زندگی سراسر برکتش ترجمان این حدیت شریف باشد، گزافه نخواهد بود؛ «مَن تَعَلَّمَ للّه وعَمِلَ للّه و عَلَّمَ للّه دُعِیَ فی مَلَكوتِ السَّماواتِ عَظيما» (امالی طوسی رحمه الله ج ۱ ص ۱۶۷) با آن پختگی و وزارت علمی و عملی، خُمول را بر شهرت ترجیح می‌داد و چرا چنین نباشد که خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است.
البته مطلقاً منزوی و منفعل نبود و حتى با وجود شرایط وخیم و جان‌کاه، در منزلش بساط نور روضه و درس و تعلیم و تزکیه می‌گستراند. از آن‌جا که سالک صادق در میان احوال عرفانی شخصی خویش می‌باید حتی‌الامکان ممسک و رازدار باشد، إلا بالضرورة و عند اهله، سخت تحفظ داشت در تقریر سیر منازل سلوکی خود، ولی احوالات اخلاقیون بزرگ و شهپران معرفت و فقه اکبر را سخاوت‌مندانه با التذاذ و ابتهاج بیان می‌فرمود.
در ایام مأموریت کرمانشاه که به دستور مراد و استاد خویش سيد الحكماء، امام راحل راهی تبلیغ شد، نشان «سیدالعلماء»، در حکم حکیم یافت و طبقات جامعه از سوی قائد عظیم الشأن به استفاده از محضرش توصیه شدند.
نقطه‌ پرگار فعالیت‌های مرحوم آیت الله خسروشاهی، کشف و پرورش استعدادها و شواكل نفوس بود، با رفق و لین خلق و رشد صحیح و متوازن.
فقه التربية، معرفة الامامة و تبیین عقاید حقه و ترویج اعمال صالحه طیبه با اهرم اخلاق عملی برایش سرلوحه‌ شئونات روحانیتی و فقاهتی بود و اساس را همین‌ها می‌دانست، با آن‌که در فنون و علوم رسمی حوزوی کم از دیگران نداشت. توشه‌ دانشش با محک خُلق کریم پیمانه شده و راه می‌پیمود با همین مركب راهور.
در آماج و اوج سختی‌های روزگار زبان شكر داشت و به شکوه گشوده نمی‌شد، اما دغدغه داشت و درد دین و نه همّ و غمّ نام و شهرت. آن‌گاه که معذور بود از ملاقات‌ها وحتى عیادت‌ها، بازسوز درون و شور برون راه‌گشا بود و چاره‌جو.
عذر می‌طبید و حلالیت می‌خواست از مراجعین و ذوی الحوائج با آن کهولت سن. نيت قوی بدن ضعیف را به سوی خود می‌کشاند مگر آن‌که وقت رفتن باشد و پای ماندن نباشد. مع الوصف؛ شاید این تصویر حال درونش بود از پس قیل و قال‌های برون.
در بلا هم می‌کشم لذات او
ماتِ اویم ماتِ اويم ماتِ او
به راستی قناعت که از مصادیق حیات طیبه‌ قرآنی خوانده‌اند در احادیت اهل عصمت، مایه آرام و قرار این بزرگان است و برکت و عمق می‌دهد به افعال و تروک اینان. تكاثر اهل دنیا کجا، مشی کوثری اهل الله کجا.
در جهان پر از پراکندگی و افسردگی و آشوب، با یاد خدا دل‌آرامند و طمأنینه‌بخشِ هم‌نفسان و مستفيدان. ارث جماعت اهل معرفت حرص بر ره‌جویی راهیان کوی حق است و آثار و مأثرشان راهبر و مایه‌ دلگرمی.
داعیه‌ دعوت به خویش اولین علامت اهل دنیاست ولو در پس پرده‌ فقاهت و معنویت باشد. اما آنان که ظَهر «يعلمون ظاهراً من الحیوة الدنيا»؛ (روم:۷) را به مدد استقامت و جدّ و جهد و محبت اولیاء الله، دیده و چشیده‌اند را حکایتی دیگر است.
این طایفه پیش قدم برای تصدی مناصب به ظاهر دینی نیستند چه رسد به جاه و مقام حطام دنیا. از این رو حتى آن‌گاه که آیت‌الله شهید دکتر بهشتی اعلی الله مقامه به ایشان پیشنهاد سمت در قوه قضائیه را می‌دهد به رغم شایستگی، اما صلاح کار در تداوم شیوه‌ی طلبگی و حفظ سنگر تعلیم و تربیت ربانی می‌بیند و البته هرگز شانه از مسئولیت‌های لازم، مشاورت و حمایت از نهادها و نهال‌های غرس شده به دست معمار انقلاب خالی نمی‌کند.
هرچه بود و هر چه هست بركات أنفاس عالمان ربانی می‌ماند و همچنان راه می‌نمایاند. روح بلندشان از حصار زمین و زمان عبور کرده و اینک دستی بازتر و پایی جهان پیما دارند. خاطرات گذشته مثل تندباد عبور می‌کند پیش چشم شاگردان و بهره‌مندان و منسوبان و این عمر است که می‌گذرد.
شاید آن زمان که شنید استادش آیت الله شیخ عباس تهرانی رضوان الله علیه، در طی منازل بندگی با موانعی روبرو می‌شود و چه بسا بعد از رحلت استاد بی بدیلش آیت الله ملکی تبریزی، به مطلوب خویش بار نمی‌یابد. مرحوم ملکی در عوالمی به ایشان می‌فرماید مطلوب شما با صبر بر آن مریضی سخت حاصل می‌شود و این‌گونه بود که شیخ عباس تهرانی آن‌قدر صیقل خورد و تضرع نمود تا به مقصود خویش نائل آمد. این علائم عبودیت و این درس ماندگار که از استاد به یادگار مانده بود همیشه پیش رو و بلکه همراه و همزاد آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی رضوان الله علیه بود.
معظم له با حلم و حمل بار امانت می‌کشید و رهزن راهش نشد این مضیقه‌ها. چه نیکو کلامی است، بیان عبد صالح مرحوم آیت الله بهجت قدس الله اسراره که می‌فرمود: بعضی ابتلائات شرط بعضی افاضات است. برای آن کسی که بخواهد کسب جمعیت از آن زلف پریشان بکند راه همیشه باز است و عفو و عافیت اکرم الاکرمین توشه‌ راه هر سائری و هر مسافری «و أنَّ الرّاحلَ الیک قریب المسافة» (دعای ابوحمزه ثمالی).
اینک در حالی نخستین سالگرد ارتحال ملکوتی‌اش فرا رسیده که دانه‌های درّ اشک‌هایش در مناجات شب و خلوت انس و عرض ارادت به ساحت بی مساحت آل الله علیهم صلوات الله خصوصاً حضرت اباعبدالله الحسين علیه‌السلام به ثمر نشسته و سوز و گذار هجران و فراق را به آب دیده، التیام بخشیده و ما باید چاره کار خود کنیم و فکری به حال زار خویش.
در این زمانه که بسیاری جوفروشانِ گندم‌نما دم از معنویت می‌زنند و از آن سو اساس مکتب امامیه علیهم‌السلام را نشانه رفته‌اند بر همگان لازم است طی طریق ترویج معارف حقه، معالم الهیه به خصوص برای نسل جوان و تشنه‌ حقیقت.
دردها بسیار است و البته دوا نیز، اما آنان که قدم همت و استقامت دارند چشم و چراغ این شهر و بلد هستند، ما نیز کنار موکب سلطانی و کاروانِ خوبان روزگار به حسرت و شب نشسته‌ایم به نگاهی و چشم به راهی که آن نگاران دل‌داده پیش از این آن را هموار کردند و به سلامت پیموده‌اند.
نگارنده از باب تیمن به دیوان جناب لسان الغيب حافظ شیرازی تفألی زد. او که با خود رازها داشت، رمزها در سخن آورد و منازل سلوک را به استعاره پرداخت. همچون بسیاری از موارد در این غزل اتفاقی اصابت دیده شد و علائم وفق و تأیید. چنین آمد و چنین هم باید:
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم

آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنم

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می‌کند این من چه کنم

برق غیرت چو چنین می‌جهد از مکمن غیب
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم

شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم

مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره تیره شب وادی ایمن چه کنم

حافظا خلد برین خانه موروث من است
اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم
حافظ شیرازی علیه‌الرحمة

و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً

captcha