به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) مصطفی دلشاد تهرانی استاد و پژوهشگر نهج البلاغه در کانال تلگرامی خود به ارائه توضیحاتی در مورد پاسداشت حق آموزش و تربیت پرداخته که در ادامه متن آن از نظر میگذرد.
با توجّه به اهداف حکومت، حقّ آموزش و تربیت مهمترین حقّى است که مردمان بر حکومت دارند، بدین معنا که حکومتها موظفاند تمام زمینههاى لازم براى آموزش و تربیت مردمان را فراهم کنند، که همه سعادتها و شقاوتها، راست شدنها و به انحراف رفتنها، سلامتها و ناسلامتىها در گرو آموزش و تربیت است. هر جا بدى و زشتى رخ مینماید، حاصل آموزش و تربیتى نادرست است. چنانکه در آموزههاى امام على (ع) آمده است: «عَدَمُ الْأَدَبِ سَبَبُ کُلِّ شَرٍّ»، فقدان ادب و تربیت، سبب هر شرّ و بدى است.
امیرمؤمنان على (ع) در تقسیمبندى مردمان بر اساس آموزش و تربیت آنان، چنان سخن گفته است که مشخص است همه چیز انسان در گرو آموزش و تربیت است: «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌ، وَ مُتَعِلّمٌ عَلَى سَبِیل النَّجَاةِ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ یَلْجَؤُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ»، مردم سه دستهاند: دانایى که شناساى خداست، آموزندهاى که در راه رستگارى کوشاست و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند، و پىِ هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند. نه از روشنى دانش فروغى یافتند، و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند.
انسانِ بى بهره از آموزش و تربیتِ درست، استعدادهاى کمالى خود را راکد مىسازد یا در مسیر تباهى بارور مىنماید. رسالت پیام آوران الهى این بوده است که زمینه لازم را با گشودن غل و زنجیرهاى خوارى و ستمکارى، و جهالت و خرافات، براى تربیت آدمیان در جهت کمال مطلق فراهم سازند و حکومتها به دلیل امکاناتى که در اختیار دارند مىتوانند نقشى اساسى در این زمینه سازى بازى کنند. قرآن کریم درباره رسالت پیامبر اکرم (ص) چنین مىآموزد: «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»، (رسالت او چنین است که) بار گرانشان و بند و زنجیرشان را از آنها فرو مىنهد.
پیامبران موانع تربیت مردمان را برمىدارند و مقتضیات آن را فراهم مىسازند تا انسانها خود، راه کمال را بپیمایند، چنانکه امام على (ع) مطرح کرده است: «وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحَی مِیثَاقَهُمْ، وَ عَلَى تَبلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ إِلَیْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ، وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ. فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ، لِیَسْتَادُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِرُّهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمُقَدِّرَةِ» خداى سبحان از فرزندان آدم پیامبرانى برگزید، و هر یک به زبانِ وحى پیمان او را شنید، که امانتِ او نگاه دارد و حُکم خدا را به دیگران برساند و این هنگامى بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومارِ عهد در نوردیدند، حقّ او را نشناختند و برابر او خدایانى ساختند. شیطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى کشیدند، و پیوندشان را با پرستش خدا بریدند. پس هر چند گاه پیامبرانى فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا اجراى پیمانهاى فطرت را از آنان بخواهند، و به نعمت فراموش شدهاش یادآورى شان کنند و با زبان تبلیغ با آنان احتجاج نمایند، و دفینههاى عقول (یا عقلهاى دفن شده) را برانگیزند، و آیات بزرگى که دستِ قدرت او مقدّرش نموده به آنان بنمایانند.
تمام تلاش پیام آوران الهى در این جهت بوده است که با آموزش درست، زمینه تربیتى فطرى را فراهم کنند تا انسانها به کمال لایق خود روى نمایند. على (ع) درباره رسالت پیامبراکرم (ص) گوید: «فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدًا ـ. صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ. بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِیُقرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ» پس خدا، محمد (ص) را به راستى برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به بندگى او درآرد و از پذیرفتارى شیطان برهاند، و به پذیرفتارى خدا راه نماید؛ با قرآنى که معنى آن را آشکار نمود، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند ـ. بزرگىِ ـ. پروردگار خود را که داناى آن نبودند؛ و بدو اقرار کنند؛ از پسِ آن که بر انکار میافزودند، و او را نیک بشناسند، از آن پس که خود را نا آشنا بدو مىنمودند.
امیرمؤمنان على (ع) اصلىترین کار حکومت را فراهم کردن زمینههاى لازم براى آموزش و تربیت مردمان دانسته چنان که در گفتوگو با عثمان بن عفّان، اینگونه بیان داشته است: «فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللّه عِنْدِاللّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِیَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَتْ بِدْعَةً مَجْهُولَةً»، بدان که برترین بندگان خدا نزد او پیشوایى است دادگر، هدایت شده و راهبر، که سنّتى را که شناخته است برپا دارد، و بدعتى را که ناشناخته است بمیراند.
برپا داشتن سنّت، یعنى بسترسازى براى آموزش درست، و تربیت یافتن به اخلاق نبوى و راه و رسم زندگى ایمانى، کارى بود که امام على (ع) وظیفه اساسى خود در حکومت مىدانست و تا آنجا که مىتوانست به جدّ آن را دنبال نمود، و دربارهاش فرمود: «وَ عَلَى الاْءِمَامِ أَنْ یُعَلَّمَ أَهْلَ وِلاَیَتِهِ حُدُودَ الاْءِسْلاَمِ وَ الاْءِیمَانِ»، بر پیشواست که به مردمان تحت سرپرستى خود حدود اسلام و ایمان را آموزش دهد.
«وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَکُمْ، وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِی مِنْ وَرَائِکُمْ، و أَعْتَقْتُکُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ خَلَقِ الضَّیْمِ»، بى گمان همسایگى با شما را به نیکى گزاردهام، و با همه تاب و توان از هر سو پاسدارى تان کردهام، و گردنهایتان را از بندهاى خوارى و رفتن در زیر بار ستمکارى رهانیده ام.
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنّی قَدْ بَثَثْتُ لَکُمْ الْمَوَاعِظَ الَّتِی وَعَظَ الْأَنْبِیَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ، وَ أَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ مَا أَدَّتِ الْأُوْصِیَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ»، مردم! من اندرزهایى را که پیامبران به امّتهایشان دادند، بر شما گستراندم، و آنچه را که وصیّان پیامبران به کسانِ پس از خود رساندند، به گوش شما رساندم.
تلاش امام (ع) براى آموزش و تربیت مردمان بر این مبنا بود که وى دانایى را پایه و اساس همه خوبىها و کامیابى هاى مادّى و معنوى و معیار ارزشیابى انسان مى دانست و معتقد بود، که جهل، ریشه همه بدىها و ناکامىها است.
در آموزهاى والا از آن حضرت آمده است: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»، ارزش هر کس به اندازه چیزى است که مىداند، «الْعِلْمُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ، الْجَهْلُ أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ»، دانش، پایه هر خوبى، و نادانى، پایه هر بدى است.
امام على (ع) آموزش و تربیت را هدف غایى مىدید، و حکومت را وسیلهاى درخدمت آن، و نیز دیگر اهداف حکومت، یعنى عدالت، امنیت، و رفاهت را نیز براى بسترسازى تعالى آدمیان با آموزش و تربیت آنان مىدانست. این حقیقت در بیانى از وى به روشنى مطرح شده است: «وَ أَوْصَاکُمْ بِالتَّقْوَى، وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَ حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ»، خداوند به پروادارىتان سفارش کرده، و آن را نهایت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده.
مقصد آن است که انسان در تربیت به کمال لایق خویش برسد، و حکومت، و همه امکانات براى این امر، و در خدمت آن است. در آموزههاى امام على (ع) آمده است: «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الْفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ»، بى گمان که مردمان به تربیت و ادب نیکو نیازمندترند از طلا و نقره.
تلاش امام (ع) در این جهت بود که به وسیله حکومت و با امکانات آن، بستر تربیت و ادب مردمان را فراهم سازد تا خود، با انتخاب خویش، به کمال لایق خود برسند، چنانکه به آنان فرمود: «إِنَّکُمْ إِلَى اکْتِسَابِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْکُمْ إِلَى اکْتِسَابِ الْفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ»، بى گمان شما به کسب تربیت و ادب، نیازمندترید از کسب طلا و نقره.
بر این اساس بود که امام (ع) به صراحت فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقًّا، وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ. فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَةُ لَکُمْ. وَ تَوْفِیرُ فَیْئکُمْ عَلَیْکُمْ، وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلاَ تَجْهَلَوا، وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا»، مردم! مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. امّا حقّ شما بر من: نصیحت و خیرخواهى شما، فراوان کردن درآمدهایتان و رساندن آن به شما، آموزش دادن به شما تا در نادانى نمانید، و ادب کردن و تربیت شماست تا نیک بدانید.