تصویری که یادآور سرنگونی شاه ملعون است
کد خبر: 3690505
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۴
در گفت و گو با فرزند شهید شهبازی مطرح شد؛

تصویری که یادآور سرنگونی شاه ملعون است

کانون خبرنگاران نبأ: فرزند شهید شهبازی با اشاره به ماندگاری تصاویر خاطره انگیز انقلاب، گفت: پدرم به خاطر خصوصیاتی که داشت بعد از گذشت ۳۷ سال از شهادتش هنوز همه به نیکی از او یاد می‌کنند چرا که به خدمت رسانی به مردم، شهره شهر شده بود و این مسئله برای من موجب افتخار است.

انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، شاه از کشور گریخت و امام بعد از سال‌ها تبعید به کشور بازگشت، خیلی از مردم آن زمان در خیابان‌ها بودند و شعار الله اکبر و فریاد آزادی سر می‌دادند و امروز از آن رشادت‌ها و جانفشانی‌ها در بهمن ماه سال ۵۷ یکسری تصاویر و عکس‌ها به یادگار مانده است که شاید برای حاضرین در آن برهه از زمان آشنا و خاطره انگیز باشد، اما برای جوان امروز که آن روز‌ها را ندیده است، سؤالاتی را در ذهن ایجاد می‌کند که صاحبان این عکس‌ها کیستند، کجا هستند و امروز چه می‌کنند؟!
یکی از این تصاویر معروف که شاید برای همه آشنا باشد، تصویر معروف میدان مجسمه یا همان میدان بهارستان تهران است که عده‌ای از جوانان انقلابی مجسمه شاه ملعون را به پایین کشیده و پوستر امام راحل (ره) را در دست دارند، این تصویر که امروز به نوعی به سند تاریخی مبدل شده را بار‌ها و بار‌ها از تلویزیون شاهد بوده ایم.
در آن تصویر خاطره انگیز محسن شهبازی فردی است که بالاتر از همه تمثال مبارک امام (ره) را در دست دارد، هرچند که محسن شهبازی خود امروز در میان ما نیست و شوق شهادت دو سال بعد از آن روز او را به خیل عظیم شهدای اسلام کشاند، اما فرزند بزرگوار ایشان راه پدر را ادامه می‌دهد و از خاطرات آن روز برای ما می‌گوید.
محمد شهبازی فرزند ارشد شهید محسن شهبازی درباره این تصویر تاریخی در گفت و گو با کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، گفت: آن زمان صف اعتراضات علیه رژیم شاهنشاهی طولانی شده بود، مردم از شدت ظلم و ستم طاغوت خسته شده بودند و به دنبال سرنگونی طاغوت بودند، از این رو هر نشانه‌ای از رژیم پهلوی می‌دیدند، سریعاً آن را منهدم می‌کردند، در آن تصویر هم پدر که با تظاهرات خودجوش خود را به میدان بهارستان رسانده بود به بالای سکو رفت و به همراه دوستانش مجسمه شاه را سرنگون کردند و عکس امام خمینی (ره) را با خوشحالی به بالای سر بردند و با مشت گره کرده همنوا با مردم با صدای بلند شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی سر می‌دادند، در همین حین بود که یکی از دوربین‌های عکاسی این لحظه تاریخی را ثبت کرد.
وی با ابراز اینکه پدرم متولد سال ۱۳۴۰ در منطقه دولاب (جنوب شرق تهران) بود، افزود: او در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت ازدواج کرد، از آنجا که کار حلال برای پدرم اولویت داشت از نوجوانی به کارگری در ساختمان مشغول بود و با شروع مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی از همان ابتدا در همه مراسم‌ها شرکت می‌کرد و بعد از پیروزی انقلاب هم به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمد، سپس با مهاجرت به شهرستان پاکدشت به کمیته آنجا منتقل و همزمان در سنگر مسجد و انجمن اسلامی به مردم و محرومین کمک می‌کرد.
کارمند شهرداری پاکدشت ادامه داد: پدرم به خاطر خصوصیاتی که داشت هنوز هم که سال‌ها از شهادت او می‌گذرد همه به نیکی از او یاد می‌کنند چرا که به خدمت رسانی به مردم، شهره شهر شده بود و این مسئله برای من موجب افتخار است.
وی با یادآوری حمله عراق به ایران خاطر نشان کرد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تلاش شبانه روزی پدر در پاسداری از انقلاب ادامه داشت و در آن زمان برای ایجاد امنیت در گشت‌های شبانه حضور پیدا می‌کرد، تنها دو سال از پیروزی انفلاب اسلامی نگذشته بود که ارتش عراق جنگ علیه ایران اسلامی را آغاز کرد و منطقه نظامی پارچین شهرستان پاکدشت را هم مورد حمله قرار داد، بعد از حمله هوایی و بمباران دشمن، پدرم فعالیت خود در راستای کمک به مردم آسیب دیده را آغاز کرد.
شهبازی به نقل از مادرش درباره آخرین شب حضور پدر در کنار خانواده، وقتی که تنها یک سال و نیم بیشتر سن نداشت، خاطرنشان کرد: پنجم مهر ماه سال ۱۳۵۹ بود که پدرم به منزل آمد، گویا از چند ساعت بعد خود باخبر بود، از مادرم خواست تا من را در آغوش بگیرد و ببوسد بلکه شاید این دیدار آخر ما باشد، مادردم که از این حرف او نگران شده بود به دستور او عمل کرد، سپس پدر بعد از خداحافظی با خانواده آن شب را که خاموشی اعلام کرده بودند به همراه شهید جعفر بنی مصطفی برای گشت زنی از منطقه به پارچین رفتند، نیم ساعت بعد که آژیر قرمز به صدا درآمد پدرم در حین مأموریت در سن ۱۹ سالگی به همراه دوستش دعوت حق را لبیک گفتند و به شهادت رسیدند.
فرزند شهید شهبازی در پایان ابراز کرد: برادر کوچکترم چهل روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و آغوش گرم او را حس نکرد، از همین رو مادرم نام او را به یاد پدرم محسن گذاشت.

محمد فرخی

captcha