به گزارش ایکنا؛ وارد کلاس که میشوی صدای خنده و بحث و شادی دانشجوها به حدی بلند است که با خودت فکر میکنی شاید اشتباه آمدهای؟ کنار دانشجوها مینشینی. اینجا کلاس آموزش مربیگری قرآن کریم است که در سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور برگزار شد. دانشجویان یک به یک در حال قرائت قرآن هستند و مربی سؤالهای مختلفی را میپرسد، دانشجویان پاسخ میدهند، بحث میکنند، پرسش و پاسخ و همچنان میخندند.
استاد در خصوص معنی «الله» میپرسد هر کسی چیزی میگوید اما در نهایت این استاد است که میگوید «گفته شده بهتر است این کلمه اصلاً معنی نشود چون هر معنی برای واژه الله گفته شود چون فقط یک خصلت و ویژگی الله را بیان میکند پس ناقص است»، «الحمدالله» واژه دیگری است و استاد به شاگردان توصیه میکند این ذکر را زیاد تکرار کنند؛ کار به بیان ذکرهای مختلف سجده میکشد و هر دانشجویی از تجربه ذکرهای سجده خود میگوید و یکی از دانشجویان به شوخی اما بسیار جدی میگوید استاد پینه پیشانی من به خاطر گفتن همین ذکر است؛ احساس میکنی انرژی دانشجوها به حدی بالاست که استاد میترسد کنترل کلاس را از دست بدهد. گاهی بحثهای بچهها و شوخی و خندههای جالب و البته مذهبی و دینی آنها به حدی بالا میگیرد که استاد با صدای بلند میگوید خُب؛ ادامه درس... .
استاد یک سؤال ساده میپرسد و یکی از دانشجویان آنقدر تخصصی جواب میدهد که استاد جز تحسین چاره دیگری ندارد. اما این پاسخ تخصصی به مذاق دیگر دانشجویان خوش نمیآید. بلافاصله عذرخواهی میکند و به استاد میگوید البته بچهها دور از چشم شما به من گفتهاند مباحث را خیلی زیاد تخصصی نکنم. همه میخندند.
دانشجوها را با دقت نگاه میکنی، صحبتهای استاد خیلی پیچیده است و اگر تو بودی باید به دقت جزوه مینوشتی اما بسیاری از دانشجوها به راحتی نشستهاند و هیچ چیزی نمینویسند اما عین بلبل به سؤالهای سخت استاد پاسخ میدهند. استاد از امتحان سخن میگوید بلافاصله شاگرد زرنگ تر کلاس اعلام میکند استاد جوابها را به صورت صوتی براتون فرستادم. (بقیه خودشیرین)
قرائت قرآن و تفسیر آیه به آیه و کلمه به کلمه ادامه پیدا میکند اما معنی هر آیه دلیلی میشود برای اظهار نظرهای جالب و جذاب دانشجویان. وقتی از جهنم میگوید و عمیقترین جای آن تا وقتی از بهشت میگوید ... ؛ به راستی تصویر بهشت در ذهن این دانشجویان شاد و خندان چگونه است.
کلاس تمام میشود اما شوخی و خنده دانشجوها تازه شروع شده است. احساس میکنی چه قدر این کلاس قرآن پر از شادی و خنده است. جلو میروم و خودم را معرفی میکنم. سلام من خبرنگار هستم؛ بلافاصله میگوید اگر دارید تصویر میگیرد صبر کنید تا خودم را مرتب کنم میگویم نه تصویری نیست راحت باشید و میپرسم: چرا هیچ جزوه و مطلبی نمینویسید که میگوید: اگر بنویسم خیلی زیاد میشود دو راه دارم اول اینکه شش دانگ حواسم را جمع کنم و با دقت گوش کنم تا یاد بگیرم و دوم اینکه ضبط کنم و بعداً هم فایلها را گوش نکنم. (فکر میکنم ... یعنی چه؛ تازه میفهمم که دارد با من شوخی میکند).
من دانشجوی فوقلیسانس علوم قرآنی در دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) قزوین هستم
میگوید البته قد من کوتاه است و قیافه من بچهگانه. بلند میشود تا ببینم که بزرگ است و بچه نیست؛ بعد میگوید من دانشجوی فوقلیسانس علوم قرآنی در دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) قزوین هستم مطالب را با دقت گوش میکنم تا یاد بگیرم.
دوستش که کنارش نشسته هم میگوید من هم فوق لیسانس حقوق میخوانم. بقیه دانشجوها دارند با هم شوخی میکنند فضای کلاس به حدی شاد است که بیاختیار میخندی. کلاس بعدی ویژه بانوان است. قرار است تجوید کار کنند. بچهها قرآن میخوانند و استاد اشکالاتشان را میگوید و توضیح میدهد اگر نفستان جواب نداد هر جا نتوانستید ادامه دهید بایستید. اگر به فعل رسیدید هم میتوانید بایستید یکی از دانشجویان میگوید استاد تا من فعل را پیدا کنم خیلی طول میکشد.
کنار یکی از دانشجویان مینشینم و خودم را معرفی میکنم و میگویم خبرنگارم. بلافاصله به احترامم میایستد خواهش میکنم بنشیند. اولین چیزی که کنجکاویم را جلب میکند قرآنش است. میگویم چه جالب من وضو ندارم نمیتوانم به قرآنت دست بزنم. میگوید اما من همیشه وضو دارم تا بتوانم قرآن بخوانم. میپرسم این کتاب کل قرآن است میگوید نه سه جزء است. کل قرآن در 10 جلد کتاب چاپ شده. البته این قرآن دوران دبیرستان من است و چون عادت دارم همین را بخوانم این کتاب را آوردهام اما الان کتابهای جدیدی هم چاپ شده از جمله کتابهایی که هر جزء در یک جلد است.
قرآنش بزرگ است، حجیم است اما بدون رنگ. سفید سفید سفید. بدون رسم الخطهای معمول. اسمهای جلاله را با رنگ قرمز برایشان ننوشتهاند. جلد قرآنش هم ساده است گل و مرغ ندارد. برایم از قرآنش میگوید و با انگشتانش نشانم میدهد اینجا را ببین اینجا پایان آیه و شماره آیه است، وقتی نقطهها پشت سر هم هستند یعنی انتهای آیه. میخندند من هم میخندم به همه آنهایی که فکر میکنند نابینایی یعنی محدودیت.
تجربه حضور در کلاس دانشجو معلمان قرآن ویژه معلولان جسمی حرکتی تحت حمایت بهزیستی. در این طرح 200 دانشجوی تحت حمایت بهزیستی که نابینا، ناشنوا و معلول جسمی و حرکتی بودند، نحوه تدریس قرآن کریم را آموختند.
زهرا ایرجی