به گزارش ایکنا از اصفهان، در حکمت سیو نهم نهجالبلاغه آمده است «لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ؛ عمل مستحب، انسان را به خدا نزديك نمىگرداند، اگر به واجب زيان رساند».
در حدیث قدسی آمده است: وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ
از امام باقر (ع)، فرمود: چون پيغمبر را به معراج بالا بردند، گفت: پروردگارا! حال مؤمن در نزد تو چون است؟ فرمود:... اى محمد! و تقرّب نجويد هيچ بندهاى به من به عملى كه محبوبتر باشد نزد من از آنچه بر او واجب كردهام، و به راستى كه او با عمل نافله به من تقرّب جويد تا آنجا كه دوستش دارم و چون دوستش داشتم در اين صورت گوش او شوم كه با آن بشنود و چشم او شوم كه با آن ببيند و زبانش شوم كه با آن بگويد و دستش شوم كه با آن برگيرد، اگر دعا كند به درگاهم اجابتش كنم و اگر از من خواهش كند، به او ببخشم.(مترجم مصطفوى کتاب: اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد 4 صفحه :54)
قرب:
بها، قدر، مرتبه، منزلت، جوار، نزدیکی، خویشاوندی، خویش، قرابت
عرفا قرب را بر دو نوع دانستهاند: الف- قرب نوافل، و آن زوال صفات بشری و ظهور صفات ربوبی است بر بشر و این معنی فناء صفات میباشد در صفات حق تعالی که نتیجه و ثمره نوافل است. ب- قرب فرائض: آن فناء کلی عبد است بهطوری که موجود، حتی وجود خود را هم نبیند و در نظر او جز وجود حق نباشد و این معنی فناء فی اﷲ و ثمره فرائض است.
گفت پیغامبر که معراج مرا نیست بر معراج یونس اجتبا
آنِ من بر چرخ و آنِ او نشیب زانک قرب حق برونست از حساب
قرب ،نه بالا نه پستی رفتنست قربِ حق از حبس هستی رستنست
نیست را چه جای بالا است و زیر نیست را نه زود و نه دورست و دیر
کارگاه و گنج حق در نیستیست غرهٔ هستی چه دانی نیست چیست (دفتر سوم مثنوی)
قرب و بعد حق
از جمله پرسشهاى اساسى در زمینه قرب این است که چگونه میتوان به خدا نزدیک شد و مقرّب درگاهش گردید. خدایى که نور هستیاش آسمانها و زمین نظام وجود را منوّر ساخته است که این تنویر، همان ایجاد است. از کدام سو باید به او نزدیک شد و از کدام جهت باید او را طلب نمود؟
پُر واضح است که خداى بزرگ را نه سمت و سویى و نه جهتى است و این مسیر و این طریق قرب، در متن ذات وجود سالک محقق میگردد؛ چون سالک در طریق استکمالى ذاتى خود در سفر من الخلق الى الحقّ از مرتبه عقل هیولانى به مقام عقل بالفعل و عقل مستفاد رسید و با عقل بسیط پیوست و اتحاد وجودى با آن یافت، که منتهاى سفر و غایت آمال اولوالالباب است، به اسما و صفات حسناى الهی متصف میشود؛ یعنى به سعادت خود نایل میآید و آثار وجودى وى قوى میگردد و یکى از مظاهر عظام الهی قرار میگیرد و صاحب ولایت تکوینى میشود و از این حالت نفسانى تعبیر به «قرب» میشود.»( نصوصالحکم بر فصوصالحکم- حسن زاده آملی).
پس هیچ قربى به موجودى اقرب از اتصال وجود به آن موجود نیست: «و اذا سئلک عبادى عَنّى فانّى قریب».[بقره -186] و واجب تعالى با ما سوا، معیت قیومیّه و اضافه اشراقیه دارد. که موجودات در هویتشان روابط محضاند و تا علت، شناخته نشود معلول، شناخته نمیشود. از اینرو؛ قرب حق به اشیا از جهت قرب وجودى حق به اشیا است که از جانب قرب وجود، هیچ قربى اقرب از این قرب نیست؛ زیرا که هر کجا وجود است، خداوند مبدأ و معطى آن است و معلول به علت خود قائم است» (حسن زاده آملى، نصوصالحکم بر فصوصالحکم، ص 496).
آنچه از مجموع مطالب فوق واز شرح عرفا بر مفهوم قرب میتوان در توضیح سخن امام علی (ع) برداشت کرد آن است که در اولویت فرائض و مستحبات و در کثرت اعمال و وظایف و نقشهای روزمرهای که به آن مشغولیم نباید هدف اصلی و اصول را قربانی فروع کرد. او در جایی دیگر تضییع اصول و تمسک به فروع و همچنین تقدیم اراذل و تاخیر افاضل را از دلایل ادبار دول بر شمرده است.
آنان که در پی قرب و نزدیکی به حقاند و در سفر از خلق به حق، سودای تخلق به صفات الهی در سر دارند و میخواهند تا با انجام نوافل و مستحبات، و با فنای صفاتشان در صفات الهی، خداوند چشم و گوششان شود و از دریچه او به هستی بنگرند، بدانند که اگراین مستحبات باعث شود تا وظایف و مسئولیتهای شان را فراموش کنند در آن هیچ قربی حاصل نخواهد شد.
چقدر این نیایش درست است و چقدر درست همین مفهوم را با خود حمل میکند آنجا که گفت: خدایا مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید محروم ساز و به جهالت وحشی معارف لطیفی مبتلا مکن که در جذبه احساسهای بلند و اوج معراجهای ماوراء برق گرسنگی در عمق چشمی و خط کبود تازیانه را بر پشتی نتوانم دید. به من بگو چگونه میبینی؟ چگونه قضاوت می کنی؟...» (نیایش - دکتر شریعتی)
گویی او میدانسته است که برای رسیدن به قرب حق باید خود وسیله و دست و چشم و گوش خدا شود(قرب فرایض) تا رنج های مردم و نیازهایشان را ببیند و بشنود و با دستانی که دست اوست بگیرد و برکشد و ببخشد و ... و مگر رنج بندگان بر خدا پنهان میماند و از چشمانش دور؟ و همین است که علی (ع) در بین نماز فقیر را میبیند و انگشتریش را میبخشد. کدام فریضه است؟ دستگیری از نیازمند و فقیر یا نماز؟ پاسخ علی آشکار است، هردو. قرب به حق از مسیر تکالیف و فرائض میگذرد و مسئولیتهای انسان در مقابل خدا و خود و خلق مبنای این تکالیف است.
یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان