تحلیل عناصر اگزیستانسیالیستی در اندیشه شریعتی/ نزاع شریعتی و مطهری روی چه بود؟
کد خبر: 3694966
تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۱:۲۰
در همایش بازخوانی اندیشه‌های شریعتی مطرح شد:

تحلیل عناصر اگزیستانسیالیستی در اندیشه شریعتی/ نزاع شریعتی و مطهری روی چه بود؟

گروه اندیشه ــ در همایش بازخوانی اندیشه‌های علی شریعتی مباحثی از جمله عناصر اصلی حاکم بر اندیشه‌های وی مورد بررسی قرار گرفت، همچنین عناصر اگزیستانسیالیستی و متافیزیکی نیز مورد تحلیل و بررسی واقع شد.

اعتراض، تغییر و عمل عناصر حاکم بر اندیشه شریعتی/ تحلیل عنصر اگزیستانسیالیست و متافیزیک در اندیشه شریعتی/نزاع شریعتی و مطهری روی چه بود

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ پرویزی امینی، جامعه شناس در همایش «آنان که می‌اندیشند» که با محوریت بازخوانی اندیشه‌های علی شریعتی برگزار شد، با طرح این موضوع که چرا به شریعتی می‌پردازیم و بعد از 40 سال چرا در مورد او تامل می‌کنیم؟ بیان کرد: یک بخش از پاسخ ایجابی است به این معنا که اهمیت تاریخ شریعتی در تاریخ معاصر است و او اندیشه و فکری داشت که جریان ساز بود، اما طرح مجدد شریعتی در چهار دهه بعد از او یک وجه سلبی هم دارد و آن این که با یک نوع انسدادی در حوزه تفکر در جامعه ایران رو به رو هستیم که ما را محتاج بازخوانی مجدد او کرده است.
وی در ادامه افزود: وضع موجود ما در علوم انسانی یک وضع نزدیک به فاجعه است و بنا به ساختارهایی که در محیط علوم انسانی قرار داده شده است، در سال‌های بعد وضعیت فاجعه انگیزتری در علوم انسانی را شاهد خواهیم بود. ساختار آموزش عالی ما به سمتی رفته که تفکر جدی وجود ندارد و مسأله جدی استاد و دانشجو مقاله است، لذا بستر جدی برای اندیشه و تامل فراهم نیست و در آینده با خلا بیشتر مواجه خواهیم شد.
امینی بیان کرد: اما در مورد شریعتی این که او یک پدیده بی تکرار در تاریخ روشنفکری ایران است، نه قبل از او و نه بعد از او هیچ کس این موقعیت اجتماعی را نداشته است اما سؤال اینجا است که چرا او این موقعیت را آفرید؟ سه رویکرد به سمت او در این زمینه می‌شود داشت، یک تکست محور است که توجه به محتوای شریعتی است، دوم کانتکس محوری که به زمینه‌های سیاسی که شریعتی اندیشه‌اش جذب شد بیندیشیم و رویکرد سوم که پدیده شریعتی را به اینجا رساند جمع بین این دو است که در واقع دیالکتیکی است که در واقع بین محتوای حرف او و شرایط ما وجود داشته است.
این جامعه شناس در ادامه به عناصر اصلی حاکم بر تفکر شریعتی اشاره و در این زمینه تصریح کرد: عناصر اصلی تفکر شریعتی سه عنصر است که عبارت از اعتراض، تغییر و عمل هستند، اندیشه او اندیشه معطوف به اعتراض و تغییر و عمل بود، هر پرداختی که می‌کرد و هر مراجعه تاریخی که داشت و هر چشم‌اندازی که می‌گشود به نوعی پوشش دهنده این عناصر بود، لذا نظام دانایی او در نقد دو نظام دانایی مرسوم بود که فلسفه و علم را نفی کرد.
وی بیان کرد: لذا هم به فیلسوفان و هم به عالمان می‌تاخت، شاید تندترین بیان در مورد فلاسفه در بیان او آمده است و گفته اگر افلاطون نبود مگر چه اتفاقی برای عالم می‌افتاد؟ اتفاق این بود که تعدادی از کتب کتابخانه‌ها کاهش می‌یافت، اما اینها تاثیری بر جامعه یونان نداشته‌اند و در مورد مولانا هم همین تعبیر را دارد و می‌گوید اگر او در قونیه وجود نمی‌داشت برای مردم آنجا چه اتفاقی می‌افتاد؟ پاسخ این است که باید به سمت کسانی برویم که بتوانند تغییر ایجاد کنند و جامعه‌شناسی را تعریف می‌کرد به این که آنچه باید بشود ایجاد کند.
امینی در ادامه افزود: لذا بی طرفی علمی را قبول نداشت و به فلاسفه منتقد بود، در نتیجه نظام دانایی او، آن را آگاهی تغییر دهنده می‌داند که صدای اعتراضی در برابر نابرابری‌ها است و می‌تواند تغییراتی را ایجاد کند، نه این که از هست‌ها صحبت کند.
وی بیان کرد: لذا او از اندیشه بما هو اندیشه دفاع نمی‌کرد و سراغ اندیشه‌ای می‌رفت که آن اندیشه بتواند اعتراض، تغییر و تغیرات در عمل را پی‌ریزی کند، در نتیجه با اسلامی که راکد و توجیه کننده بود مخالفت می‌کرد، با مذهبی که تخدیر ایجاد می‌کرد نیز مخالف بود و تشیع صفوی در برابر علوی نوعی جامعه شناسی او بود که ما را به نقطه‌ای که در آن هستیم رسانده است، آنچه ما را به این انحطاط رسانده است، غلبه تشیع صفوی است که در این تشیع حقیقت پیش مصلحت ذبح می‌شود.
امینی گفت: تشیع صفوی را تشیعی می‌دانست که جنبش را به نهاد تبدیل کرد و از تشیع علوی دفاع می‌کرد، یعنی تشیع سرخ در مقابل سیاه، وقتی به شخصیت‌های تاریخی می‌رسید از آنها چهره‌هایی می‌آورد که حرکت آفرین باشند، از فاطمه(س) و ... روایتی را طرح می‌کرد که برای امروز جامعه بتوان برون رفتی از طریق آنها پیدا کرد، وقتی با زینب(س) مواجه می‌شود سوالش این است که در مورد رنج‌ها زیاد شنیده‌ایم و تو بگو که ما چه باید بکنیم و پرسش او از زینب(س) پرسش از عمل است که بتوانیم اندیشه‌ای را به صحنه آوریم که تغییری در برون رفت شرایط ما ایجاد کند و فاطمه(س) و حسین(س) را نیز همین گونه طرح می‌شود. حتی وقتی سراغ انتظار می‌ر‌ود آن را به عنوان مذهب اعتراض مطرح می‌کند.
وی در ادامه افزود: لذا او اندیشه معطوف به اعتراض و تغیر و عمل است، آما آنچه او را شریعتی کرد تنها محتوای اندیشه‌ای او نبود، بلکه بین اندیشه او زمینه‌های دیالکتیکی برقرار بود و در این نسبت بین اندیشه و شرایط اجتماعی است که او موقعیت موضوعیت پیدا شدن و تبدیل شدن به پدیده بی تکرار روشن فکری ما را پیدا می‌کند و ذهنیت اجتماعی آن زمان هم این بود که این اعتراض و این تغییر و عمل را درخواست می‌کرد.
امینی گفت: از نظر جامعه دهه‌های 40 و 50 گفتارهای رسمی و غیر رسمی ظرفیت‌هایشان پایان یافته بود و تداوم آنها با اصلاح آنها هم در شرایط اجتماعی ما نمی‌توانست موج تازه‌ای داشته باشد، او در این مقطع مطرح شده و با خود ایده‌هایی آورد که یک نوع گسست رادیکال بین او و گسست‌های سیاسی آن زمان ایجاد کرد.
وی در ادامه افزود: او از مذهب صحبت می‌کرد اما نه آن گونه که مذهبی‌ها به معنای سنتی کلمه می‌گفتند، یعنی ضمن این که همه آورده‌ها را داشت اما گسست رادیکالی هم داشت و نوگرایی بنیادین در شریعتی را نیز می‌بینیم که این ذهنیت ذهنیت اجتماعی جامعه ما بود و وقتی این سخنان مطرح شد به دلیل این ذهینت، افق جامعه به سمت او گشوده شد و این گشودگی اجتماعی به رونق اندیشه او کمک کرد و مدد رساند.
این جامعه شناس تصریح کرد: در آن زمان با شخصیتی با همین ویژگی‌ها داریم و او امام خمینی(ره) بود که هم اندیشه‌هایی آورد که نوع رادیکال‌تر از اندیشه شریعتی بود، یعنی یک نوع تحول خواهی رادیکال و اندیشه معطوف به عمل یعنی موقعیت اجتماعی امام(ره) هم از رابطه اندیشه‌های او و این نوع ذهینت اجتماعی شکل گرفت و آن جایگاه عظیمی که کسب کرد در بستر این بستر اجتماعی قرار داشت. به این معنا که اگر موقعیت‌های اعتراضی بود، امام بالاترین سطح را داشت.
در ادامه این همایش نوبت به سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا قائمی‌نیا عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی رسید، وی بیان کرد: ‌بازخوانی شریعتی و روشی که در فهم مبانی اسلامی دارد مهم است، تفاوت اساسی بین فضای امروز و عصری که او در آن زندگی می‌کرد وجود داشت، امروزه مباحث دین‌شناسی سرعت و دقت بیشتری یافته است و در مکان مختلف و دیدگاه‌های جدیدی نیز مطرح شده است و در عصر شریعتی اینها چندان وجود نداشته است.
وی در ادامه افزود: منظور از دین‌شناسی نیز دین شناسی درونی نیست و بحث شریعتی دین‌شناسی بیرونی است و با یکسری از مبانی تلاش می‌کند فهم جدیدی از مفاهیم دینی ارائه کند و جدید یعنی نسبت به فضای ایران جدید است نه این که در غرب چنین قرائت‌هایی سابقه ندارد، در پاره‌ای از موارد این قرائت‌ها سابقه دارد.
قائمی‌نیا تصریح کرد: اما سؤال اینجا است که چه روشی ایشان در دین شناسی دارد؟ روش ایشان را ترکیبی می‌دانم از سه مولفه، یک نوع اگزیستانسیالیسم است و رویکرد اگزیستانسیالیسم را که چهره جامعه شناختی هم دارد در آثار ایشان می‌بینیم و رویکرد جامعه شناسی مولفه دوم است و سومین رویکرد هم متافیزیکی است که اسم آن را متافیزیک رازورانه می‌گذارم.
وی بیان کرد: در واقع با سه عنصر مواجه هستیم، یعنی خوانش اگزیستانسیالیستی و یکی نگاه جامعه شناختی است و دیگری متافیزیکی است که تعین ندارد و متافیزیکی است که به بلوغ نرسیده است و دانشگاهی هم نیست که جریان‌هایی که در تاریخ باشد نیست که با یک متافیزیک به بلوغ رسیده مواجه باشیم، یک نوع متافیزیکی است که از اندیشه عرفی فاصله دارد اما تخصصی هم نیست.
قائمی‌نیا در ادامه افزود: این سه عنصر با هم روش واحدی را پدید نیاورده است، یک متفکر می‌تواند عناصر اندیشه خودش را از جاهای مختلف بگیرد و ترکیب کند اما ایشان این کار را نکرده و بنا به تناسب بحث‌های مختلف از اینها استفاده می‌کند یعنی گاهی از رویکرد اول و گاهی از رویکردهای دوم و سوم.
وی بیان کرد: روش او نظام‌مند نیست و با یک بحث کاملا آکادمیک مواجه نیستید، آن چه امروزه اقتضا دارد که با یک نظریه نظام‌مند مواجه باشیم با آن مواجه نستیم، بنا به مباحث مختلف روش‌های مختلفی هم داشته است، البته که تکثر روشی با این مسأله فرق دارد و نمی‌توانیم بگوییم شریعتی تکثر روشی داشته است، ایشان بنا به مباحث مختلف رویکردهای مختلفی را می‌پذیرد که میان اینها هم تعارضاتی پیدا می‌شود.
قائمی‌نیا تصریح کرد: بنده بر عنصر اگزیستانسیالیسم و متافیزیک تاکید دارم، دلیل هم این است که نزاعی که در مورد دین شناسی او در عصر خودش صورت گرفت و انتقادهایی که شهید مطهری به اندیشه‌های او داشت به همین برمی‌گشت، نگاهی که او به متافیزیک داشت و تاثیر متافیزیک بر اندیشه‌های دینی او و جایگاه و بازخوانی این اندیشه‌ها و رویکرد اگیزیستانسیالیستی که مطرح کرد.
وی در ادامه بیان کرد: اگزیستانسیالیسم یک نوع جریان فلسفی است که مقابل رویکرد متافیزیک است، متافیزیک در طول تاریخ مباحثی از این قبیل را مطرح کرده است که آیا عالم خارج وجود دارد؟ و آیا ما به آن عالم معرفت داریم؟ در مقابل اگزیستانسیالیسم این را می‌گوید که فلسلفه که به معرفت انسان پرداخته است از مسأله اصلی بشر یعنی انسان غافل شده، لذا فلسفه باید به خود انسان برگردد و دغدغه‌های اصلی او را تامین کند، فیلسوفی که از تحلیل مسائل وجودی انسان باز بماند چطور می‌تواند مسائل عالم را حل کند؟
قائمی نیا گفت: اگزیستانسیالیست‌ها در نقد متافیزیک این را مطرح کرده‌اند، خیلی‌ها رویکردهای اگزیستانسیالیتی را با رویکردهای وجودی خلط کرده‌اند، یک بار این است که فیلسوف می‌خواهد از تحلیل وجود انسان به متافیزیک برسد و می‌خواهد برسد به این که وجود چیست؟ اما از آنجایی که انسان قرابت نزدیکی با وجود دارد از تحلیل وجود انسان شروع می‌کند، این اگزیستانسیالیست نیست، اگزیستانسیالیست آن است که متمرکز می‌شوند بر خود انسان و مسائل انسان را تحلیل می‌کنند و دنبال متافیزیک نیستند که از دریچه انسان به متافیزیک برسند.
وی در ادامه افزود: تحلیل‌های اگزیستانسیالیستی هم دو جور است، یکبار این که مفاهیم اگزیستانسیالیستی را تحلیل کنید، مانند این که مفهوم درد و مرگ را مطرح و یکبار این است که شما رویکرد اگزیستانسیالیستی به دین داشته باشید، امروزه می‌بینیم که اینها مفاهیم را از فلسفه اگزیستانسیالیستی می‌گیرند و تحلیل‌های فلسفه آنها را می‌آرودند و تلاش می‌کنند کتاب و سنت را در پرتو آنها بازخوانی کنند که تحمیل اگزیستانسیالیست بیرونی بر مفاهیم دینی می‌شود.
قائمی نیا گفت: یکبار هم این است که مفاهیم اگزیستانسیالیستی در دین را بیرون بکشیم، نه این که تحمیل کنیم، مفاهیم اگزیستانسیالیستی که در کتاب و سنت است را بیرون بکشیم و بحث کنیم، مثلا مفهوم انتظار که مفهوم اگزیستانسیالیستی است و یا حب خدا یا صبر و سختی‌های انسان را، در آن تحلیل اول آن چه سیطره بر تفکر دارد نگاه‌های بیرونی است که نهج البلاغه بر اساس مفاهیم اگزیستانسیالیستی مطالعه می‌کنید اما در نگاه دوم مفاهیم را از دل کتاب و سنت بیرون می‌آوریم که در متون دینی چه مفاهیم اگزیستانسیالیستی مورد تاکید بوده است و چه نوع راه حلی ارائه شده است، این با نگاه اگزیستانسیالیستی فرق دارد.
وی در ادامه افزود: نگاه به مفاهیم و نگاه اگزیستانسیالیست را مطرح کرد، آن مفاهیم اگزیستانسیالیستی که شریعتی به آن پرداخته است مانند تنهایی، از خود بیگانگی که در مارکسیست مطرح بوده است و یک مفهومی بوده که از کتاب مقدس گرفته شد و خیلی از مفاهیم اگزیستانسیالیستی ریشه‌اش در کتاب مقدس است، ولی بار فلسفی به آنها داده‌اند، یکی از خود بیگانگی است، در کتاب مقدس از خود بیگانگی در گناه انسان مطرح می‌شود که دچار انفجار درونی می‌شود که بعدا مارکسیست به آن مفهم فلسفی دادند. شریعتی مفهوم اصالت و برگشتن به خویشتن یا انتظار و یا رنج‌هایی که انسان دارد را از این جهت می‌پردازد.
قائمی نیا گفت: برای تکمیل بحث متافیزیک این را عرض می‌کنم و شواهدی از شریعتی می‌آورم مورد مطالعه از آثار ایشان خصوصا از کتاب اسلام‌شناسی است که بحث توحید را مطرح می‌کند، نگاه ایشان به توحید اینطور است که می‌گوید توحید یک عقیده می‌تواند باشد و یا یک اعتقاد به یکانگی خدا و یا جهان بینی به این معنا که جهان را به صورت واحد تلقی کنید نه این که جهان را به دنیا و آخرت تقسیم کنید.
وی بیان کرد: شریعتی می‌گوید همه موجودات یک کل را تشکیل می‌دهند، تلقی جهان به عنوان مجموعه هماهنگ، تحلیل ایشان است که شرک در مقابل توحید تلقی جهان مجموعه ناهماهنگ و متناقض است، او می‌گوید توحید به این معنا یک نظریه مذهبی فلسفی نیست، آن نظریه مذهبی که خدا یکی است، من همان را بر خلاف متریالیست‌ها موجودی زنده می‌دانم که خودآگاه است و دارای هدف است و همانند یک انسان بزرگ است. همانطور که یک انسان دارای اعضا و ارکانی است که دارای روابط است عالم هم اینطور است که متجانس الاجزاء است و به نحو مرتبط اینها پیش می‌روند.
وی در ادامه افزود: این نوع نگاه به هستی با وحدت وجود که در فلسفه غرب است یکی نیست، تثلیث هم نیست، دو گانه انگاری هم وجود ندارد، همه اینها یک حقیقت مرتبط با هم هستند، تقسیماتی که در دین می‌بینم مانند غیب و شهود اینها اعتباری هستند، این یک نوع متافیزیک راز ورزانه است، یعنی متافیزیکی که در مباحث تخصصی این را نمی‌بینید و درون خودش تناقض زیاد است که چگونه این را تبیین می‌کند، عرفی هم نیست اما ببینید چه قرائتی مطرح می‌کند و تلاش می‌کند با این نگاه متافیزکی بحث کند.
قائمی نیا گفت: لذا دوگانگی که میان روح و جسم و علم و دین است با این نگاه کنار می‌رود و این را پلی قرار می‌دهد که به بحث انسان وارد شود و آنجا این حرف را می‌آورد که انسان ناچیز و بی نهایت است که روح انسانی در این جسم دمیده شده و روح بی نهایت است، متافیزیکی که اینجا مطرح شد متافیزیک تمام عیار نیست و نقدهایی دارد، به احتمال قوی شهید مطهری هم با دیدن این نوع متافیزیک مشکل می‌دید و می‌گفت این دوگانگی را چگونه می‌خواهید حل کنید؟
وی در انتهای سخنان خود بیان کرد: نکته آخر اینکه نزاع متافیزیک با اگزیستانسیالیسم در عالم اسلام به این صورت فیصله پیدا نمی‌کند، قرائتی که خودم از نظام فکری شهید مطهری با شریعتی دارم به این دوگانگی بر می‌گردد: آیا شما مفاهیم اسلامی را آن بار متافیزیکی خاصش را بگیرید و صرفا به صحنه اجتماع ببرید؛ آن هم با یکسری قرائت از مفاهیم اگزیستانسیالیستی که از بیرون می‌گیرید؟ شهید مطهری این را نمی‌پذیرفت. بحث این نیست که متافیزیک را کنار بگذارید. خیلی از کسانی که نزاع مطهری و شریعتی را بازخوانی می‌کنند، می‌گویند خیر آن تفکر از یونان بوده و ... اما مسأله این نیست مسأله این است که شما با دینی مواجه هستید که جنبه‌های متافیزیکی و اگزیستانسیالیستی دارد، شما آیا می‌توانید آن متافیزیک خاص اسلام را حذف کنید و به توحید معنا و مفهوم جدیدی دهید، و توحید را به معنای وحدت خداوند نگیرید، یک نوع نگاه به جهان کنید که معلوم نیست توحید خداوند هم از آن بیرون آید یا خیر، این بار متافیزیک را از اسلام بگیرید و آن مفاهیم اگزیستانسیالیسم را به آن صورت برجسته کنید. به نظر می‌رسد که اسلام بار اگزیستانسیالیستی دارد اما این بار باید با توجه به مفاهیمی که در کتاب و سنت است با توجه به آن مفاهیم استخراج شود و آن زمینه متافیزیک خاص اسلام نادیده گرفته نشود.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام

captcha