فلسفه؛ تأویل وحی الهی/ فلاسفه مسلمان با الهام از معارف قرآنی راه‌حل‌های جدید ارائه کردند
کد خبر: 3697812
تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۸
سید سلمان صفوی:

فلسفه؛ تأویل وحی الهی/ فلاسفه مسلمان با الهام از معارف قرآنی راه‌حل‌های جدید ارائه کردند

گروه اندیشه ــ رئیس مرکز بین‌المللی مطالعات صلح لندن و سرویراستار «دانشنامه معاصر قرآن کریم» تأکید کرد: فلسفه؛ تأویل وحی الهی و جهان است. فلسفه در پی کشف حقیقت است و از آن جهت که قرآن کریم، کتاب حق و صادر از حضرت حق است؛ لذا فلسفه با تعالیم معرفتی کلام الله رابطه عمیق دارد.

سید سلمان صفوی

به گزارش ایکنا؛ سیدسلمان صفوی دروس حوزوی را تا مرحله اجتهاد و دوره لیسانس و فوق لیسانس را در تهران در فلسفه محض طی کرد؛ سال 1375 عازم بریتانیا شد و از دانشگاه لندن نیز دکترای فلسفه دین و فوق دکترای فلسفه هنر را اخذ کرد. وی بنیان­‌گذار درس شیعه‌شناسی در سواس - دانشگاه لندن است. صفوی کاشف ساختار مثنوی معنوی جلال ­الدین محمد مولوی پس از هفتصد سال است. کتاب “The Structure of Rumi’s Mathnawi” «ساختار معنایی مثنوی معنوی» در سال 1387 برنده جایزه جهانی کتاب شد.

تاکنون 10 کتاب به زبان انگلیسی در بریتانیا و آمریکا و چهارده کتاب به فارسی در ایران در حوزه مطالعات فلسفی، عرفانی و روابط بینالملل از تألیفات وی منتشر شده است. برخی آثار ایشان به زبان‌های عربی، روسی، آلبانیایی و اندونزیایی ترجمه شده است. جدیدترین کتاب وی «فقه الله اکبر» (ایران،۱۳۹۶) به زبان فارسی و کتاب «موسیقی و عرفان» (لندن، ۲۰۱۸) به زبان انگلیسی است. وی عضو کنگره جهانی فیلسوفان اسکولاستیک ایتالیا و پرتقال و چهره برجسته فلسفه و عرفان اسلامی در غرب و متخصص روابط بین‌الملل است. صفوی از سال 1997 تا 2003 معاون آموزش و پژوهشی نمایندگی رهبری (مرکز اسلامی انگلیس) در بریتانیا بوده و از سال 2003 رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و از سال 2010 رئیس مرکز بین المللی مطالعات صلح است. سید سلمان صفوی به اتفاق آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای و آیت‌الله محسن اراکی در سال 2000 مجله بین‌المللی ترانسندنت فیلسوفی را به سردبیری ایشان در لندن بنیان نهادند. صفوی، سرپرست علمی و سرویراستار «دانشنامه معاصر قرآن کریم» است که در سال ۱۳۹۶ در لندن و ایران منتشر شد. با وی گفت‌وگویی درباره رابطه فلسفه اسلامی و وحی قرآنی داشتیم که در ادامه از نظر شما می‌گذرد:

ایکنا: شایع است که نهضت ترجمه و خصوصاً ترجمه‌های فلسفی در دوران حکومت مأمون عباسی برای مقابله با علم ائمه(علیهم السلام) انجام گرفته است. نظر شما در این مورد چیست؟

این ادعا مبنای مستند ندارد و تحلیلی از مناسبات فرهنگی دوره اوج خلافت عباسی است. مسلماً تحلیل با واقعیت متفاوت است، مثلا دکتر ولایتی در کتاب فرهنگ و تمدن اسلامى معتقد است: «بیشتر مطالب ترجمه شده در عهد بنى امیه، اسناد ادارى، دیوانى، سیاسى و بازرگانى بود که به اقتضا و ضرورت ارتباط بین حکام جدید و اتباع غیرعرب زبان ترجمه شد. نخستین آثار علوم یونانى، از جمله کتاب‌هاى اصول هندسه نوشته اقلیدس و مجسطى، نوشته بطلمیوس و نیز آثارى در پزشکى از زبان هندى و کلیله و دمنه از فارسی در دوره هارون‌الرشید به عربى ترجمه شد. در دوره مامون آثار فلسفى متعددى به عربى ترجمه شد. پس از مأمون و در دوره متوکل عباسى (۲۴۷-/ ۲۳۲ ق) کار ترجمه همچنان ادامه داشت. از جمله حنین بن اسحاق همچنان در دوره متوکل به کار ترجمه اشتغال داشت؛ اما انتقال مرکز حکومت اسلامى از بغداد به سامرا در دوره معتصم (۲۲۷-/ ۲۱۸ ق) باعث تغییراتى در چگونگى ترجمه آثار مختلف به عربى شد.

مهم‌ترین علت این تغییر کاسته شدن اهمیت بیت‌الحکمه، مهم‌ترین نهاد علمى این دوره بود. با این حال بر فرض وجود چنین انگیزه‌ای؛ این حرکت جواب عکس داد، زیرا اکثر فلاسفه مسلمان با نظریه‌سازی براهین متافیزیکی امام علی (ع) در نهج‌البلاغه و تعالیم توحیدی امام جعفر صادق(ع) و امام رضا(ع) در چارچوب نظام عقلی فلسفی، آن‌ها را با روش استدلال عقلی در فُرمَت جدیدی به جامعه نخبگان فرهنگی معرفی کردند. چارچوب اولیه فلسفه اسلامی از فلسفه ایرانی، هندی و یونانی اخذ شده، نظیر این که «فلسفه اُولی» به معنای «شناخت واحد حقیقی» است. هر چیز معلول واقعیتی قبل از خود و علت واقعیتی پس از خود است و علت صِرف همان واحد حقیقی است.

جهان صادر و مخلوق بلاواسطه نخستین علت است و به همین دلیل وابسته و مرتبط به آن واحد حقیقی است، اما در عین حال به خاطر محدود بودن زمان و مکان، از او متمایز است. هر واقعیتی پنج امر قابل حمل دارد: جنس، نوع، فصل، عرض خاص و عرض عام. اَنحاء هستی به وسیله مقولات توضیح داده می‌شود. جهان؛ حادث‌ِ زمانی است و پس از آن که نبوده، پای به عرصه هستی نهاده است.

با ترجمه آثار فلسفه یونانی به زبان عربی زمینه‌ای برای آشکارشدن تناقضات و تعارضات قضایا­ی فلسفه یونانی به وجود آمد و ابتکارات فیلسوفان مسلمان در رفع این تناقضات، موجب شکوفایی هر چه بیشتر فلسفه شد. فلسفه اسلامی علاوه بر آن که چارچوب اولیه فلسفه یونانی نظیر اصل علیت را تکامل بخشید و غنی کرد؛ ده‌ها مسئله و قواعد جدید فلسفی را کشف و ارائه کرد، نظیر حرکت جوهری، وجود ذهنی، ادراکات اعتباری، برهان صدیقین، برهان امکان فقری، حدوث و قِدَم زمانی عالم و علم خداوند به جزئیات و مواردی از این قبیل، عرضه تفکیک‌ها و تقسیمات جدید برای تحلیل دقیق‌تر مسائل فلسفی نظیر تقسیم وجود به رابط و مستقل و جدا کردن حمل اوَّلی ذاتی از حمل شایع صناعی و حمل حقیقه از حمل رقیقه و سبق بالحق از سبق بالحقیقه، برهانی کردن برخی مسائل که در کتب پیشینیان مطرح بوده و بر آن برهان اقامه نشده و یا افزودن برهان یا براهین جدید بر براهین پیشینیان. کمیَّت موضوعات فلسفه اسلامی بیش از سه برابر مطالبی است که از فلسفه یونانی به ارث رسیده است، چنان که علامه طباطبایی (ره) می‌فرمایند: «مسائل فلسفه یونانی هفتصد عنوان بوده، در حالی که فیلسوفان مسلمان بیش از دو هزار مسئله جدید طرح کرده‌اند».

ایکنا: اندیشمندان خصوصاً فیلسوفان مسلمان چگونه با اختلافات و چالش‌های قرآن و علوم خصوصاً فلسفه غرب برخورد کردند و چه راه حلی اتخاذ کردند؟

فلاسفه مسلمان با الهام از معارف قرآنی در دو مقطع مهم تاریخ اندیشه، با تفکر غربی وارد تعامل و چالش شدند و راه‌حل‌های جدی ارائه کردند. نخستین مقطع برخورد با فلسفه یونانی است که قهرمانان نواندیش فلسفی ما فارابی، ابن سینا، سهروردی و صدرالمتألهین هستند. برای مثال در «برهان امکان فقری» حکمت صدرالمتألهین همه موجودات امکانی نسبت به واجب الوجود عین فقر و ربطِ محض اند. بنابراین همه مخلوقات چیزی جز وجود‌های رابط نیستند و تنها موجود مستقل و فی نفسه، واجب الوجود است که خدای یگانه است. چنین برهان عمیقی سابقه‌ای در فلسفه یونانی ندارد و از براهین قرانی اخذ شده است.

مرحوم پروفسور جواد فلاطوری در ­رساله فوق دکترای خود در دانشگاه کلن آلمان در سال ۱۹۷۳ تحت عنوان «تحول بنیادی فلسفه یونانی در شیوه اندیشه اسلامی» اثبات کرد که جهان‌بینی یونانی و قرآنی از اساس با همدیگر متفاوت‌اند. وی برای نشان دادن تفاوت این دو جهان‌بینی از شیوه تحلیل زبانی استفاده کرد و تکیه اصلی او بر تفاوت بنیادین «زمان‌نگری قرآنی» با «زمان‌نگری یونانی» بود. برخلاف «زمان‌نگری یونانی» که بر شالوده زمانی سامان بخش، بی‌آغاز و بی‌انجام شکل گرفته که آنات آن با همدیگر نسبت تقدم و تأخر دارند و رویداد‌ها و پدیده‌های درون آن همچون حلقه‌های زنجیری به هم پیوسته‌اند، به گونه‌ای که نمی‌توان آ‌نها را به دلخواه جابجا کرد؛ «زمان نگری قرآنی» همچون ظرفی است که ویژگی مکان گونگی دارد و حوادث درون آن به به اراده الهی جابجا می‌شوند. بر مبنای این زمان‌نگری؛ همه مقولات فلسفه یونانی که در فلسفه اسلامی آمده، به ویژه علت و معلول؛ شکل ویژه‌ای به خود می‌گیرند که با صورت یونانی آن‌ها بسی متفاوت است.

مقطع دوم؛ برخورد با فلسفه مدرن غربی است که قهرمانان آن علامه طباطبایی، علامه جعفری و پرفسور نصر هستند. نخستین مواجهه فلسفه اسلامی با فلسفه جدید غرب؛ مواجهه با فلسفه ماتریالیستی و مارکسیستی بود که به تألیف کتاب‌های «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، «بدایة الحکمه» و «نهایة الحکمه» توسط علامه طباطبایی با روش عقلی و استدلالی انجامید.

رشد مباحث شناخت‌شناسی در فلسفه اسلامی در دوره معاصر حاصل تلاش فیلسوفان مسلمان نظیر شهید مطهری و مهدی حائری یزدی مؤلف کتب «هرم هستی»، «علم کلی»، «کاوش‌های عقل نظری» و «کاوش‌های عقل عملی» در مقابل تعالیم مارکسیستی، تحلیلی و التقاطی است. پروفسور نصر نیز با انتشار کتب متعدد به زبان انگلیسی در آمریکا در نقد فلسفه مدرن غربی و تأکید بر سنت و حکمت خالده نقش مهمی در دفاع از معارف عقلی قرآن کریم و اهل بیت (علیهم السلام) ایفا کرده، نظیر کتاب‌های: «نظر متفکران اسلامی درباره طببعت»، «حقیقت و امر قدسی»، «قلب اسلام»، «جوان مسلمان و دنیای متجدد»، «آرمان‌ها و واقعیت اسلام»، «باغ معرفت» و «فلسفه در سرزمین نبوت: فلسفه اسلامی از آغاز تا امروز».

اینجانب به تفصیل اختلافات مبنایی در مسائل خداشناسی، ادراک، علیت و نفس در فلسفه اسلامی و یونانی و فلسفه دکارت را در کتاب‌های «مقایسه واجب‌الوجود از دیدگاه صدرالمتألهین و ارسطو»، «ادراک از دیدگاه ملاصدرا»، «علیت از دیدگاه ملاصدرا»، «نفس از دیدگاه ملاصدرا»، «مطالعات مقایسه‌ای بین فلسفه اسلامی و غربی» و «فلسفه و زندگی ملاصدرا» که به زبان انگلیسی در غرب منتشر شده، تیین کرده‌ام. کتب ذیل در سایت آمازون قابل ملاحظه اند. *

ایکنا: فیلسوفان و اندیشمندان اسلامی چه اعتباری برای وحی و قرآن قائل بودند و هدفشان از برقراری ارتباط بین عقل و وحی (فلسفه و قرآن) چه بوده است؟

فیلسوفان الهی معتقدند خدا «حکیم کل» است و حضرت آدم نبی الله(ع)؛ نخستین حکیم است. ما نبوت را منشأ و سرآغاز حکمت و فلسفه می‌دانیم. فیلسوفان مسلمان، وحی الهی و قرآن را از منابع مهم معرفت و منبع اصلی حقیقت و صادر از حق می‌دانند. فلسفه؛ تأویل وحی الهی و جهان هستی است. فلسفه در پی کشف حقیقت است و از آن جهت که قرآن کریم، کتاب حق و صادر از حضرت حق است؛ لذا فلسفه با تعالیم معرفتی کلام الله رابطه عمیق دارد.

فلاسفه مسلمان خدا را «حکیم علی الاطلاق»  و «خالق عقول عشره» می‌دانند و فلسفه و حکمت را با حقیقتی که در بطن قرآن قرار دارد یکی می‌دانند و هدف آنها از برقراری ارتباط با قرآن کریم، الهام گرفتن از معارف وحی از یک سو و تأویل معارف عقلی قرآن حکیم از سوی دیگر است. کلام الله مجید؛ کتاب و حکمت را در جوار یکدیگر قرار داده است. فهم کتاب در حوزه معارف عقلی؛ مبتنی بر به کارگیری روش حِکَمی است«وَ یُعَلِّمُهُ الکِتابِ و الحِکمَة»(آل عمران/43).

مهم‌ترین تفاسیر فلسفی قرآن کریم تحت عنوان «اسرار الایات» و «مفاتیح الغیب» تألیف ملاصدرا نمادهای برجسته سنت عقلی حکمت اسلامی به شمار می‌روند. آیت‌الله محمدیزدی، رئیس جامعه مدرسین معتقدند: «همان‌ طور که بخش زیادی از آیات قرآن در مورد فقه است؛ بخشی از آیات قرآن نیز در مورد فلسفه است.» حکیم کل دو نوع نبی برای هدایت انسان خلق کرده است: «عقل» و «تعالیم رسولان الهی». «عقل»؛ نبیِّ درونی و «انبیای الهی»؛ رسولان بیرونی هستند. «وحی» از طریق عقل فهم می‌شود و «حکمت اسلامی»؛ تأویل کتاب تکوین و تشریع است.

ایکنا: کدام یک از فیلسوفان اسلامی، به قرآن و آموزه‌های وحیا­نی توجه بیشتری داشته‌اند؟ آیا این رویکرد سبب ضعف و سستی فلسفه آنها شده است؟

سهروردی، ملاصدرا، علامه طباطبایی و سید حسین نصر توجه گسترده‌ای به قرآن کریم داشته‌اند. فلسفه «حکمت الاشراق» شهید شیخ شهاب‌الدین سهروردی بر اساس «نور» و مُلهَم از آیه ۳۵ سوره نور «الله نورُالسَّمَواتِ وَ الأَرض...» است. در متون دینی ما «حکمت» معادل تقریبی فلسفه است، با این تفاوت که «حکمت» فراتر از فلسفه است. «حکمت»؛ فلسفه برخاسته از عقل ربانی و قلبِ منوَّر به نور الهی است. ابن سینا فلسفه خود را «حکمت المشرقیه»، شهید شیخ شهاب الدین سهروردی «حکمت اشراق» و صدرالمتالهین «حکمت متعالیه» خوانده است.

فلسفه یا حکمت اسلامی؛ تفکر عقلانی مسلمانان درباره «هستی‌شناسی»، «انسان‌شناسی» و «شناخت‌شناسی» است. منابع فهم فلسفه یا حکمت اسلامی؛ «طبیعت»، «جهان»، «قرآن کریم» و «سنت» و روش داوری درباره قضایای فلسفی، عقلی و برهانی است، لذا می‌توان گفت: فلسفه اسلامی اندیشه ورزی مسلمانان خردگرا از فارابی تا سید حسین نصر است. فلسفه اسلامی از کلام اسلامی متمایز است، زیرا روش داوری کلام؛ «جدل» است، اما روش داوری فلسفه اسلامی؛ «برهان» است. فلسفه اسلامی بین معارف عقل، وحی و قلب جمع کرده، اما تعالیم وحی و داده‌های قلب را نیز به روش برهان عقلی ارائه کرده است؛ لذا می‌توان گفت فلسفه اسلامی گفتمان بین عقل انسانی، عقل کلی (Universal Intellect) و میراث عقلی حکمت باستانی ایرانی و یونانی درباره آنتولوژی و اپیستمولوژی با روش برهانی است.

فلسفه اسلامی از چند جهت با کلام اسلامی تفاوت دارد: 1. تفاوت از جهت موضوع: موضوع فلسفه؛ مطلقِ وجود است، در حالی که علم کلام  در باره اعتقادات اسلامی بحث می‌کند و موضوع خاصی ندارد. 2. تفاوت از جهت هدف: هدف فلسفه؛ شناخت حقیقت اشیاء، شناخت امور حقیقی و تمییز آنها از وهمیّات و اعتباریات است، اما هدف علم کلام؛ اثبات باورهای اسلامی است. 3. تفاوت از جهت روش: روشی که فیلسوف در داوری قضایا به کار می‌برد؛ برهان است، در حالی که متکلم افزون بر آن از روش و صناعت جدل نیز بهره می‌گیرد. متکلم در کلام عقلی مانند فیلسوف از برهان و عقل بهره می‌گیرد، اما در کلام نقلی از صناعت جدل و مسلّمات استفاده می‌‌کند. 4. تفاوت از جهت مباحث اعتقادی: فلسفه در مورد خدا، امور مجرد و غیرمادی، معاد، تجرد و خلود نفس بدون رنگ مذهبی بحث می‌کند، در حالی که علم کلام به بحث در باره این امور به اقتضای دین اسلام می‌پردازد.

عنوان «فلسفه اسلامی» را در دوره اخیر شخصیت‌های برجسته علمی جهان اسلام نظیر امام خمینی(ره)، شیخ محمدجواد مُغنیه (1324- 1400ق)، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید محمدباقر صدر، شهید بهشتی، آیت‌الله منتظری و آیت‌الله جوادی آملی به کار برده‌اند. در حقیقت کسانی که در عنوان و محتوا با فلسفه اسلامی مخالف‌اند؛ مخالف تفکر و خطِّ امام خمینی(ره) هستند. بر اساس فلسفه معرفت‌شناسی؛ یکی از طرق داوری بین صحت و سقم(Truth / False) یک اندیشه؛ آزمون آن اندیشه در عرصه عمل است. صحت و توانایی مکتب امام خمینی(ره) با موفقیت در براندازی رژیم طاغوت خود را نشان داد، در حالی که سایر منش‌های فکری مخالف فلسفه و عرفان اسلامی در ایجاد تحول اجتماعی در جامعه مسلمین موفق نبوده‌اند. از دیدگاه پروفسور جواد فلاطوری، استاد برجسته شیعه‌شناسی دانشگاه کلن آلمان، اطلاق پسوند اسلامی به فلسفه ما از این‌رو شایسته است که نوع نگرش و شیوه برخورد آن با مسائل فلسفی شدیداً متأثر از قرآن کریم بوده است.

پسوند اسلامی برای فلسفه ما؛ بیان مانیفست استقلال عقلی اندیشه فلسفی ما در مقابل فلسفه یونانی و غربی است. ارکان فلسفه اسلامی از قرآن و معارف اهل بیت(علیهم السلام) الهام گرفته، اما با روش عقلی به صورت برهان عقلی تبیین شده است، لذا این فلسفه کلام نیست، زیرا در مقام داوری براهین به روش عقلی تمسک جسته و دارای منشأ قرآنی است. برای مثال در فلسفه یونانی، هستی دارای نظام چرخشی است، زیرا فلاسفه یونانی با نظام طولی آفرینش آشنایی نداشتند، اما فیلسوفان اسلامی بر اساس تعالیم قرآن کریم؛ نظام طولی آفرینش و مراتب وجود را با اصطلاحاتی نظیر «عقول عشره»، «واجب الوجود»، «ممکن الوجود» و «ممتنع الوجود» در فلسفه سینایی، «نظام نوری» در حکمت اشراق سهروردی و یا «مشکک بودن وجود» در فلسفه صدرایی مطرح کرده اند.

رابطه «حدوث و قِدَم» و «علت و معلول» در فلسفه اسلامی بر اساس الهام از آیات قرآنی در سوره اخلاص و اصطلاحات قرآنی «غنی» و «فقیر» در فلسفه صدرایی تبیین شده است. «برهان امکان فقری» که بیانگر رابطه معلول و علت است از این آیه شریفه الهام گرفته است: «أنتُمُ الفُقَراء اِلی الله وَ اللهُ هُوَ الغَنیُّ الحَمِید»(فاطر/15).

معاد جسمانی؛ بر اساس تعالیم قرآنی و با براهین فلسفی توسط ملاصدرا اثبات شد. ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا با توجه به کاربرد اصطلاح «حکمت» در قرآن کریم و احادیث؛ به جای اصطلاح فلسفه از آن استفاده کردند. حکمت صدرالمتألهین در انطباق با قرآن کریم است و تأویل داده‌های وحی، روایات معصومین(علیم السلام)، عقل و قلب با براهین عقل ربانی است.

*“Perception According to Mulla Sadra” . “Mulla Sadra & Comparative Philosophy on Causation” .“ A Comparative Study On Islamic and Western Philosophy” .  "Soul from the Perspective of Mulla Sadra's Philosophy”. “The Philosophy and Life of Mulla Sadra

captcha