به گزارش ایکنا؛ حسن محدثی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است به مقاله حامد زارع در خصوص انتقادش به رضا داوریاردکانی پاسخ داده است. در پی پاسخ محدثی و سپس نقدی را که زارع نگاشته است را خواهید خواند:
معلم کوچکی بیش نیستم. نه به حزب و گروهی سیاسی وابستهام و نه سَمَت و مقامی دارم. نه قدرتی دارم و نه ثروتی به هم زدهام. گاهی چیزی مینویسم و افکاراَم را صریح و روشن ارایه میکنم. برای اینکار هم نه سازمانی دارم، نه مجلّهای، نه روزنامهای، و نه حتا پایگاهی در اینترنت. نشریات نیز مطالب مرا اگر بپسندند و مناسب بدانند منتشر میکنند. اغلب از روی نیاز و خواست خودشان به من مراجعه میکنند و من اگر بتوانم، تا حدّی در جهت علایقام فرصت چانهزنی مییابم. گاهی از روی اندک شمّ جامعهشناختی، فرصتشناسی میکنم برای پژواک وسیعتر افکار و اندیشهام؛ افکار و اندیشهای که به جایی فروخته نشده است. اضافه بر همه اینها، دوستان عزیزی دارم که بزرگترین ثروت مناند. آنها جدا جدا با من دوستی میکنند؛ آنهم از روی انسانیّت، شرافت، و مهربانیشان. این کلِّ دارایی من است. همین زیر سقف آسمان در تلگرام، که آنهم به دست دانشجویی سابق و دوستی لاحق اداره میشود، اکنون رسانهی شخصی من است.
همین داراییهایی اندک که آنها را از رهگذر “نخواستن و نداشتن” (به قول آن معلّم بزرگ) کسب کردهام و به داشتن همهگیشان افتخار میکنم، اسباب عصبانیّت گروهی را برانگیخته است. نوشتهی کوتاهِ طنزآمیز-انتقادیای که در نقد فیلسوف نورچشمی نوشتهام، هنوز واکنش برمیانگیزد. این آخرین واکنش را دوستی عزیز خبر داد که یک روزنامهنگار اندیشه یعنی آقای حامد زارع بروز داده است (از طرفداران دکتر سیدجواد طباطبایی و دکتر رضا داوری اردکانی و از دشمنان روشنفکری دینی) در روزنامه “سازندگی” (روزنامهای که به سردبیری دیگر روزنامهنگار طرفدار سیدجواد طباطبایی و دشمن روشنفکری دینی یعنی آقای محمّد قوچانی اداره میشود) و پای گاه اینترنتی فرهنگ امروز. او حتّا عنوان نوشتهاش را از سیدجواد طباطبایی وام گرفته است؛ “جهل جامعهشناسانه”. (عنوانی بهلحاظ ادب فارسی نادرست، زیرا که نادانی نمیتواند به صفتی از جنس شناخت متصّف شود، الّا آنکه از خود شناخت برخیزد و این نه آن است که در سخن وی مراد شده است. نادانی اگر از شناخت برخیزد عیب را میبایست در نظام معرفتی جُست نه در شخص.) باری، مقلّد کاراَش تقلید است؛ و در تقلیدی اینچنین، همانا صحیح و سقیم بازشناخته نمیشوند.
این روزنامهنگار مرا “معلم متوسط الاحوال”ی خوانده است که “کمتر مطالعه میکند و آثار داوری را نمیبیند” و “صاحب کانال تلگرامی زیر سقف آسمان” کسی است که “نماینده خودخوانده دوره حضیض روشنفکری دینی” است (زارع، 1396، http://farhangemrooz.com/news/53970...8C). معلوم نیست که اگر اینک “دوره حضیض روشنفکری دینی” است او چرا چنین خشمگین و کینهورزانه در باب آن سخن میگوید! افتاده که زدن ندارد!
زارع گفته است که همین من “دشنام محورترین و آلودهترین متنی را که میتوانست از سوی یک معلم دانشگاه به رشته تحریر دربیاید” نوشتهام و “سبب ساز در بوق و کرنا شدن سخن نه چندان تازه داوری اردکانی و به میدان آمدن همه کسانی” شدهام “که تا کنون زحمت تورق کتب او را بر خود هموار نکرده بودند” (همان). چه برآشفتهگیها برخاست از پیِ چند خط نوشتهی ناقابل! باری، حامد زارع که اینچنین در باب میزان و محتوای مطالعهی دیگران داوری میکند، یحتمل علم غیب دارد!
حامد زارع فیلسوف نورچشمی را “فیلسوف ما” خوانده است! فیلسوفی که “در نامهای ششصد کلمهای، با صراحتی کمنظیر، فشرده کارنامه بیست ساله دفاعش از استقلال علوم انسانی و حراست مرزهای آن از هجوم های گاه و بیگاه اهل ایدئولوژی را به نمایش گذاشت” (همان). او ما را به بیخبری متهّم کرده است و نمیداند که کارنامه فیلسوف نورچشمی در دهههای شصت و هفتاد و هشتاد هنوز در برابر چشم همهگان قرار دارد. در مجالی نه چندان دور و دیر نشان خواهم داد که این فیلسوف آنها، چهها کرده است و چه بازیها نموده است و من در چنین نشاندادنی از ناسزاگویی برخی اعضای صنف فلسفه که چه بسا همچون اعضای صنوف دیگر، به جای جستوجوی حقیقت، گاهی به هم نانی قرض میدهند، باکی نخواهم داشت.
آنچه من در باب نورچشمی بودن فیلسوف آنها گفتهام، دشنامگویی نبود بل وصف حال بود و اگر حامد زارع درک درستی از نقد میداشت درمییافت که نقد فرامتنی، از متن و اندیشه فراتر میرود و به صاحب اندیشه و نیز به زمینهای که او در آن زیست میکند میپردازد. زارع که ناقدان را به بیخبری از آرای رضا داوری متّهم میکند شاید از جامعهشناسی معرفت و نقد جامعهشناسانه بیخبر است. آنچه من در باب فیلسوف آنها گفتهام، مورد تأیید برخی از شاگردان او قرار گرفته است (گفتوگوی شخصی نگارنده با برخی از شاگردان رضا داوری) و یکی از اهالی فلسفه نیز مدّتی بعد از انتشار نوشته من، یادداشتی منتشر کرده است که تماماً مؤیّد سخنان من است (مراجعه شود به نوشتهی دکتر مرتضی مردیها در کانال صدانت و در ادامهی مطالب همین کانال). مرتضی مردیها صاحبنظری متفکّر و صاحب رأی است و هیچ نسبتی با من ندارد؛ الّا اینکه او نیز اندیشهمندی مستقل است. آثار تألیفی و ترجمهای متعدد و خواندنیای دارد که من و امثال من میتوانیم از آنها بسیار بیاموزیم. تا این لحظه نه توفیق دیدارشان را داشتهام و نه توفیق همصحبتی از هیچ طریقی. آیا سخنان مردیها نیز دشنام و دروغ است؟!
حامد زارع مرا “هوادار جدیدالولاده علی شریعتی” خوانده است که به فیلسوف قبیله آنها “اسائهی ادب” کردهام! لابد در قاموس ایشان بیش از سه دهه غور و اندیشهورزی در باب آرای متفکّر برجستهی معاصر علی شریعتی، “جدیدالولادهگی” و نقد فیلسوف آنها “اسائهی ادب” تلقّی میشود. او بر آن است که من از موضع منقضی شده روشنفکری دینی “حملهای مرتجعانه” کردهام و “با استخدام کلماتی سخیف” “نخستین سنگ” را به سوی فیلسوف آنها “پرتاب” کردهام. نخست آنکه معلوم نیست ربط آنچه او از روی کینهورزی آن را منقضی شده میداند با مبحث “علم دینی” چیست؟ دیگر آنکه زارع نقد طنزآمیز مرا با سنگپرانی یکی گرفته است. ظاهراً او تفاوت سنگپرانی و نقد را نمیشناسد. پیشنهاد میکنم ایشان مدّتی به نزد فیلسوف قبیلهشان برود و زانوی تلمّذ نزد استاد بر زمین نهد و پروندههای ظاهراً فلسفی ایشان را در دههی شصت و هفتاد بکاود و بهنحو دقیقتری با سنگپرانی آشنا گردد. چه بسا بیراه نباشد اگر بگویم، فلسفه گر این است، نیاز به شستوشویی طولانی مدّت دارد، بلکه اندکی پالوده گردد.
ابراز لطف این روزنامهنگار اندیشه به من از این هم فراتر رفته است. او مرا فردی معرفی کرده “که با ادعای آزادیخواهی در برنامه تلویزیونی برای خود هوادار میخرد” (همان). من از او استدعا دارم که او نیز اگر شرافت و صداقت و صراحتی دارد، اندکی “ادعای آزادیخواهی” از همانگونه بکند. در حمله به یک معلّم یک لاقبا و دفاع از فیلسوف نورچشمی آیا شرافت و صداقت و صمیمیتی هست؟! من تردید دارم.
او سخنان مرا در نقد رضا داوری اردکانی جزو “پارازیتهای هواداران روشنفکری دینی” دانسته است و از سخنان “دیرهنگام” داوری در باب امتناع علم دینی چنان حظ برده است که آن را همچون کشفی نوین نمایانده است و بیخبر است که من و همکاران عزیزاَم در جامعهشناسی (که چند دهه به تهمت “استادان سکولار” تحت حملهی مدافعان وابستهی “علوم اجتماعی اسلامی” متّهم بودهایم) مظلومانه بارها و بهطور مبسوط به نقد “علوم اجتماعی اسلامی” پرداختهایم و فیلسوف قبیله آنها در همان حال در حال مغازله فلسفی با صاحبان و مدافعان پروژهی علم دینی بود و از رهگذر مبهمگویی چنددههای، راه خود را در مسیر کسب مکتسبات دنیوی هموار میکرد.
وانگهی، معلوم نیست که اگر سخنان من و امثال من “پارازیت” است، چرا این روزنامهنگار اندیشه چنین برآشفته است و قلم به حمله بر معلّمی کوچک و بیقدرت گشوده است و به دفاع از فیلسوفی پرداخته است که از “بدو تأسیس تاکنون” بر مصادر متعدّد فرهنگی نشسته است. “پارازیت” را که نباید چنین جدّی گرفت برادر! البتّه، کیست که نداند در این مرز و بوم، یورش بر بیقدرتان و دفاع از قدرتمندان، رویّهای معروف است که چه بسا سودها از پی دارد. تنها قلم احرار است که چنین رویّهها و قواعدی نمیشناسد.
زارع میگوید که داوری “بیست سال” از علوم انسانی دفاع کرده و از مرزهای آن در برابر “هجومهای گاه و بیگاه اهل ایدئولوژی” حراست نموده است و اینبار نیز “فشرده”ای از این بیست سال مبارزه را نمایش داده است! عجب تخیّلی دارند روزنامهنگاران ما برای حماسهسازیهای دروغین! بس شگفتانگیز است این سخن و کمتر شگفتانگیز آنکه این روزنامهنگار اندیشه، به جمع کسانی پیوسته است که میخواهند گذشتهی مکتوب فیلسوف نورچشمی را پاکسازی کنند؛ کاری که به شهادت یکی از پیروان سابق این فیلسوف عالیقدر، او خود مدّتها است عملیّات پاکسازی را آغازیده است:
«اجازه تجدید چاپ به برخی آثار خود نمیدهند و در تجدید چاپ هم مقدمه را بر میدارند و چند مقاله را حذف میکنند و اسم کتاب را نیز عوض میکنند. کتابی مانند فلسفه در بحران که مجموعه مقالات و مطالب دهه ۶۰ است در سالهای بعد از ۷۳ تبدیل به کتاب فلسفه در دام ایدئولوژی» [تبدیل] میشود».
(شهریار زرشناس، 1396، کانال تلگرامی جامعهشناسی اسلامی، @iisociology؛ مطلبی تحت عنوان «نئولیبرالیسم هایدگری؟! / درباره داوری، شایگان، عبدالکریمی و سروش»)
زرشناس امّا برخلاف لاپوشانیهای روزنامهنگارانِ حماسهسازیهایِ جعلی (حامد زارع و محمّد قوچانی نویسندهی مقالهی «همسخنی حکیم و حاکم»)، صادقانه و صمیمانه سوابق فیلسوف نورچشمی را آشکار میکند و بر از دست رفتن و غیرخودی شدن او تأسّف میخورد:
«فرد متفکری که منتقد علوم انسانی بود به تأیید علوم انسانی رسیده است. در حالی که در در دهه ۶۰ آشکارا علوم انسانی را مورد حمله قرار میدهد و تندترین و رادیکالترین انتقادها را مطرح میکند. اما الان میگوید اگر علوم انسانی را رها کنیم یعنی توسعه را رها میکنیم و اگر توسعه را رها کنیم یعنی به قرون وسطی برمیگردیم» (همان).
باری، حامد زارع در متنی که نوشته روا ندانسته نام مرا صریحاً ذکر کند. من امّا نه فقط نام او بلکه تصویر او را نیز منتشر میکنم. چه بسا با این طریقی که او میرود، در آیندهای نزدیک نام او را نیز بیشتر ببینیم و از او بیشتر بشنویم. پس چه باک که نام و تصویر کسی از قبیلهی آنها، در زیر سقف آسمان شناخته شود.
آیا سخنان رضا داوری اردکانی تازه بود؟
جهل جامعه شناسانه درباره داوری
سخن اخیر رضا داوری اردکانی که تکرار سخنانی است که حداقل در ده سال اخیر بهنحو مکرر از سوی او بیان شده است، در چشم و گوش افرادی که کمتر مطالعه میکنند و آثار و آراء داوری را نمیبینند تازه آمده است! داوری اردکانی در مصاحبهها، سخنرانیها، گفتارها و از همه مهمتر در مقالات چند سال اخیر خود بارها درباره علم، برنامهریزی برای توسعه علمی، موانع رشد علم، امکان و امتناع تولید علم و مخاطرات بحث درباره دین و علم سخن بهمیان آورده است، اما گویا تا کنون گوش شنوایی برای سخنان خود نیافته بود. از بداقبالی داوری اردکانی یکی هم این است که باید معلمی متوسط الاحوال سخنش را بشنود و در گوش خویش تازه یابد و در کانال تلگرامش فحاشی را به او را آغاز کند. صاحب کانال تلگرامی «زیر سقف آسمان» بهعنوان نماینده خودخوانده دوره حضیض روشنفکری دینی در چندین یادداشت متوالی، دشنام محورترین و آلودهترین متنی را که میتوانست از سوی یک معلم دانشگاه به رشته تحریر دربیاید، نوشت و منتشر کرد و سببساز در بوق و کرنا شدن سخن نه چندان تازه داوری اردکانی و به میدان آمدن همه کسانی شد که تا کنون زحمت تورق کتب او را بر خود هموار نکرده بودند. مهمترین افرادی که در این میان عرض اندام کردند، تولیدگران علم دینی و روشنفکران دینی بودند.
نکته جالب آنکه مدعیان علم دینی به رضا داوری اردکانی از همان زاویهای حمله میکنند که سالها پیش روشنفکران دینی از آن ناحیه بر فیلسوف ما میتاختند. چندی پیش رئیس سالخورده فرهنگستان علوم ایران که سال آینده بیستمین سال حضورش در مقام زعامت فرهنگستان است، در نامهای ششصد کلمهای، با صراحتی کمنظیر، فشرده کارنامه بیست ساله دفاعش از استقلال علوم انسانی و حراست مرزهای آن از هجومهای گاه و بیگاه اهل ایدئولوژی را به نمایش گذاشت. ماجرا از جایی شروع شد که داوری اردکانی در رد دعوت یکی از دهها نهادهای ایدئولوژیکی که با صرف بودجه های میلیاردی، وعده اسلامی کردن علوم انسانی را به نظام دادهاند، صریحا از به نتیجه رسیدن این بحث در سی سال اخیر و البته به نتیجه نرسیدنش در آینده سخن بهمیان آورد و مشفقانه نوشت: «وقتی مطلب سیاسی با مسأله علمی خلط میشود، هر چه بکوشند به نتیجه نمیرسند. علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمیتوان متصف کرد» اما این سخن با تعرض و سپس اسائه ادب برخی چهره های رسانه ای مواجه شد. نخستین سنگ را استادیار جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی پرتاب کرد که نه از موضع امروزین مدافعان علوم انسانی اسلامی بلکه از موضع انقضاء یافته روشنفکری دینی و با استخدام کلماتی سخیف داوری را مورد حمله قرار داد. پس از این حمله مرتجعانه، بیژن عبدالکریمی که سابقه تالیف مشترک با این استادیار را داشت، مغالطات و غلط های او را متذکر شد و از او خواست شان دانش را با احترام به فیلسوف معاصر نگهدارد.
اما هوادار جدید الولاده علی شریعتی نه تنها بار دیگر بر موضع غلط خود پای فشرد، بلکه هتاکی را نیز چاشنی کار خویش کرد و با تاسی به معلم خود، فلاسفه را پفیوزان تاریخ خواند. در این میان رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نیز به نقد داوری پرداخت. جالب اینکه لحن حجتالاسلام خسروپناه به عنوان یک پژوهشگر اصولگرا بسیار پذیرفتهتر و مودبانهتر از لحن استادیار دانشگاه آزاد است که با ادعای آزادیخواهی در برنامه تلویزیونی برای خود هوادار میخرد. خسروپناه در یادداشت اعتراضی خود نوشت: «اگر علم مهندسیپذیر نیست پس نقشه جامع علمی کشور که توسط اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین شد و سیاستگذاری علم و فنآوری در کشورهای توسعه یافته، بیمعنا است.» پاسخ این پرسش در نگاه داوری اردکانی روشن است. نگاهی که به صورت مطلق مورد تایید داود فیرحی و به صورت نسبی مورد تصدیق مهدی نصیری نیز قرار دارد و آن دو با نگارش یادداشتهایی به بحث درباره بی نتیجه بودن تلاش برای تولید علم دینی دامن زدند. بحثی که علیرغم پارازیتهای هواداران روشنفکری دینی راه خود را باز خواهد کرد. این افتتاح بحث کاری فیلسوفانه است که از عهده متفکری همچون داوری اردکانی برمیآید. البته که آنچه در تاریخ اندیشه باقی میماند همین افتتاح بحثها و گشودن راهها است. کجراهههایی که راهپیمایانی نظیر مدعیان علم دینی و روشنفکری دینی دارند، در خاطره تاریخی و حافظه فرهنگی باقی نخواهند ماند.
انتهای پیام