خاطرات دکتر شایگان از علامه طباطبایی(ره)/ جرعه جرعه فرزانگی در محضر علامه
کد خبر: 3701699
تاریخ انتشار : ۰۲ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۲:۴۹

خاطرات دکتر شایگان از علامه طباطبایی(ره)/ جرعه جرعه فرزانگی در محضر علامه

دكتر شايگان بر اين باور بود كه از محضر علامه طباطبایی به نهايت توشه برداشتم و او هيچ يك از سئوالات مرا درباره مجموعه طيف فلسفه اسلامي بي پاسخ نمي گذاشت. با شكيبايي و حوصله و روشني بسيار به توضيح و تشريح همه چيز مي پرداخت. فرزانگي اش را جرعه جرعه به انسان منتقل مي كرد. چنانكه در دراز مدت نوعي استحاله در درون شخص به وجود مي آورد.

به گزارش ایکنا در ۲۱ آبان سال قبل در سایت علامه طباطبایی آمده است: دكتر داريوش شايگان، متفكر و روشنفكر معاصر ايراني، از جمله افرادي است كه علامه طباطبايي و هانري كربن را به خوبي مي شناخته و با اين دو ارتباط نزديكي داشته است. شايگان همچنين از جمله افرادي است كه در انجمن حكمت و فلسفه ايران با اين دو انديشمند مباحثات علمي داشته است.
او متولد 1313 در تهران است  و آثاري مانند "آسيا در برابر غرب"، "اديان و مكاتب فلسفى هند" (2جلدي)، "بتهاى ذهنى و خاطره ازلى" و "هانرى كربن" را تأليف كرده است. 
شايگان درباره علامه طباطبايي مي گويد: من از محضر چهار تن فيض برده ام، كه هر يكي از آنها برايم ارزش خاص خود را دارد. بي هيچ ترديد، علامه طباطبايي را بيش از همه ستوده و دوست داشته ام. به او احساس ارادت و احترامي سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سواي احاطه وسيع او بر تمامي گستره فرهنگ اسلامي آن خصلت او كه مرا سخت تكان داد، گشادگي و آمادگي او براي پذيرش بود. به همه حرفي گوش مي داد، كنجكاو بود و نسبت به جهان هاي ديگر معرفت حساسيت و هشياري بسيار داشت.
دكتر شايگان بر اين باور است كه از محضر او به نهايت توشه برداشتم و او هيچ يك از سئوالات مرا درباره مجموعه طيف فلسفه اسلامي بي پاسخ نمي گذاشت. با شكيبايي و حوصله و روشني بسيار به توضيح و تشريح همه چيز مي پرداخت. فرزانگي اش را جرعه جرعه به انسان منتقل مي كرد. چنانكه در دراز مدت نوعي استحاله در درون شخص به وجود مي آورد.
دكتر شايگان در ادامه مي گويد: ما با او تجربه اي را گذرانديم كه احتمالاً در جهان اسلام يگانه است: پژوهش تطبيقي مذاهب جهان به هدايت و ارشاد مرشد و علامه اي ايراني. ترجمه هاي انجيل، ترجمه فارسي اپانيشادها، سوتراهاي بودايي، و تائوته چينگ را بررسي مي كرديم. استاد با چنان حالت كشف و شهودي به تفسير متون مي پرداخت كه گويي خود در نوشتن اين متون شركت داشته است. هرگز در آنها تضادي با روح عرفان اسلامي نمي ديد با فلسفه هند همان قدر اخت و آمخته بود كه با جهان بيني چيني و مسيحي.
استاد اديان دانشگاه تهران به ذكر يك خاطره اي در ويلايي در كنار ساحل خزر اشاره مي كند و مي گويد: يك بار او را به ويلايي در ساحل خزر كه به دريا مشرف بود دعوت كردم. مثل هميشه بحث فلسفه و رابطه ميان ديدن و دانستن در ميان بود. از نظر او تمامي معرفت اگر به سطح تجربه اي آني و شهودي اعتلا نمي يافت هيچ ارزش و اعتباري نداشت. من در آن ايام نوشته هاي يونگ را زياد مي خواندم و در آن زمان در كتاب انسان و جستجوي روان غرق بودم. استاد خواست بداند كه كتاب چيست و من هم خلاصه اي از كتاب را برايش نقل كردم. اصل مطلب اين بود كه در حالي كه قرون وسطي روح جوهري و جهاني را موعظه مي كرد قرن نوزدهم توانست روانشناسي فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از اين نكته به وجد آمده بود كه خواست كتاب به فارسي ترجمه شود و افزود: زيرا بايد جهان را شناخت. ما نمي توانيم خود را در برج هاي عاج مان محصور و منزوي كنيم.
دكتر شايگان به ديدار خود با كربن اشاره دارد و مي گويد: ديدار من با كربن در اوايل 1340 دست داد. توسط سيد حسين نصر به حلقه اصحاب تأويل پيوستم كه كربن نيز در زمره آن بود و منظما به ديدار علامه طباطبايي مي شتافت. و چنين بود كه من نيز از آشنايان اين محفل انس شدم. نخستين ديدارم را با او در اين محفل خوب به ياد دارم كه در منزل آقاي ذوالمجد طباطبايي بوديم. علي رغم وجود مشكل ارتباط و صافي ترجمه، جريان ميان دو بزرگوار به خوبي مي گذشت. هر دو بر يك طول موج بودند و درباره سرنوشت فلسفه در ياران هم عقيده بودند. كلمه تاويل در آنجا زياد شنيده مي شد كه مي توان آن را به كشف محجوب يا تفسير معنوي تعبير كرد. بعدها بود كه من به غناي شگفت اين مفهوم كه خود ركن تمامي ادراك عرفاني است پي بردم.
دكتر شايگان با تأكيد بر اين كه منظماً در اين محفل شركت مي كرد مي گويد: كربن معمولاً اوايل شهريور به ايران مي آمد و اويل دي ماه به فرانسه باز مي گشت. او به مرور زمان گرد خود حلقه كوچكي از محققان گردآورده بود و از توجهي كه آن جوانان به اين گونه تحقيقات نشان مي دادند بسيار خرسند بود. زيرا بايد قبول كنيم كه در آن روزگار پرداختن به اين گونه مباحث چندان مد و مرسوم نبود. جوانان بويژه به مسائل سياسي و جامعه شناسي علاقه داشتند و كم بودند كساني كه اوقات خود را وقف فلسفه به معنايي كه كربن از آن مراد داشت بنمايد. در طي اين ديدارها، من يكي از همدمان كربن شدم زيرا همزباني ما تنها به فسلفه اسلامي محدود نمي شد بلكه زمينه هاي ديگر، فرهنگ هاي ديگر و به ويژه جهان هندي و فسلفه آلماني را نيز در بر مي گرفت.
وي همچينين اين ديدارها را اين گونه توصيف مي كند: علامه طباطبايي به نوعي دست اندر كار تاريخ آغازين بود و تاريخ خودش را روايت مي كرد و وجودش تجسم آنات غني فسلفه اي بود كه خود امانت دار و حامل آن بود. كربن از نظر تاريخي، و از نظر هستي شناسي معاصر او نبود. ميان آن دو شكافهاي مدرنيته، درامهاي عظيم انديشه، دنيوي شدن جهان، نيهيلسيم و گريز خدايان وجود داشت. از اين نظر كربن با گذشته نگري تفكري را كه از نظر تاريخي در ما قبل رويدادهاي جهان قرار داشت باز آفريني مي كرد. اما با قرار دادن آن در منظومه اي كه به همان تفكر مربوط بود، يعني با قرار دادن آن در پيش از تاريخ روح، به مدد تاويل به آن جان دوباره مي داد. اين بازآفريني از طريق فاصله گيري انجام مي گرفت كه خود دستاوردهاي آگاهي غربي است. بدين سان تفكر ايراني با گذشتن از صافي نگاه فرانسوي احيا مي گرديد و از نو جوان مي شد. عقايد كهنه به جامه اي نو و تابناك در مي آمدند و تقريبا مدرن مي شدند و وقتي مدرن مي شدند براي آگاهي امروزي جذب پذير مي گرديدند. در نتيجه كربن تفكر ايراني را براي ميراث فرهنگ جهاني دست ياب و دست رس ساخت چيزي كه استاد طباطبايي با آنكه علامه اي بي بديل بود هرگز ياراي آن را نداشت.  

captcha