به گزارش خبرنگار ایکنا؛ مبعث حضرت محمد(ص) روزی است که پیامبر اسلام از سوی خدا برای هدايت بشر و راهنمايی همیشگی انسانها برانگيخته شد. مطابق با نظر شیعه، بعثت آن حضرت در 27 رجب سال چهلم عام الفيل(مطابق با سال 610 ميلادی) در چهل سالگی واقع شد. شاعران آئینیسرا برای ابراز ارادت و تبریک و تهنیت به آن حضرت، کلام خود را در قالب شعر درآوردهاند که از جمله آنها میتوان به سیداحمد میرزاده اشاره کرد که قطعه تازه سروده خود درباره بعث رسول اکرم(ص) را با قافیه «فرود» سروده است؛
جبرئیل امین فرود آمد
آسمان بر زمین فرود آمد
سایه شک به دوردست گریخت
آفتاب یقین فرود آمد
جعبه جعبه جواهر اسرار
از بهشت برین فرود آمد
دور شد دودِ نفرت و نفرین
رحمت و آفرین فرود آمد
رحمتی بیکران چنان باران
بر سر عالمین فرود آمد
آنکه در حلقه پیامبران
نام او چون نگین فرود آمد
نور چون آبشار از او میریخت
با شکوهی چنین فرود آمد
ای محمد بخوان به نام خدا...
آیه اولین فرود آمد
رضا اسماعیلی نیز در سروده خود پایان ظلمت با آمدن بعث تأکید کرده و مژده فرود آن حضرت را مانند باران رحمت دانسته است.
تا آسمان ز ظهر ظهور تو مژده داد
چشم زمان ز بارش نور تو مژده داد
جان زمين ز لمس حضور تو زنده شد
وقتي كه كاروان ز عبور تو مژده داد
ظلمت پريد از لب بام جهان، عجول
آيينه تا ز صبح صبور تو مژده داد
پشت تمام كنگرههای ستم شكست
وقتي زمان ز تيغ جسور تو مژده داد
باران نوشت نام تو را بر دل زمين
وقتی كه آسمان ز سطور تو مژده داد
آمد فرود بر دلِ ما جبرييل عشق
از سوره فصيح حضور تو مژده داد
میمُردم از فرود فراقت، قسم به عشق!
شكر خدا، خدا ز ظهور تو مژده داد
سیدحمیدرضا برقعی نیز در سرودهای با عنوان «به آستان رسول مهر» که در کتاب «رقعه» نیز منتشر شده است، این روز بزرگ را گرامی داشته است.
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آن سوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمیدانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد
مهدی جهاندار نیز شاعر جوانی است که آن حضرت را آفتاب بیشفق نامیده است این شعر را در ادامه میخوانید؛
ای بلند آفتاب بی شفق
صبح روشن ای ستاره فلق
قل أعوذُ ای کسی که عاشقی
در پناه دل ز شر ماخَلَق
کیست این؟ برادر تو جبرئیل
میزند کلون خانه تقّ و تق
سینه سینه مژده پیمبران
خنده فرشتگان طبق طبق
مصطفی بخوان به نام آفتاب
مصطفی بخوان به نام اهل حق
نون والقلم؛ به مکتب آمدی
نانوشتهها همه ورق ورق
مصطفی بخوان و مصطفی بخوان
مست حق تویی، جهان چه مستحق
در سکوت چشمهاى منتظر
در قنوت دستهاى بی رمق
مصطفی بخوان که خواندنت خوش است
إقرأ باسم ربّک الذی خَلق
محمدسعید میرزایی نیز در قطعاتی این روز را مانند آمدن بهار دانسته که هوا از عطر خوش نام «مصطفی» سرشار شده است.
زهی بهار که از راه میرسد، اینبار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار
هزار چشمه خطابش کنند در اوراد
هزار شاخه سلامش دهند در اذکار
زمین ز حلّه سبز محمّدی، مفروش
هوا ز عطر خوش نام مصطفی، سرشار
حدیث سرمدیاش، شمع خلوت اوتاد
صفای احمدیاش، شرح سینه ابرار
ز باغ حسنش، تلمیح کوچکی است، بهشت
زحسن باغش، تشبیه سادهای است، بهار
دلیل خلق جهان است، یا اولوالالباب
ز چشم غیر نهان است، یا اولوالابصار
پیمبری که وجودش مگر بشارت نیست
که هم بشارت از او رحمت است و هم انذار
به جز جمال محمد که جلوهاش ازلی است
کسی نچیده ز باغ جهان گل بیخار
خوشا سرودن نامش که هر زمان تازه است
چو نغمهای که شود دلنشینتر از تکرار
مدیح اهل زمان چون کنم که مفتخرم
به مدحت شه دوران و مفخر اعصار
شفیع و شافی امت، رسول خاتم حق
به جان او صلوات خدا، هزاران بار
دلا ز نعت خصالش دمی مبند زبان
هم از درود و سلامش دمی فرو مگذار
کسی که بر سر خلق است، سرور و مولا
کسی که در دو جهان است، سید و سالار
دلا اگر به هوای بهشت مینالی
دل از جهان بکَن و به جهان او بسپار
درود هر دو جهان بر رسول و آل- بگو!
به دشمنان نبی لعنت خدا- بشمار!
شعر استاد غلامرضا سازگار شاعر و مداح اهل بیت(ع) نیز در ادامه آمده است؛
امشب ای غار حرا از هر شبی زیباتری
مشرق نورانی خورشید عالمگستری
شبنشینی کرده روی تخته سنگت جبریل
این دل شب رازدار بعثت پیغبمری
گوش تا آوای «اقراء بسم ربک» بشنوی
ناز کن بر مه که غرق نورِ حیِّ داوری
گر چه شب را با محمّد صبح کردی سالها
امشب از او یافتی هر لحظه فیض دیگری
کوه های مکه میگردند دورت تا سحر
گرچه در فرشی ولی از عرش اعلا برتری
چشم شو، روی دلآرای پیمبر را ببین
در کنار او گل لبخند حیدر را ببین
آی انسانها کلام کبریا را بشنوید
وحی نازل شد همه حکم خدا را بشنوید
بانگ جبریل امین پیچیده در غار حرا
گوش تا آوای جانبخش حرا را بشنوید
بانگ «اقراء بسم ربک» با ندای جبرئیل
نغمه تهلیل ختمالانبیا را بشنوید
این صدای منجی کل جهان خلقت است
بشنوید ای کل خلقت این صدا را بشنوید
تا به کی افسانه ی بیگانگان در گوشتان
گوش تا امشب صدای آشنا را بشنوید
فرق بتها را به همراه پیمبر بشکنید
با کمان حمزه از بوجهلها سر بشکنید
ای بتان کعبه عمر بتگران سر آمده
بشکنید اینک که ابراهیم دیگر آمده
منجی کل بشر بیرون شد از غار حرا
با کلام روحبخش حی داور آمده
موسی عمران دیگر آمده از کوه طور
یا مسیحا با ندای روحپرور آمده؟
همچنان هارون که با موسیبنعمران یار بود
همره پیغمبر اسلام، حیدر آمده
پای در چشم زمین و آسمان در مشت اوست
پیش رو حکم خداوند است و حیدر پشت اوست
محو شو ای تیرگی نور آمده نور آمده
محفل توحید را شیرینترین شور آمده
دیوها را آید از هر سو نهیبالفرار
دسته دسته بر زمین از آسمان حور آمده
ای تمام کوه های مکه این آوای کیست؟
این محمّد یا همان موساست کز طور آمده
روز روز جشن آزادی زنهای اسیر
یا که عید دختران زنده در گور آمده
با تبر محکم به فرق بتگران باید زدن
این چنین از خالق معبود دستور آمده
باید اینک پشت حمال الحطب را بشکنید
با شجاعت هر دو دست بولهب را بشکنید
ای امین وحی اینک بانگ «اقرأ» ساز کن
یا محمّد از زبان ما سخن آغاز کن
یا محمّد همچو خورشید از حرا بیرون بیا
بر تمام کائنات آغوش خود را باز کن
سنگ اگر از چار سو آید سپر کن سینه را
با تبسم آنچه را میبایدت ابراز کن
پرچم توحید را بر قله ی عالم بزن
خلق را از شرق تا غرب جهان آواز کن
یا محمّد برترین اعجاز تو قرآن توست
هان، بگو، اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن
ما تو را از انبیا اعجاز برتر داده ایم
بعد قرآنت وصیی مثل حیدر داده ایم
ای همه پیغمبران در انتظار بعثتت
وی تمام عالم امکان دیار بعثتت
سنگهای کعبه میگویند تو پیغمبری
کوههای مکه بیصبر و قرار بعثتت
مکه و مصر و حجاز و کوفه و شامات نه،
وسعت ملک خدا باغ و بهار بعثتت
نیست بیم از غزوه های خیبر و احزاب و بدر
تا بوَد در دست حیدر، ذوالفقار بعثتت
تا مکان باقیست، تا چرخ زمان در گردش است
میرسد بر خلق، فیض بیشمار بعثتت
بعد تو دیگر نیاید در جهان پیغمبری
آری آری تا قیامت همچنان پیغمبری
ای فراز قله ی هستی لوای حکمتت
آفرینش تا قیامت غرق بحر رحمتت
سالها و ماهها و هفتهها و روزها
میدرخشد تا قیامت آفتاب حکمتت
با لب شیرین گشودی روی و خندیدی به سنگ
سنگ هم شرمنده شد از خلق و خوی و خصلتت
بیشتر آزار دیدی از همه پیغمبران
ای همه پیغمبران مبهوت صبر و همّتت
تا زمین و آسمان بر پاست تو پیغمبری
تا جهان باقیاست ماییم و کتاب و عترتت
این دو، تا روز قیامت با همند و با همند
هم نجات عالمند و هم چراغ آدمند
ما مسلمانیم و مهر وحدت ما یا علی است
وحدت آن دارد که او را رهبر و مولا علی است
چیست وحدت؟ چنگ بر«حبلالمتین» حق زدن
ای تمام مسلمین حبلالمتین تنها علی است
تفرقه یعنی جدا از دامن حیدر شدن
متحد باشید ای یاران امام ما علی است
در سپهر وحدت و ایمان و عشق و اتحاد
محور توحید و خورشید جهانآرا علی است
من کیام تا نفس پیغمبر امام ما شود
فاش میگویم امام حضرت زهرا علی است
ما تمام عمر با قرآن و عترت زیستیم
نیستیم آن دم که در خطّ ولایت نیستیم
کیست احمد؟ شهر علم کبریا و در: علی است
باطن و ظاهر علی، اول علی، آخر علی است
دست و شمشیر خدا، چشم خدا، وجه خدا
نص قرآن است آری، نفس پیغمبر علی است
آن دو تن باید که بگریزند از میدان جنگ
تا شود معلوم تنها فاتح خیبر علی است
فتح بدر و فتح خیبر حقِ شیرِ داور است
الفرار ای روبهان از معرکه، حیدر علی است
گر شوی غافل به سوی این و آنت میبرند
ای برادر راه خود را گم نکن، رهبر علی است
«میثما» نه شافعی نه مالکی نه حنبلی
بعد پیغمبر فقط مولا علی مولا علی
انتهای پیام