به گزارش ایکنا از اصفهان، استاد محمدباقرکتابی، مفسر قرآن و نهجالبلاغه و استاد پیشکسوت ادبیات دانشگاه اصفهان روز پنجشنبه 23 فروردینماه به رحمت ایزدی پیوست. دیماه سال گذشته بود که به خانه استاد کتابی رفتیم و گفتوگویی را با آن استاد فقید انجام دادیم که اکنون بخشهایی از صحبتهای آن استاد فقید را در ادامه میخوانید. متن گزارش کامل این دیدار و گفتوگو در روزهای آینده منتشر میشود.
نه در مسجد دهندم ره که مستی/ نه در میخانه کاین خمار خام است/ میان مسجد و میخانه راهی است/ خدایا عاشقم آن رب کدام است. این شرح حال من است و هیچ چیز دیگری هم ندارد.
به مسجد که میروم راهم نمیدهند، به من میگویند مستی! به من میگویند چرا اینقدر مولوی میخوانی؟ در سخنرانیهایم راجع به مولوی زیاد میگویم، اما چرا اشعار مولوی را نخوانم؟ مثنوی، عصاره قرآن است. وقتی این اشعار را میخوانم، میگویند تو مست هستی، حالا که مست هستم، میخواهم به میخانه بروم، میگویند تو خامی، اول مست شو، بعد بیا.
کتاب کلید گشایش نهجالبلاغه را به مدت بیست سال البته نه به صورت مداوم نوشتم و قبل از نوشتن این کتاب، شرح مثنوی را مینوشتم که چاپ نکردهام و حدود 300 صفحه میشود، ولی مثنوی دریاست. نمیدانم چگونه شد. انگار در درونم صدایی شنیدم که کسی میگفت تو که اینقدر با نهجالبلاغه خو گرفتهای و در سخنانت راجع به آن میگویی، چرا دربارهاش چیزی نمینویسی، این بود که شرح مثنوی را رها کرده و شروع به نوشتن درباره نهجالبلاغه کردم.
یکی از دانشجویانم آقای خاتمی، رییس جمهور پیشین بود، زمانی که ایشان رئیسجمهور بودند، یک روز که در تهران بودم، قرار بود مرا پیش ایشان ببرند که میخواستند خطبه عقد یکی از اقوام ما را بخوانند. مرسوم نبود که ایشان خطبه عقد بخوانند. گفتم نمیآیم و نمیدانستم که ایشان هنوز مرا یادشان هست. زمانی که مرا پیش ایشان بردند، تا مرا دیدند، از پشت صندلی بلند شدند و تا دم در آمدند و به حضار گفتند چه سوغاتی خوبی برای من آوردهاید، من سه واحد با ایشان درس داشتم...
درس حوزوی کسی را مسلمان نمیکند و درس غیر حوزوی نیز کسی را کافر نمیکند. خیلی از دانشجویان پیش من آمده، مشورت میخواستند و میگفتند میخواهیم به حوزه برویم. من میگفتم چرا میخواهید این کار را بکنید، شما بهترین درس را دارید میخوانید، درستان را بخوانید، بعدا دروس حوزوی را بخوانید، عاشق باشید، خودتان به آن سمت میروید. خودم همین کار را کردم، دروس حوزوی را با عشق و علاقه خواندم، به خصوص ادبیات عرفانی را خیلی دوست داشتم.
سیاست را نه دوست داشته و نه الان دوست دارم. اصلا خوشم نمیآید که بگویند اصولگرا یا اصلاحطلب، همه اینها بیخود است. نمیگویم نه این خوب است و نه آن، میگویم تقسیمش بیخود است.
امام موسی صدر پسر آیتالله صدر بود که کتابی در رابطه با وجود مقدس امام زمان به زبان عربی نوشته است به نام «المهدی». من با امام موسی صدر در دانشکده حقوق همدوره بودم.
یک بار در محاکمات دکتر مصدق شرکت کردم. وقتی ایشان وارد محکمه میشد، همه به او احترام میگذاشتند. حتی اگر کسی بخواهد، نمیتواند جایگاه مصدق را پایین بیاورد. مصدق از رجل سیاسی بسیار مهم بود، هیچ چیز را برای خودش نمیخواست.
شما اگر چیزی در من میبینید، این درست است و اگر نمیبینید، فایده ندارد. من نمیخواهم معروف شوم. برای من فایدهای ندارد که شما بگویید فلانی را دیدیم. نه کسی مرید من میشود و نه میخواهم این اتفاق بیفتد.
اگر من توصیهای به جوانان داشته باشم، آویزه گوش میکنند؟ هر کسی هم الان یک موبایل دارد که به اینترنت متصل است و میگوید مگر نمیخواهی فلان مطلب را بگویی، جستجو میکنیم، میآید. اینترنت را نمیتوان از افراد گرفت. چقدر تلاش کردند تا این کار را انجام دهند. الان در عقبماندهترین ممالک اینترنت وجود دارد. من در مکه دیدم در جانمازهایشان اینترنت داشتند.
امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه میگوید علم نور است، میرود، اما علم را ایمان میتواند کنترل کند، نه هیچ چیز دیگر. اگر میخواهید علمی که میخوانید، شما را گمراه نکند، علم که گمراه نمیکند، ما کاری میکنیم که گمراه میشویم، در اینترنت همه چیز هست، زلزله میآید، رحمت هم همینطور، اما آن چیزی که اجازه نمیدهد علم از راه مستقیم منحرف شود، ایمان است. ایمان نیز متعلق به دل است. چه وقت انسان ایمان واقعی پیدا میکند، از خواندن صرف نیست، از دیدن افراد خوب پیدا میشود، مثل حاج آقا رحیم، اگر کسی انسانهای خوب را پیدا و با آنها نشست و برخاست کرد، ایمان پیدا میشود.
آنهایی که با مثنوی دشمناند، اصلا نمیخواهند آن را بخوانند تا ببینند چه میگوید، همینطوری با آن بد هستند. اصلا مثنوی عصارهای از قرآن است.
آیتالله طالقانی بود که قرآن را به دانشگاه آورد، اول در مسجد هدایت آورد، دانشگاه هم آورد. زمانی که ما دانشگاه تهران بودیم، دانشگاه مسجد نداشت.
پرتوی از قرآن از آیتالله طالقانی است. پنج جلد هم هست. اسم آقای طالقانی که خیلی عالی است، همیشه باید برد. همه اینهایی که اسمشان را بردید، خیلی خوب بودند. علامه طباطبایی که بعد از رفتنشان، هیچ کس جای ایشان را نگرفت، برای اینکه هم فیلسوف بزرگی بود و هم عالم، ادیب و مفسر بود، بهترین تفسیر معاصر را ایشان نوشته، البته شاگرد ایشان تسنیم را نوشته، ولی دلم میخواست یک جلسه آیتالله حسنزاده را میدیدم که دیگر نمیشود، مریض است.
از اخلاق خوب هیچ چیز بهتر نیست. مردی از پیغمبر پرسید ما الدین؟ شاید در شلوغی هم بوده. فرمود حسن الخلق. این سؤال را چند بار پرسید و همان جواب را شنید. بار آخر که میخواست این سؤال را تکرار کند، پیامبر پیشدستی کرد و گفت: هنوز نفهمیدی من چه گفتم؟ غضب نکن، جلوی غضب خود را بگیر. اگر میخواهید برای جوانان بگویید، همینها را بگویید، البته اگر فایده داشته باشد، من که فکر نمیکنم، نمیخواهم شما را مأیوس کنم.حسن الخلق. همانطور که نبی اکرم فرمودند. اصلا همان است که فراموش شده. حسن خلقی در خانهها نیست. ترامپ الان با دنیا دارد چه کار میکند. (با خنده) اصلا دارد دنیا را به هم میزند.
دانشگاه خوب است. اولا که بهترین ایام زندگی هر کسی ایام دانشگاه اوست. از دانشگاه که بیرون میآید، هیچ خبری دیگر نیست، ولی فکر نکند آنجا چیزی گیر میآورد. اگر آنجا استاد خوبی گیر آورد، دنبال او برود و رهایش نکند.
همین قدر بدانید آنهایی که میخواهند خیلی در جامعه پر و بال پیدا کنند و معروف شوند، زیاد نمیتوان از آنها چیز فهمید. از کسی میتوان چیزی فهمید که خودش را رها کرده باشد. اینها هم کماند، خیلی کم. شما خودتان در جامعه هستید، ببینید کیست، پیش او بروید.
اولیای خدا به هر حال مخفیاند، نمیخواهند ظاهر شوند. لازم هم نیست ظاهرشان کنی، خودشان پیدا هستند. هر چه آدم میخواهد بگوید، مولوی میگوید.
انتهای پیام