جرأت نکردم اشعاری که با عنایت اهل بیت(ع) بر کاغذ جاری شده، به نام خود چاپ کنم
کد خبر: 3711039
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۲

جرأت نکردم اشعاری که با عنایت اهل بیت(ع) بر کاغذ جاری شده، به نام خود چاپ کنم

گروه فرهنگی ـ علی موجودی با بیان اینکه هیچگاه جرأت نکردم اشعاری را که با لطف و عنایت اهل بیت(ع) بر کاغذ جاری شده است را به نام خود چاپ کنم چون حقیقتاً خودی این وسط وجود نداشت، گفت: سرودن شعر را با نوحه‌سرایی شروع کردم.

به گزارش ایکنا از خوزستان، با پایان یافتن بیست ‌و دومین جشنواره هنر، ادبیات و پژوهش دینی و قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی و اعلام اسامی برگزیدگان، علی موجودی استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول به عنوان دوم در رشته شعر دست یافت.

وی تنها خوزستانی دارای رتبه در این دوره از این جشنواره قرآنی است. این جشنواره به میزبانی واحد اراک برگزار شد و 108 برگزیده در آن معرفی و تجلیل شدند.

گفت‌وگوی علی موجودی با ایکنا خوزستان را در زیر بخوانید:

علی موجودی که متولد سال 1360 و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول و دانشجوی مقطع دکترای تخصصی مهندسی کامپیوتردر گفت‌وگو با خبرنگارایکنا خوزستان گفت: اسمم را از دایی شهیدم یادگار دارم که سه ماه قبل از تولدم به شهادت رسید و به همان‌جا که باید می‌رفت، رفت؛ جایی لابلای ستاره‌ها!

وی ادامه داد: در دوران نوجوانی چیزهایی شبیه شعر می‌نوشتم، اما همه چیز از نوحه شروع شد. وقتی برای مداح جوان مسجدمان نوحه نوشتم و او هم به اصرار بزرگترهای مسجد اشعار نوحه را برد تا به یک شاعر نشان دهند تا مهر تاییدی داشته باشند، تازه فهمیدم شاعرم و همان 18 سالگی شد بابی برای ورود به دنیای مدح و مرثیه برای اهل بیت(ع). از همان مداح جوان مسجد شروع شد و رسید تا مداحان معروف شهر و کم کم از مرزهای دزفول گذشت و از دفتر نوحه‌های حاج صادق آهنگران و حاج احمد خلف زاده و حاج رضا نبوی و حاج مهدی منصوری هم سر درآورد.

موجودی افزود: جمع بیست سال نوحه نوشتن، مجموعه ای شد به نام «بغض غروب» که هیچگاه چاپ نشد. هیچگاه جرأت نکردم اشعاری را که با لطف و عنایت اهل بیت(ع) بر کاغذ جاری شده است را به نام خود چاپ کنم چون حقیقتاً خودی این وسط وجود نداشت. همیشه برای دل خودم شعر نوشتم و برای سوگواره‌هایی که فقط مرثیه سرایی بود. هیچ گاه به نیت شرکت در هیچ همایش و جشنواره‌ای دست به قلم نبردم، اما گاهی و به ندرت وقتی که موضوع جشنواره‌ها با اشعاری که داشتم تطابق داشت، اشعارم را ارسال کردم و به لطف اهل بیت (ع) آن اشعار برگزیده شد. 

این شاعر جوان دارای رتبه‌هایی همچون؛ مقام برگزیده کشوری در حوزه شعر آیینی – همایش ملی اشعار و نواهای آیینی – استان تهران – 1389، مقام برتر کشوری در حوزه شعر آیینی - نخستين همايش ملی آیين‌های عاشورایی – استان تهران -1394 و اخیراً هم که مقام دوم حوزه شعر در بیست و دومین جشنواره هنر و ادبیات دینی و پژوهشی استادان واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی 96 که در همین جشنواره رتبه چهارم داستان نویسی را هم به دست آوردم.

وی گفت: البته این روزها به دلیل مشغله کاری، کار شعر و نوحه نگاری‌ام اندکی رنگ باخته است. هر چند از سال 1387 به واسطه ی نویسندگی برنامه هایی از رادیو شهری دزفول مثل «با تو می‌گویم» و «اشک سرخ» وارد حوزه نثر ادبی شدم و بیشتر در حوزه نثر قلم زدم. نثرهای مرتبط با اهل بیت(ع)، عاشورا و دفاع مقدس. همانند شعر، برخی از دست‌نوشته‌هایم را به برخی جشنواره‌ها ارسال کردم که باز هم به لطف اهل‌بیت(ع) رتبه‌هایی کسب شد. مقام سوم نثر ادبی کل کشور – جشنواره ملی ثقلین استان اصفهان – 1388 و مقام برگزیده کشوری در حوزه نثر ادبی – جشنواره ملی جوان ایرانی – استان تهران – 1389.

موجودی گفت: این روزها بیشتر مشغول «شهید نگاری» هستم؛ از سال 1390 وبلاگ «الف دزفول» را نویسندگی کردم که هنوز بعد از هفت سال به صورت مداوم به روز می شود و به لطف اهل بیت در اسفندماه 1394 در دومین همایش جبهه مجازی بین 1700 وبلاگ حوزه ی ایثار و شهادت مقام اول کشور را کسب کرد. همزمان با وبلاگ نویسی کار نویسندگی کتاب زندگی سه شهید والامقام پایتخت مقاومت ایران، دزفول قهرمان را با همراهی گروه روایتگران شهدای دزفول نیز به پایان رسانده ام که کتاب «آسمان خبری دارد» مربوط به شهید معظم عبدالحسین خبری به چاپ دوم رسیده است و کتاب «ناجی» مربوط به شهید محمد حسین ناجی و «سید زنده است» مربوط به شهید مدافع حرم سیدمجتبی ابوالقاسمی مراحل چاپ را طی می کنند.

شاعر آیینی ادامه داد: این فعالیت های فرهنگی را در حاشیه کار تدریس و تحصیل و پژوهش در دانشگاه دنبال می کنم که آن هم خود کار بسیار سخت و نفس گیری است و تا کنون قریب به 20 مقاله علمی – تخصصی در حوزه مهندسی کامپیوتر در کشورهای آمریکا، ژاپن و ایران به چاپ رسانده‌ام.

وی عنوان کرد: در دزفول انجمن‌های ادبی مختلفی وجود دارد و شاعران آیینی خوبی داریم. بنده شخصاً اهل شرکت در انجمن های ادبی و انجمن های شعر نیستم و اطلاع زیادی از چنین انجمن هایی ندارم. اما تنها در برنامه سوگواره های شعر عاشورایی و فاطمی مرکز فرهنگی عاشورا شرکت می کنم که در انجا شاعران پوینده، خوش ذوق و آینده داری را در بین دوستان شاعر آیینی دزفول می‌بینم.

شعر اخیر برگزیده شده در خصوص حضرت زهرا(س) است:

از خواب، خیسِ در عرق ، با گریه شد بیدار
زل زد میانِ بومِ خود حیرانتر از هر بار
بوم و قلممو و تمامِ رنگ ها ، انگار
در نبضشان چیزی شبیه درد ، جاری بود
باران، ز چشمِ بی فروغ مرد ، جاری بود

گویا گره های وجودش یک به یک وا شد
لبخند میزد حینِ گریه ، سوژه پیدا شد
دیوار و در ، آیینه هم غرق تماشا شد
هر رنگ را در اشکهای نمنمش حل کرد
نقاش ، بومش را به این معجون مُرمَل کرد

در کوچهی تاریک و سردِ بی نشانی ها
یک خانه سرشار از تمام مهربانی ها
مانند کعبه در طوافش آسمانی ها
دربی که پیغمبر به سرانگشت می کوبید
مردی لگد میزد به آن ، با مشت می کوبید

در پشت در کوهی ز هیزم جمع می کردند
مردم که نه، نامرد مردم جمع می کردند
برخی به لبهاشان تبسم ، جمع می کردند
بر میخ در با گریه اش رنگِ جنون می زد
آن سوی در ، با رنگ قرمز نقش خون می زد

نقاش رنگ سرخ و زردش را نگاهی کرد
لرزید دستانش ، پریشان فکر راهی کرد
اما نشد ، تصویر را غرق سیاهی کرد
نقشی از آتش زد ، بهشتِ روی بومش را
دیوار و در را ، خشت خشتِ روی بومش را

در کنج تصویرش طنابی بسته بر خورشید
خورشید در گرداب جهل شهر میچرخید
یک زن میان جذر و مدَّش صحنه را میدید
دنبال خورشیدش آن قدر رفت، از نفس افتاد
در کوچه زیر دست و پا ، بر خار و خس افتاد

نقاش از آبی و مشکی ارغوانی ساخت
دستش به درد آمد ، قلممو را زمین انداخت
آشفتهتر از طرحِ تصویری که می پرداخت
نقش کبودی را به روی یاس حک می کرد
بر سنگِ دل ها ، نقشی از احساس حک می کرد

در کنج خانه بستری را نقش زد ، اما
پروانه ای را دختری را نقش زد ، اما
بر روی زانوها ، سری را نقش زد ، اما
آنجا کبوتر ، مملو از حس پریدن بود
نقاشِ قصه، فکر بال و پر کشیدن بود

بر دوش غربت ، پیکری از نور می آمد
آهنگ هجران از دلی رنجور می آمد
تصویر تابوتی که از آن دور می آمد
برسینه بوم ، آتشی زد ، درد عریان شد
کل اتاق از صحنهی تشییع گریان شد

آیینه در آیینه ی تقدیر گم می شد
نقاش ، حیران ، مات این تفسیر گم میشد
قبری میان وسعت تصویر گم میشد
قبری که باید روزگاری بی نشان باشد
قبری که باید زائرش صاحب زمان باشد

نقاش در تصویر پایانی مردد بود
هربار نقشی را که میزد نقش مرقد بود
بی مرقدی، نقاش را دردی مجدد بود
گلدستهای یا گنبدی ، تصویر کامل نیست
نقاش را جز هق هق و فریاد حاصل نیست

تصویر پیشِ رویِ او تکمیل شد ناگه
بر واقعیت صحنه ها ، تبدیل شد، ناگه
یک لحظه گویا در فرج تعجیل شد ناگه
مردی برای مادرش ، آنجا حرم می ساخت
در سوگ مادر، بند بندِ محتشم می ساخت

انتهای پیام

captcha