به گزارش خبرنگار ایکنا؛ حجتالاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی در مراسم «استاد مطهری و اصلاح دینی» که در دانشکده الهیات و معارف دانشگاه تهران برگزار شد، بیان کرد: مسئله اصلاح دینی، محور دغدغههای شهید مطهری است، میتوانیم ایشان را به عنوان یک فقیه و مجتهد معرفی کنیم و بشناسیم که در این صورت، هم سطح ایشان فقهای دیگری نیز بوده و هستند. در عین حال، میتوانم استاد را به عنوان فیلسوف نیز معرفی کنیم که باز هم اساتید فلسفه در این زمان و اعصار گذشته کم نبودهاند. با این همه، امتیاز ایشان این است که واقعا متفکری در زمینه اصلاح دینی است و با این نگاه، متفکران دیگری را که بتوان در ردیف ایشان قرار داد، نمیشناسم.
وی در ادامه افزود: فیلسوف و متفکر و فقیه زیاد داریم، اما این که کسانی باشند و دغدغه اصلاح دینی داشته باشند، این افراد نادر هستند و سه جریان اصلاح دینی در آثار شهید مطهری مطرح میشود، یک مورد جریان بیرون از اسلام است، مانند جریانی که در مسیحیت وجود داشت و فکر کردند که باید آن را اصلاح کنند. این یک جریان است که شهید مطهری بدان پرداخته است.
سروش محلاتی بیان کرد: جریان دوم، جریان اصلاح دینی بیرون عالم تشیع و در دنیای اهل سنت است، کسانی مانند محمد عبده یا اقبال لاهوری به این بحث با تعابیر مختلف پرداخته است، شهید مطهری نیز در برخی از آثار خودشان این بحث را دنبال کرده و آراء و نظرات دیگر متفکران اسلامی را در فضای اهل سنت و در زمینه اصلاح دینی پیگیری کرده است. ایشان نسبت به این مسائل جدی بود و لذا صفحه به صفحه کتاب سیری در اندیشه سیاسی عرب از دکتر حمید عنایت که مربوط به این موضوع است را حاشیه زده بود و الآن در آثارشان وجود دارد.
وی در ادامه افزود: اما قلمرو خاص ایشان مسئله اصلاح دینی در خصوص اندیشه شیعی است، اعتقاد ایشان این بود که ما در جامعه اسلامی خودمان، دچار نوعی از انحطاط فکری هستیم و از تفکر اسلامی فاصله گرفتهایم و درک ما از اسلام ناصواب است و به همین دلیل عمل ما نیز ناصواب است، تا وقتی فهم خود را از اسلام تصحیح نکنیم، جامعه ما از نظر عملی هم اصلاح نمیشود.
سروش محلاتی گفت: اما در کجا این بدفهمی ایجاد شده است، کجای دین را درست تشخیص ندادهایم؟ اینطور نیست که در برخی از مسائل اسلامی جامعه دچار خطا شده باشد، خیر، دامنه این خطا بسیار بسیار زیاد است، تعبیری را از ایشان میگویم و آن اینکه «باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام در روح ما نیست و این فکر در مغزهای ما مسخ شده است، توحید ما توحید مسخ شده است، نبوت ما مسخ شده است، امامت و ولایت ما مسخ شده است، تمام دستورات اصلی اسلام در فکر ما تغییر شکل داده است، در دین صبر است و زهد است و تقوا است و توکل است، تمام اینها بدون استثنا به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است».
وی در ادامه افزود: کسی که این تلقی را داشته باشد، قهرا انگیزه بسیار قوی پیدا میکند و نگاهش در تبیین دین عوض میشود، هر مسئلهای را که میخواهد مطرح کند از این زاویه است که با یک اسلام وارونه در جامعه خود مواجه هستیم و اینطور نیست که مردم از اسلام فاصله داشته باشند و بی ارتباط باشند. خیر، در این است که اسلام را داریم و نداریم و گویا اسلام هم هست و هم نیست. در جای دیگری دارند که طرز تفکر مسلمانان در مورد اسلام آسیب دیده، بلکه وارونه شده، بلکه مسخ شده، دیگران را به اسلام نمیشود دعوت کرد، جامعه امروز مسلمانان بزرگترین مایه تبلیغ علیه اسلام است، احتیاجی نیست دشمن علیه ما تبلیغ کند، وضع خود ما و رفتار خود ما و تفکر خود ما مهمترین وسیله برای تبلیغ علیه اسلام است.
سروش محلاتی بیان کرد: این جملات برای دهه 50 است، اما مگر آن موقع جامعه دینی نبوده است و مظاهر دینی در این جامعه نبوده و مگر روحانیت حضور نداشته است؟ مگر اکثریت مردم مقید به دین نبودند؟ آیا وقتی ایشان این جملات را میگوید که همه چیز مسخ شده، نگرانیاش از حجاب است؟ ایشان میگوید توحید را اشتباه فهمیدهایم، هیچ کجا هم وقتی اظهار نگرانی میکند، مسائل پیش پا افتاده از قبیل حجاب را اشاره نمیکند، با این که برای ایشان حجاب مهم است ولی مشکل را عمیقتر تشخیص میدهد. ایشان میگوید باید طرز تفکر آسیب دیده این مردم را در مورد اسلام اصلاح کرد، اینجا باید مشخص شود که در کجا نیاز به اصلاح است و راه و روش اصلاح چیست و موانعی که برای اصلاح است کدام موارد است.
وی در ادامه تصریح کرد: اجمالا ایشان چند نکته را مطرح میکنند، اول این که، ما یک قسمتهایی از دین را حذف کردهایم، اولین قدم این که باید آن بخش برگردد، یک مقالهای تحت عنوان فریضه علم دارند که این بحث را مطرح میکنند که جوامع اسلامی منحط هستند و یکی از علائم این انحطاط این است که از نظر علمی عقب افتاده هستیم. این که چرا عقب افتادهایم و اهتمام به علم در جامعه ما کم است، ایشان پاسخ میگوید چون علم را از زندگی دینی جدا کردهایم، نماز را اهتمام داریم، اما علم چه میشود؟ بعد سراغ این میروند که آنهایی که باید به ما بگویند که علم هم لازم است نگفتهاند، آنها گفتهاند که فراگرفتن احکام دینی لازم است، به طریق اجتهاد یا به طریق تقلید، بیشتر از این که بخواهیم رساله را بخوانیم از ما چیزی نخواستهاند.
سروش محلاتی گفت: دغدغه علم در جامعه دینی ما نیست، در حالی که علم دستور دینی است و باید به آن برگردیم. مسئله امر به معروف و نهی از منکر را که مطرح میکنند آن خلا را باز هم در مورد امر به معروف ارائه میکند و میگوید، قلمرو معروف و منکر را نمیشناسیم و به چیزهای خاصی اهتمام داریم، در حالی که در دین معروفها و منکرها محدود به آنچه میشناسیم نیست، در حالی که دوران طاغوت است و در حالی که ایشان در جناح روحانیت مبارز قرار دارد، در عین حال جالب است که ایشان تصریح میکند که برخی از کارهای شهرداری و ... که انجام میدهند، اینها مصداق معروف است و باید امر به معروف تلقی کنیم.
وی در ادامه افزود: مطهری هیچ ابایی ندارد که باید اقدامات آنها را نادیده بگیریم و جلوتر هم میآید به گونهای که جامعه به سمتی میرود که توقع و انتظار است که علمای ما از منظر اصلاح دینی در مورد این موضوعات جدید نظر دهند، مسئله اصلاحات ارضی را که شاه مطرح کرده بود، اما روحانیت عکسالعمل نشان داد، ولی تفاوتی که شهید مطهری با همه علما داشت این بود که میگفت این جامعه نیازمند اصلاحاتی است و علما باید موضع خود را در این زمینه روشن کنند و یکی از آنها اصلاح در مسائل اراضی است.
سروش محلاتی تصریح کرد: در همان زمان و قبل از آن زمان، در مورد فعالیتهای زنان مباحثی مطرح بود از جمله شرکت زنان در انتخابات. تاریخ نشان میدهد که وقتی انتخابات در زمان رضا شاه مطرح شد، مدرس گفت زن حق رای ندارد، مجدد مطرح شد و اعلامیه بسیار شدیدی علمای قم و فقها در قم دادند، ولی باز هم موضع شهید مطهری متفاوت است و این که شما تا چه زمانی میخواهید در مسئله عدم مشارکت زنان در امور سیاسی مقاومت کنید و آن را به پای دین بگذارید؟ باید علما موضع خود را در این زمینه روشن کنند، این که رژیم شاه چه هدفی در ماورای آن دارد یک مسئله است، اما نباید ما را به مخالفت به اصل موضوع بکشاند، حتی نامهای هم برای برخی از علما نوشتند که در مبارزه، خیلی تاکید روی اصلاحات ارضی نکنید.
وی در انتهای سخنان خود بیان کرد: ایشان با این سؤال که علل انحطاط مسلمانان چیست، وارد مسئله انسان و سرنوشت شد. سؤال اصلی او این است و بعد فهرستی تهیه میکند و به این نتیجه میرسد که اعتقاد به جبر یکی از علل انحطاط جوامع اسلامی است.
انتهای پیام