جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان
کد خبر: 3711547
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۴:۳۳
آیت‌الله جوادی آملی عنوان کرد:

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان

گروه اندیشه ــ آیت‌الله العظمی جوادی آملی در پیام تصویری خود به «کنگره بین‌المللی توسعه و تعالی علوم بر پایه عقلانیت وحیانی» منزلت وحی در نظام معرفتی انسان را از پنج منظر تببین کرد.

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ مراسم افتتاحیه «کنگره بین‌المللی توسعه و تعالی علوم بر پایه عقلانیت وحیانی با تکیه بر اندیشه‌های علامه جوادی آملی» صبح امروز در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برگزار ‌شد. آیت‌الله جوادی آملی در پیام تصویری که به این کنگره ارسال کرده بود به بیان اهمیت «عقلانیت وحیانی» پرداخت و عنوان کرد: انسان همان طوری که یک چشم و گوش دارد برای درک کردن و یک دست و پا دارد برای کار کردن، در قلمرو جان او هم دو دستگاه وجود دارد: یکی عقل نظری که مسئول اندیشه‌ورزی است، یکی عقل عملی که مسئول انگیزه‌مداری است. انسان با چشم و گوش می‌فهمد، با دست و پا کار می‌کند. در قلمرو جان با عقل نظری می‌فهمد، با عقل عملی اراده دارد. اراده، تصمیم، نیت و مانند آن از شئون انگیزه است که مسئول آن عقل عملی است. تصور، تصدیق، قضیه، قیاس، استدلال، برهان و مانند آن، امور نظری و علمی است که مسئول آن عقل نظری است که اندیش‌ورز است.

وی ادامه داد: برای توسعه اینها از عقل حسی و تجربی که در حقیقت خیال مجسم است شروع می‌شود تا عقل نیمه تجربی که در ریاضیات مطرح است، عقل تجریدی که در کلام مطرح است، بالاتر از آن عقل تجریدی که در فلسفه مطرح است، بالاتر از آن عقل تجریدی محض که در عرفان نظری مطرح است؛ همه اینها را عقل نظری اندیش‌ورز به عهده دارد. اما جریان شهود به عهده عقل عملی است که از آن به قلب و مانند آن تعبیر می‌شود.

آیت‌الله جوادی آملی در ادامه اظهار کرد: طلیعه اندیشه همان حس تجربی و تجربه حسی است که بدون کمک عقل ممکن نیست؛ چون حس و تجربه حسی موجودات را مشاهده می‌کند اما معدوم را درک نمی‌کند. عقل است که مفهوم عدم را درک می‌کند و مسئله ارتفاع و اجتماع نقیضین را پشتوانه همه قضایا قرار می‌دهد. اگر ما در حس تجربی و تجربه حسی چیزی را آزمودیم، فقط می‌فهمیم که او هست. نبود آن را درک نمی‌کنیم، جمع بود و نبود را هم درک نمی‌کنیم. با تجربه حسی هرگز به اصل تناقض پی نمی‌بریم و بدون امتناع تناقض در تجربه حسی هم یقین پیدا نمی‌شود. این عقل تجریدی است که پشتوانه امر حسی و تجربی است و می‌گوید چیزی که هست، نیست نخواهد بود و چیزی که نیست، هست نخواهد بود. به اصطلاح اصل تناقض؛ یعنی اجتماع نقیضین محال، ارتفاع نقیضین محال است؛ این کف اندیشه است. از این مقدار که کف اندیشه است؛ یعنی علم حسی و تجربه حسی، بالاتر ریاضی است، بالاتر کلامی است، بالاتر فلسفه است، بالاتر عرفان نظری است.

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان

وی در ادامه خاطر نشان کرد: آنچه که به نام عقل وحیانی نام‌گذاری می‌شود این است که این عقل در اثر استدلال‌های عقلی بر اساس قانون علّیت یا قانون‌های ظهور و مصدر ظهور، صدور و مصدر صدور به هر وسیله که باشد، ادراک می‌کند چیزی که هستی او عین ذات او نیست نیازمند به آفریدگار است؛ چنانچه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) در نهج البلاغه فرمود: «كُلُّ قَائِمٍ فِی سِوَاهُ مَعْلُولٌ»؛ یعنی هر موجودی که هستی او عین ذات او نیست بر اساس شانس و بخت و اتفاق به عمل نمی‌آید؛ این با علت به عمل می‌آید. این نظام علّی را که عقل درک می‌کند، نقل و وحی امضا کرده است؛ این آغاز تعامل بین عقل و وحی است.

مولف تفسیر تسنیم ادامه داد: عقل با ادراک این مطلب، این قانون علّی را تبیین می‌کند، گسترش می‌دهد تا به جایی می‌رسد که می‌فهمد انسان، جهان، پیوند انسان و جهان به یک ذات غنی قدیم ازلی، یعنی خدا تکیه می‌کند؛ زیرا آن موجود هستی‌اش عین ذات اوست. نظام علّی و معلولی به مبدأیی منتهی می‌شود که او عین هستی محض است. انسان می‌فهمد این خدایی که عالم را آفرید، باید آن را راهنمایی کند؛ زیرا انسان از خواص بسیاری از اشیاء بی‌خبر است، از رخدادهای گذشته و آینده بی‌اطلاع است، از جریان مرگ و بعد از مرگ بی‌خبر است. این مقدار برای انسان مسلّم است که انسان نمی‌پوسد و با مرگ از پوست به در می‌آید؛ اما چه می‌شود؟ کجا می‌رود؟ زندگی پس از مرگ چیست؟ نمی‌داند.

معظم‌له در ادامه تصریح کرد: انسان با این ارزیابی احساس می‌کند که محتاج به رهنمود غیبی الهی است؛ یعنی وحی می‌طلبد. علومی که خود انسان دارد، راهی به جایی نمی‌برد که از گذشته غیب و از آینده غیب که در دسترس تجربه و مانند آن نیست باخبر بشود. پس در بخش اول تعاملی که بین عقل و وحی است، مسئله احتیاج مطرح است. عقل می‌فهمد که من محتاج به رهنمود غیبی هستم؛ یعنی محتاج به پیامبران هستم که از طرف خدایی که آفریدگار عالم و آدم است معلم جوامع بشری باشد؛ این اصل احتیاج بشر به وحی است. اگر رهبران الهی آمدند، عقل سعی می‌کند از رهآورد وحیانی رهبران الهی بهره بگیرد. مسئله احتیاج عقل به وحی را در سراسر قرآن کریم مشاهده می‌کنید که ذات اقدس الهی انسان را به عنوان نیازمند معرفی می‌کند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ».

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان

وی گفت: در فصل دوم بعد از عبور از مرز احتیاج نوبت به «احتجاج» می‌رسد. اگر خدای سبحان انبیا را نفرستد و از راه وحی کتاب‌های الهی را ارسال نکند، عقل آن قدرت را دارد که با خدا مناظره کند، با خدا احتجاج کند، با خدا بگوید چرا راهنما نفرستادی؟ ما راه را آن طوری که باید تشخیص نمی‌دهیم، نه از گذشته غیب و نه از آینده غیب باخبر هستیم؛ پس چرا راهنما نفرستادی؟ در بخش پایانی سوره مبارکه «نساء»، ذات اقدس الهی رمز و راز فرستادن سلسله انبیا را بازگو می‌کند؛ این مربوط به نبوت عام است نه نبوت خاص. خداوند فرموده است ما سلسله انبیا را فرستادیم، سلسله مرسلین را فرستادیم، پیام وحیانی را به جامعه بشری رساندیم، تبشیر و انذار را به همراه آنها به شما اعلام و ابلاغ کردیم: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین»؛ چرا؟ «لِئَلاَّ یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».

ایشان اضافه کرد: در این آیه خدا می‌فرماید: اگر ما پیامبر نفرستیم، وحی نازل نکنیم، جوامع بشری را با وحی اشراب نکنیم، سیراب نکنیم، نیاز او را برطرف نکنیم، عقل بشر در برابر خدا استدلال می‌کند و علیه خدا احتجاج می‌کند که تو چرا وحی نفرستادی؟ راهنما نفرستادی؟ ما را در جهانی خلق کردی که انباری از مجهولات روبروی ماست، نه از غیب گذشته و از غیب آینده باخبر هستیم. نه می‌دانیم از کجا آمدیم، نه می‌دانیم بعد از مرگ کجا می‌رویم. این صریح قرآن کریم است که می‌گوید عقل در برابر خدا احتجاج می‌کند. این کدام عقل است؟ عقلی که منتظر وحی است، عقلی که وحی را شناخته است، عقلی که نیاز جوامع بشری به وحی را درک کرده است. عقلی که می‌گوید وحی، آب زندگی جوامع بشری است و اگر نباشد جامعه بشری زندگی انسانی را از دست خواهد داد.

آیت‌الله جوادی آملی توضیح داد: این عقل است که وحی را می‌شناسد. وقتی وحی آمد، او وحی را از غیر وحی تشخیص می‌دهد. معجزه را از غیر معجزه تشخیص می‌دهد و اگر کسی معجزه آورد به رسالت و نبوت او پی می‌برد؛ زیرا اعجاز با عادت فرق دارد، با خرق عادت متعارف فرق دارد. اعجاز با کار مرتاضان فرق دارد، اعجاز با کرامت برخی‌ها فرق دارد. حقیقت اعجاز که یک امر وحیانی است را عقل می‌فهمد. با اعجاز آورنده معجزه، پی به رسالت او می‌برد. عقل وحیانی می‌تواند با خدا دیالوگ، گفت‌وگو، تعارض، احتجاج، مبارزه و مناظره داشته باشد، بگوید خدایا تو که ما را آفریدی، سراسر جهان پر از علوم و معارفی است که جوامع بشری از آن بی‌خبر است چرا راهنما نفرستادی؟

وی ادامه داد: فصل سوم آن است که در نهان و نهاد انسان بسیاری از گوهرهایی نهفته است که انسان آنها را به عنوان میزبان دارد و صاحبخانه‌‌اند. تلاش و کوشش انسان این است یک علومی فراهم کند که با این میزبان‌ها بسازد و این امر بدون راهنمایی وحی ممکن نیست. برخی‌ها خیال می‌کنند انسان که به دنیا آمده است یک لوح نانوشته‌ای به او دادند به نام صحنه دل، او باید از راه بیرون حوزه یا دانشگاه علم فراهم کند؛ اما وحی به انسان می‌گوید تو دارای میزبان هستی، علوم فراوانی در نهاد تو نهادینه شده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» تو بکوش یک سلسله علومی را در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها فراهم کنی که این علوم مهمان با آن علوم میزبان بسازد، با فطرت بسازد، با علم به فجور بسازد، با علم به تقوا بسازد. مهمان‌ ناخواندهای دعوت نکن که با میزبان نسازد. دانشی فراهم نکن که با فطرت تو نسازد. کوششی نکن که با فطرت تو نسازد.

جایگاه وحی الهی در تکمیل ساختار معرفتی انسان

وی افزود: در این فصل سوم عقل وحیانی می‌کوشد خود را شاگرد وحی قرار بدهد و علومی فراهم بکند که طبق بیان نورانی امیرمؤمنان(ع): «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ». «ثوره» یعنی شورش، یعنی انقلاب، یعنی شیار دفینه‌های درونی انسان به وسیله وحی است. عقل وحیانی شاگرد وحی است اولاً؛ صحنه دل را در اختیار وحی قرار می‌دهد، ثانیاً؛ اولیای وحی‌مدار یعنی انبیا و مرسلین این شاگرد را می‌پذیرند، ثالثاً؛ علومی به این شاگرد عطا می‌کنند که با میزبان اصلی‌اش هماهنگ باشد، رابعاً؛ «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» پیامدهای خاص خود را داشت، خامساً.

معظم‌له تاکید کرد: مرحوم کلینی در مقدمه کافی که هشت صفحه بیشتر نیست می‌گوید: «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ»؛ یعنی قطب فرهنگی یک ملت عقل وحیانی است که احتجاج با خدا، بهره‌برداری از رهآورد الهی، عمل به دستورهای الهی در مدار این قطب فرهنگی می‌گردد؛ «إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِی عَلَیْهِ الْمَدَارُ وَ بِهِ یُحْتَجُّ وَ لَهُ الثَّوَابُ وَ عَلیْهِ الْعِقَابُ». آن عقلی که این حس را شاگرد خود قرار می‌دهد و از آنجا به مقام‌های برتر و بهتر بار می‌یابد؛ یک حلقه وسطی است بین حس و تجربه که عقل وحیانی باشد؛ چون وحی صراط است و عقل سراج؛ هرگز چراغ کار راه را انجام نمی‌دهد، می‌کوشد که راه را ببیند و آن راه را طبق رهنمود راهنمایان بپیماید.

گزارش از مصطفی شاکری

انتهای پیام

captcha