بازخوانی بانوی قزوینی از «گنج جنگ»/ رفتن به میدان جنگ شرط ازدواج «کبری چگینی»
کد خبر: 3718046
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۹

بازخوانی بانوی قزوینی از «گنج جنگ»/ رفتن به میدان جنگ شرط ازدواج «کبری چگینی»

گروه اجتماعی ــ «کبری چگینی» از پرسنل سابق بیمارستان کوثر قزوین که مدتی را در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل فعالیت امدادی داشته در گفت‌و‌گو با ایکنا به بازخوانی خاطراتش درباره روزهای دفاع مقدس پرداخت.

 کشتن ترس با گفتن بسم‌الله/ عراق غلط کرده، مگر شهر هِرت است!

به گزارش ایکنا از قزوین، زنان در طول شکل‌گیری انقلاب اسلامی نقشی مهم و حیاتی داشتند و هیچ کس نمی‌تواند منکر این نقش آفرینی و تأثیرگذاری باشد.
بازخوانی حوادث و خاطرات مربوط به شکل‌گیری انقلاب اسلامی می‌تواند بستر لازم برای تعمق تفکر را برای همگان به ویژه نسل نوجوان و جوان به عنوان آینده داران این گنجینه ارزشمند فراهم  کند.
«کبری چگینی» یکی از بانوان فعال انقلابی در پیش و پس از انقلاب است که سال‌ها به عنوان یکی از پرسنل سابق بیمارستان کوثر قزوین در اتاق عمل فعالیت داشته و اینک 9 سال است که بازنشسته شده، اما خود را بازنشسته نمی‌داند و معتقد است که کارش هنوز ادامه دارد...
با وی به بازخوانی خاطرات دوران دفاع مقدس و حضور وی و دیگر بانوان در جبهه های دفاع مقدس پرداختیم تا از دل خاطرات وی به این گنج بزرگ دست یابیم.

عراق غلط کرده، مگر شهر هِرت است!

خاطرات شنیدنی بانو چگینی از دوران پرهیاهو و پرمخاطره دفاع مقدس با این جملات آغاز می‌شود: بعد از انقلاب با خانواده در حیاط بودیم که یکی از برادرانم آمد و به برادر دیگرم که ارتشی بود گفت «عراق امروز به ایران حمله و قصر شیرین را بمباران کرد»، اولین واکنش برادرم این بود: «عراق غلط کرده، مگر شهر هِرت است!»، بعد از مدتی اخبار حمله عراق را اعلام کرد و معلوم شد که حمله واقعیت دارد.
اوایل جنگ اسامی شهدا از طریق رادیو اعلام می‌شد اما بعد از مدتی به دلیل افزایش تعداد شهدا دیگر به بیان کلیات بسنده شد. اسفند سال 60 بعد از پیش‌روی ارتش عراق، ایران قصد داشت عملیات گسترده‌ای را انجام دهد. لذا به بیمارستان‌ها اعلام نیاز کردند و من نیز به‌ صورت داوطلبانه به همراه تعدادی دیگر از پرسنل با یک مینی‌بوس به مناطق عملیاتی اعزام شدیم.
وقتی وارد اندیمشک شدیم مسئولان آنجا گفتند «چرا خواهران را تا اینجا آورده‌اید؟ خیلی خطرناک است!» برای همین من به همراه دو نفر دیگر از خواهران قزوینی به نام‌های «محبوبه ربانی‌ها» و «یوسف‌زاده» را به زیرزمینی بردند و گفتند از این مکان خارج نشوید تا شما را به مکان امنی منتقل کنند؛ اوضاع وخیمی بود و ما با هر شلیک و بمبارانی وحشت می‌کردیم.

تبدیل ساختمان انگلیسی به بیمارستان

در آستانه عملیات فتح‌المبین یا همان شکست حصر آبادان، به ساختمانی که پیش از انقلاب برای انگلیسی‌ها بود رفتیم و قرار شد آنجا به بیمارستان تبدیل شود. مشغول نظافت و ضدعفونی آن مکان شدیم و در نهایت با وسایلی که در دست داشتیم اتاق‌ها استریل و بیمارستان تقریباً آماده شد.
پس از اتمام کار به علت بی‌خوابی‌های پی در پی و فعالیت‌های زیاد از شدت خستگی روی کاناپه خوابم برد، در حالی که کفش کتانی به پا داشتم و چادر هم بر سر بود!
بعد از سه ساعت با صدای آژیرهای آمبولانس بیدار شدم و اولین مجروح هم پایش به بیمارستان خودساخته ما رسید، مجروحی که خلبان بود و پایش از شدت جراحت در خطر قطع شدن قرار داشت؛ از او در خصوص وضعیت جبهه‌ها پرسیدیم. او گفت: «عملیاتی با نام یا فاطمه زهرا(س) آغاز شده است» و چه خوب بود که با شنیدن این سخن به خاطر پیروزی رزمنده‌ها در جبهه‌ قلبم آکنده از شوق شد.
در پی افزایش تعداد مجروحان، ‌با برداشتن صندلی‌های اتوبوس‌ها آن‌ها را به بیمارستان سیار تبدیل کردند و در آنجا به مجروحان رسیدگی می‌شد. از فردای عملیات اکثر مجروحانی که به بیمارستان آورده می‌شدند عراقی بودند و وقتی تعداد آن‌ها زیاد شد پی بردیم که در عملیات موفق بوده‌ایم و رمز عملیات و همت رزمندگان تأثیر داشته است.

با گفتن «بسم‌الله» ترس را در وجودم می‌کشتم!

برایم حضور بانویی شجاع و پرجرئت در دل جبهه‌های نبرد هشت ساله جالب، شیرین و پر از سؤال بود. خودم را که به‌ جای بانو چگینی می‌گذاشتم، در وجودم ترس و اضطراب را می‌دیدم برای همین از او پرسیدم که نمی‌ترسیدید؟!
پاسخش خاص و منحصربه‌فرد بود و انتظارش را نداشتم. او گفت که نمی‌دانستم چه چیزی در وجودم بود که ترس برایم معنا نداشت و در مقابل این جمله برادران‌ که به من می‌گفتند «خواهر نرو»، «بسم‌الله الرحمن الرحیم» می‌گفتم و می‌رفتم.
از میان اعضای خانواده‌ام علاوه بر من، خواهرم «شهربانو چگینی» نیز به‌ عنوان امدادگر و پرسنل بیمارستان و برادرم هم از سوی ارتش در جبهه‌ها حضور مداوم داشتند. جالب است بدانید که خواهرم در سوم خرداد که سالروز تولد خودش هم بود در خرمشهر به سر می‌برد و از نزدیک در جریان وقایع آزادسازی خرمشهر بود و من نیز در اندیمشک بودم. من در عملیات‌های مختلف، برحسب نیاز در جبهه‌های جنوب و غرب دوران دفاع مقدس، یک سال مدام حضور داشتم و چند بار هم به مادرم اطلاع دادند که شهید شده‌ام، اما سالم به شهرم بازمی‌گشتم.

کار ما در مقابل ایثار خانواده شهدا هیچ است!

در بحبوحه دفاع مقدس در سال 64 ازدواج کردم که الحمدالله همسری همراه قسمتم شد که در تعاونی مسکن مشغول کار بود. به این نیت با او عهد و پیمان زندگی مشترک را بستم که اگر روزی نیاز بود مانع رفتنم به جبهه نشود و در جواب شنیدم اگر کشور و انقلاب به حضور ما احتیاج داشت، من را هم با خود ببرید!
این بانوی فداکار و فعال در عرصه‌های مختلف انقلاب اسلامی در پایان مصاحبه به ذکر این حرف بسنده کرد و گفت: کارها و اقدامات ما در مقابل بسیاری از فعالیت‌های بانوان دیگر از جمله مادران و همسران شهدا هیچ است و ما واقعاً کاری در مقابل ایثار و ازخودگذشتگی آن‌ها نکرده‌ایم.
مصاحبه به پایان رسید، اما لحظه‌به‌لحظه این مصاحبه برای همیشه در ذهنم  ماندگار شد تا بدانم برای پیروزی و حفظ گنجینه انقلاب اسلامی چه زحمات و سختی‌هایی کشیده شده است و ما چه وظیفه سنگینی در قبال تداوم و حفظ آن برعهده داریم.

انتهای پیام

captcha