به گزارش ایکنا از قم، تفسیر سوره «حمد» امام خمینی(ره) یکی از ماندگارترترین مباحث تفسیری تاریخ معاصر شیعه است. ایشان در جلسه اول این تفسیر با اشاره به مراتب ایمان و علم بیان می کند: «ايمان» عبارت از اين باور است. علم به پيغمبر فايده ندارد، ايمان به پيغمبر فايده دارد. برهان اقامه كردن بر وجود خداى تبارك و تعالى كافى نيست، ايمان بايد بياورد انسان؛ قلب را باور بياورد؛ و خاضعش كند براى او. اگر ايمان آمد همه چيز دنبالش است.اگر انسان باورش آمد كه يك مبدئى براى اين عالم هست، و يك بازخواستى براى انسان هست در يك مرحله بعد، مردن فنا نيست، مردن انتقال از يك نقص به كمال است؛ اگر اين را باورش بيايد، اين انسان را نگه مىدارد از همه چيزها، از همه لغزشها. [مهم] اين است كه اين باور چطور بيايد.اين آيه شريفه كه مىفرمايد كه به اسم اللَّه الْحَمْدُ لِلَّهِ، من يك جهتش را عرض كردم- و من نه اينكه به جزم مىگويم؛ اين است، محتملات است- اگر آدم باورش بيايد كه تمام محامد از اوست، ديگر در دلش شرك واقع نمىشود، ديگر براى هر كس حمد كند جلوه خدا را [حمد كرده است].
اگر يك قصيدهاى براى حضرت امير مىگويد، مىفهمد كه اين براى خداست، براى اينكه او جلوه بزرگ خداست، چون جلوه بزرگ خداست، مدح او مدحِ خداست. مدح جلوه است.اگر آدم باورش بيايد كه همه محامد مال اوست، خودش را كنار مىگذارد.
اينكه مىبينيد اين قدر آدم داد لِمَنِ الْمُلْكُ مىزند، اين قدر غرور پيدا مىكند، براى اين است كه نمىشناسد خودش را:مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.نمىداند خودش هيچ است. اگر اين را بفهمد و باورش بيايد كه هيچ نيست، هر چه هست اوست، اگر «هيچ نيست» خودش را باورش بيايد «عرف ربّه»، پروردگارش را مىشناسد.عمده اين است كه ما نمىشناسيم، نه خودمان را مىشناسيم، نه خدايمان را مىشناسيم، نه ايمان به خودمان داريم، نه ايمان به خدا داريم، نه باورمان آمده است كه خودمان [چيزى] نيستيم و نه باورمان آمده است كه همه چيز اوست. وقتى اين باور در كار نبود، هر چه برهان بر آن اقامه بشود فايده ندارد، باز هم آن انانيت نفسى در كار هست، و اينكه من چه، شما چه! اين همه ادعاهاى پوچ براى رياستها و براى امثال ذلك، براى وجود انانيت است، انانيت وقتى كه باشد، انسان خودش را مىبيند.همه بلاهايى كه سر انسان مىآيد از اين حبّ نفس است؛ [از اين] كه آدم خودش را دوست دارد. در صورتى كه اگر ادراك كند و واقعيت مطلب را وجدان كند، نفس خودش چيزى نيست، مال غير است؛ حب غير است. منتها به غلط اسمش را «حبّ نفس» گذاشتهاند.
اين غلط، انسان را خراب مىكند. تمام گرفتاريهايى كه براى همه ما هست، براى اين حبّ جاه و حبّ نفس است. حبّ جاه است كه انسان را به كشتن مىدهد، انسان را به فنا مىدهد، انسان را به جهنّم مىبرد.رأس همه خطيئهها همين است:رَأْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ همين حبّ جاه و حبّ نفس است.همه خطاها از اينجا بروز مىكند. انسان چون خود را مىبيند و خودخواه است، همه چيز را براى خودش مىخواهد؛ و هر كس مانع او بشود- و لو به توهّمش- با او دشمن مىشود؛ و هر چه را كه مىخواهد، چون براى خودش مىخواهد، حدود، ديگر قائل نيست، از اين جهت مبدأ همه گرفتاريها مىشود.
امام راحل در ادامه بیان کرد: وجدان اينكه كتاب خدا ابتدا كرده به يك مطلبى كه همه مسائل را به ما حالى كند- به حسب احتمال- تمام مسائل از اينجا حالى مىشود.وقتى فرمود:الْحَمْدُ لِلَّهِ، نمىخواهد بگويد بعضى از حمدها مال خداست، وقتى بگويد او قادر است، ليكن [وقتى] شما را حمد مىكنم، براى خدا نيست.مىگويد: [همه] اينها مال خداست، همه حمدها مال خداست.وقتى فرمود:الْحَمْدُ لِلَّهِ، يعنى تمام اقسام حمد و تمام حيثيت حمد از خداست، مال اوست، شما خيال مىكنيد داريد ديگرى را حمد مىكنيد، همين جا پرده را از روى همه مسائل برمىدارد. همين يك آيه شريفه را اگر آدم باورش بيايد- اشكال سر باور است- اگر انسان باورش بيايد كه همه حمدها مال اوست، همين يك كلمه اگر باور آمد، تمام شركها از قلب انسان مىريزد. آنكه مىگويد كه من از اول تا آخر عمر هيچ شرك نياوردهام، براى اين است كه اين را وجدان كرده، واجد اين مسئله است، اين را به حسب وجدانش يافته است. بافته نيست، يافته است. براهين اين قدر نمىتواند هنر داشته باشد؛ خوب است، نمىگويم برهان خوب نيست، برهان بايد باشد؛ اما برهان وسيله است. برهان وسيله اين است كه شما به حسب عقلتان يك مسألهاى را ادراك كنيد و با مجاهده ايمان به آن بياوريد. فلسفه، وسيله است، خودش مطلوب نيستفلسفه، وسيله است، خودش مطلوب نيست. وسيله است براى اينكه شما مسائل را، معارف را با برهان به عقلتان برسانيد، هنرش همين قدر است. «پاى استدلاليان چوبين بود»، مقصود همين است كه چوب است، پاى چوبى است. آنكه انسان را مىتواند راه ببرد، انسان حقيقتاً با آن مىتواند راه برود، عبارت از آن پايى است كه انسان [با آن] جلوه خدا را ببيند، عبارت از آن ايمانى است كه در قلب [وارد] مىشود، و وجدان ذوقى است كه انسان مىكند، و ايمان مىآورد.
اين هم يك مرتبه است و مرتبه بالاتر هم دارد.و اميدوارم كه ان شاء اللَّه ما فقط قرآن نخوانيم و تفسير نخوانيم، و باورمان بيايد مسائل، و هر كلمهاى كه از قرآن مىخوانيم به طور باور [باشد. قرآن] كتابى است كه مىخواهد آدم درست كند، مىخواهد يك موجودى را بسازد. يك موجودى را كه خودش ايجاد كرده است و با اسم اعظم ايجاد كرده، با «اللَّه». مىخواهد از اين مرتبه ناقصى كه هست او را برساند به آن مرتبهاى كه لايق اوست؛ و قرآن براى اين آمده است، همه انبيا هم براى اين آمدهاند، همه انبيا آمدهاند براى اينكه دست انسان را بگيرند و از اين چاه عميقى كه در آن افتاده است- آن چاهى كه از همه عميقتر است، چاه نفسانيت انسان است- در آورند و جلوه حق را به او نشان بدهند، تا اينكه همه چيز را نسيان كند؛ و خداوند ان شاء اللَّه نصيب همه ما بكند.
انتهای پیام