به گزارش ایکنا از اصفهان در حکمت شماره 44 نهجالبلاغه امیرالمومنین(ع) آمده است: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ؛ خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد، براى حسابرسى قيامت كار كند، با قناعت زندگى كند، و از خدا راضى باشد».
طوبی: زندگی پاک، فرح و چشم روشنی، نیکویی، زندگی مورد غبطه، بهشت، درختی در بهشت، پاکیزهترین چیزها، خوشا به حالِ
معاد: برگرفت از «عود» به معنای بازگشتن، رستاخیز، دوباره برخاستن پس از مرگ، بازگرداندن انسان پس از مرگش به زندگی جدید، بازگشت آفرینش و هستی به مبدا آفرینش و به پدیدآورنده آن.
در این حکمت، امام علی (ع) ذکر و عمل و قناعت و رضا را به منزله چهار عمل اصلی در زندگی و سرنوشت انسان پیش کشیده و چهار عنصر معاد، حساب، کفاف و دادههای خداوند را به منزله عناصر اربعه تشکیل دهنده زیست بوم معرفتی ما برشمرده است. عناصری که با عملگریِ عملگرهای مذکور، معادله زندگی ما را در دستگاه اخروی حل میکنند و کسر وجود مان را رفع ابهام نموده به سمت بینهایت میل خواهند داد. معاد موضوع ذکر میشود و حساب، مقصدِ عمل؛ کفاف، حدِ قناعت است و الله و مقدرات او بر ما، جهت و هدف رضایت و خشنودیمان.
گویی در مورد انسان با تابعی بازگشتی مواجه هستیم که هربار خودش را فراخوانی میکند و درهرباربا کمک عملگرهای ذکر و عمل صالح و قناعت و رضا، مقداری جدید میپذیرد و بالاتر میرود تا به حد کرانه بالای رضایت از خدا دست یابد. بازگشتنی نیکو! (حُسنُ مَآب)؛ الذین آمنوا و عملوالصالحات طوبی لهم و حسن مآب.
معادی که هردم پیشاروی است و نهایت این راه بی پایان است و حسابرسی مستمر که بازخورد هر مرحله از اقدامهایمان است تا در وقت حسابِ آخر، مقدارمان صفر یا منفی نشده باشد و کفایتی که هم حد بهرهمندی از مواهب و قناعت از ورودیهاست و هم حد کافی کسب مقادیر برای این متغیرجهت ادامه راه است و هر بار و در هر مرحله باید از خود بپرسیم که آیا به آن حد رسیدهایم یا نه و آیا بهره خویش را از آن مرحله گرفتهایم یا نه؟ تا ادامه مسیر را پی بگیریم یا برگردیم و اصلاحش کنیم.
اما و در حقیقت کسانی که از راه خدا گمراه میشوند چون روز حساب را از یاد بردهاند عذاب سختی را در پیش دارند؛ ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب(ص-26)
اینجا صحبت از فراموشی روز حساب و جزاست. کسی که به معاد باور هم داشته باشد، اما متذکر آن نباشد، چندان با کسی که به آن اعتقاد ندارد تفاوتی نمیکند. مهم تاثیری است که اعتقادات ما در زندگی و عمل مان میگذارند وقتی متذکر عقیدهای نبودیم و در آن عرصه حضور خودآگاهانه نداشتیم این عقیده چه نقشی در زندگیمان و زیست و حضور اخلاقی ما خواهد داشت؟ این است که عذاب در پی این فراموشی، ناگزیر و ناگریز خواهد بود که این فراموشی به گم کردن مسیر میانجامد (یضلون عن سبیلالله) آن هم نه حیرانی و سرگشتگی در مسیر(فی سبیلالله) که گم کردن و اشتباه کردن کل مسیر(عن سبیل الله). یعنی گاه میشود که مسیر را درست انتخاب کردهایم و در راه درستی به سمت مقصد دلخواه پیش میرویم اما نسبت به اقدامات و قدمهایی که بر میداریم خطای محاسباتی داریم نتیجهاش حداکثر این خواهد شد که به حوالی مقصد با درصدی از خطا خواهیم رسید، اما وقتی اشتباه در انتخاب مسیر باشد (اضلال عن سبیل) هیچ امیدی به رسیدن نیست و آنچه رخ خواهد داد آن است که فرد از جاده هموار جدا میشود و گرفتار دشت و بیابان و درهها و سنگلاخهایی میشود که هردم عذابی و دره ای و پرتگاهی پیشارویش دهان میگشاید و سقوط و عذابی را به دنبال میآورد.
چشم دوختن به ماورای این زندگی و دیدن ادامه و افق آینده آن در جهان دیگر انسان را از این اشتباه گرفتن مسیر نجات خواهد داد، اما این به تنهایی ممکن نمیشود، اعتقاد تنها کافی نیست بلکه عمل نیاز است. راهروی در مسیر درست هم لازم است. این اعمال و قدمها باید معطوف به آن اعتقاد و با میزان آن حسابرسیهای پیش رو انجام و برداشته شوند.
این همه تاکید و تکرار صدها باره واژه «سبیل الله» در قرآن نشانه این است که انسان اسلام یک انسان قرار گرفته در مسیر و در سفر و حرکت است و نه نشسته و بی تحرک و عمل گریز. این « درمسیربودگی» به بسیاری ازمفاهیم این دین تعریف درستش را اهدا میکند و باید آنها را ذیل این سپهر معرفتی اساسی تعریف کرد تا درست فهمیده شوند. با این نگاه، او انسانی سالک و در مسیر حرکت و شدن است حرکت از خدا و بسوی همو «انا لله و انا الیه راجعون». و در مسیراین بازگشت که به همراه همه عالم آفرینش در حال انجام است باید قدمها را آگاهانه و حساب شده برداشت و هدف را گم نکرد. از طرفی قناعت و سبکباری لازمه این حرکت است و الا بارهای اضافی دست و پایت را خواهند بست. رضایت خداوند مقصد این سفر و هم زاد و توشه آن است و آه من قله الزاد و بُعد السفر.
آری انسان در اسلام، رونده و سالک و رهنورد مومن و صادقی است که از حصرِ تن و جهان مادی و جبرِ من و جامعه و عادات و ... خلاصی میجوید و به سوی رضایت خداوند ره میپوید؛ گاه عصای موسویاش را به نیل خروشان تاریخ و حوادث میزند و آن را میشکافد و گاه همان عصا اژدهایی میگردد و سحر فریب دنیازدگی و دنیازدگان را در خود میکشد و نابود و محو میکند.
آنان را میتوان از قناعتشان و بی میلی شان نسبت به جلوههای دنیاییِ قدرت و شهرت و ثروت و ... شناخت و در آرامششان در مقابل خداوند و رضایت بر آنچه برآنان مقدر کرده است و بر ایستادگی شان بر حق تشخیص شان داد.
طوبی لهم و خوشا به حالشان.
یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان
انتهای پیام