به گزارش خبرنگار ایکنا؛ علیرضا مختارپور، پس از رونمایی از کتاب دفاع مقدسی در استان کرمان، مقالهای را نوشت که بخشی از این مقاله در قالب یادداشت تلخیص شده است که متن آن را در زیر میخوانید؛
«به نام آن كه جان را روشنی داد
در هر سرزمینی آن گاه كه تمامیت مرزی یا استقلال مورد تهدید یا حمله دشمن قرار گیرد نیروهای مسلح دولتی یا داوطلبان مردمی برای دفاع از كشور خود به پا میخیزند و در این راه خطر جراحت و حتی كشته شدن را به جان میخرند.
این چنین افرادی همواره به عنوان قهرمانان ملی آن سرزمین مورد تحسین و تجلیل و تقدیر قرار میگیرند. نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران در اولین سالهای تاسیس مورد هجوم و حمله جبهه استكبار جهانی به عاملیت دیكتاتور وقت كشور عراق قرار گرفت و در طول هشت سال دفاع مقدس مردم این سرزمین اسلامی با نثار جان و مال و امكانات خود موفق شدند برای اولین بار در طول قرنها بدون اینكه حتی ذرهای از خاک كشور در اختیار دشمن باقی بماند این دفاع مقدس را به پایان برسانند، اما یكی از موضوعاتی كه درباره این دفاع مقدس مطرح است این پرسش است كه آیا جوانان قهرمانی كه در این دفاع مقدس به شهادت یا جانبازی یا اسارت رسیدند از نظر مكتب حیاتبخش اسلام و رهبران انقلاب اسلامیشان و نقشی مشابه دیگر مدافعان مكتب و كشورها و نظامهای دیگر كه برای استقلال و تمامیت و حفظ نظام خود از جان و هستی خود مایه میگذارند دارند یا تفاوتی مهم در این میان در كار است.
چند مقدمه برای پاسخ به این پرسش:
1 ـ حضرت امام خمینی (قدس سره) بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی كه خود از برجستهترین علما و حكما و عرفای شیعی معاصر است درباره شهدای دفاع مقدس و به ویژه جوانان شهید این دفاع الهی مطالبی را بیان یا مكتوب كردهاند كه به چند نمونه آن اشاره میكنم.
یكی چون من، عمری در ظلمات حصار و حبابها مانده است... و دیگری در اول شب یلدای زندگی، سینه سیاه هوسها را دریده و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است و حال، من غافل كه هنوز از كتم عدمها به وجود نیامدهام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفی كنم.
آنچه مانع از رویت تجلی الهی است، حجابهایی است كه میان حق و بنده حائل هستند و برای دیدن جلوه خدا باید این حجابها- كه برخی ظلمانی و برخی نورانیاند- پاره كرد و سختترین و ضخیمترین این حجب، حجاب خود است. شهید سالكی است كه با تقدیم جان خود، این حجاب را میزداید و به مقام كمال انسانی و فنای فیالله میرسد و بی هیچ حجاب به وجهالله نظر میكند و در این نظاره است كه شهید با انبیا مقارنت مییابد؛ چنانكه بنابر روایتی از اصول كافی كه در ان هفت خصلت برای شهید شمرده شده، آخرین و مهمترین آنها چنین است: «شهید نظر میكند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است و برای هر نبی و هر شهید.»
این آخر چیزی است برای انسان، آخرین كمالی است كه برای انسان است. در این روایتی كه در كافی نقل شده است، در این روایت انبیاء را مقارن شهدا قرار داده است كه در جلوهای كه حق تعالی میكند بر انبیاء، همان جلوه را بر شهدا میكند. شهید هم ینظر الی وجه الله حجاب را شكسته است همان طور كه انبیاء حجاب را شكسته بودند و آخر منزلی است كه برای انسان ممكن است باشد. مژده دادهاند كه برای شهدا، این آخر منزلی كه برای انبیاء هست، شهدا هم برحسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل میرسند.
حال به چند جمله از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در همین موضوع توجه كنید:
این که شما دیدید امام فرمودند وصیتنامه این جوانان را بخوانید، من حدسم این است - البته در این مورد چیزی از امام نشنیدم - که این یک توصیه خشک و خالی نبود. خود امام، آن وصیتنامهها را خوانده بودند و آن گلوله آتشین در قلب مبارکشان اثر گذاشته بود و میخواستند که دیگران هم از آن بیبهره نمانند. کما اینکه خود من هم در طول سالهای جنگ و بعد از آن تا امروز، بحمدالله با این وصیتنامهها تا حدودی انس داشتم و دارم و دیدهام که بعضی از این وصیتنامهها، چطور حاکی از همان روح عرفان است.
راهی را که یک عارف و یک سالک در طول سی سال، چهل سال طی میکند - ریاضت میکشد، عبادت میکند، حضور پیدا میکند، از اساتید فرا میگیرد، چقدر گریهها، چقدر تضرعها، چقدر کارهای بزرگ - این راه طولانی را یک جوان در ظرف ده روز، پانزده روز، بیست روز در جبهه پیدا کرده و طی کرده است. یعنی از آن لحظهای که این جوان با هر انگیزهای - طبعاً با انگیزه دینی، همراه با آن حماسههای جوانی - به جبهه رفته و این حالت به تدریج در جبهه به یک حالت عزم بر فداکاری و گذشت مطلق از همه هستی خود تبدیل شده و او خاطرات و یا وصیتنامه خود را نوشته است، تا لحظه شهادت، این حالت همینطور لحظه به لحظه پُرشورتر و این قرب نزدیکتر، و این سیر سریعتر شده است؛ تا آن روزهای آخر و لحظههای آخر و ساعات آخر، اگر چیزی از او مانده است، مثل یک گلوله آتشین در دل انسان اثر میگذارد. این جوانانی که خاطرات نوشتند و شهید شدند، انسان در نوشتههایشان، چنین خصوصیتی را خیلی به وضوح مشاهده میکند. این، رشحهای از همان روح حسینی است.
در یک وصیتنامهای خواندم که شهید میگوید: من بیقرارم، بیقرارم! آتشی در دل من است که مرا بیتاب کرده است؛ به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمیکنم مگر به لقاء تو؛ ای خدای محبوب عزیز! این سخن یک جوان است! این همان چیزی است که یک سالک و یک عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها ریاضت ممکن است به آنجا برسد؛ اما یک جوان نوخاسته، در میدان نبرد و در میدان جهاد آنچنان مشمول تفضل الهی قرار میگیرد که این ره صد ساله را یک شبه میپیماید و این احساس بیقراری و شوق، از سوی پروردگار پاسخ مناسب مییابد. خود این شوق هم لطف خدا و جاذبه حضرت حق متعال است. این شگفتی بزرگی است.
من در دوران جنگ گاهی وصیتنامههای این جوانها را که عاشقانه جهاد میکردند و به شهادت میرسیدند، نگاه میکردم؛ خیلی برای من مفید بود. این وصیتنامهها به دلهای تاریک و سیاه ما و به داخل جان انسان نورافکن میانداخت. وقتی این وصیتنامهها را نگاه میکردم، میدیدم این جوان هجده ساله یا بیست ساله، در روزها یا هفتههای آخر زندگیاش که خبر هم نداشته که شهید خواهد شد، فقط چون احتمال میداده که شهید بشود، نشسته و وصیتنامهاش را نوشته که گاهی این وصیتنامهها آن چنان رقیق، عرفانی، زلال و نورانی بود، که انسان میدید یک عارف کامل اینجا نشسته است.
پیرمردهای ما؛ اساتید سلوک و عرفان، سی، چهل یا پنجاه سال زحمت کشیدند، ریاضت کشیدند، عبادت کردند، تا در آخر عمرشان آن حالت فنا در آنها به وجود آمد و وجهالله را رؤیت کردند؛ توانستند لقاءالله را کسب کنند. یکی از عرفای معروف سالک که از علمای بزرگی بود که من زیارتش کرده بودم، در این چند سال آخر زندگیاش تنها در نجف زندگی میکرد؛ آقازادهاش که در تهران بود، به من گفت که ایشان از نجف به من نوشته که آن چیزی که سالهای متمادی در انتظارش بودم، همین روزها خدا نصیبم کرد و آن را به دست آوردم. او بعد از چهل، پنجاه سال ریاضت، گناه نکردن، عبادت کردن، مستحبات را انجام دادن، روزه گرفتن، سختیها را تحمل کردن، گرسنگی و فقر نجف را به جان خریدن، از عناوین و القاب و ریاستها کناره گرفتن و به اینها چشم ندوختن، زندگی را زاهدانه گذراندن و با توجه دایم به خدا، این حالت برایش پیدا شده؛ اما من میدیدم که یک جوان هجده، نوزده یا بیست ساله که نه ریاضت آن چنانی کشیده و نه پنجاه سال عمرش را صرف این کار کرده و نه استاد دیده، و فقط یک کار کرده؛ از جانش گذشته، خدای متعال این موهبت معنوی را در ظرف و در کیسه او گذاشته و این جوان نورانی طوری حرف میزند که آخوند «ملا حسینقلی همدانی» حرف میزد؛ مرحوم «حاج میرزاعلی آقای قاضی» حرف میزد؛ مرحوم «آقا میرزا جواد ملکی» حرف میزد. حرف این جوان، بوی حرفهای آنها را میدهد؛ در حالی که شاید این جوان اسم آنها را هم نشنیده است. این کم فرصتی است؟
آنچه از مجموع این بیانات حاصل میشود به خوبی نشان دهنده تفاوت میان شهدای عظیمالقدر دفاع مقدس با قهرمانان دیگر نظامها و كشورها كه در راه دفاع از سرزمین خود جان میبازند است.
در توضیح آنچه ذكر شد باید به این نكته نیز توجه كرد كه ریشه این تفاوت در تبیین و تعریف و هدفی است كه در مكتب اسلام درباره مقام انسان و كمال انسان بیان شده است .از نظر اسلام انسان خلیفةالله است، انسان كامل مظهر و تجلی صفات خداوند است .
تمامی مراتب سیر تكاملی آدمی به سوی مقام انسان كامل كه در مراتب اسلام و ایمان ذكر میشود برای تحقق وجود این انسان كامل است. در عرفان ناب شیعی كه برخلاف برخی مذاهب دیگر اولاً مبتنی و هماهنگی كامل با شریعت است و ثانیاً فارغ از هر گونه فرقهسازی و به دور از جعل آداب و رسوم غیر دینی و غیر منطقی است مراتب و درجات مختلفی برای رسیدن به مقامات عالیه عرفانی مورد توجه قرار گرفته است.
توجه به یك بیان مختصر از آیتالله جوادی آملی كه در كتاب شمس الوحی تبریزی درباره استاد عظیمالشان خود، مفسر كبیر قرآن حضرت علامه طباطبایی نوشتهاند در این بحث مفید است. ایشان میفرمایند:
علامه طباطبایی همانند برخی از بزرگان اهل معرفت معتقد بود كه پویندگان راه خدا چهار گروه هستند:
1 ـ مجذوب محض: این گروه مانند تشنهای كه راهی طولانی را میپیماید تا به سرچشمه زلال برسد و خود را سیراب کند، در تمام مسیر سلوك، از جذبه الهی بهرهمند هستند و همه مراحل آغاز، میانه و پایان راه را با همان جذبه میپیمایند. این دسته از شیفتگان، مسئله انس و تقرب خداوند را در مدرسه و از راه برهان و دلیل نیاموختهاند و علم حصولی را سایه و علم شهودی را شمس میدانند و بر این باور هستند كه با طلوع شمس شهود، مجالی برای سایه علم حصولی نخواهد ماند و عشق را آفتاب و عقل را سایه میدانند.
بشوی اوراق اگر همدرس مایی كه علم عشق در دفتر نباشد
2 ـ سالك محض: این گروه از جذبه محروم مانده و از آغاز تا پایان راه، به گفتن و نوشتن و صور ذهنیه و تفهیم و تفهم از راه كتاب و درس مشغول هستند و به بحث و فحصهای نوشتاری و گفتاری میپردازند؛ اگر هم چیزی را در كتاب و دفتر نیافتند، خود را نمیكاوند و از خود جوششی ندارند. ممكن است چندین بار كتابی را تدریس و عمری را در حوزه یا دانشگاه به تألیف و تدریس سپری كنند و به تحقیق و نگارش بپردازند و با گفتن و نوشتن و نشر، به تبلیغ و ارشاد مشغول باشند؛ اما مانند كسانی كه از دور گلی را میبینند و تنها بوی ضعیفی از آن به مشامشان میرسد، سود و بهره چندانی نصیبشان نمیشود. آنان گاه ممكن است در پایان عمرشان بر اثر برخی از بیماریها همه اندوختههای علمی از یادشان برود: ﴿ومِنكُم مَن یرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِكَیلا یعلَمَ مِن بَعدِ عِلمٍ شَیءا﴾ و اگر هم توفیقی بیابند، تنها حدیث دوست را تكرار كنند:
آنها كه خواندهام همه از یاد من برفت الاّ حدیث دوست كه تكرار میكنم
3 ـ مجذوب سالك: این گروه، نخست بارقهای الهی جانشان را روشن و مجذوبشان میكند و حالی به آنان دست میدهد و شوقی مییابند كه دستمایه سلوكشان میشود؛ ولی دیری نمیپاید و از بین میرود و راه را با سلوک ادامه میدهند و پیمودن راه بر آنان بسی مشكل میکند:
ألا یا أیها السّاقی أدر كأساً و ناولها كه عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشكلها
مثلاً با دیدن صحنه شهادت یک شهید، در عدهای حال و جذبهای پدید میآید؛ ولی وقتی به جانب جبهه حركت میكنند، دیگر آن جذبه و شور و شعف و شوق رخت بربسته و راههای پرپیچ و خم، یكی پس از دیگری رخ مینماید و كار جهاد با دشمن مهاجم را مشكل میکند.
4 ـ سالك مجذوب: این گروه، سالكانی هستند كه نخست در مسیر سلوک قرار میگیرند و با تأنی و دشواری، راه میپیمایند و در اثنای سیر و سلوک، ناگهان بارقه عشق الهی نصیبشان میشود و جانشان را روشن میكند و بقیه راه را با جذبه الهی میپیمایند.
جناب علامه از این گروه بود؛ در آغاز تحصیل، از درس و بحث مدرسه طرفی كامل نمیبست؛ اما ناگهان بنا به نوشته خودشان، یكباره عنایت خدایی دستگیرشان شد و تحولی ایجاد كرد كه در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل معارف الهی یافتند، به طوری كه از همان روز تا پایان ایام تحصیل كه سالیان متمادی طول كشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفكر، احساس خستگی و دلسردی نكردند و زشت و زیبای جهان را در راه آن به كناری نهادند.
برگرفته از کتاب شمس الوحی تبریزی، آیتالله جوادی آملی، ص299
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات مفصل و مكرر درباره شهدای والامقام 13 ویژگی آنان را چنین برشمردهاند :
«دل بریدن از عواطف و خواستههای شخصی، اخلاص، ایمان، قدرت معنوی تقوا، آرمانگرایی براساس جهانبینی الهی، عبادت، تدین ، انس با قرآن و نماز، ارادت و پیروی نسبت به ائمه اطهار (ع)، تعقل و منطق و استدلال نه احساس و هیجان صرف ، انجام وظیفه و تكلیف نه شهرتطلبی، بصیرت قدرت و تشخیص دقیق، ترجیح مصلحت كشور و دین بر مصلحت شخصی، عدم هراس از مرگ، بیادعایی و طلب كار نبودن از انقلاب، ایستادگی در برابر دشمن.»
اما 8 وظیفه و تكلیفی كه مقام معظم رهبری برای ما نسبت به شهدا و خانواده شهدا قائل هستند، عبارتند از: تكریم كه اولین وظیفه و حداقل وظیفه است. همچنین شناخت دشمن و نیز استكبارستیزی، عمل به درس شهیدان و پیام آنان، بصیرت، عدم تسلیم و عدم سازشكاری، الگوگیری از شهیدان و الگوسازی برای نسل جوان، زنده نگاه داشتن نام و یاد شهدا و سبک زندگی آنان.
رهبر معظم انقلاب همان طور كه خودشان تصریح كردند، معتقد هستند كه شهید، یاد شهید، نام شهید و خانواده شهید چیزی است كه نظام اسلام و مكتب اسلامی بر آن استوار است. رهبری میگویند من به دیدار خانواده شهدا میروم تا فیض پیدا كنم، تا روحیه بگیرم، تا قدرت پیدا كنم. برای همین است كه ایشان عین این تعبیر را دارند كه توجه به شهدا و خانواده شهدا و سبک زندگی شهدا یک ضرورت استراتژیک برای كشور است .
در قرنهای گذشته گاه مومنان روزهای زیادی را به روزه و عبادت میگذراندند تا شاید توفیق زیارت سیمای نورانی یک شهید را در خواب پیدا كنند و ما امروز ... بگذریم. سخن آخر از شاعره معاصر مرحومه پروین اعتصامی :
این دشت ، خوابگاه شهیدان است فرصت شمار وقت تماشا را
و من الله التوفیق
5/4/97
انتهای پیام