روشنفکری دینی متأخر بنای «بازگشت از قرآن» ندارد
کد خبر: 3726903
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۱
حجت‌الاسلام میرموسوی:

روشنفکری دینی متأخر بنای «بازگشت از قرآن» ندارد

گروه معارف - روشنفکران دینی متأخر با طرح نظریه‎های مختلف درباب قرآن به دنبال «بازگشت از قرآن» نیستند، بلکه به دلیل داشتن نگاه زمینه‌گرایانه، تاریخی و عقلاتی به قرآن، درصدد ارائه تصویری از مکانیسم و سازوکار وحی هستند تا به شکلی بهتر محتوای وحی را توضیح دهند؛ یعنی آنها به دنبال دستیابی به فهمی از قرآن هستند که نسبت آن را با تاریخ توضیح دهد.

روشنفکری دینی بنای بازگشت از قرآن ندارد/ بازگشت به قرآن، ایده‌ای برای بازنگری در دین است

به گزارش ایکنا از اصفهان، روشنفکری دینی بیش از آنکه یک جریان خاص باشد، یک نوع رویکرد به دین برای فهم و تفسیر نو از دین، آن هم در عصر مدرن است. اما همه کسانی که چنین رویکردی به دین داشته‌اند، به‌طور مطلق فهم و قرائت مشترکی از دین پیدا نکرده‌اند، در واقع اگر روزی روشنفکری دینی در ایران منادی بازگشت به قرآن بود، اما امروز برخی روشنفکران به‌گونه‌ای به متن نظر کرده‌اند که خوانش و فهم آنان کاملا متفاوت با روشنفکران متقدم است. در همین رابطه خبرگزاری ایکنا، گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام سیدعلی میرموسوی، رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه مفید داشته است که متن آن را در ادامه می‌خوانید. با این توضیح که دیدگاه‌ها و موضوعات مورد اشاره در این گفت‌وگو تنها نقطه نظرات مصاحبه شوندگان گرامی است و ایکنا در صدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.

در این مصاحبه می‌خوانید:

  • روشنفکران دغدغه فهم حقیقت و کاستن از دردها و رنج‌های موجود را دارند
  • نواندیشی دینی متن‌گرا، روشنفکری دینی زمینه‌گراست
  • بازگشت به قرآن، ایده‌ای برای بازنگری در دین است
  • نگاه روشنفکران دینی به قرآن زمینه‌گرایانه، تاریخی و عقلاتی است
  • روشنفکری دینی بنای بازگشت از قرآن ندارد
  • روشنفکری دینی با سه جریان محافظه‌کار سنتی و بنیادگرا، سکولار و نو اندیشی دینی مرزبندی دارد
  • پارادایم حاکم بر نگرش سنتی چه در شیعه و چه در اهل سنت، قرآنی نیست
  • اسلام قرآنی با اسلام رسمی به ویژه در شکل فقاهتی آن فاصله و شکاف آشکار دارد
  • نگاه نواندیشی دینی، درون دینی و نگاه روشنفکری دینی برون دینی است
  • واندیشی دینی نوعی رویکرد متن‌گرایانه معتدل دارد
  • رهیافت روشنفکران دینی به قرآن، نوعی رهیافت زمینه‌گرایانه است
  • جریان محافظه‌کار دینی نوعی رویکرد متن‌گرایانه متصلب و خشک دارد
  • نظریه رؤیای رسولانه قابل نقد است

 

ایکنا: روشنفکری دینی به چه معناست و به کدام جریان فکری اطلاق می‌شود و تفاوت آن با نواندیشی دینی چیست؟
میرموسوی: روشنفکر دینی در برابر روشنفکر غیر دینی یا سکولار، به گروهی از روشنفکران گفته می‌شود که همزمان دغدغه تحول و دگرگونی در سامان اجتماعی، سیاسی و ارتقای کمی و کیفی تدین در جامعه را دارند، یا به تعبیر دقیق‌تر بخشی از روشنفکران هستند که علاوه بر داشتن دغدغه‌های روشنفکرانه، به ارزش‌های دینی نیز تعلق خاطر و دغدغه تدین و و ارتقاء وضعیت تدین در جامعه را هم دارند.
با وجود اختلاف بر سر تعریف مفهوم و چیستی روشنفکری، در مجموع می‌توان گفت روشنفکر اندیشمندی است که نگاه انتقادی به وضعیت موجود جامعه، ساختار قدرت، نظم اجتماعی و سامان سیاسی موجود در جامعه دارد. این همان ویژگی است که «ژولین بندا» در تعریف روشنفکری به آن توجه کرده است و مانیفست روشنفکری نیز که در اوایل قرن بیستم در فرانسه نگاشته شد و واژه intellectual در آن به کار رفت، دارای همین رویکرد بود؛ یعنی نگاهی انتقادی به ساختار قدرت و سامان اجتماعی و سیاسی موجود داشت. علاوه بر این، روشنفکران دغدغه فهم حقیقت و دستیابی به آن و همچنین کاستن از دردها و رنج‌های موجود را نیز دارند. نکته دیگری که درباره تعریف روشنفکری می‌‌توان به آن توجه کرد، بهره‌بردن از مفاهیم و عقلانیت جدید در فهم حقیقت و نقد ساختار قدرت و نظم و سامان اجتماعی و سیاسی موجود است.
روشنفکر دینی همه ویژگی‌های بیان شده را داراست، ولی به دین نیز به‌عنوان منبعی برای فهم حقیقت و ارزش باور دارد. به بیان دیگر روشنفکر دینی علاوه بر اینکه نگاه منتقدانه به ساختار سیاسی و اجتماعی داشته و دغدغه فهم حقیقت دارد، نگران دردهای اجتماعی است و از عقلانیت جدید در فهم و نقد شرایط موجود بهره می‌برد، دغدغه تدین نیز دارد، یعنی نسبت به تدین بی‌توجه نیست و می‌خواهد وضعیت تدین به لحاظ کمی و کیفی در جامعه بهبود پیدا کند. اگر بخواهیم روشنفکری دینی را در مرزبندی‌ با دیگر جریان‌های فکری مورد توجه قرار دهیم، می‌توان گفت روشنفکری دینی با سه جریان مرزیندی دارد: محافظه‌کاری دینی اعم از سنتی و بنیادگرا، سکولار و نو اندیشی دینی.
آنچه برای محافظه‌کاران سنتی اهمیت دارد، فهم سنتی از دین است و نگران انطباق این فهم سنتی با شرایط تاریخی کنونی نیستند. آنان متون دینی را به عنوان برترین منبع معرفت شناخته و آن را بر یافته‌های عقلانی تقدم می‌بخشند و در فهم آن نیز به ظواهر این متون و به دریافت گذشتگان از آن اهمیت و حتی اصالت می‌دهند. بنیادگرایان یا اسلام‌گرایان بخشی از جریان محافظه‌کاری هستند که در اصالت بخشیدن به دین به عنوان برترین منبع معرفت و تاکید بر الفاظ و ظواهر متون دینی با سنتی‌ها هم داستانند، ولی در واکنش به ایدئولوژی‌های مطرح شده در قرن بیستم در پی صورت بندی ایدئولوژی بر پایه تعالیم و آموزه‌های دینی هستند. آنان نه تنها فهمی لفظ‌گرایانه و ظاهرگرایانه از متون دینی دارند، بلکه می‌خواهند آن را به شکلی ایدئولوژیک در شرایط کنونی محقق کنند. البته تفکیک بین روشنفکران دینی و اسلام‌گرایان به معنای تمایز مطلق اسلام‌گرایی و روشنفکری دینی نیست، زیرا دکتر شریعتی را می‌توان روشنفکر دینی اسلام‌گرا دانست. این تفکیک در راستای جداسازی روشنفکری دینی از جریان‌هایی صورت گرفته که اسلام را به مثابه ایدئولوژی قدرت به کار برده و در پی تحمیل آن از راه خشونت بر دیگران هستند.
روشنفکری دینی همچنین با روشنفکری سکولار و غیرمذهبی که اساسا دغدغه و تعلق‌خاطری نسبت به دین ندارد و نیز با جریان نواندیشی ‌دینی مرزبندی دارد. جریان سکولار دین را به‌عنوان منبعی معرفتی که در فهم حقیقت به کار می‌آید و به انسان کمک می‌کند، مورد پذیرش قرار نمی‌دهد. همچنین تعلق خاطری نسبت به ارزش‌های دینی و ارتقای کمی و کیفی سطح دینداری در جامعه ندارد. آنان هر چند در نقد ساختار قدرت و سامان سیاسی و اجتماعی موجود با روشنفکری دینی همسویند ولی از نظر پذیرش دین به عنوان منبعی برای معرفت و فهم حقیقت و نیز دغدغه داشتن نسبت به ارزش‌های دینی از آن فاصله می‌گیرند.
تقسیم‌بندی و تفکیک روشنفکری‌ دینی و نواندیشی ‌دینی وجهی معرفت‌شناسانه دارد؛ یعنی اگر روشنفکری ‌دینی را یک پروژه معرفتی در نظر بگیریم، تمایزی با جریانی به نام نواندیشی‌دینی پیدا می‌کند، ولی اگر روشنفکری را یک قشر اجتماعی در نظر بگیریم، این تمایز معنا‌دار نیست. اگر روشنفکری دینی را یک پروژه معرفتی در نظر بگیریم، وجه تمایز آن با نواندیشی دینی این است که در نواندیشی دینی، دغدغه نسبت به اقتضائات، نیازها و مسائل دوران جدید وجود دارد، همانطور که روشنفکران دینی نسبت به اقتضائات و نیازها و مسائل دوران جدید بی‌توجه نیستند، ولی برای نواندیشی دینی، فهم دین و بازاندیشی و بازنگری در دین اهمیت بیشتری دارد، یعنی یک نواندیش‌ دینی بیشتر دغدغه‎اش این است که دین را در چارچوب همان روش‌شناسی‌های مرسوم مورد تفسیر قرار داده و سعی ‌کند تفسیری سازگارتر از دین با شرایط و اقتضائات روزگار جدید ارائه دهد.
برای روشنفکری دینی، عقلانیت جدید اهمیت بیشتری دارد، از جهت دیگر می‌توان گفت، روشنفکری دینی بیش از آنکه به متن دین توجه کند، به زمینه‌ها توجه می‌کند و نگاهش زمینه‌گرایانه است؛ در حالی که نواندیشی دینی نوعی متن‌گرایی معتدل را دنبال می‌کند، یعنی برای نواندیش دینی، متون دینی اهمیت بیشتری دارد؛ به همین دلیل برخی معتقدند که نگاه نواندیشی دینی، درون دینی است و بهره‌مندی از منابع درون دین اصالت دارد، در حالی که نگاه روشنفکری دینی برون دینی است و به یافته‌های عقلانی و انسانی در ارتباط با نیازها و اقتضائات روزگار کنونی بیشتر توجه دارد. تعبیر دقیق‌تر این است که بگوییم روشنفکری دینی در مقایسه با نواندیشی دینی چندان متن‌‎گرا نیست، بلکه بیش از آنکه به متن توجه کند، به زمینه‌ها توجه می‌کند، در حالی که نواندیشی دینی نوعی رویکرد متن‌گرایانه معتدل دارد، از این جهت که با متن‌گرایی موجود در جریان محافظه‌کار دینی متفاوت است، یعنی جریان محافظه‌کار دینی نوعی رویکرد متن‌گرایانه متصلب و خشک دارد و به این مسئله توجه ندارد که این متن در شرایط و روزگار کنونی چگونه باید تفسیر شود، همان تفسیری را که قدما و گذشتگان ارائه داده‌اند مبنا قرار می‌دهد، ولی نواندیشی ‌دینی به بازاندیشی در متن می‌پردازد و در عین‌حال متن برای او اصالت دارد.
ایکنا: روشنفکران دینی در جامعه ایران از ابتدا براساس چه رویکردها، پیش‌فهم‌ها و انتظاراتی به قرآن مراجعه کردند؟
میرموسوی: روشنفکری دینی در ایران از دوران مشروطیت مطرح شد و درارتباط با قرآن چند مسئله مهم برای آن وجود داشت. نخست، ارائه تفسیری نو و فهمی متناسب با شرایط تاریخی و اقتضائات روزگار جدید از قرآن؛ دوم نقد برداشت‌ها و تفاسیر سنتی و محافظه‌کارانه از دین و در نهایت تطبیق اصول اخلاقی و حقوقی قرآن با شرایط جدید. در واقع روشنفکران‌دینی از یک سو احساس می‌کردند که فهم سنتی از دین پاسخگوی مسائل دنیای کنونی نیست و نیازمند نوعی بازنگری آن هم به شیوه‌ای انتقادی است و از این منظر که قرآن تنها منبع اصیل دین است و به تعبیر خود قرآن از تحریف مصون مانده و اصالت آن در اعتبار با دیگر منابع بسیار بیشتر است، توجه به قرآن را برای بازنگری در این تفاسیر رایج و سنتی یک ضرورت دانستند و بر همین اساس «بازگشت به قرآن» را مطرح کردند. اگر به کسانی که چنین رویکردی داشتند، توجه کنیم، یعنی به اشخاصی نظیر سید جمال‌الدین اسدآبادی، شیخ هادی نجم‌‌آبادی، سید کاظم عصار، خرقانی، شریعت سنگلجی، طالقانی، بازرگان و شریعتی می‎بینیم که همه آنها ایده بازگشت به قرآن را در راستای نقد تفسیر سنتی و رایج از دین مطرح کردند.
از طرف دیگر آنها می‌گفتند اگر به قرآن اتکا کنیم، بهتر می‌توانیم فهمی متناسب با شرایط و روزگار جدید از دین ارائه کنیم. از دیدگاه آنان بخشی از ناسازگاری‌ها و چالش‌هایی که اندیشه دینی در جهان کنونی با آن رووبرو شده است از سنت سرچشمه می‌گیرد و در پرتو بازگشت به قرآن می‌توان آن‌ها را برطرف کرد. سومین نکته این بود که به نظر برخی از آنها پاره‌ای از احکام یا اصول اخلاقی و حقوقی قرآن در زمینه‌های مختلف با اقتضائات روزگار جدید ناسازگار می‌نمود، مثلا مباحثی که در قرآن درباره حوزه‌های فردی و اجتماعی در مسائلی نظیر ازدواج، طلاق، ارث، حدود و دیات، قصاص، پوشش و حجاب، حکمرانی و ... با اقتضائات روزگار جدید ناسازگار به ‌نظر می‌رسد و یکی از مسائل مورد توجه روشنفکران دینی این بود که چگونه می‌توان این اصول اخلاقی و حقوقی قرآن را در شرایط کنونی به گونه‌ای مورد تعبیر و تفسیر قرار داد که ناسازگاری‌ها برطرف شود.
همانطور که اشاره کردم، رهیافت روشنفکران دینی به قرآن، نوعی رهیافت زمینه‌گرایانه است، به این معنا که روشنفکران دینی معتقدند در تفسیر قرآن باید از ظواهر آن عبور کرد و تنها به فکر تفسیر لفظی و متنی قرآن نبود. از دید آنها توجه به روح و گوهر قرآن که می‌توان آن را همیشگی و جهان‌شمول دانست، اهمیت بیشتری دارد. البته در این بحث، روشنفکران ایرانی از روشنفکران دیگر هم تأثیر پذیرفته‌اند، از جمله شاه ولی‌الله دهلوی و مرحوم اقبال لاهوری و یا روشنفکران جهان عرب مثل محمد ارکون، عابد الجابری و ابوزید. البته برخی از آنان هم چندان مورد توجه قرار نگرفته‌اند؛ مانند فضل الرحمان ملک (1919- 1988) یک روشنفکر مسلمان آمریکایی پاکستانی‌الاصل است که در دانشگاه شیکاگو موسسه‌ای را در راستای مطالعات اسلامی تأسیس کرد و در تفسیر قران نظریه با اهمیت و قابل توجهی داشت. البته نباید او را با مولی فضل الرحمن که از بنیاد گرایان پاکستانی است، اشتباه گرفت.
نکته‌ای دومی که در ارتباط با رهیافت روشنفکری دینی به قرآن دارای اهمیت می‌باشد؛ این است که به ارتباط متن قرآنی و تاریخ و نیز ارتباط وحی و تاریخ توجه می‌کند. از این دیدگاه هرچند متن قرآنی سرچشمه‌ای وحیانی دارد و از منبعی الهی و فراانسانی به انسان می‌رسد، ولی در چارچوب زبان مطرح می‌شود و زبان یک امر اجتماعی و تاریخی است. از آنجا که وحی در چارچوب زبان خاص عصر نزول مطرح می‌شود، از آن رنگ می‌پذیرد. افزون بر این متن قرآنی از زبان پیامبر(ص) مطرح می‌شود و پیامبر(ص) شخصیتی است که بعد تاریخی دارد، در نتیجه شرایط روان‌شناسانه شخصیت پیامبر(ص) و موقعیت تاریخی او در این متن بازتاب می‌یابد. بنابراین این پرسش مطرح می شود که چگونه می‌توان ابعاد همیشگی و جهان‌شمول متن قرآنی را از ابعاد تاریخمند که متناسب با شرایط تاریخی عصر نزول است، تفکیک کرد؟ لذا تأمل در وحی و اینکه فرایند وحی چگونه است، برای روشنفکران دینی اهمیت می‌یابد و با نقد نظریه و تلقی سنتی در باره وحی و در پرتو نظر‌یه‌هایی که در فلسفه و کلام اسلامی در ارتباط با وحی از سوی فارابی، ابن سینا و دیگران مطرح شده است، به دنبال طرح نظریه‌ای درباره وحی هستند که بتواند رابطه وحی و تاریخ را به خوبی توضیح دهد.
نکته سوم اینکه روشنفکران دینی به جایگاه عقل توجه زیادی می‌کنند، یعنی نوعی عقل‌گرایی در رهیافت روشنفکران دینی نسبت به قرآن وجود دارد، یافته‌های عقلانی و انسانی اعم از این که از راه برهان‌های عقلی به دست ‌آید، یا از راه تجربی و یا از راه عقل عملی که در قالب اصول اخلاقی مطرح می‌شود، و نیز آنچه به عنوان بناء عقلا شناخته می‌شود، همه اینها در فهم دین اهمیت پیدا می‌کند. بنابراین به طور خلاصه می‌توان گفت که رهیافت روشنفکران دینی به قرآن سه ویژگی مهم دارد، یکی اینکه زمینه‌گرا است و متن‌گرا نیست، دوم اینکه به رابطه متن قرآنی و شرایط تاریخی و نیز رابطه وحی و تاریخ توجه زیادی می‌کند و سوم اینکه به عقل و یافته‌های عقلی و انسانی در فهم قرآن اهمیت زیادی می‌دهد.
ایکنا: گفتید ایده بازگشت به قرآن در اندیشه روشنفکران دینی به معنای نقد فهم سنتی از دین بوده است، به نظر شما چقدر این خواسته و دغدغه فکری آنها تحقق پیدا کرد؟

میرموسوی: نخست اشاره به این نکته لازم است که بازگشت به قرآن نه به معنای رد فهم سنتی، بلکه در راستای نقد فهم سنتی از دین بوده است. پارادایم حاکم بر نگرش سنتی چه در شیعه و چه در اهل سنت قرآنی نیست و در فهم دین، قرآن در حاشیه قرار دارد. اصالت یافتن قرآن در فهم دین نیازمند یک تغییر پارادایمی و یا پارادایم شیفت است که هنوز رخ نداده است. هر چند از دیدگاه همه مسلمانان، قرآن منبع اصیل اسلام است، ولی در طول تاریخ به تدریج جایگاه آن در فهم اسلام تنزل یافته است، به گونه‌‎ای که می‌توان ادعا کرد اسلام قرآنی با اسلام رسمی به ویژه در شکل فقاهتی آن فاصله و شکافی آشکار دارد. این یکی از آسیب‌های مهم حوزه اندیشه و معرفت دینی است و شاید گلایه‌ایی که در قرآن کریم از زبان پیامبر(ص) نسبت به مهجور ماند قرآن در میان امت اسلامی مطرح شده است به همین اشاره داشته باشد.(سوره فرقان ، آیه 30) بیش از یک قرن است که طرح ایده بازگشت به قرآن می‌گذرد و در طول این قرن به تدریج جایگاه قرآن در فهم دین اهمیت بیشتری یافته است، با وجود این می‌توان گفت همچنان پارادایم حاکم بر معرفت دینی قرآنی نیست و در روش‌شناسی‌های سنتی و مرسوم که یکی از آنها روش‌شناسی سنتی اجتهاد است، قرآن منبع مستقلی نیست و منابع دیگر همچون روایات دست کم اعتباری هم وزن قرآن دارند. بر اساس این دیدگاه اخبار و روایاتی که بسیاری از آن‌ها خبر واحد هستند و در چارچوب شرایط تاریخی خاص مطرح شده‌اند، در تفسیر قرآن کاربرد می‌یابند و آیات عام و مطلق قرآن با آن‌ها تخصیص و یا تقیید می‌خورند. هر چند در این جا فرصت پرداختن به نقد این دیدگاه نیست ولی به اجمال می‌توان گفت در اندیشه شیعی، این اتفاق در سایه برداشت خاصی که از نظریه امامت مطرح شده، رخ داده است. از دیدگاه مشهور، ائمه اطهار(ع) نقشی تکمیلی در فرایند وحی دارند و در تفسیر آیات و رفع ابهام و یا تفصیل و تخصیص و تقیید آن نقشی اصیل دارند. این برداشت در واقع قرآن را از اصالت می‌اندازد و کتاب بدون امام را بی اعتبار می‌سازد. به نظر می‌رسد فهم جایگاه امام نسبت به کتاب از دیدگاهی دیگر نیز قابل طرح است که بدون این که نقش امام در فهم قرآن را نادیده بگیرد، قرآن را نیز از اصالت نمی‌اندازد. از این دیدگاه قرآن از راه اصول کلی و عام، بینش و الگویی در اختیار مومنان قرار می‌دهد که در هر عصری با به کاربردن آن می‌توانند زیست خود را سامان دهند. تطبیق این الگو بر شرایط خاص هر عصر به وسیله ائمه به جامعه اسلامی آموزش داده شده است. به بیان دیگر ائمه برای تطبیق این الگو در شرایط پس از نزول تعیین شده‌اند. از این رو سخنان و سیره آنان را از این دیدگاه می‌توان مورد توجه و پیروی قرار داد. نقش تکمیلی آنان برای وحی در راستای برطرف کردن کاستی‌های آن نبوده، بلکه نشان دادن راهی برای فهم اصول عام قرآنی و تطبیق آن با شرایط دگرگون شونده تاریخی بوده است. از این رو در بسیاری موارد ائمه اطهار علیهم السلام به ویژه امام صادق (ع) کوشیده‌اند تا با استناد به قرآن نظر خود را مطرح کنند. بر این اساس در مراجعه به سخنان و سیره ائمه اطهار فهم چگونگی تطبیق اصول قرآنی توسط ایشان اهمیت می‌یابد و الفاظ و نصوص برجای مانده از ایشان از این منظر باید مورد توجه قرار گیرند. در این صورت قرآن همچنان به عنوان متن اصیل باقی می‌ماند و معیاری برای سنجش روایات معتبر خواهد بود. به بیان دیگر روایتی که بتواند تطبیق یک اصل قرآنی در شرایط خاص تاریخی را نشان دهد اعتبار دارد.
ایکنا: ایکنا: به نظر شما آیا با توجه به برخی تئوری‌ها و نظریه‌های مطرح شده از سوی برخی روشنفکران دینی، مبنی بر رؤیای رسولانه و یا اینکه قرآن کلام پیامبر است، آیا می‌توان این نوع رویکرد‌ها به قرآن را به نوعی «بازگشت از قرآن» روشنفکران دینی در مقابل «بازگشت به قرآن» روشنفکران دینی متقدم تعبیر و تفسیر کرد؟
میرموسوی: همچنان که اشاره شد رابطه میان متن قرآن و تاریخ همواره مورد توجه روشنفکری دینی بوده است. دلیل پرداختن به این موضوع نیز پرسش‌ها و چالش‌هایی است که اندیشه دینی در جهان کنونی با آن روبرو است و نظریه‌های سنتی درباره وحی و قرآن از عهده پاسخ‌گویی به آن بر نمی‌آیند. به نوعی می‌توان گفت نظریه رویای رسولانه و یا کلام محمدی بودن وحی با وجود ایرادهای جدی وارد بر آن، ابتکاری در راستای حل این مسائل بوده است. رد این نظریه به معنای این نیست که نظریه سنتی درباره وحی پاسخ‌گوی مشکلات است. این نظریه‌ها در واکنش به ناکارآمدی نظریه سنتی در پاسخ‌گویی به مسائل و مشکلات مطرح شده‌اند و فقط به روشنفکران دینی ایران مربوط نیست. به عنوان نمونه فضل الرحمان در مباحث خود به نقد نظریه «تلقین انگاری وحی» می‌پردازد. براساس این نظریه پیامبر(ص) در جریان وحی تنها نقش شنونده و دریافت کننده را داشته است و همچون یک ضبط صوت آنچه در جریان وحی به او القا می‌شده را حفظ می‌کرده و سپس به مخاطبین انتقال می‌داده است.
فضل الرحمان در نقد این نظریه می‌گوید که نمی‌توانیم قرآن و ماجرای وحی را مثل ماجرای ضبط صوت در نظر بگیریم، یعنی پیامبر(ص) را همچون یک ضبط صوت بیانگاریم که کلام خدا را دریافت می‌کرده است. او با بهره بردن از آنچه که فیلسوفان اسلامی؛ مانند فارابی و ابن سینا در باره وحی مطرح کرده‌اند، ادعا می‌کند که پیامبر(ص) در لحظات عالی تجربه خود با یک منبع ماورایی تماس برقرار می‌کند و در این ارتباط، پدیده وحی رخ می‌دهد. او در تبیین ارتباط محصول این فرایند؛ یعنی قرآن با بستر تاریخی زمان خودش ادعا می‌کند که این فرایند در ذهن پیامبر رخ می‌دهد، از این رو در لحظه وحی یک دیگری که منبعی ماورایی است از صمیم جان پیامبر به روشنی به سخن در می‌آید و این منبع سرچشمه کلماتی است که بر ذهن و زبان او می‌جوشد. بنابراین قرآن عین کلمات خداوند است، ولی فرایند انتقال این کلمات در ذهن خود پیامبر رخ می‌دهد. در این تجربه رابطه‌ای اندام‌وار بین احساس و اندیشه و کلمه وجود دارد. احساس که از درون می‌جوشد و رنگ اندیشه می‌پذیرد و اندیشه با کلمه متناسب و همراه است. زمینه‌های چنین برداشتی را در سلف او یعنی دهلوی و اقبال نیز می‌توان پی گرفت. از دیدگاه وی این کلمات از آن جهت که از منبعی ماورایی سرچشمه می‌گیرند کلام خدا است، ولی از این نظر که در ذهن و زبان پیامبر متولد می‌شوند کلام او هستند. در نتیجه شخصیت و روان‌شناسی او رنگ خود را بر پیام الهی می‌زنند. افزون بر این پیام الهی در واکنش به شرایط تاریخی و موقعیت خاص عینی شکل می‌گیرد و در پی پاسخ به آن‌هاست. به تعبیر او قرآن پیامی است که در طول 23 سال رسالت پیامبر فرود آمده و در فراز و نشیب این سال‌ها خوی پیامبر و جامعه او در آن بازتاب یافته است. از این دیدگاه تمایز بین دو وجه یا بخش در قرآن ضرورت می‌یابد. وجه آرمانی یا ذانی و وجه تاریخی یا عرضی. گوهر اصلی کلام الهی در بخش آرمانی آن است و احکام مطرح در قرآن لزوما نشان دهنده صورت دائمی آن بخش نیست. احکام و مقررات بیان شده در قرآن در چارچوب شرایط و توانایی‌ها و امکانات تاریخی آن دوران مطرح شده‌اند. آنچه در این احکام جنبه دائمی دارد عدالت اجتماعی است که در شرایط متفاوت تاریخی صورت‌های متفاوتی به خود می‌گیرد.
این نگرش دریچه تازه‌ای را به روی روشنفکران دینی باز می‌کند تا تصویری از مکانیسم و سازوکار وحی به دست دهند تا به شکلی بهتر محتوای وحی را توضیح دهد. بنابراین تأملاتی را که آنها درباره وحی دارند، را نمی‌توان ضرورتا «بازگشت از قرآن» دانست. آنها به دنبال دستیابی به فهمی از قرآن هستند که نسبت آن را با تاریخ توضیح دهد. در توضیح این نسبت برخی وجهی از این کلمات که با پیامبر(ص) ارتباط می‌یابد، برجسته‌تر می کنند. به عنوان نمونه به نظر می‌رسد سروش هنگامی که می‌گوید وحی کلام محمد(ص) است، نمی‌خواهد رابطه این کلمات را با خدا نفی کند که آن را بتوان بازگشت از قرآن دانست؛ بلکه شاید از منظر خودش می‌خواهد بگوید این کلماتی است که در ذهن و زبان پیامبر(ص) نقش می‌بندند و شخصیت و امکانات زبانی و شرایط تاریخی پیامبر(ص) در آن بازتاب یافته است. هر چند نظریه رؤیای رسولانه قابل نقد است و ایرادهایی بر آن وارد است که به نظر بی پاسخ مانده‌اند و در اینجا فرصت طرح آن نیست، اما نمی‌توان نیت و هدف از پردازش آن را کاستن از ارزش و اهمیت قرآن دانست. به نظر آنان چنین نظریه‌‌هایی در واقع ابتکاری برای توضیح ماهیت وحی و نیز ارتباط آن با شرایط تاریخی است. همچنین این نظریه می‌تواند بیان کننده وجه استعاری قرآن نیز باشد.
همچنان که اشاره شد در جهان کنونی برخی از اصول هنجاری و حقوقی قرآن در حوزه‌های مختلف، مورد چالش برخی جریان‌های فکری قرار گرفته است و روشنفکر دینی را با این پرسش روبرو کرده است که آیا این اصول حقوقی که در قرآن مطرح شده، در زمان کنونی نیز به همان شکل کاربرد دارند یا نه؟ در پاسخ به این پرسش، او نیازمند نظریه‌ای است که وحی و نسبت آن با تاریخ را تبیین کند. به عنوان نمونه برخی از احکام مطرح در قرآن، که تبعیض بر اساس جنسیت و مذهب را متبادر می‌کند، امروز برای یک انسان مسلمان محل سؤال قرار گرفته است. فرد مسلمان با این پرسش روبرو است که مثلا آیا براساس نص قرآن ارث باید به شکل نابرابر میان زن و مرد توزیع شود، و یا اینکه آنچه در قرآن در این باره مطرح شده، مربوط به شرایط زمانی و مکانی خاص آن دوران است؟ روشنفکر دینی در پاسخ به این مسئله به بازنگری درباره وحی و نسبت آن با تاریخ می‌پردازد، به همین دلیل نمی‌توان گفت وقتی روشنفکر دینی چنین نظریه‌ای مطرح می‌کند، در حال بازگشت از قرآن است، بلکه می‌خواهد به مسئله‌ای پاسخ دهد که امروز قرآن با آن مواجه است. البته ممکن است پاسخ او از نظر ما درست نبوده یا مورد انتقاد باشد که بحث دیگری است.

انتهای پیام

captcha