عصر شعری به «مهر رضا»/ مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو
کد خبر: 3732273
تاریخ انتشار : ۳۱ تير ۱۳۹۷ - ۱۴:۳۱

عصر شعری به «مهر رضا»/ مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو

گروه ادب ــ عصر شعر آئینی مهر رضا، شب گذشته 30 تیرماه با حضور شاعران آئینی در خانه مهر رضا برگزار شد.

به گزارش ایکنا؛ در آستانه ولادت با سعادت امام رضا (ع)؛ عصر شعر مهر رضا با حضور سیدحمیدرضا برقعی، هادی جان‌فدا، جواد شرافت، سعید بیابانکی، محمود حبیبی کسبی، مجید تال، محمد غفاری، ساجده جبارپور، اعظم سعادتمند و زهراسادات هاشمی در خانه مهر رضا وابسته به خیریه متوسلین به امام رضا (ع) شب گذشته 30 تیرماه برگزار شد.

عصر شعری به «مهر رضا»/ مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو

 محمود حبیبی‌کسبی اولین شاعری بود که در این محفل ادبی قصیده و غزلی به امام مهربانی‌ها هدیه کرد؛

رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی

فلک آستانی ملک پاسبانی
ضمان کارگاهی جنان بارگاهی

سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی

خیالت به سر خون هجرت به گردن
به شوق تو کردم چه شال و کلاهی

شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی خلوت دلبخواهی

چو آیینه از بس که دل نازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی

تو آیینه آیینه نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی

تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی

که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی

گرفته ست خورشید اذن دمیدن
ز نقاره خانه دم هر پگاهی

تویی شرط توحید و بی تو یقینا
همه نیست توحید جز لاإلهی

اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی

به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی

لب دره ی نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی

منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی

ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاه گاهی

الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی

بنابراین گزارش، اعظم سعادتمند برگزیده جایزه پروین اعتصامی برای کتاب «لیلی‌آذر» یکی دیگر از شاعران این مراسم بود که دو غزل در وصف امام مهربانی‌ها خواند.

از من پذیرا باش شعری اتفاقی را

از بین انبوه قوافی یک اقاقی را

شاه خراسان!پای عشق و عاشقی بگذار

این بیت های در هم هندی عراقی را

بعد از تو آهوها پی صیّاد می گردند

دنیا ندیدست اینچنین سبک و سیاقی را

مستانگی ها را چگونه شرح باید داد

وقتی گرفتند از زبان شعر ساقی را

زاینده رودم در سرشتم ردّی از دریاست

تا کی بگریم سرنوشتی باتلاقی را

آقا به من فرصت ندادند این کبوترها

در نامه بنویسم تمام اشتیاقی را...

دیگر مرا تاب سرودن بیش از اینها نیست

لطفا شما بنویس از این لحظه باقی را

محمد غفاری دیگر شاعری بود که ارادت خود را به آستان امام رضا (ع) با این شعر بیان کرد:

آسمان بود از زمین در هر قدم نزدیک‌تر
روبرویت بودم و می‌شد حرم نزدیک‌تر

مثل عطر گل که می‌پیچد در آغوش نسیم
می‌شود عطر مسیحا دم به دم نزدیک‌تر

بارها از راه دور آقا سلامت کرده‌ام
تا جوابم را بگیرم آمدم نزدیک‌تر

محو در آیینه‌هایم، تا نگاهم می‌کنی
من تو را حس می‌کنم از خویش هم نزدیک‌تر

ذره‌ی پابوس صحنت آفتاب و می‌شود-
تابش خورشید در ملک عجم نزدیک‌تر

دور بودم از تو اما شعر دستم را گرفت
می‌توان با یک غزل شد صد قدم نزدیک‌تر

زهراالسادات هاشمی نیز اینگونه خواند:

من از نجابت گل های لاله ساده ترم

شبیه پاکی لبخند مادرم ...   پدرم

پدر که آمده از کربلا و سوغاتی اش

حریر چادری ساده ایست روی سرم-

هبوط کرد شبی که فرشته باران بود

و من که خیس عروجم که غرق بال و پرم

چقدر خاطره تعریف می کند مادر

چه نرم دست مرا می گرفت توی حرم

پدر که شانه به شانه قدم قدم آرام

و السلام علیکم و ... چشم های ترم-

که میخکوب به درگاه چوبی خورشید

- بدون بوسه از این بیت ها نمی گذرم-

ولی چه ساده گذشتم چه ساده تن دادم

به ابرهای سیاه و حسود دور و برم

چقدر دور شدم از نجابت مادر

چقدر دور شدم از اصالت پدر

کسی نمانده که دستی بگیرد از دستم

پلی نمانده که نشکسته است پشت سرم

ولی نخواه دلم را از این حرم بانو !

به هر محل بکشم مثل آبرو ببرم

در ادامه این مراسم مجید تال شاعر جوان دیگری بود که ابیاتی را تقدیم به حضرتش کرد.

دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت

حسی که باز پای مرا درحرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت

تا «اشفعی لنا» به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم...

بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

در این حرم که آمده ام پا به پای عشق

عاشق شدن دعای من است و دعای عشق

مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق

اذن دخولمان بده محض رضای عشق

تا چشم کار می کند اینجا کرامت است

اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است

ما اشک می شویم که بارانمان کنی

ما درد میشویم که درمانمان کنی

مارا غریب و بی کس و بی خانمان کنی

تا شب نشین صحن شبستانمان کنی

یادش بخیر ماه مبارک‌ بهار تو

سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو

خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم

نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم

صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم

بالا اگر نبودی زانو نمی زدیم

ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم

ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم

بال فرشته است و قدم های مردم است

در حوض صحن آینه اش آسمان گم است

دیگر نگرد مادرمان در همین قم است

اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟

گفتند باز می شود از قم در بهشت

مارا ببر بهشت تو ای خواهر بهشت

آهو شدیم در دل صیادمان ببر

پروازمان بده به گهر شادمان ببر

یک لحظه سمت پنجره فولادمان ببر

در هشت هشت لحظه ی میلادمان ببر

مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو

پس مال ماست کوچه ی سرشور عشق تو

**

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

باز هم زائرتان نیستم از دور سلام

با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام

به سلیمان برسد از طرف مور سلام

 

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها

باز از دوریت افتاده به کارم گره ها

 

ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم

پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم

برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم

زود ما را برسانید به مشهد به حرم

 

مست از آنیم که از باده به خُم آمده ایم

ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم

 

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست

پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست

پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست

بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

 

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است

رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است

 

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟

صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است

طرف پنجره فولاد هیاهو شده است

باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

 

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد

دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

 

با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن

به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن

کار من هست فقط گرمی بازار شدن

گر چه در باور من نیست خریدار شدن...

 

یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟

من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

 

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی

کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی

مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی

لحظه مرگ بیایی و کنارم باشی

 

قول دادی به همه پس به خدا می آیی

هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

سعید بیابانکی شاعر نامدار آئینی در این مراسم یک رباعی تقدیم شهدا کرد و سپس شعری به بهانه میلاد امام رضا(ع) که با هم می‌خوانیم.

قفل است لبم کلید می‌خواهم و نیست/ حال غزلی جدید می‌خواهم و نیست

تا پشت کنم به راه و رسم شهدا/ یک کوچه بی‌شهید می‌خواهم و نیست

بیابانکی در ادامه برنامه با بیان اینکه ماجرای رفتن من از اصفهان به مشهد در شعری که خواهم خواند آمده چرا که پرواز به مشهد لغو شد و من این شعر را گفتم، اینگونه خواند:

چمدان های خسته سنگینند
سالن انتظار سنگین تر
مثل دیشب نگاه ها ابری است
پشت شیشه پرنده ها پرپر
چشمه ای اشک و شور در چشمم
کاسه ای آب و دانه در دستم
با چه شوقی برای دیدن تو 
بار و بندیل خویش را بستم

چه کنم با نیاز این همه نذر
من محروم مانده از کویت
گیرم امشب برای اهل محل
ابرها را بهانه آوردم
من نالایق زیارت تو
با چه رویی به خانه برگردم؟! 

یادآوری می‌شود؛ عصر شعر آئینی مهر رضا، شب گذشته 30 تیرماه با حضور شاعران آئینی در خانه مهر رضا وابسته به خیریه متوسلین به امام رضا (ع) برگزار شد.

انتهای پیام

captcha