زندگی موسی بن‌جعفر(ع) زندگی همراه با مبارزه تشکیلاتی بود نه یک زندگی مظلومانه
کد خبر: 3742909
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۳
بیانات رهبر انقلاب از زندگی امام کاظم(ع)؛

زندگی موسی بن‌جعفر(ع) زندگی همراه با مبارزه تشکیلاتی بود نه یک زندگی مظلومانه

گروه معارف - رهبر معظم انقلاب در مورد امام موسی کاظم(ع) می‌فرماید: ما امروز نگاه می‌کنیم موسی بن جعفر، خیال می‌کنیم یک آقای مظلوم بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس؛ قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه تشکیلاتی، یک مبارزه‌ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی بود.

زندگی موسی بن جعفر(ع) زندگی همراه با مبارزه تشکیلاتی بود نه یک زندگی مظلومانه

به گزارش ایکنا از همدان، زندگی سیاسی ائمه علیهم السلام در کتاب انسان 250 ساله که شامل مجموع صحبت‌های رهبر معظم انقلاب است جمع آوری شده است. رهبر معظم انقلاب در مورد زندگی عبادی سیاسی امام موسی کاظم(ع) که بیشتر این سخنان در خطبه نماز جمعه سال ۱۳۶۱ تهران بیان شده است، می‌گویند:
«حقیقت این است علی‌رغم عشق و علاقه وافری که مردم ما به ائمه(ع) دارند و ابراز می‌کنند، معرفت نسبت به زندگی ائمه و هدف جهاد و مبارزه پیگیر آنها بسیار کمتر از آن چیزی است که باید باشد. امروز درباره تاریخ زندگی موسی بن جعفر حتی یک کتاب که بتوان گفت تشریح کننده زندگی سیاسی موسی بن جعفر است، وجود ندارد و این واقعاً خسارت بزرگی است.
ما امروز برآورنده همان مقصودی هستیم که ائمه برای آن مبارزه کردند و به خاطر آن به شهادت رسیدند. ائمه علیهم السّلام مبارزه‌شان و تلاش بلند مدتشان برای این بود که حکومت اسلامی، یعنی حاکمیت اسلام در جامعه تأمین بشود.
سی و پنج سال مبارزه، مجاهدت، زندان رفتن، بارها تبعید شدن، در یک محیط رعب زندگی کردن، دوستان زیادی را با زحمت جمع کردن، احکام الهی را در زیر فشار اختناق دستگاه حاکم آن روز منتشر کردن و عمری را با این شیوه گذراندن. این یک خصوصیت از خصوصیات زندگی موسی بن جعفر است.

آیا زندگی موسی بن جعفر تنها این بود که عده‌ای شاگرد را جمع کنند و احکام بگویند؟
اینکه شما به کتابی که پانصد روایت، هزار روایت در باب زندگی موسی بن جعفر هست، مراجعه کنید، این زندگی موسی بن جعفر را به شما نشان نخواهد داد. باید اول معلوم بشود چهارچوب زندگی موسی بن جعفر چه بود. اصلاً ائمه علیهم السّلام آیا یک زندگی سیاسی داشتند یا نه؟ آیا زندگی ائمه علیهم السّلام فقط این بود که یک عده شاگرد، یک عده مرید، یک عده علاقه مند را دور خودشان جمع کنند احکام نماز و احکام زکات و احکام حج و اخلاقیات اسلامی و معارف و اصول دین و عرفان و این چیزها را به آنها بیان کنند و همین و بس؟ یا نه، غیر از این چیزهائی که گفته شد و روح آنچه که گفته شد، یک چهارچوب دیگری در زندگی ائمه است که آن همان زندگی سیاسی ائمه علیهم السّلام است؛ این یک مطلب بسیار مهمی است که باید روشن بشود.
ائمه علیهم السّلام بعد از آنکه احساس کردند در محیط امامت و محیط اهل بیت هدف پیغمبر برآورده نشد، یعنی « وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک می‌سازد و شریعت و احکام کتاب سماوی و حکمت الهی می‌آموزد» (جمعه/ آیه 2) انجام نگرفت، و یک نظام اسلامی، تشکیل یک دنیای اسلامی آنطوری که پیغمبران خواسته بودند، بعد از دوران صدر اول بکلی فرمواش شد و جای نبوت و امامت را سلطنت گرفت، کسری ها و قیصرها و قلدرها و اسکندرها و دیگر نامداران ظالم و طاغی تاریخ در لباس جانشینی و خلافت با نام سلسله بنی امیه و بنی عباس روی کار آمدند و قرآن به آن شکلی که ارباب مُلک و قدرت می خواستند، تفسیر شد و ذهن های مردم تحت تأثیر عملکرد خائنانه آن عالمانی که سر در آخور مطامع و محبت های مادیِ ارباب حکومت و مُلک داشتند قرار گرفت، یک نقشه کلی در زندگی ائمه به وجود آمد.

آغاز امامت امام موسی کاظم(ع) و تمام ائمه همزمان بود با یک مبارزه سیاسی
ائمه علیهم السّلام بمجرد اینکه بار امانت امامت را تحویل می گرفتند، یکی از کارهائی که شروع کردند، یک مبارزه سیاسی بود، یک تلاش سیاسی بود برای گرفتن حکومت. این تلاش سیاسی مثل همه تلاش هائی است که آن کسانی که می خواهند یک نظامی را تشکیل بدهند، انجام می دهند و این کار را ائمه (علیهم السّلام) هم می کردند و امام موسی بن جعفر (ع) هم این کار را شروع کرد از سال ۱۴۸، یعنی سال وفات امام صادق (ع) و ادامه پیدا کرد تا سال ۱۸۳، یعنی سال وفات موسی بن جعفر؛ سی و پنج سال تلاش موسی بن جعفر ادامه پیدا کرد.

3 وسیله شخصی امام کاظم گویای سبک زندگی ایشان بوده است
و اما زندگی موسی بن جعفر یک زندگی شگفت آور و عجیبی است. اولاً در زندگی خصوصی موسی بن جعفر مطلب برای نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسی بن جعفر برای چی دارد تلاش می کند و خود موسی بن جعفر در اظهارات و اشارات خود و کارهای رمزیای که انجام می داد، این را به دیگران نشان می داد؛ حتی در محل سکونت، آن اتاق مخصوصی که موسی بن جعفر در آن اتاق می نشستند اینجوری بود که راوی که از نزدیکان امام هست، می گوید من وارد شدم، دیدم در اتاق موسی بن جعفر سه چیز است: یک لباس خشن، یک لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور هست، یعنی به تعبیر امروز ما می شود فهمید و می شود گفت لباس جنگ، این لباس را موسی بن جعفر آنجا گذاشتند، نپوشیدند، به صورت یک چیز سمبولیک، بعد «و سیف معلق شمشیری را آویختند، معلق کرده اند» یا از سقف یا از دیوار. «و مصحف قرآن».
ببینید چه چیز سمبلیک و چه نشانه زیبائی است، در اتاق خصوصی حضرت که جز اصحاب خاص آن حضرت کسی به آن اتاق دسترسی ندارد، نشانه های یک آدم جنگی مکتبی مشاهده می‌شود. شمشیری هست که نشان می‌دهد که هدف جهاد است. لباس خشنی هست که نشان می‌دهد وسیله، زندگی خشونت بار رزمی و انقلابی است و قرآنی هست که نشان می دهد هدف این است؛ می خواهیم به زندگی قرآنی برسیم با این وسائل، و این سختی ها را هم تحمل کنیم.

زندگی موسی بن جعفر سخت ترین دوران امامت ائمه
اما دشمنان حضرت هم این را حدس می زدند. اولاً زندگی موسی بن جعفر یعنی امامت موسی بن جعفر در سخت ترین دوران ها شروع شد. هیچ دورانی به گمان من بعد از دوران امام سجاد به سختی دوران موسی بن جعفر نبود.
موسی بن جعفر در سال ۱۴۸ به امامت رسیدند، سال ۱۴۸ اینجوری است اوضاع که بنی عباس بعد از درگیری های اول، بعد از اختلافات داخلی، بعد از آن جنگ هائی که بین خود بنی عباس در اول خلافتشان به وجود آمد، از گردن کشان بزرگی که خلافت آنها را تهدید می‌کردند، مثل بنی الحسن، محمّدبن عبداللَّه حسن، ابراهیم بن عبداللَّه بن الحسن و بقیه اولاد امام حسن که جزو مبارزین و شورشگران علیه بنی عباس بودند، فارغ شدند و همه ی اینها را سرکوب کردند. تعداد بسیاری از سران و گردن کشان را بنی عباس کشتند که در آن مخزن و انباری که بعد از مرگ منصور عباسی باز شد، معلوم شد که تعداد زیادی از شخصیت ها و افراد را کشته بود و جسدهایشان را در یک جائی گذاشته بود که اسکلتهای آنها در آنجا آشکار بود. اینقدر منصور از بنی الحسن و بنی هاشم، از خویشاوندان خودش، از کسانی که جزو نزدیکان خودش بودند، آدمهای سرشناس و معروف را از بین برده بود که یک انبار اسکلت درست شده بود. از همه ی اینها فارغ شد، نوبت به امام صادق رسید.

در فضای زندگی سیاسی بنی‌عباس هیچ غباری وجود نداشت
امام صادق را هم با حیله مسموم کرد. در فضای زندگی سیاسی بنی عباس هیچ غباری دیگر وجود نداشت؛ در کمال قدرت. در یک چنین شرایطی که منصور در کمال قدرت و در اوج سلطه ی ظاهری زندگی می کند، نوبت به خلافت موسی بن جعفر (ع) رسید که یک جوانی است تازه سال و با آن همه مراقب، به طوری که کسانی که میخواهند بعد از امام صادق بفهمند که دیگر حالا به کی باید مراجعه کرد، با زحمت می توانند راه پیدا کنند و موسی بن جعفر را پیدا کنند و موسی بن جعفر به آنها توصیه می کند که مواظب باشید اگر بدانند که از من حرف شنفتید و از من تعلیمات دیدید و با من ارتباط دارید، «الذبح»؛ کشتن هست، مراقب باشید. در یک چنین شرایطی، موسی بن جعفر به امامت می رسد و مبارزه را شروع می کند.
منصور مدتی در بغداد حضرت را تحت نظر نگه داشته، بر حضرت فشار آورده، آن طور که در روایات به دست می آید، حضرت را در محذورات فراوانی قرار داده. این یک نوبت است؛ چقدر طول کشیده، معلوم نیست.
یک نوبت در همان زمان منصور ظاهراً حضرت را آوردند به یک نقطه ای در عراق به نام «ابجر» که مدتی در آنجا حضرت تبعید بوده، راوی می گوید من خدمت موسی بن جعفر رسیدم در آنجا در این حوادث، حضرت چنین فرمودند و چنین کردند. در زمان مهدی عباسی حداقل یک بار حضرت را از مدینه به بغداد آوردند. راوی می گوید من در «فی المقدمة الاولی»؛ در دفعه ی اولی که حضرت را می بردند بغداد - معلوم می شود چند دفعه حضرت را برده بودند، که من احتمال می دهم دو بار، سه بار در زمان مهدی حضرت را به بغداد برده بودند - خدمت امام رسیدم، اظهار تأسف کردم، اظهار ناراحتی کردم، فرمودند: نه، ناراحت نباش، من از این سفر سالم برمی گردم و در این سفر اینها نمی توانند به من آسیب برسانند. این هم زمان مهدی.
در زمان هادی عباسی باز حضرت را خواستند بیاورند به قصد کشتن که یکی از فقهای دوروبر هادی عباسی ناراحت شد، دلش سوخت که فرزند پیغمبر را اینجور زیر فشار قرار می دهند، وساطت کرد، هادی عباسی منصرف شد. در زمان هارون هم که حضرت را در چند نوبت آوردند به بغداد و در جاهای مختلف زندان کردند و بعد هم در زندان سندیبن شاهک، و حضرت را به شهادت رساندند. شما ببینید در طول این سی و پنج سال، سی و چهار سال که موسی بن جعفر مشغول تبلیغ امامت و مشغول انجام وظیفه و مبارزات خودشان بودند، دفعات مختلف حضرت را آوردند. علاوه بر اینها، چندین بار خلفای زمان موسی بن جعفر حضرت را به قصد کشتن برایشان توطئه چیدند.
مهدی عباسی پسر منصور، اولی که به خلافت رسید، به وزیر خودش یا به حاجب خودش - ربیع - گفت که باید یک ترتیبی بدهی که موسی بن جعفر را از بین ببری، نابود کنی؛ احساس می کرد که خطر عمده از طرف موسی بن جعفر است. هادی عباسی همان طوری که گفتم در اوایل خلافتش یا اول خلافتش تصمیم گرفت. حتی شعری سرود، گفت: گذشت آنوقتی که نسبت به بنی هاشم ما سهل انگاری می کردیم، من دیگر عازم و جازم هستم که از شماها کسی را باقی نگذارم و موسی بن جعفر اول کسی خواهد بود که از بین خواهم برد. بعد هم که هارون الرشید همین کار را می خواست بکند و کرد و این جنایت بزرگ را مرتکب شد.

زندگی پنهانی امام موسی کاظم(ع)
ببینید این زندگی پرماجرای موسی بن جعفر است. علاوه بر اینها یک نکات بسیار ریز و روشن نشده ای در زندگی موسی بن جعفر است. موسی بن جعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی می‌کرده است. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست، که در آن زمان خلیفه وقت افراد را می خواست، از آنها تحقیق می کرد که موسی بن جعفر را شما ندیدید؟ نمی دانید کجاست؟ و آنها اظهار می کردند که نه؛ حتی یکی از افراد را آنطور که در روایت هست، موسی بن جعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست. و راجع به من از تو سئوال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسی بن جعفر را، بکلی منکر بشو، بگو من ندیدم؛ همین جور هم شد. آن شخص زندانش کردند، بردند برای اینکه از او بپرسند موسی بن جعفر کجاست. شما ببینید زندگی یک انسان اینجوری، زندگی کیست.
یک آدمی که فقط مساله می گوید، معارف اسلامی بیان میکند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه سیاسی نمی کند، که زیر چنین فشارهائی قرار نمی گیرد. حتی در یک روایتی من دیدم که موسی بن جعفر (ع) در حال فرار و در حال اختفا در دهات شام می گشته«وقع موسی بن جعفر فی بعض قری الشّام هاربا متنکرا فوقع فی غار» که توی حدیث هست، روایت هست، که موسی بن جعفر مدتی اصلاً در مدینه نبوده است؛ در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاه های حاکم وقت و مورد تجسس جاسوس ها، از این ده به آن ده، از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناس که حضرت به یک غاری می رسند و در آن غار وارد می شوند و یک فرد نصرانی در آنجاست، حضرت با او بحث می کنند و در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند؛ با آن نصرانی صحبت می کنند و نصرانی را مسلمان می کند. زندگی پرماجرای موسی بن جعفر یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چقدر زندگی پرشور و پرهیجانی است.
ما امروز نگاه می کنیم موسی بن جعفر، خیال می کنیم یک آقای مظلوم بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد، یا در کوفه، در فلان جا، در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس؛ قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه ی تشکیلاتی، یک مبارزه ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی بود.
موسی بن جعفر کسانی داشت که به او علاقه مند بودند. آن وقتی که پسر برادر ناخلف موسی بن جعفر که جزو افراد وابسته به دستگاه بود، درباره ی موسی بن جعفر با هارون حرف می زد، گفت هارون تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه در روی زمین هستی در جامعه اسلامی و مردم به تو خراج می دهند، مالیات می دهند. دو تا خلیفه هست؛ یکی توئی، یکی موسی بن جعفر. به تو هم مردم مالیات می دهند، پول می دهند؛ به موسی بن جعفر هم مردم مالیات می دهند، پول می دهند و این یک واقعیت بود. او از روی خباثت می گفت؛ او می خواهد سعایت کند. اما یک واقعیت بود؛ از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسی بن جعفر ارتباط داشتند، منتها این ارتباط ها در حدی نبود که موسی بن جعفر بتواند به یک حرکت مبارزه مسلحانه آشکاری دست بزند که خود این یک بحث مفصلی دارد که جایش در بحث در زندگی امام صادق است.

کندوکاو هارون الرشید برای شناخت امام موسی کاظم(ع)
هارون یک خلیفه سیاستمدار و بسیار با ذکاوتی بود. یکی از کارهائی که هارون کرد این بود که خودش بلند شد رفت مکه که طبری مورخ معروف احتمال می دهد یا به طور یقین می گوید هارون الرشید حرکت کرد به عزم سفر حج، در خفا مقصودش این بود که برود مدینه، از نزدیک موسی بن جعفر را ببیند چه جور موجودی است. ببیند این شخصیتی که این همه درباره ی او حرف هست، این همه دوستان دارد، حتی در بغداد کسانی از دوستان او هستند، این چه جور شخصیتی است؛ آیا باید از او ترسید یا نه؟ که آمد و چند ملاقات با موسی بن جعفر دارد که از آن ملاقات های فوق العاده مهم و حساس است. یکی در مسجد الحرام است که ظاهراً به صورت ناشناس موسی بن جعفر با هارون برخورد می کند و یک مذاکرات تندی بین آنها رد و بدل می‌شود و موسی بن جعفر ابهت خلیفه را در مقابل حاضران می شکند؛ او آنجا موسی بن جعفر را نمی شناسد. بعد که می آید مدینه، چند ملاقات با موسی بن جعفر دارد که اینها ملاقات های مهمی است.
البته اگر من بخواهم اینها را شرح بدهم و حتی همین ملاقات ها را بیان کنم که چه گذشته، وقت را زیادی خواهد گرفت. من همین قدر اشاره می کنم برای اینکه کسانی که اهل مطالعه اند، اهل تحقیق اند و علاقه مند به این مسائل هستند بروند دنبالش پیدا کنند.
از جمله اینکه حالا در این ملاقات ها هارون الرشید تمام آن کارهائی را که باید برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی انجام داد، همه را انجام می دهد: تهدید، تطمیع، فریبکاری؛ همه ی اینها را انجام می دهد.»
انتهای پیام

captcha