به گزارش ایکنا از استان مرکزی، مباهله، یکی از مهمترین رخدادهای تاثیرگذار در تغییر نگرش انسان به مساله ماهیت و هویت انسان، خلافت و امامت است؛ به این معنا که تا پیش از این باور بر این بوده است که ماهیت انسان به گونهای است که هر فرد انسانی دارای وجود و هویت شخصی و نفسانی جداگانه و مستقلی است.
ماهیت و هویت انسان کامل
بسیاری از آیات و آموزههای قرآنی بر این مساله تاکید دارد که هر انسانی دارای شاکله و شخصیت مستقل و مشخصی است که بر پایه آن عمل میکند و مسئول اعمال و افعال خود میباشد و دیگری هیچ مسئولیت و تعهدی نسبت به عملکرد شخص ندارد؛ آیاتی چون: هیچ کس بار دیگری را بر دوش نمیکشد و یا: هر کسی مسئول اعمال خود است و از آن بازخواست میشود، به یک معنا بر هویت مستقل و شخصیت و ماهیت جداگانه افراد انسانی تاکید داشته است؛ اما با این همه (شاید به عنوان یک استثنا) با نوعی دیگر از گزارههای خبری قرآن درباره ماهیت و هویت انسانی مواجه میشویم که در حد خود بینظیر است و مانندی برای آن نمیتوان یافت و مصداق (لیس کمثله شی) است. این استثنا هر چند مصداق واحد و یگانهای داشته باشد ولی بیانگر تحدید و تعریف دیگری از انسانیت و ماهیت اوست و موجب میشود تا راه برای بازنگری در تعریف ماهیت انسانی فراهم آید.
به هر حال مصداقی انسانی یافت میشود که از ماهیت و هویت دیگری برخوردار است و اینگونه نیست که در تعریف ماهیت انسان بتوان به سادگی با سرهمبندی و بدون توجه به این مصداق و یا مصادیق گذشت. در حقیقت تحلیل و تبیین قرآن نشان میدهد که نمیتوان همه انسانها را به یک نوع ساختار ماهیتی و هویتی تحلیل و تبیین کرد؛ زیرا وجود همین مورد استثنایی موجب میشود که تعریفهای موجود از انسانیت با مشکل جدی روبهرو شود و از جامعیت و دربرگیرندگی برخوردار نباشد.
آیه مباهله؛ عامل بازنگری در ماهیت انسانی
اگر همه پیامبران چون پیامبر بزرگوار ما(ص) بر این نکته تاکید داشتهاند که: انا بشر مثلکم؛ ما هم مانند شما بشری هستیم ( که میخوریم و میآشامیم و در بازار میگردیم و کسب روزی میکنیم) و وجه تمایز را در امری بیرونی از ذات و ماهیت و حتی ذاتیات خویش تبیین میکردند و میفرمودند: انما یوحی الی(کهف آیه ۱۱۰ و نیز فصلت آیه ۶)؛ تنها تمایز ما این است که به ما وحی میشود؛ به این معنا که تنها تفاوت و تمایز پیامبران با دیگر انسانهای همنوع نه در ماهیت انسانی بلکه در امری چون وحی است و در دیگر حوزهها بر مشابهت و همانندی تاکید داشتهاند؛ با این همه، آیه مباهله بر این نظریه و نگرش خط بطلانی کشیده است و یا در چگونگی برخورد با ماهیت انسان، هر چند در یک مصداق و مورد، تغییرات مهم و اساسی را پدید آورده و به نوعی بازنگری و بازسازی در مساله ماهیت انسانی دست زده است.
وحدت نفسانی در هویت انسانی
در آیه مبارکه مباهله ما با این مساله پیچیده رو به رو میشویم که انسان میتواند با دیگری در یکی از مهمترین مولفهها و مقومها و شاخصههای وجودی و ماهیتی انسان اشتراک داشته باشد. در این آیه بیان شده است که میتواند دو فرد و مصداق انسانی در جان و نفس با دیگری یگانه باشد و از وحدت نفسانی و جانی برخوردار باشند. هر چند در آیه نساء قرآن بیان میدارد که همه انسانها از نفس واحد و یگانهای میباشند و در حقیقت بشریت تکرار یک نفس واحد و جان یگانهای است و « لاتکرار فی التجلی» تفسیر درستی از این حقیقت را مینمایاند، با این همه در آیه مباهله نگرش انسان را نسبت به هویت و ماهیت انسانی دگرگون میسازد.
علی(ع)؛ جان و نفس محمدی(ص)
در این آیه بیان میشود که حضرت امیرمومنان علی(ع) جان محمد(ص) و نفس اوست و این وحدت و یگانگی نفسانی میتواند میان دو تن و دو فرد انسانی دیگر غیر از آن حضرات نیز تحقق یابد؛ زیرا " انفسنا" بیانگر آن است که افرادی که در حکم نفس و جان فرد طرف مباهله از نجرانیان هستند میبایست در مباهله حاضر شوند که از سوی پیامبر(ص) علی (ع) به عنوان جان و نفس محمدی(ص) و از سوی نجرانیان فرد و یا افرادی مشخص شدهاند که تاریخ و نیز قرآن از آن گزارشی نمیدهد. بنابراین میتوان گفت که میتوان برای این مساله مصادیق و افرادی دیگری یافت و یا در دایره امکان و احتمال قرار داد؛ اما آنچه به گواه تاریخ، روایات و گزارشهای معتبر میتوان به یقین از آن یاد کرد و تصدیق نمود، یگانگی جان محمدی و علوی است که قرآن این یگانگی را بیان و تصدیق نموده است.
بنابراین میتوان درباره ماهیت و هویت انسان اینگونه تجدید نظر کرد که ماهیت انسانی به گونهای است که میتواند دو فرد آن از نفس و جان یگانهای برخوردار باشند و در حقیقت تنها و جسمهای جداگانهای از نفس و جان واحدی برخوردار باشد که در نتیجه آن اعمال و رفتار و اندیشههای واحد و یگانه داشته باشند. این مساله دستکم در یک مورد خاص گزارش و از سوی قرآن به عنوان دلیلی که میتواند کبرای قیاس در یک قضیه حقیقی قرار گیرد و بر پایه آن استنتاج و حکم شود، تایید شده است.
دامن قرآن و ساحت آیات وحیانی از گزافهگویی پیراسته است
نباید فراموش کرد که این تعبیر اتحاد دو تن و وحدت نفس و جان، بیان شاعرانه و یا گزافهگویی و مبالغهورزی نیست؛ زیرا قرآن از هرگونه گزافهگویی و بیان شاعرانه آن هم در حوزه بیان آموزههای دستوری و یا گزارههای تبیینی و شناختی به دور است و ساحت آن از این اتهام مبرا و پاک میباشد. بیگمان گزافهگویی از دامن قرآن و ساحت آیات وحیانی پیراسته است و نمیتوان قرآن و خداوند را به گزافهگویی و یا بیان و تعبیر شاعرانه متهم ساخت؛ زیرا چنین نسبتی با حکمت، فلسفه و اهداف وحی و قرآن که هدایت انسانی است ناسازوار است. از اینرو میتوان به یقین و قطع گفت که بیان قرآنی، بازگوکننده حقیقت و واقعیتی خارجی و تبیین و گزارشی از حقیقت ماهیت انسانی است که به دور از غلو و مبالغه و گزافهگویی و بیان شاعرانه انجام گرفته است.
حقیقت محمدی و علوی یگانه است
بنابراین، قرآن با بیان این مطلب که حقیقت محمدی و علوی یگانه است، به مطلبی مهم در حوزه شناختشناسی انسانی اشاره دارد. در نگره قرآنی انسان موجودی است که قابلیت یگانگی نفسی دو مصداق را دارا میباشد؛ به این معنا که دو مصداق از وجود انسانی میتواند از یک نفس واحد و جان یگانهای برخوردار باشد، با آنکه در خارج دو دارای دو تن( و شاید دو روح به شرط پذیرش اختلاف و تفاوت میان روح و نفس) باشد.
وحدت نفسانی پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع)
پیامبر اکرم(ص) به عنوان اولین و نخستین مفسر و تبیینگر آیات قرآنی به زبان دیگری این معنا را تبیین و تفسیر نموده است. وی درباره ماهیت و شخصیت خود و علی میفرماید: انا و علی من نور واحد و سایر الناس من انوار شتی؛ من و علی از یک نور آفریده شدهایم و دیگر مردمان از انوارهای مختلفی آفریده شدهاند. در این بیان آن حضرت به صراحت بر وحدت نوری خود و علی(ع) اشاره میکند و اینکه دیگر مردم از نظر ماهیتی همسان و همانند آن دو نیستند و در حقیقت دستکم ما با دو دسته کلی از انسانها مواجهایم هر چند که یک دسته تنها دارای یک مصداق باشد و دسته دیگر از مصادیق بیشمار و نامحدود برخوردار باشند.
اگر ما نور را همان نفس و جان بگیریم در حقیقت آن حضرت به تفسیر آیه مباهله پرداخته است و میکوشد تا به مردم بفهماند که جان و نفس محمدی برخلاف دیگر انسانها از یک نور و نفس واحد برخوردار است و دیگر انسانها این گونه نیستند. به این معنا که آن دو در وجود و ماهیت بر خلاف سایر انسانها هستند و نمیتوان از این جهت آنان را همانند دیگر نفوس بر شمرد هر چند که از نظر بشریت همانند آنان در دارا بودن بشره و خواص احساسی که خاص جانداران است برخوردار باشند. به سخن دیگر، نوعی وحدت و یگانگی نوری و نفسی میان این دو مصداق انسانی وجود دارد که یا در میان مصداقهای دیگر ممکن نیست و یا اگر ممکن میباشد( به جهت کلمه انفسنا) ولی تنها در میان آن دو تحقق و وقوع خارجی نیافته است.
ماهیت انسانی حداقل به دو دسته تقسیمبندی میشود
اگر این استثنا را در ماهیت وجودی انسان بپذیریم به این معنا خواهد بود که ماهیت انسانی چنانکه گفته شد به دو دسته اصلی نور و نفس محمدی و علوی و انوار و نفوس سایر مردمان دستهبندی میشود که تنها وجه مشابهت میان این دو دسته در بخش بشریت است نه در حوزه نفس و جان که بیانگر مرتبه دیگری از ماهیت انسانی است. بنابراین نمیتوان ماهیت این دو دسته را یگانه دانست و همه انسانها را همانند بر شمرد هر چند که در حوزه بشریت چنین است و آن حضرت نیز همانند دیگر پیامبران به این نکته اشاره و بر وحدت و همانند خود با دیگر بشر در این مرتبه تاکید میورزد و میگوید من هم مانند شما بشر هستم. اما اثبات همانندی در بشریت به معنای همانند در انسانیت نیست؛ زیرا آن حضرت و علی از یک ماهیت و هویت دیگری برخوردار هستند که آنان را از سایر بشر و مردمان جدا و متمایز میسازد. اگر همه مردمان دیگر از نوری یا انوار دیگری غیر از نور محمدی و علوی تشکیل و آفریده شده باشند، بنابراین ما با دو دسته از ماهیتهای انسانی رو به رو هستیم.
ولایت کبروی محمدی و علوی غیر از ولایت سایر مردمان
این برداشت و تفسیر قرآنی ما را وا میدارد تا به بازنگری در حوزه تعریف و تحدید ماهیت انسان اقدام کنیم و در نتیجه آن احکام خاصی را برای دو دسته از مصادیق ذکر و بیان و یا به دست آوریم. این گونه است که اولویت پیامبر و علی بر جان و نفس و مال و عرض آنان معنا مییابد و ولایت کبروی محمدی و علوی غیر از ولایت سایر مردمان میشود و در اشکال بیشماری که مطرح میشود بیمعنا میگردد.
در حقیقت این استثنا تاکیدی بر این مطلب و نکته ظریف است که ماهیت خقلت محمدی و علوی را میبایست در مساله ماهیت شناختی و وجودشناختی و معرفتشناختی در دسته دیگری از ماهیتهای دیگران قرارداده و تحلیل و تبیین کرد.
از اینجا ظاهر میشود که چرا خلافت و امامت در نور علوی و فرزندان طاهر(محمد و علی) ادامه مییابد و از ویژگی خاصی برخوردار است. این گونه است که آیه: خداوند میداند که رسالت را در کجا قرار دهد معنا و مفهوم مییابد. این گونه است که میتوان به خوبی این معنا را دریافت که چرا انوار ائمه و یا خمسه طاهره پیش از خلقت آدم وجود داشته است و بر کنار عرش میگشت: کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین؛ که: بلند آسمان پیش قدرت خجل / تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل. اینگونه است که مدد و یاری آدم برای پذیرش توبه از آن انوار و کلمات طیبه( بقره ۳۷ ) معنا و مفهوم درست و صحیحی مییابد. اینگونه است که این گزارهها معنای درست مییابد: اول ما خلقالله نوری؛ نخستین آفرینش نورم بود، و یا: اول ما خلقالله العقل؛ نخستین آفرینش عقل و خرد است که تفسیر خود اوست. و این که همه آفرینش وامدار اوست: لولاک لما خلقت الافلاک؛ اگر تو نبودی آفرینشی در کار نبود؛ تو اصل وجود آمدی از نخست/ دگر هر چه موجود شد فرع توست.
مباهله؛ آغاز بازسازی در نگرش انسان به مقوله ماهیت انسان
مباهله نه تنها بیان حقیقت وحدت جان محمدی و علوی است بلکه آغاز بازسازی در نگرش انسان به مقوله ماهیت انسان است؛ آغاز توجه به هدف خلقت و آفرینش است، بیانگر فلسفه وجود است، شناخت جایگاه انسانیت است و این که چرا ابلیس میبایست سجده کند و چرا فرشتگان میبایست به تسخیرانسان در آید و فرمانبر او شود. بیانگر آن است که چرا خداوند به فرشتگان گفت من چیزی را میدانم که شما نمیدانید.
مباهله؛ تفسیر«انا و علی قسیم النار و الجنه» است...
مباهله تفسیر و تاویل بسیاری از مشابهات قرآن است که یزداد ایمانا برای مومن و یزداد کفرا برای منافق است. تفسیر انا و علی قسیم النار و الجنه است، تفسیر انا و علی ابواه هذهالامه است. معیار و ترازوی حق و کفر است. بیانگر مدار انسانیت است. مباهله تفسیر دیگری از انسانیت است، مباهله اثبات وحدت است؛ مباهله اظهار محبت است؛ مباهله تجلی عشق محمد است؛ مباهله مظهریت جان محمد است؛ مباهله مظهریت اسم اعظم است. مباهله آغاز غدیر است و دلیل کبروی و تصدیق امامت و ولایت علوی است. مباهله است که غدیر را معنا و تفسیر میکند، مباهله سبب وجودی غدیر است .
یادداشت از علی عقیلی
انتهای پیام