به نحو کاملا موجز و مختصر، معنازدایی و یا «تهیسازی سرمایههای تاریخی و معنوی» به مجموعهای از مواجهات سطحی و برخوردهایی اطلاق میشود که طی آن، سرمایههای معنوی و تاریخی به امری مبتذل و پیش پاافتاده تبدیل میشود. سخن بر سر قدسیزدایی از وقایع نیست، که این خود داستان دیگری است، بلکه بر سر این است که یک ملتی، گویا دست به دست یکدیگر میدهند تا سرمایههای معنوی خود را از معنا تهی کنند. منظور از تهیسازی، معنازدایی از همه آن چیزهایی است که در کارنامه تاریخی و پیشینه تمدنی یک ملت قرار دارد. آن اموری که به منزله نقطه اتکا و پشتوانه هویتی و فرهنگی محسوب میگردد.
معنازدایی از سرمایههای معنوی، چهره ظاهری آنها را حفظ میکند و اما چونان موریانه، از درون آن را تهیمیسازد. ظاهری سالم، اما درونی پوسیده و بی رمق. چیزی که به درد زیستن نمیخورد.
در پروسه تهیسازی معنایی عاشورا، با آن واقعه، مخالفت نمیشود، بلکه در گرایش و کنشی مدافعانه و گاهی بنیادگرایانه، چهره اصیل آن مورد دستبرد قرار میگیرد و معنای ژرف آن به سخیفترین روشها از آن ستانده میشود. یکی از آن روشها، کارناوالی شدن عاشورا است. پروسه تهی سازی، یعنی پوسته ظاهری میماند و آن معنا و پیام، لابلای هیاهوی مبهم و فریادهای نخراشیده خیابانی از میان میرود. عاشورا زیر بار سنگین علم و کتل از یاد میرود و از آن واقعه، قیمه میماند و آرایشهای مخصوص و جملاتی سطحی نقش یافته بر ماشینها و چیزهایی از این قبیل. کارناوالی کردن عاشورا، آن واقعه اندوهناک درسآموز را به مراسمی گیج و مناسکی عقیم تبدیل میکند.
و اما در تهی سازی معنایی عاشورا، دست کم دو گروه و البته از دو موقعیت ظاهرا متضاد مشارکت دارند:
گروه اول، کسانی هستند که آنها را به نام مداح میشناسند. مداحان (که روزگاری نه چندان بلند به منزله پامنبری شناخته میشدند)، با ترسیمی اعوجاج یافته، آن تراژدی بزرگ را به داستانی برای گریستن و ضجه زدن برای تشنگی تبدیل کرده و میکنند. مداحان، عاشورا را به انحطاط میکشانند و سبب سقوط پیام بلندش میگردند. امروزه، معنای اصیل و عمیق عاشورا زیر پای مداحان، لگدمال میشود و از آن سرمایه معنوی، تابلویی "کیج"، به نمایش درمیآید. امروزه، عاشورا در زبان و بیان مداحان به نعرههای گوشخراشی تبدیل شده است که در سبک و سیاق موسیقیهای مبتذل ارائه میگردد.
معنازدایی از عاشورا را میتوان در اشعار و مناسکی ملاحظه کرد که عموما در کارناولهایی از این دست به حرکت درمیآید.
گروه دوم، مجموعه کسانی هستند که "عاشورا" را به نقوش و طرحهایی بعضا مبتذل بر روی ماشینها و حتی بدنهاشان تبدیل کردهاند. لباسهایی مخصوص به همراه آرایش روز عاشورا. این گروه، مناسک محرم را دستمایه ابراز و اظهار "خویش" کردهاند و صرفا خود را در کارناوالها به نمایش میگذارند. در حقیقت، کارناوال، نمایشی است که در آن، از واقعه معنازدایی میشود. این گروه، چندان دل در گرو عاشورا ندارند بلکه آن را "فرصتی برای دیده شدن"، قلمداد میکنند. فرصتی که نباید از دست بدهند. برای این گروه، اساسا محرم، به مثابه فرصتی برای دیده شدن، معنا میشود. پس هر چه نمایشیتر و کارناوالیتر شدن، امکان دیده شدن نیز بیشتر؛ و این چنین میشود که "عاشورا" مصادره و از آن، معنازدایی میگردد
و نکته آخر:
نه تنها عاشورا، گویی همه سرمایههای تاریخی و معنوی خود را به انحطاط و سقوط میکشانیم. با مواجههای تمسخرآمیز و مبتذل، عمیقترین و زیباترین معناها را نابود میکنیم. با ساختن جوک و با تمسخر و یا حتی با رفتارهای به ظاهر همدلانه، آن سرمایهها را به امری ناچیز و دستمالی شده تبدیل میکنیم. ما ادای ارتباط با تاریخ خود را درمیآوریم. ما از گذشته بریدهایم. زیرا دیگر نمیتوانیم با معنای نهفته در تاریخمان پیوند برقرار کنیم. رفتارهایی از این دست بیشتر از هر چیز، نشانگر سرگشتگی و بلکه گیجی فرهنگی یک ملتی است که نمیداند چگونه هر چیزی را در جای خود بنهد و اخلاق هر مقام را چگونه به جا آورد.
علی زمانیان
دقیقا و متاسفانه همین طور است!