به گزارش ایکنا؛ نشست «امکان رویکرد جامعتر به عاشورا»، نخستین جلسه از سال نهم مجموعه نشستهای گفتوگوی سوگواران با سخنرانی محمدحسین قدوسی، پژوهشگر حوزه دین و فرزند آیت الله شهید قدوسی، شب گذشته 26 شهریورماه در باشگاه اندیشه برگزار شد که در ادامه مشروح آن از نظر میگذرد؛
بحث بنده امکان یک نگاه جامع تر به عاشورا و نقد تحلیل هایی است که در مورد عاشورا و عزاداری در جامعه صورت گرفته. بحث بنده قبل از این که یک نظر باشد بحثی است که به عنوان یک ناظر درجه دو که دارد به نگاه دیگران نگاه میکند بحث میکند و نقص آن نگاهها را از حیث جامعیت بررسی میکند و این که از کجا گرفتار یک محدودیتی شدهاند.
لذا مطالب بنده یک نظر، به عنوان ناظر درجه دو است، اصل قضیه این است که در حوادث تاریخی برخی از وقایعی وجود دارد که اینها از حیث عمق و وسعت فراتر از یک حادثه است، از حیث عمق یعنی با روح و جان و خصلتهای پیچیده انسانی سر و کار دارند لذا به راحتی در چنگ انسان نمیآیند مانند دیوان شعری که در یک تاریخی نوشته میشود و ... اما یک دیوان مانند حافظ است که فراتر از این دیوان معمولی است.
شاهنامه فردوسی در زمان خود تمام نمیشود، این تداوم تاریخی در برخی حوادث وجود دارد و در اینصورت است که وارد ساحات انسانی میشوند و این ساحات متفاوت از حیث منطق و ... با هم متفاوت هستند، منطق متفاوت از هم دارند.
حادثه عاشورا نیز از حیث عمق و وسعت و تداوم در یک محدوده خاص نیست و ساحات گوناگون دارد و با هم متفاوت دارد، اما برای این که امکان جامعتر بودن نگاه در تحلیل عاشورا را بتوانیم داشته باشیم از دو حیث میتوانیم بحث کنیم، یکی خود حادثه عاشورا از حیث تاریخی است و دوم در تداوم آن در طول تاریخ و این استمرار و نظراتی که در زمینه این استمرار داده شده است.
در ارتباط با ماهیت قیام از جهت تاریخی این است که با چه هدفی انجام شده و ... در این اینجا تحلیلهای متفاوتی داریم که گاهی ضد هم هستند، ساحاتی که میتواند اینها وارد شود نیز متفاوت است، از یک طرف شیعه مدعای حکومت دارد و این مسئله محور تحلیل بوده مانند صالحی نجف آبادی در شهید جاوید.
برخی دیگر بر یک ساحت دیگری وارد شدهاند مانند مبارزه با ظلم و فساد، جنبه دیگری که در این زمان مورد توجه قرار گرفته این است که کرامت انسان بر این است که امام که انسان کامل است برای حفظ کرامتش میتوانسته این قیام را سامان دهد و برخیها روی این تحلیل تاکید داشته، همچنین خوانش مقدسی که شیعه از تاریخ جهان دارد و نقش عاشورا در اینجا و نگاهی که این خوانش مقدس از تاریخ به حادثه عاشورا دارد.
در روایات ما حادثه عاشورا گویی که نقطه ثقلی است که از اول آفرینش به آن اشاره میشده و اثراتی تا قیامت در تاریخ دارد و این برآمده از خوانش مقدس است، همچنین جنبههای معنوی که شیعه برای امام قائل است.
شما وقتی وارد تحلیلهای ارائه شده از عاشورا میشوید میبنید که این تحلیلها یک بخشهایی از این حادثه را پر رنگ کردهاند، آن بخشهایی که ساحت خودشان بوده را پر رنگ کردهاند و ما بقی را یا انکار و یا کم رنگ کردهاند، با توجه به اینکه حادثه عاشورا دو ویژگی دارد که این کار را راحتتر میکند، اولا شواهد متفاوتی در حادثه است که این شواهد تحلیلهای متضاد را ممکن میکند جایی که امکان در ظاهر به سمت حکومت میرود و یک جایی که میخواهد از حکومت اعراض کند و هر کسی میتواند بخشی را قبول و بخشی را رد کند.
همینطور که ویژگی دیگری که حادثه عاشورا دارد این است که بسیاری از شواهد و روایاتش قطعی نیستند، لذا آن بخشی از روایات که با یک تحلیل سازگار نیست صاحب آن تحلیل میتواند بگویداز حیث تاریخی معتبر نیست و برخی از تحلیلها از این روش استفاده کردهاند و روایات سازگار با تحلیل خود را قبول کردهاند.
لذا این نقص وجود دارد، مثلا اگر از تحلیل صالحی نجف آبادی شروع کنیم باید بگوییم که تاکید بسیار دارند که امام برای حکومت قیام کرد و شواهد را ارائه میکند ولی شواهد روشنی وجود دارد که قابل انکار نیست ولی وارد آن نمیشوند، روشنترین نقد ایشان این است که ائمه شیعه رفتار مشخصی در مقابل حکومت داشتند که با نظر ایشان سازگار نیست. اگر امام حسین برای حکومت قیام کرده بقیه چرا این کار را انجام ندادند؟ با این که فرصت بهتری نیز داشتند.
به علاوه این که در زمان امام علی که حکومت دست امام است رفتارهایی حضرت انجام میدهد که همه میفهمند که اگر کسی بخواهد حکومت را حفظ کند این رفتار معقول نیست. برخیها نیز این را به امام میگویند. امام عباراتی به کار میبرد که ریشههای فاسد تحریک میشوند و امام میگوید که مال ناحق اگر به کابین زنان نیز رفته باشد آن را برمیگردانم. در قیام امام نیز هست که با حکومت داری نمیسازد. این که امام حسین خانواده را میآورد و ... سازکار نیست با کسی که میخواهد به حکومت برسد.
یا وقتی امام برای قیام به سمت کوفه میآید خیلیها میگویند اینها آدمهای قابل اعتمادی نیستند، اما امام چیزی نمیگویند و این قبیل مسائل، هیمنطور که نظریه آقای قابل که مطرح شده است و در فضای امروزی میتواند جذاب باشد این است که امام برای حفظ کرامتش و این که بیعت نکند قیام کرده است.
هدف این بوده که شرایطی را امام فراهم کند که بیعت نکند اما اولین سؤال این است که بقیه ائمه چرا این کار را انجام ندادند؟ همینطور بحثهایی که در مورد علم امام مطرح میشود که این سؤالات جدی در مورد آن وجود دارد و یکی از دوستانی که بحث خوبی مطرح میکنند در زمینه مبارزه مدنی امام حسین(ع)، ایشان در مورد علم امام معتقد بود که آقای صالحی با علم امام مخالف است که کاملا با نظریه آقای صالحی متضاد است. صالحی گفته آنچه از علم امام قائل هستیم این است که هر کجا که میخواستند میدانستند. این نظریه رایج در مورد علم امام است و نظریه آقای صالحی نیز همین است اما در مورد عاشورا میگوید اینها نمیخواستند. روایات ما نیز به نوعی است که حادثه عاشورا از قبل روشن بوده است و از قبل از اسلام و ... در مورد آن صحبت میکردند. همچنین در مورد تحلیل واقعه عاشورا از حیث تاریخی یعنی آنجه رخ داده تحلیلهای دیگری نیز وجود دارد که قابل بحث هستند.
اما در باب جنبه استمرار عاشورا و آن چیزی که به نام عزاداریها و نگاه با عاشورا بین مردم رواج یافته این استمرار را در چند گروه میتوان در نظر گرفت، یک گروه مردم عادی است که سالهای طولانی است در قالب آئینها این کار را میکردند، این استمراری که الآن داریم، عزاداری تداوم دارد و در تاریخ ادامه داشته است.
یک بخش دیگر حکومتها است که قصد بهره برداری داشتهاند، این است که جریانهای سیاسی از عزاداریها استفاده میکردند که تداوم است منهای درست و غلط و خوب و بد آن، جریان دیگر نخبگانی که تغییر طلب بودند مانند شریعتی و قابل و ... که اینها تغییراتی را در قالب عزاداریها تئوریزه میکردند و عمل میکردند، چهارم گرایشهای وجودی هستند مانند گرایش مولوی که هر چند مختصر است اما در این قالبها نمیگنجد.
از مردم عادی اگر شروع کنیم باید بگوییم وقتی یک جریانی مانند عاشورا وارد زندگی مردم میشود و تداوم مییابد و قالب آئینی پیدا میکند از یک حقیقتی که منطق خاص خود را دارد تبدیل میشود به باورهای وسیع و تودهای که اکثر موارد ارتباط نزدیکی با نیازهای آن زمان مردم دارد و وقتی اینطور شد هیچ ارتباطی ممکن است با آن حقیقت تاریخیاش نداشته باشد و این خاصیت آئین است و منحصر در عاشورا نیست. البته ارزیابی آن نیز در باید چارچوب منطقی خودش صورت گیرد.
جریانهای عملگرایی سیاسی که طبیعی است و مانند هر جریان سیاسی در هر جایی وارد میشوند، هر چقدر محدود باشند روی هرچه دست بگذارند همان قدر محدود را خراب میکنند یعنی فرض کنید روزنامهای که برای از بین بردن مخالفش از هر تهمتی استفاده میکند دست به عاشورا هم بزند عاشورا را نیز همانقدر خراب میکند.
اما نخبگانی که یک نوع طالب تغییراتی بودند اینها شاید بیشتر این مشکل را داشتند که در کنار نقاط بسیار مثبتی که دارند، نگاههای مخالف را برنمیتابند و در تحلیل آنها دچار محدودیت میشوند، نقطه مثبت این است که از جریانی مانند عاشورا که پتانسیل پویایی دارد را استفاده میکنند. نگاه آقای مطهری و شریعتی و ... اینطور بوده که میخواستند استفادههای جدیدی کنند که بسیاری از آنها نیز درست است.
مثلا آقای مطهری انقلابی ایجاد کرد در راستای این که این همه حرفی که در مورد عاشورا میزنید بسیاری از آنها صیحی نیست. همچنین آقای قابل گفت که امام حسین یک مبارزه مدنی را سازمان داد. شاید در بین اینها نقاط مثبت دکتر شریعتی بسیار جدی است و شاید در مورد نقاط منفی در مورد او ذهنیت درستی تبلیغ نمیشود. نگاه شریعتی نه اسطورهای بود و نه انقلابی بود، همچنین ایدئولوژیک هم نبود.
امام حسینی که بعد از شهادتش مطرح میکند انقلابی و اسطورهای و ایدئولوژیک نیست بلکه تبلیغ از آدمی است که عملگرا است و تداوم دارد، نه تنها برای یک زمان خاص نیست بلکه در هر زمانی مانند آن پیدا میشود و الگویی ارائه میدهد که آدمهای خاصی پیدا میشوند که با این الگو قابل الگو هستند.
البته همه این نگاهها در عین نقاط مثبت نقطه منفیاش این است که عزاداری را منحصر در این چارچوب میکنند نه چیزی بیشتر از این و این انحصار مشکل آنها است.
اما در مورد گرایشهای وجودی که افراد کمی وارد شدهاند که نمونه تاریخی روشن آن مولوی است که مشخصهاش این است که استمرار عاشورا را بیرونی بداند درونی میداند که این شمر در درون ما هم هست و این درون ما است که باید در ما نبرد رخ دهد و اگر قاتل امام را لعن میکنیم داریم گرایشهای یزیدی که در درون ما است را لعن میکنیم. در زمان علامه طباطبایی را داشتند که البته اینها مبهم بوده است و شاید به این دلیل که اگر میگفتند دچار تکفیر میشدند اما از شاگردان علامه مرحوم سیدمرتضی جزایری است که در زمان خودش اینطور بوده است و چون ضد انقلاب بود مطالبش قابل ارائه نبود و اخیرا قابل ارائه شده و نقطه ضعف این تفکر نیز این که مانند همه گرایشهای وجودی به فضای بیرون توجه کمی دارند و یک نوع درون گرایی دارند و برون گرایی کافی در آنها نیست که آن را توسعه دهند و این مشکل همه گرایشهای وجودی است.
خلاصه این که برای رسیدن به تحلیل کاملتری که این حادثه را به صورت جامع تحلیل کند راه بلندی در پیش داریم و راهش این است که در عرصه نخبگان نخواهیم که تحلیل خودمان را به بهای نفی تحلیل دیگران اثبات کنیم و این که با مردم فرمایشی عمل نکنیم.
انتهای پیام