حسینی بودن در کلام امام موسی صدر
کد خبر: 3748565
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۷

حسینی بودن در کلام امام موسی صدر

گروه اندیشه ــ امام موسی صدر معتقد بود؛ حسینی بودن یعنی اینکه انسان به اوج فداکاری، بخشش، وفاداری و خدمت برسد، بیشترین خدمت و بخشش از او به دیگران برسد، به بالاترین مرتبه عفو و گذشت برسد.

به گزارش ایکنا؛ آیت الله سیدرضا صدر به نقل از امام صدر روایتی از واقعه عاشورا طرح می کند که در کتاب «پیشوای شهیدان» آمده است. با هم مرور می کنیم:

 حسینی بودن در کلام امام موسی صدر

ای بزرگواران! به پا خیزید. این تیرها پیک‌ ‌های دشمن هستند که به سوی شما می‌آیند...

 روز شهادت، روزی بود و چگونه روزی! و چه روزی! روزی که در تاریخ بشری مانند نداشته و ندارد. روزی که در گذشت روزها و ماه‌ها و سال‌ها، تکرار نشده و نمی‌شود. روزی که خوبی و بدی، زیبایی و زشتی، نور و ظلمت، داد و بیـداد، در برابر هم قرار گرفتند. خوبی‌ها، زیبایی‌ها همگی در سپاه حجاز جمع شده بود، بدی‌ها و زشتی‌ها در سپاه کوفه؛ قولی است که جملگی برآنند. یک سو شهادت بود و سعادت! یک سو شقاوت بود و جنایت! شهادتی که برتر از آن شهادتی نیست، جنایتی که شوم‌تر از آن جنایتی نه.

خورشید روز شهادت که سر زد، گویند حسین بر اسب رسول خدا (ص) که نامش مرتجز بود، سوار گردید و به آماده کردن لشکر و صف‌آرایی سپاه پرداخت. سپاهی که از نظر عدد، از یک صدم سپاه دشمن کمتر بود، و هزاران برابر سپاه دشمن، وفا داشت، ایمان داشت، استقامت داشت. پیشوای شهیدان، زهیر را به فرماندهی جناح راست سپاه خود، و حبیب را به فرماندهی جناح چپ گماشت، و پرچم را به دست برادرش عباس سپرد. آزادگان باید پرچمدارشان جوانمردترین کس باشد.

حسین سوار بر اسب گردید و به سوی سپاه یزید رفت و به وعظ و راهنمایی و ارشاد پرداخت. صدای خود را چنان بلند کرد که همه لشکریان یزید شنیدند: «آهای مردم! گوش کنید و شتاب مکنید. می‌خواهم موعظه کنم و وظیفه‌ای را انجام دهم. اگر انصاف بدهید و سخنان مرا بشنوید، از شقاوت دور شده و سعادتمند خواهید شد. ای مردم! خود قاضی خود باشید و اندکی بیندیشید، مبادا روزی پشیمان شوید ... آیا می‌دانید من کیستم و پسر کیستم؟! آیا کشتن من مباح و ریختن خون من رواست؟! آیا هتک احترام من جایز است؟! از خود بپرسید ...

... آن گاه سرانی از سپاه کوفه را یکان یکان نام برده گفت: «ای شبث ربعی! ای حجار ابجر! ای قیس اشعث! آیا شما برای من نامه ننوشتید و مرا دعوت نکردید؟! و در نامه‌تان چنین نوشته نبود: میوه‌های ما رسـیده، باغ‌های ما سبز و خرم، درختان ما بارورند. بیا که لشکری آماده در انتظار توست؟» آنان منکر شدند و گفتند: چنین نامه‌ای ننوشتیم. حسین گفت: «به خدا قسم نامه را نوشتید. اکنون اگر مرا نمی‌خواهید، بگذارید که به هر نقطه زمین بخواهم بروم.» قیس اشعث پاسخ داده گفت: ما این حرف‌هـا را نمی‌فهمیم، تو باید تسلیم شوی! حسین گفت: «محال است! به خدا، تن به ذلت نخواهم داد و مانند بردگان نخواهم گریخت و به خدا پناه می‌برم.»

 سپهسالار لشکر یزید پیش آمد و تیری به چله کمان نهاد و سوی لشکر حسین بینداخت و گفت: گواه باشید که من نخستین کس بودم که به سوی حسین تیر انداختم! پس از این تملق و چاپلوسی که به دست عمر سعد رخ داد، جنگ آغاز شد و کوفیان، حجازیان را تیرباران کردند و بسیاری از یاران حسین زخم تیر برداشتند. حسین (ع) نیز فرمان جنگ را صادر کرد و یاران را فرمود: ای بزرگواران! به پا خیزید. این تیرها پیک ‌های دشمن هستند که به سوی شما می‌آیند...

انتهای پیام

captcha