تخته‌ جعبه‌های کاتیوشا که رحل قرآن شدند/ فرمانده و سرباز همه بر سر یک سفره بودیم/ تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است
کد خبر: 3748742
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۳
به بهانه آغاز هفته دفاع مقدس/ سعید زکی‌لو:

تخته‌ جعبه‌های کاتیوشا که رحل قرآن شدند/ فرمانده و سرباز همه بر سر یک سفره بودیم/ تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است

گروه چهره‌ها ــ مدرس و پیشکسوت قرآنی کشورمان که سابقه حدود 25 ماه خدمت در جبهه‌ها را داشته است از آن روزها می‌گوید، از دوست شهیدش که به زیبایی سبک علی‌البنا را تلاوت می‌کرد، از جلسه قرآن در سنگرها و سادگی سفره‌های جبهه‌ها می‌گفت که چگونه فرمانده، بسیجی و سرباز همه به دور یک سفره می‌نشستند، مادیات رنگی نداشت و معنویت در اوج بود.

به گزارش ایکنا؛ آن روزها هیچ‌کس به فکر اسم و رسم نبود و مردان آسمانی جان خود را به دست گرفته و برای دفاع از کیان ملت و دین و کشور خود و اینکه امروزه من و تو در کشورمان به راحتی و با آسایش زندگی کنیم در خاکریز‌ها، جنگیدن تا مبادا وجبی از خاک کشورمان زیر یوغ دشمن رود؛ رفتند و ایستادگی کردند و با هر سختی بود، مقاومت کردند تا ما بمانیم تا اعتقادتمان باقی بماند ...
31 شهریورماه سالروز آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعثی عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران در سال 1359 است، لذا به منظور زنده نگه‌داشتن این فداکاری‌ها در تقویم کشورمان این روز تا ششم مهرماه به عنوان هفته دفاع مقدس نام‌گذاری شد. سعید زکی‌لو، مدرس و پیشکسوت قرآنی کشورمان ازجمله قاریان و مدرسانی است که در نبرد حق علیه باطل، حضور داشت. وی در سال 1342 در خانواده‌ای مذهبی در تهران متولد شد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کمتر از 10 سال سن داشت که جذب جلسات قرآن شد. در ادامه مشروح گفت‌و‌گوی خبرنگار ایکنا با این فعال قرآنی را می‌خوانید؛
ایکنا: مشوق اصلی شما برای آشنایی با جلسات قرآن چه فرد و یا افرادی بوده‌اند؟
والدینم به ویژه مادرم از مشوقان اصلی من برای حضور و شرکت در جلسات قرآن بود و به اندازه‌ای به این موضوع اهمیت می‌داد که همیشه ما را برای شرکت در جلسه‌های قرآن تشویق و ترغیب می‌کرد و دوست داشت که به این جلسات وصل شویم، همچنین برادرم «مجید» و دیگر برادران بزرگترم، مشوقم بودند.
ایکنا: آموزش ابتدایی قرآن را از چه اساتیدی فرا گرفتید؟
اساتیدی که ساده‌خوانی قرآن را از آنها فراگرفتم، امام جماعت مسجد امام حسین(ع) در منطقه 10 بود که البته به رحمت خدا رفته‌ است که مرحوم حجت‌الاسلام آغوشانی و مرحوم حسین عبدلی بودند که معمولاً نمی‌گذاشتند، تابستان کودکان و نوجوان به بطالت بگذرد که خاطرم هست با برنامه‌ریزی، ما را در مسجد جمع می‌کردند که حدود 50 تا 60 نفر بودیم. بنابر این تابستان ما پای رحل قرآن می‌گذشت.
سپس تجوید را نزد علی مرادخانی، آموزش دیدم و بعد در نزد مرحوم استاد محمد غفاری تلمذ کردم و سپس به جلسات قرآن مرحوم استاد بیوک اصل‌محمدی می‌رفتم که در مسجد‌ المصطفی(ص) میدان حسن‌آباد جلسه قرآن داشت و به‌نوعی نیز شاگرد استاد محمد خواجوی نیز هستم چون در غیاب استاد اصل‌محمدی و در صورتی که وی به دلایلی نمی‌توانستند در جلسه حضور پیدا کنند از محضر استاد خواجوی استفاده می‌کردم. همچنین در محضر استاد سیدمحسن خدام‌حسینی نیز شاگردی کرده و شاگردی می‌کنم هرچند مرحوم استاد علی اربابی و استاد سیدمحسن موسوی‌بلده نیز در دوره‌های تربیت داور مسابقات قرآن، حق استادی به گردنم دارند.

تخته‌ جعبه‌های کاتیوشا که رحل قرآن شدند/ فرمانده و سرباز همه بر سر یک سفره بودیم/ تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است
ایکنا: از کجا متوجه شدید که استعداد تلاوت قرآن دارید؟
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، فکر می‌کنم پیش از دهه 60 بود که از رادیو اعلام کردند افرادی که توانمندی قرائت دارند، به ساختمان رادیو که در آن هنگام در میدان ارک تهران بود، بیایند که من با استاد خدام‌حسینی از آنجا آشنا شدم، من رفتم و پس از تلاوت آیاتی از قرآن مورد تشویق استاد خدام حسینی قرار گرفتم و از من خواستند تا برای تکمیل قرائت و تجوید به جلسه قرآن خودش به دلیل نزدیکی به محل سکونتم بروم.
از خصوصیات بارز جلسه استاد خدام‌حسینی ضمن آموزش اصول فنی قرآن به مسئله تربیت قرآنی شرکت‌کنندگان در جلسه اهمیت می‌دهند و جلسه وی مخلوطی از آموزش مسائل فنی و تربیت قرآنی است که تاکنون نیز نزد وی تلمذ می‌کنم.
ایکنا: به سبک کدام قاری تلاوت دارید.
در جلسه استاد خدام‌حسینی بسیاری از دوستان به تناسب گرایش صوتی‌شان به تقلید از اساتید تشویق می‌شوند، مدتی من را تشویق کردند تا قطعاتی را از استاد منشاوی کار کنم و سپس تحویل دهم و بعد از آن طبق توصیه استادم به تقلید از محمود علی البناء تلاوت کردم که سوره طه را خاطرم است، بارها و بارها به تقلید از ایشان تلاوت کردم و حتی از شحات نیز در آن هنگام که به این شهره در ایران نرسیده بود، نوار صوتی از تلاوتش از سوره مبارکه نساء داشتم که تمرین می‌کردم و مدتی نیز شعبان صیاد کار کردم و کم کم ترکیبی در قرائت خود پیدا کردم.
در سال 64 مسابقه‌ای در مسجد قدس واقع در خیابان پیروزی فعلی برگزار می‌شد که استاد موسوی‌بلده داور بخش تجوید و وقف و ابتدا و مرحوم حسین صبحدل نیز داور صوت و لحن بودند و تمام قاریان تهران این مسابقه قرآن را می‌شناختند و قاریان زیادی حضور پیدا می‌کردند، من نیز در این مسابقه شرکت کردم و خاطرم هست که جزو 10 راه‌یافته به مرحله نهایی این مسابقه بودم که من به دلیل کسب نمره بیشتر در تجوید، حائز رتبه اول شناخته شدم.
ایکنا: از حال و هوای جلسات قرآن آن زمان بگویید.
جلسات قرآن در آن زمان، آموزش قرآن همراه با آموزش اصول و فروع دین بود.
ایکنا: از چه سالی تدریس را آغاز کردید؟
از سال 1364 در دوره‌های تربیت معلم قرآن که در تهران برگزار می‌شد به عنوان مدرس از سوی سازمان دارالقرآن الکریم که در آن زمان دفترکل بود و سپس به سازمان ارتقا یافت، تدریس می‌کردم. این دوره‌ها که به صورت شبانه‌روزی در اردگاه شهید باهنر تهران با حضور متقاضیانی از تهران و شهرستان‌ها برگزار می‌شد، به عنوان مدرس روش تدریس قرآن فعالیت می‌کردم.
ایکنا: علت انتخاب تدریس قرآن و اینکه به‌عنوان شغل در راه قرآن فعالیت کنید، چه بود؟
از همان دوران کودکی و نوجوانی و سپس جوانی چون در محافل و جلسات قرآن حضور داشتم و علاقه‌مند بودم، تصمیم گرفتم در این زمینه مشغول به‌کار شوم که پس از تأسیس سازمان دارالقرآن که ریاست آن هنگام با استاد خدام‌حسینی بود، پس از اتمام دوران خدمت سربازی، جذب این سازمان شدم و بالاترین هدفی که داشتم، خدمت به قرآن بود.

ایکنا: از آشنایی‌تان با شهید حسین محمدی برایمان بگویید.
در سال 64 به خدمت سربازی رفتم که سرباز وظیفه سپاه در رسته شیمیایی بودم. سال 66 از بسیجیان داوطلب برای اعزام به جبهه پذیرش به‌عمل می‌آمد که شهید حسین محمدی در گردان ما آمد، حسین نزد من آمد که من را می‌شناسد درحالی که من وی را نمی‌شناختم، گفتم از کجا؟ گفت: مسابقات قرآن مسجد قدس که شما در آنجا تلاوت کردید، من شنیدم و استفاده کردم.
شهید حسین محمدی به گفته خودش از شاگردان استاد سیدمحسن موسوی‌بلده بود. باید بگویم هیچ‌گاه به‌کارگیری پیشوند «استاد» از زبان حسین در کنار اسم موسوی‌بلده جدا نمی‌شد و خیلی احترام می‌گذاشت. در آنجا رفاقت‌مان خیلی بیشتر شد که گاهی اوقات با هم آیاتی را تلاوت می‌کردیم، ویژگی‌هایی در حنجره این شهید وجود داشت، به‌گونه‌ای که تحریرپذیری بالایی داشت، قطعاتی به سبک محمود علی‌البناء تلاوت می کرد ـ چون می‌دانست که من در گذشته از این قاری تقلید می‌کردم ـ و ریزتحریرهایی می‌زد که زیباتر از محمود علی البناء می‌شد، اما اغنا نمی‌شد و می‌گفت: «مثل اون نشد» اما من می‌گفتم: «حسین خیلی بهتر از آن شد» و حسین می‌خندید و می گفت: «نه مثل آن نشد».
ایکنا: چند ماه در جبهه بودید؟
حدود 25 ماه.

تخته‌ جعبه‌های کاتیوشا که رحل قرآن شدند/ فرمانده و سرباز همه بر سر یک سفره بودیم/ تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است
ایکنا: از فعالیت قرآنی در دوران جنگ بگویید.
هنگامی که سایر رزمندگان و یا دوستانم متوجه شدند که من تدریس قرآن نیز انجام می‌دهم از من خواستند که کلاس آموزش قرآن بگذارم، خاطرم هست که از طریق کمک‌های مردمی تعدادی قرآن اهدا شده بود و دیدم که رحل نیز لازم داریم و به ذهنم رسید که به سراغ آتشباره‌های توپخانه برویم که ببینیم چوب و تخته‌ای پیدا می‌کنیم که بتوانیم آن را به‌صورت رحل دربیاوریم، یکی از این آتشباره‌ها، کاتیوشا بود که به سراغ جعبه‌های ماسوره کاتیوشا رفتم و دیدم که بین این ماسوره‌ها، تخته چوبی به اندازه 20 سانت که به‌صورت علامت مثبت گذاشته‌اند، حدود 20 جفت از این تخته چوبی‌ها را برداشتیم و رنگ سبز به آنها زدیم و شبیه رحل شد و سپس جلسه قرآن تشکیل دادیم، البته باید بگویم رزمندگان به تعدادی که سنگرشان خالی نشود در این محفل و جلسه قرآن حضور پیدا می‌کردند و من هم با زغال و یا گچ بر روی یک تخته به توضیح دروس می‌پرداختم. باید بگویم هنوز نیز با وجود هم‌رزم‌هایم و به برکت دوستی‌مان این جلسه را ماهی یک بار به‌صورت سیار داریم.
می‌خواهم بگویم تهدیدها تبدیل به فرصت می‌شد یعنی این. جنگ خود نوعی تهدید است، اما استفاده از این فضا که به هر نحوی آن را تبدیل به فرصت می‌کردند، خود نوعی دیگر بود.
ایکنا: از خصوصیات بارز شهید قرآنی حسین محمدی بگویید.
حسین از هیچ کاری در منطقه فروگذاری نبود. صبحگاه به تلاوت قرآن می‌پرداخت که دیگران نیز از آن قرائت لذت می‌بردند.
ایکنا: هنگام شهادت شهید محمدی، شما کنارشان بودید؟
نه، برادرشان کنارشان بود، نامه‌ای برایش فرستادم که برگشت خورد، هنگامی که به خانه آمدم، پدرم خبر شهادت ایشان را به من داد. خاطرم هست که فقط اسم حسین را فریاد می‌زدم و تا مدت‌ها فردی نمی‌توانست نزد من بیاید.
ایکنا: آیا خانواده‌تان با حضور شما در جبهه مخالفت می‌کردند؟
نه، دو برادر بزرگترم هر کدام در جبهه‌های مختلف بودند و خانواده ما به این موضوع افتخار می‌کرد و مادر مرحومم نیز دوری‌های ما را تحمل می‌کرد، اما از اینکه در جبهه بودیم، خوشحال بود و همیشه نیز ما را به این امر تشویق می‌کرد با اینکه دوری ما برایش سخت بود، اما تحمل می‌کرد.

تخته‌ جعبه‌های کاتیوشا که رحل قرآن شدند/ فرمانده و سرباز همه بر سر یک سفره بودیم/ تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است
ایکنا: از حس و حال نخستین حضورتان در مناطق جنگی بگویید.
من پیش از این نیز حضور در این فضاها را احساس کرده بودم. در سال 59 که حدود 17 سال بیشتر نداشتم، امام(ره) از مردم خواسته بودند که جبهه‌ها را پر کنند در آن هنگام من نیز از اعضای بسیج مسجد محله‌مان بودم و به سراغ مادرم رفتم و اجازه گرفتم که بروم، که به جبهه جنوب رفتم، در آنجا همه چیز حال و هوای دیگری داشت، به‌گونه‌ای که مادیات صفر بود و همه چیز با صلوات آغاز می‌شد، حتی آب خوردن و یا چیزی تهیه کردن و ... . هنگامی که مادیات در آنجا خط می‌خورد و تنها معنویات باقی می‌ماند، احساس کردم آنجا مکانی غیر از مکان شهر است که همه درگیر‌وداد مادیات هستند و این برای من حالتی ایجاد کرده بود که به وجود اینکه بارها و بارها از من خواستند به دلیل کم سن و سال بودن باز گردم، اما این کار را نکردم و در آنجا ماندم.
ایکنا: از خاطرات دوران دفاع مقدس برای ما بگویید.
به گردان فداییان اسلام رفتم که تحت نظر سیدمجتبی هاشمی بود که ایشان جنگ‌های نامنظم را در جنوب و شهید چمران نیز جنگ‌های نامنظم در غرب را عهده‌دار بودند. سیدمجتبی هاشمی، معاونی به اسم شاهرخ ضرغام داشت، شاهرخ ضرغام، فردی بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کاباره میامی بود و پس از انقلاب، جذب انقلابیون شده بود و توبه کرده بود، فردی عظیم‌الجثه بود و روی سینه‌اش خال‌کوبی کرده بود «فدات شم امام». با وجود اینکه فردی به اصطلاح لات بود، اما با حرف‌های امام(ره) چنان متحول شده بود که بدون کمترین چشم‌داشتی و بااخلاص وارد جبهه‌ها شد، البته ایشان در منطقه ذوالفقاری شهید شد و من نیز متأسفانه 14 روز پیش از شهادت وی، زخمی شده بودم و بستری بودم.

تخته‌ جعبه‌های کاتیوشا که رحل قرآن شدند/ فرمانده و سرباز همه بر سر یک سفره بودیم/ تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است
ایکنا: چه میزان معرفی دوران دفاع مقدس و زنده نگه داشتن این خاطرات حائز اهمیت است؟
اقداماتی که این مردان بی‌ادعا در آن زمان انجام دادند از سر اخلاص و بدون در نظر گرفتن امتیاز بود. برگزاری این‌ همه یادواره شهدا و یا بر سر مزار شهدا رفتن و اهدای خیرات برای آنها خوب است، اما آیا این فرهنگ بی‌شائبه خدمت کردن این شهدا به دیگران منتقل شد یا نشد؟ منافع شخصی را در نظر نگرفتن و تا پایان جان، پای دین و مملکت ایستادن آیا به مسئولان و مردم منتقل شد و نشد؟ اما متأسفانه امروزه شاهد این هستیم که چیزهایی در کشور باب می‌شود که هیچ ربطی به سیره و روحیه شهدا ندارد، آنها به هیچ وجه فساد و حق‌خوری را بر‌نمی‌تابیدند و به بیت‌المال به اندک اندک قناعت می‌کردند؟ آیا سفره‌های امروز مسئولان و مردم همان سفره است؟
در آن زمان مسئولان و مردم پای یک سفره می‌نشستند، آیا مسئولان در خط مقدم جلوتر از سایرین هستند و یا در رفاه بیشتری‌اند؟ به نظر من فرهنگ شهادت به‌خوبی منتقل نشده است؛ بلکه تنها شکلی از احترام به شهدا باقی مانده است، چیزی که اصلاً کافی نیست و خود آنها هم اگر در همین زمان بودند، به‌طور حتم گلایه‌مند بودند.

گفت‌وگو از سمیرا باباجهد انصاری
انتهای پیام

captcha