عَلَیکُنَّ بِالفرار ...
کد خبر: 3748873
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۴

عَلَیکُنَّ بِالفرار ...

گروه اجتماعی - زمانی که به خیمه‌ها حمله شد، حضرت زینب از امام سجاد(ع) کسب تکلیف کرد و امام سجاد فرمود: «عَلَیکُنَّ بِالفرار» فرار کنید.

عَلَیکُنَّ بِالفرار ...به گزارش ایکنا از قم، پس از شهادت امام حسین(ع) لشکر دشمن به سمت خیمه‌ها یورش برد و زنان را از خیمه‌ها بیرون می‌کردند و خیمه‌ها را آتش می‌زدند، نقل شده است: «زنان حرم پا برهنه و شیون کنان از خیمه‌ها خارج می‌شدند و سپاه دشمن آنان را اسیر نموده و با خود می‌بردند».
در برخی مقاتل نقل شده است که زینب کبری(س) در این هنگام خدمت امام سجاد(ع) آمد وفرمود:‌ای یادگار گذشتگان و فریادرس بازماندگان، خیمه‌های ما را آتش زده‌اند، درباره ما چه می‌فرمائید؟ حضرت فرمود: عَلَیکُنَّ بِالفرار(فرارکنید). پس دختران رسول خدا(ص) همگی گریه کنان فرار می‌کردند، به جزء حضرت زینب(س) که ایستاده بود و مراقب امام سجاد(ع) بود، چون حضرت سجاد(ع) قادر به حرکت کردن نبود.
نقل شده است: شامگاه روز دهم، دو طفل از ترس، وحشت و تشنگی از دنیا رفتند؛ چون حضرت زینب(س) زنان و بچه‌ها را جمع آوری می‌کرد، دو کودک را نیافت، به دنبال آن‌ها به جستجو پرداخت، آن دو کودک را در حالی که دست به گردن هم نموده و خوابیده بودند، دید، هنگامی که آن دو را حرکت داد، معلوم شد از شدت تشنگی از دنیا رفته‌اند.
در کتاب تحفه الذاکرین آمده است، هنگامی که خیمه‌ها را آتش زدند، ۲۳ طفل کوچک از خیمه‌ها بیرون آمدند که از شدت ترس و خوف می‌لرزیدند، یکی از بزرگان لشکر، به عمر سعد گفت: اگر خیال داری این‌ها را نزد یزید ببری، یک نفرشان زنده به شام نمی‌رسد، دستور بده به این‌ها آب بدهند که از تشنگی هلاک می‌شوند. عمرسعد گفت: به آن‌ها آب بدهید، مشک‌ها را پر از آب کردند و نزد زن‌ها آوردند، ظرف آبی به رقیه دادند، حضرت رقیه(س) آب را گرفت و روانه قتلگاه شد؛ گفتند: کجا می‌روی؟ گفت: پدرم هنگامی که به میدان رفت، لبش تشنه بود، می‌خواهم این آب را به او بدهم. عمر سعد تا روز یازدهم در کربلا ماند و پس از نماز بر کشته‌های سپاه خود و دفن آن ها، عازم کوفه گردید، در حالی که پیکر‌های شهداء روی خاک گرم کربلا افتاده بود.
عمر سعد دستور داد بانوان و کودکان و حضرت سجاد(ع) را بر شتر‌های بی جهاز سوار کنند تا به صورت اسیر به کوفه روانه کنند، و غُل و زنجیر بر دست و پای همه‌ی آن‌ها زدند و آن‌ها را از قتلگاه عبور می‌دادند. حمید بن مسلم که از سربازان دشمن بود نقل کرده است: به خدا سوگند زینب(س) دختر علی(ع) را فراموش نمی‌کنم که در کنار بدن‌های پاره پاره ناله می‌کرد و با صدای جانسوز و غمبار می‌گفت: فریاد یا محمدا! درود فرشتگان آسمان بر تو باد، این حسین(ع) توست که در خون غوطه ور است و اعضایش قطع شده و دختران تو به عنوان اسیر عبور داده می‌شوند وسپس حضرت زینب(س) رو به آسمان فرمود: خدایا این اندک قربانی را از ما قبول فرما.
امام سجاد(ع) سخت بیمار بود، ولی در عین حال دشمن، غُل سنگینی بر گردن ایشان انداخته بود و، چون امام سجاد(ع) بر اثر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشت، هر دوپای ایشان را به زیر شکم شتر بستند تا از پشت به زمین نیفتد. هنگامی که اهل بیت(س) کنار قتلگاه آمدند، همه پیاده شدند و کنار بدن‌های پاره پاره رفتند، حضرت زینب(س)، امام سجاد(ع) را دلداری می‌داد و فرمود:‌ای یادگار جد و پدر و برادرانم، نگران نباش، سوگند به خدا این جریان، براساس عهد و پیمان الهی بسته شده که آن‌ها را فرعون‌های عصر نمی‌شناسند، ولی آن‌ها در نزد اهل آسمان و فرشتگان معروف اند، آن‌ها می‌آیند و این بدن‌های پاره پاره را به گرد هم آورده و می‌پوشانند، و در قبر مطهر پدرت، علامتی و بارگاهی نصب می‌شود که در مرور سال‌ها و قرن ها، از بین نخواهد رفت، هر چه سلاطین کفر برای محو آن بکوشند، نتیجه معکوس می‌گیرند و روز به روز بر رونق این مکان شریف می‌افزاید.

انتهای پیام

captcha