به گزارش ایکنا؛ امروز سالروز شهادت چهارمین ستاره درخشان آسمان ولایت و امامت، بزرگمرد میدان صبر و مقاومت و مظهر تقوا و شجاعت، حضرت امام زینالعابدین(ع) است. کسی که پیامرسان کربلا بود و به همراه عمهاش زینب(س) پیام کربلا را به گوش جهانیان رساند. در این راستا شاعران آئینی سرودههایی را به روح آن امام همام تقدیم کردهاند که در ادامه از نظر میگذرد.
سیدحمیدرضا برقعی نوسرودهای را تقدیم کرده و به رسالتی که بعد از واقعه کربلا برعهده امام سجاد(ع) بود پرداخته است.
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشقبازی شعلهور میخواست
علی در خون خود پرپر علی با تیر در حنجر
علی از شعله سوزانتر علی بودن هنر میخواست
نباید شعله این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر میخواست
به پای این کبوتر نامهای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر میخواست
مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خون تن، دشمن از او خون جگر میخواست
خرابه خیزران خنیاگریها خارجی خواندن
نمک از زخمهایش زخمهای تازهتر میخواست
امامت را زنی با خود به هر جان کندنی میبرد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر میخواست
پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریه باران چه از جان پسر میخواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر میخواست
حاج علی انسانی، شاعر و مداح اهل بیت(ع)، در سرودهای به حادثه کربلا پرداخته که بخشی از آن در ادامه آمده است؛
میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش، آتش به ما سوا میزد
به لب ز کینه بیگانه هیچ شکوه نداشت
و لیک داد ز بیداد آشنا میزد
شرار زهر ز یک سو، لهیب غم یک سوی
به جان و پیکرش آش، جدا جدا میزد
گذشت کار ز کار و نداشت کار به کس
در آن میانه فقط آب را صدا میزد
صدای ناله وی هی ضعیفتر میشد
که پیک مرگ بر او از جنان صلا میزد
برون حجره همه پایکوب و دستافشان
درون حجره یکی بود و دست و پا میزد
ستاده بود و جوادالائمه جان میداد
ازو بپرس که زخم زبان چرا میزد
رضا اسماعیلی نیز شعری را به امام سجاد(ع)، کسی که خطبه به خطبه کربلا را روایت کرد، تقدیم کرده است.
باید که عاشقانه به دنیا بگویمت
ای زخم عشق، داغ شکوفا! بگویمت
روح نماز، سید سجادههای نور!
یک سجده کاش، قبله تقوا ! بگویمت
پهلوی داغ سرخ و رشیدت نشستهام
تا دلشکسته، ای غم زیبا ! بگویمت
روحم نی است و بوی نوا، نینوای تو
در من بدم، نوای خدا، تا بگویمت
میترسم از سرودن کرب و بلای تو
مولا! اجازه میدهی آیا بگویمت؟!
از شمر شب، یزید ستم، جهل حرمله
شرمندهام، غرور شکیبا! بگویمت
یک کربلا عطش، شده میراث روح تو
من خون بگریمت تو بگو، یا بگویمت؟!
روحت شهید شد، پس از آن داغ ناگهان
ای شاهد قیامت عظمی! بگویمت؟
اما تو ماندی و کمر ظلم شب شکست
باید به صبح روشن فردا، بگویمت
بعد از حسین، حجت روی زمین تویی
باید که عاشقانه به دنیا بگویمت
محمود تاری، نیز شاعر و مداحی است که به نامهربانیهایی که مردم در حق امام سجاد(ع) کردند اشاره دارد.
ماییم و داغ شعله هجران به جان هنوز
ماییم و اشک، آتش فصل خزان هنوز
آن گونه هجر، شعله به قلبم زده کز آن
میریزد آه بر لب آتشفشان هنوز
تن را زدم به آتش وصلت بیا ببین
هم در عیان بسوزم و هم در نهان هنوز
شد تیره از فراق دو چشمم بیا بیا
دارم ز داغ قامت همچون کمان هنوز
در انتظار توست اگر دل به خون نشست
وز هجر توست این همه دارم فغان هنوز
میدانم ای امید جهان گریه میکنی
بر زخمهای مانده به قلب جهان هنوز
زخمی که خورد بر تن زین العباد آه
زخمی که هست بر دل خونش نشان هنوز
ای دل بسوز بر غم جان سوز آن امام
او بیقرار، رأس پدر بر سنان هنوز
بر ناقه میبرند امام زمان خود
این مردم شکسته نامهربان هنوز
بر طایری که سوخت پر و بالش ز شعلهها
گرید ز داغ «یاسر» بیآشیان هنوز
و یا در غزلی دیگر در رثای امام سجاد(ع) این گونه سروده است؛
تلاطم داشت چشمت مثل دریا بعد عاشورا
شکستی ناگهان ای مرد تنها بعد عاشورا
به هرجا آب میدیدی به آتش مینشست اشکت
چقدر آتش گرفتی، مثل حالا بعد عاشورا
نرفت از یاد تو داغ جگرسوز عزیزانت
نیفتاد از زبانت واحسینا بعد عاشورا
به روی ناقه رفتن، دستهای کودکان بستن
دلت را بیشتر خون کرده حتی بعد عاشورا
نشان حلقه زنجیر روی پیکرت، یعنی
تمام خاطراتت ماند مولا بعد عاشورا
نه غسلی، نی کفن، سرها به روی نیزهها، اما
رها شد پیکر گلها به صحرا بعد عاشورا
کفن نه، بوریا شد سهم جسم بیسرِ خورشید
تو و آن بوریا و داغ بابا بعد عاشورا
برای از نفس افتادنت بس بود ای مولا
به روی نیزه رفتنهای سرها بعد عاشورا
دلت شد شعلهور از آتش زهر و تو گردیدی
شهید دیگری از آل طاها بعد عاشورا
برای داغدارانت حریم بیرواق تو
شده کرب و بلای دیگر اما بعد عاشورا
قلم هم ناتوان باشد برای گفتنش «یاسر»
چهها کردند با اولاد زهرا بعد عاشورا
در حوزه شعر ولایی، سه غزل درباره امام سجاد(ع) سراغ داریم که با یک وزن عروضی، یک قافیه و یک ردیف سروده شدهاند که از هر غزل دو بیت آمده است؛
این شعر از صفایی جندقی است؛
بیمار کربلا به تن از تب توان نداشت
تاب تن از کجا؟ که توان بر فغان نداشت
گر تشنگی ز پا نفکندش عجیب نیست
آب آن قدر که دست بشوید ز جان نداشت
این شعر را محمدعلی مجاهدی متخلص به پروانه سروده است؛
در کربلا شد آن چه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
او شمع راه قافله در شام تار بود
حاجت به نور ماه، دگر کاروان نداشت
حاج علی انسانی نیز این گونه سروده است؛
بیمار، غیر شربت اشک روان نداشت
بودش هزار درد و توان بیان نداشت
دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت؟
تا کوفه زنده ماندن او را گمان نداشت
انتهای پیام