تبارشناسی «ریزش‌ها و رویش‌ها» با تمرکز بر نهضت امام حسین(ع)
کد خبر: 3755238
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۶
سروش محلاتی تبیین کرد:

تبارشناسی «ریزش‌ها و رویش‌ها» با تمرکز بر نهضت امام حسین(ع)

گروه اندیشه ــ حجت‌الاسلام سروش محلاتی با تفکیک دو گونه از ریزش‌ها در تاریخ اسلام، برخی از این ریزش‌ها را طبیعی و برخی را غیرطبیعی نامید و عنوان کرد: جدایی حضرت موسی از حضرت خضر را نباید با عنوان «ریزش‌ها» مطرح کرد، چراکه انتقاد و اعتراض به رفتار خلاف قاعده حق طبیعی او بود.

به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام محمدسروش محلاتی در مراسم سوگواری ماه صفر در هیئت جوانان الف به ایراد دیدگاه‌های خود با عنوان «ریزش‌ها و رویش‌ها» پرداخت و بیان کرد: یکی از نقاطی که در حرکت امام حسین(ع) جلب نظر می‌کند جاذبه‌ها و دافعه‌هایی است که در طول این حرکت وجود دارد. از زمانی که این حرکت از مدینه آغاز شد عده‌ای تحت تأثیر این جریان قرار گرفتند و اعلام آمادگی کردند و همراهی حضرت را انتخاب کردند و عده‌ای دیگر در مدینه ماندند. در مرحله دوم هم وقتی حضرت از مکه به سمت کوفه حرکت کردند باز هم عده‌ای آمدند و عده‌ای نیامدند. در طول این مسیر این دو برخورد متفاوت مداوم تکرار می‌شود: افرادی جذب و افرادی دفع می‌شوند. افرادی ملحق و افرادی منصرف می‌شوند. در یکی دو دهه اخیر از تعبیر «ریزش و رویش» برای اشاره به این معنا استفاده می‌شود.
وی ادامه داد: چه قاعده‌ای بر این ریزش و رویش حکومت می‌کند؟ چرا افرادی جذب می‌شوند و افراد دیگری دفع می‌شوند؟ آیا می‌توان قاعده‌ای برای ریزش‌ها و رویش‌ها استنباط کرد و براساس آن، ریزش‌ها و رویش‌ها را تعریف و توجیه کرد که کدام یک از آن‌ها طبیعی و عادی است و باید اتفاق بیفتد و کدام یک غیرعادی و غیرطبیعی است و قابل قبول نیست. متأسفانه در فضای عمومی مباحثات و مجادلات سیاسی کمتر مجال و فرصت تحلیل دقیق این گونه مسائل هست و طرح این مسائل با اغراض خاصی دنبال می‌شود.
نویسنده کتاب «فقاهت در عاشورا» با بیان اینکه ریزش‌ها و رویش‌ها بر دو گونه است اظهار کرد: قسم نخست ریزش‌هایی است که جنبه طبیعی دارد و باید آن‌ها را پذیرفت و چنین اتفاقی خلاف قاعده نیست و اصلاً جای نگرانی هم ندارد. نوع دوم ریزش‌هایی است که خلاف توقع و انتظار است و نباید آن‌ها را عادی و طبیعی قلمداد کرد. باید درباره علت آن‌ها تحقیق کرد و زمینه‌های آن را پیدا کرد و درصدد معالجه آن برآمد. به لحاظ جسمی هم همین‌طور است. پزشکان ریزش مو در یک حدی را طبیعی می‌دانند اما از یک حدی به بعد را غیرطبیعی می‌دانند که نیازمند معالجه و درمان است.

محلاتی تصریح کرد: البته خط‌کشی کردن در مسائل اجتماعی به این سهولت و راحتی امکان‌پذیر نیست و تشخیص دشوارتر است. بنده در ادامه چند نمونه از ریزش‌های طبیعی را نام می‌برم. به تعبیر دیگر، ریزش‌های عادی را در چند ردیف می‌توان قرار داد: ردیف اول کسانی که در یک حرکت وارد می‌شوند و همراهی می‌کنند ولی همراهی آنان ناآگاهانه بوده و اشتباهی یک مسیری را انتخاب کرده‌اند و بعد که متوجه می‌شوند اشتباه کرده‌اند ناگزیر هستند که مسیر خود را تغییر دهند؛ مثل شخصی که برای رسیدن به هدف مشخصی وارد اتوبوس شده است اما متوجه می‌شود این اتوبوس به آن مقصد نمی‌رود؛ لذا درخواست توقف می‌کند و پیاده می‌شود. این یک ریزش است اما غیرطبیعی نیست. منشأ این همراهی از ابتدا یک جهل بوده است. اگر شخص جاهل نبود و از ابتدا مسیر را به‌ درستی می‌دانست از ابتدا با این گروه حرکت نمی‌کرد.

سروش محلاتی گفت: نمونه روشن در ماجرای امام حسین(ع) در کربلا این است که وقتی حضرت از مکه حرکت کردند و در این مسیر به سوی کوفه می‌آمدند، افرادی شنیدند امام حسین(ع) به کوفه می‌رود؛ چون مردم کوفه از ایشان دعوت کرده‌اند و بناست حضرت به قدرت برسد و حکومت را در اختیار بگیرد. این‌ها همراهی می‌کردند تا در آن حکومت سهیم باشند. وقتی خبر شهادت حضرت مسلم رسید متوجه خطای خود شدند و فهمیدند چنین خبری در کوفه نیست. این افراد برای چه باید راه خود را ادامه می‌دادند؟ این گروه از ابتدا دچار خطا و اشتباه شده بودند ولی اکنون که متوجه شدند به آن هدف نمی‌رسند باید برگردند. این یک ریزش عادی و طبیعی است و مورد ملامت و مذمت نیست. لذا امام حسین(ع) افرادی را که بازگشتند مذمت نکردند. اینکه تکلیفشان در برابر خداوند چیست موضوع دیگری است.

وی در ادامه به تطبیق بحث خود با جریان حماسه حسینی پرداخت و اظهار کرد: در منزل «زباله» خبر شهادت مسلم رسید و امام حسین(ع) فرمودند: «خبر دردناکی از کوفه رسیده است. نماینده من مسلم بن عقیل را کشته‌اند. شیعیان ما دست از حمایت ما برداشته‌اند. وضع کوفه تغییر کرده است.» چقدر خوب است که رهبر جامعه همراهان خود را در جریان متن وقایع قرار می‌دهد و چیزی را از آن‌ها مخفی نمی‌کند. حضرت می‌توانست این گزارشات را از یاران خود مخفی کند. آیا امام نمی‌دانستند خبررسانی در این شرایط چه تبعاتی دارد؟ حتماً می‌دانست. اما حضرت(ع) خبر را به یاران خود رساند و فرمود: «هرکس می‌خواهد برگردد آزاد است که برگردد.» این حرکتی نیست که انسان در جهل انتخاب کند؛ لذا حضرت هم آگاهی داد و هم آزادی.

استاد حوزه علمیه به تبیین چرایی این اتفاق پرداخت و تصریح کرد: شیخ مفید و طبری نقل می‌کنند بعد از این ابلاغ مردم متفرق شدند و فقط کسانی که از مدینه با حضرت همراه بودند باقی ماندند به همراه یک تعداد اندکی که بعدها اضافه شده بودند. چرا حضرت این کار را کرد؟ طبری و مفید در توضیح این چرایی یک عبارت ذکر کرده‌اند: چون کسانی که با حضرت همراهی می‌کردند گمان می‌بردند حضرت به شهری می‌رسد، تحت اراده و قدرت او خواهد بود، حالا که فهمیدند چنین خبری نیست، امام حسین(ع) دوست نداشت مردم را در تاریکی حرکت دهد و مردم را به آنچه نمی‌دانند وادار کند. نمی‌خواست از جهل مردم استفاده بکند.

وی ادامه داد: نوع دوم ریزش‌ها مربوط به همراهی‌های مبتنی بر نفاق است. این مربوط می‌شود به افرادی که خودشان را عامدانه در صف مسلمین قرار می‌دهند در حالی که از جنس مسلمین نیستند و اعتقادی هم ندارند ولی برای اهداف دیگری آمدند. در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که می‌گوید چون در جامعه اسلامی مؤمن از منافق قابل تشخیص نیست خداوند ابتلائات و آزمایشاتی را قرار می‌دهد تا وضع انسان‌ها از نظر ایمان مشخص شود. قطعاً در این ابتلائات ریزش‌هایی اتفاق می‌افتاد. این افراد منافقانه حضور پیدا کرده‌اند و از اول دنبال منافع دیگری بوده‌اند لذا باید مشخص شوند. این صحنه‌های ریزش صحنه‌هایی است که برای ما مطلوب است.

پژوهشگر فقه سیاسی ادامه داد: نوع سوم ریزش از ریزش‌های طبیعی این است که افرادی برای رسیدن به مطامع دنیوی در یک مسیری قدم برمی‌دارند و بعدا اختلاف پیدا می‌کنند؛ چون به مطامعی که می‌خواستند نمی‌رسند بدین جهت دچار اختلاف و نزاع می‌شوند و یا حتی مقابله می‌کنند. این افراد دنبال سهم‌خواهی و امتیاز هستند و اگر به این امتیازات نرسند همراهی آن‌ها وجهی ندارد. طلحه و زبیر از افرادی بودند که اصرار داشتند بعد از عثمان، حضرت علی(ع) خلیفه شود اما خیلی زود از حضرت جدا شدند؛ چون توقعاتی داشتند که حضرت برآورده نکرد. اولین توقعشان این بود که امتیازاتی که خلیفه قبل به آن‌ها اختصاص داده بود، ادامه پیدا بکند. دیگر اینکه انتظار داشتند حضرت آنها را شریک در حکومت کند و سهمی به آن‌ها بدهد. این اتفاقات نیفتاد و حضرت نپذیرفت. لذا این افراد ریزش پیدا کردند و مقابله کردند.

وی افزود: وقتی این امتیازطلبی‌ها در میان توده مردم پیدا شود نوع چهارمی از ریزش ایجاد می‌شود. اتفاقاً در زمان امیرالمومنین(ع) این قضیه به وجود آمد. نامه 70 نهج‌البلاغه خطاب به فرماندار مدینه است. فرماندار مدینه به حضرت نامه نوشت و گفت: در مدینه مشکلی پیدا کرده‌ایم و مردم مدینه دارند به سمت شام هجرت می‌کنند؛ یعنی از حکومت علوی به حکومت اموی پناه می‌برند. حضرت این نامه را در پاسخ او نوشتند. نامه این است: به من گزارش رسیده است برخی افرادی که در آن منطقه هستند دارند کوچ می‌کنند و به سمت معاویه می‌روند. این افراد دنبال اهداف دنیوی هستند. اینان حق را شناخته‌اند، عدالت را تجربه کرده‌اند و در عین حالی که عدل را شناخته‌اند و می‌دانند جلوی امتیازات را گرفته‌ایم و همه از امکانات حکومت به شکل مساوی بهره‌مند هستند، این گروه دنبال امتیاز هستند و به حق و حقوقی که برای همه شهروندان مسلمان فراهم است قانع نیستند؛ لذا به جایی می‌روند که برایشان امتیاز ویژه‌ای در نظر گرفته شود.

سروش محلاتی در ادامه تأکید کرد: آیا ریزش این نیروهای زیاده‌طلب و فراریان از عدل نقطه ضعف حکومت امیرالمومنین(ع) است؟ حضرت به فرماندار مدینه گفتند از رفتن چنین افرادی ناراحت نباش. به خدا قسم این افراد از ظلم و جور فرار نکرده‌اند؛ یعنی ظلم و جوری به ایشان نشده است. از سوی دیگر این افراد به سوی عدالت معاویه نرفته‌اند بلکه اینان فراریان از عدل‌اند و دنبال فساد هستند. پس رفتن این افراد نقطه ضعف برای حکومت حضرت علی(ع) نیست.

وی افزود: ابن قطیبه در «الامامة و السیاسة» می‌نویسد: وقتی حضرت به سوی بصره آمد برای خاموش کردند فتنه جمل، برادر حضرت از مکه برای حضرت نامه‌ای نوشت و وضع مکه را گزارش کرد. نامه عقیل این بود: حدود چهل نفر از وابستگان به بنی‌امیه را دیدم که داشتند به سمت شام هجرت می‌کردند برای اینکه پشتیبانی از معاویه کنند.

وی در مقام جمع‌بندی اظهار کرد: آیا همه این ریزش‌ها از این نوع است و باید همه ریزش‌ها را عادی و طبیعی تلقی کرد یا برخی ریزش‌ها زنگ خطر است؟ حضرت موسی بن عمران جناب خضر را همراهی می‌کرد اما بعد از اتفاقاتی که در قرآن به آن اشاره شده است از هم جدا شدند. آیا موسی بن عمران نمی‌توانست سکوت کند و به همراهی با خضر ادامه دهد؟ برخی متفکران اسلامی نظرشان این است که وقتی موسی کار خلاف قاعده می‌بیند باید اعتراض کند و انتقاد کند. او حق ندارد چشم خود را ببندد و کار خلافی را ببیند و سکوت کند. او براساس آگاهی و عمل خودش اعتراض می‌کرد و این حق او بود. آیا این جدا شدن‌ها مذموم است؟ لذا نباید این بحث را جزو بحث ریزش‌ها و رویش‌ها قرار دهیم.

انتهای پیام

captcha