نگاهی به نظریات مختلف در باب چرایی حرکت امام حسین(ع)
کد خبر: 3760665
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۲
بخش اول؛

نگاهی به نظریات مختلف در باب چرایی حرکت امام حسین(ع)

گروه معارف - یک پژوهشگر دینی به تشریح نظریات مختلف در باب حرکت امام حسین(ع) و نقد و نظر آن پرداخت.

نیم‌نگاهی به نظریات مختلف در باب چرایی حرکت امام حسین(ع)/1

کمال الدین غراب در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا از خراسان رضوی در مورد نظریه‌های مرتبط با شهادت امام حسین(ع) اظهار کرد: در این زمینه سه نظریه عمده، بلکه چهار نظریه وجود دارد؛ یکی نظریه سنتی قیام امام حسین(ع) است که پیروان آن به دو دسته تقسیم می‌شوند. اول آنان که معتقدند امام حسین(ع) با تکیه بر علم غیب و بر اساس گفته‌های پیامبر(ص) به ایشان و این حدیث که خداوند دوست دارد تو را شهید ببیند، قیام کرد و می‌دانست که شهید خواهد شد. بنابراین امام حسین(ع) به دلیل دانستن اینکه چنین سرنوشتی در انتظارش است، به سمت شهادت رفته است. گروهی از علما و مردم پیرو آن هستند. 

وی در خصوص نظریه دکتر شریعتی در مورد شهادت امام حسین(ع) گفت: دکتر شریعتی نیز همین نظر را دارد با این تفاوت که وی به دانش‌غیبی و پیشینی امام تکیه نمی‌کند بلکه معتقد است که امام حسین(ع) آگاهانه به سمت شهادت رفته است و براساس معادلات و محاسبات سیاسی پیش‌بینی می‌کرد که آخر این مسیر شهادت است.

این پژوهشگر دینی تصریح کرد: به نظر دکتر شریعتی امام حسین(ع) با تعهدی که نسبت به اسلام و رسالت پیامبر(ص) در خویش احساس می‌کرد، درصدد احیای دین بود. به عقیده دکتر شریعتی امام حسین(ع) از این الگو پیروی کرد که «اگر نمی‌توانی بر دشمن غلبه کنی، می توانی دشمن را رسوا کنی. اگر نمی‌توانی پیروز شوی، با شهادتت می‌توانی دشمن را رسوا کنی. اگر می‌توانی بمیران، و اگر نمی‌توانی بمیر».

غراب تاکید کرد: دیدگاه‌های مرتبط با حماسه امام حسین(ع) برای شهادت دو طرفدار دارد. یکی نظریه روشنفکرانه و مبارزه‌جویانه امام حسین(ع) برای احیای مکتب و رسواکردن حکومت ظلم و جور است؛ که منطبق با نظر دکتر شریعتی است و دیگری نظریه‌ای سنتی که اعتقاد دارد امام حسین(ع) به دنبال تقدیری که برایش مقدر شده بود که باید شهید شود قیام کرد و حرکت ایشان هیچ ارتباطی با مبارزه برای پیروزی بر دشمن و تشکیل حکومت یا خلافت ندارد.

نخستین تحقیق علمی در مورد حرکت امام حسین(ع) را چه کسی انجام داد؟وی افزود: نظریه دیگر منسوب به مرحوم صالحی نجف‌آبادی است که به گفته بزرگان، نخستین تحقیق علمی صورت گرفته در باب واقعه عاشورا و قیام امام حسین(ع) است. وی معتقد است امام حسین(ع) نه برای شهادت بلکه برای براندازی حکومت یزید قیام کرد و قصد او مبارزه با یزید، برچیدن بساط او و بازگرداندن خلافت به خاندان رسالت بود.

رد دیدگاه سروش در مورد حماسه امام حسین(ع) 
این پژوهشگر دینی بیان کرد: نظریه سومی نیز هست که با هر دو نظریه فوق مخالف است. این نظریه مربوط به دکتر سروش است که معتقد است امام حسین(ع) اصلا قیام نکرد، بلکه به دنبال یک جای امن می‌گشت که از تعقیب و اذیت و آزار یزیدیان در امان باشد. وی می‌گوید مدینه امنیت نداشت و ایشان به همین جهت کوفه را برگزید، چنانکه در هنگامه عاشورا نیز می‌بینیم که درخواست می‌کند اگر در کوفه اجازه سکونت ندارد، اجازه دهند به سرحدات ایران یا یمن رفته و در آنجا به زندگی خود ادامه دهد.

وی در رد این نظریه گفت: این نظریه جای تامل دارد و به سادگی نمی‌شود اتهام راحت‌طلبی و گریز از مهلکه را به امام حسین(ع) زد. چنین باوری با شان امام حسین(ع) به عنوان یک الگوی انسانی، که رسالت سنگینی بر عهده دارد و از سوی جامعه به عنوان امام شناخته شده، ولی در عین حال دارای چنین نیت و انگیزه‌ای است، به هیچ وجه قابل قبول نیست. در حقیقت بیان این گفتار که امام تنها در لحظه‌ای که گرفتار شد و از هرسو به محاصره درآمد، حاضر به تسلیم نشد، و آنجا بود که شهادت را انتخاب کرد و تن به شهادت داد، با شان و منزلت امام حسین(ع) همخوانی ندارد. آیا امام از جایگاه و منزلت خود در تاریخ و میان مسلمانان آگاه نبوده است؟ اگر این اقدام(گشتن به دنبال جایی امن برای زندگی) از جانب فردی عادی صورت می‌گرفت، کاملا قابل پذیرش بود.

غراب اضافه کرد: در اسلام هم آمده که در هنگام خطر از نفس خود صیانت کن. به عنوان مثال عمار در زیر شکنجه ظاهرا از دین بازمی‌گردد و کسی هم  او را تقبیح نمی‌کند. بروز چنین رفتاری از فردی عادی قابل پذیرش است اما از امام که همه تاریخ و آینده او را خواهند نگریست و جایگاهش در میان مسلمانان شناخته شده است و خودش به مسئولیت خویش و منزلت خویش و انتظار جامعه و تاریخ آینده از او آگاه است، به دور است.امام حسین می‌توانست در همان مدینه بماند و از امنیت برخوردار باشد یا مانند برادرش(ع) با خلیفه صلح کند، یا از راه‌های میان‌بر به سرحدات ایران یا مصر برود... و خیلی از راه‌های دیگر برای گریز از مهلکه و پیداکردن جای امن برای ایشان وجود داشت.

این پژوهشگر دینی تاکید کرد: اگر چنین نظری را بپذیریم، باید نامه‌های ارسالی برای ایشان را نادیده بگیریم. علاوه بر این آن سخنی که حضرت در وصیت خود به محمد ابن حنفیه فرمود مبنی بر اینکه «من قیام نکردم الا برای امر به معروف و نهی از منکر» بی‌معنی می‌شود و باید آن و خیلی از سخنان دیگر حضرت را در این ماجرا از جعلیات تاریخ بدانیم. همان زمان بود که امام در برابر توصیه‌هایی که به ایشان می‌شد مبنی بر اینکه بماند و قیام نکند و او را از مرگ می ترساندند، فرمود «مرگ بر گردن فرزندان آدم همچون گردنبندی است بر گردن دختران جوان». 

وی ادامه داد: یا این سخن که بیانگر انگیزه قیام ایشان است: «إن کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَستَقِم الَّا بِقَتلی فَیاسُیُوف خُذینی؛ اگر دین محمد(ص) جز با کشته‌شدن من راست و استوار نمی‌شود، پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید». چنین روحیه‌ای که معتقد است با خون خود می‌تواند مکتب را از انحرفاتی که در آن ایجاد شده و مردمان نسبت به آن ناآگاهند به راه راست و درست بازگرداند. هم به عظمت اسلام و حقانیت و حقیقت آن واقف است و از انحرافاتی که در آن ایجاد شده رنج می‌برد و هم نسبت جایگاه خویش و منزلت خویش و رسالتی که در این رابطه بر عهده دارد شناخت دارد. هیچگاه چنین فردی دنبال جایی امن برای زندگی خود نمی‌گردد. اگر این نظریه را بپذیریم باید همه این سخنان گران‌بها را بی‌ریشه و جعلی بپنداریم. 

غراب با اشاره به قیام‌های موازی با حرکت امام حسین(ع) عنوان کرد: قیام سلیمان صرد خزاعی نشان داد که بخشی اعظمی از کوفیان مرعوب حکومت شده بودند و در آن شرایط پیچیده نتوانستند به امام حسین(ع) بپیوندند. اما بعد از مدتی نهضت توابین را تشکیل دادند. علاوه بر این همزمان با حرکت امام،  عده‌ای در نقاط مختلف در حال قیام بودند. مثلا فرزند زبیر به نوعی زمینه قیام علیه یزید را تدارک می دید. مختار نیز دنبال فرصت و بهانه‌ای می‌گشت تا در موقع مناسب قیام کند. بنابراین با وجود این تحولات، درست نیست که امام را بی‌اعتنا به چنین اوضاعی به دنبال جایی امن برای خود بدانیم؟ این نظریه خیلی تحقیرآمیز است و بر تمام این حقایق و اسناد تاریخی و روایی خط بطلان می‌کشد.

بررسی شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه مسلمین در زمان امام حسین(ع)
غراب درباره نظریات علامه سیدجعفر شهیدی در باب حرکت امام حسین(ع) اظهار کرد: نظریه دیگر نظریه علامه شهیدی است که به اختلافات قبیله‌ای که از ابتدا میان قوم قریش و طایفه‌های داخلی آن وجود داشته، اشاره دارد که سبب دو دستگی میان آنان شد.  

غراب عنوان کرد: دکتر شهیدی انگیزه امام از قیام را همان جمله معروف امام که «من برای برپایی امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم» و در وصیت‌نامه خود به برادرش محمدبن حنفیه آمده، می داند. اما در بخش‌هایی دیگر از نظریه خود به انگیزه‌های تاریخی، قومی و نژادی نیز اشاره‌هایی دارد. وی آنچنان که در کتاب خود بیان می کند، به دنبال شناسایی انگیزه‌های قیام امام حسین(ع) نبوده، بلکه به دنبال این است که علت‌هایی را که منجر به رویداد فاجعه‌آمیز عاشورا شد، کالبد شکافی کند و بشناسد.

این پژوهشگر دینی تصریح کرد: در حقیقت دکتر شهیدی به دنبال شناخت و تبیین انگیزه‌ها و زمینه‌های اجتماعی و تاریخی حاکم بر مردم کوفه، مکه و مدینه و نیز ساختار زندگی آنان و شرایط اقتصادی و روحی و اجتماعی مردمان این شهرهاست که برخی از اصحاب رسول خدا(ص) و برخی از فرزندان آنان، یعنی تابعین بودند. او می خواهد شرایط اجتماعی و روحی و روانی‌یی را که در این مردم بعد از استقرار اسلام در سرزمین‌های اسلامی پدید آمده بود، تحلیل کند. 

جدال عرب قحطانی و عدنانی، زمینه ای برای وقوع حادثه عاشورا
غراب با بیان اینکه یکی از مواردی که دکتر شهیدی در جامعه شناسی اعراب آن زمان به آن اشاره می کند، مساله عرب عدنانی و عرب قحطانی است، خاطرنشان کرد: بر اساس تاریخ، پیامبر(ص)، قریش و اعراب شمال عربستان به عرب عدنانی معروف بودند. اعراب قحطانی همچون قبایل «اوس» و «خزرج» حامی پیامبر(ص) بودند. بعدها نیز حامی امیرالمونین علی(ع) شدند و در نهایت در صف حامیان امام حسین(ع) قرار گرفتند. اعراب عدنانی طرفدار معاویه و قریش بودند که به حکومت رسیدند.

وی با اشاره به تحلیل علامه شهیدی در مورد اینکه اعراب قحطانی(اوسیان،خزرجیان و یمنیان) انگیزه‌هایی برای حمایت از امام حسین(ع) داشتند، بیان کرد: زمانی که اسلام به دست برخی منحرفان عدنانی که قریشیان، حکومت یزید و معاویه را شامل می‌شود، افتاد، اینان به سمت امام حسین(ع) آمدند. در واقع نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) به انگیزه دعوت به رهبری امام بر آنان است تا حکومت را از چنگ عدنانیان درآورد و خود – به عنوان نماینده خاندان رسالت - در دست بگیرد. 

غراب گفت: تحلیل دیگری در سخنان دکتر شهیدی هست ناظر بر مباحث اختلافات درون‌طایفه‌ای قریش، اختلافی که به رقابت‌های میان فرزندان هاشم و عبدشمس که هر دو از فرزندان عبد مناف بودند، اشاره دارد. بر اساس یک ماجرای تاریخی این دو برادر از یکدیگر جدا شدند. هاشمیان عبدالمطلب، پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بودند و عبد شمسیان ابوسفیان و معاویه و .. شدند. اینان در جنگ‌های بدر و احد و سایر جنگ‌های پیامبر(ص) در برابر یکدیگر صف‌آرایی کردند و عبدشمسیان اکثرا شکست خوردند و کشته‌های فراوانی دادند. براساس تاریخ زمانی که سر امام حسین(ع) را جلوی یزید می‌گذارند، در شعری یادآوری می‌کند که امروز من انتقام کشته‌های تیره خود را از  نسل هاشم گرفتم.وی اضافه کرد: زمانی که عثمان از تیره عبد شمس به خلافت می‌رسد، ابوسفیان می گوید «فرزندان عبد شمس، حالا که حکومت در دست شما افتاده، مواظب باشید و آن را دست به دست بگردانید و از دست شما خارج نشود». این انگیزه‌ها در این طایفه‌ها وجود داشت. اما نمی‌توان گفت امام حسین(ع) چنین انگیزه‌ای داشته است. زیرا ایشان به جایگاه خود به عنوان امام و وارث رسالت پیامبر(ص) واقف بود و نمی‌توانست دارای انگیزه‌های سخیف نژادی باشد و خود را وارد رقابت‌هایی کند که از نظر اسلام مردود است و بارها مورد نکوهش قرار گرفته و در قرآن در سورة تکاثر(الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر) به صراحت نهی شده است. 

وی در ادامه گفت: خوب، این چهار نظریه در باب حرکت و قیام امام حسین(ع) نظریات رایجی است که هر کدام قابل نقد و تامل هستند. به اعتقاد اینجانب هیچ‌کدام از این نظریات را نه می‌توان به راحتی پذیرفت و نه به راحتی هم رد کرد؛ به جز نظریه دکتر سروش که شأن امام حسین(ع) را پایین می‌آورد و به عقیده من مردود است. سه نظریه دیگر در این رابطه هر کدام بر دلایل خاص خود و بهره‌مندی از اسناد تاریخی و گزاره منطقی استوار است. نظریه دکتر شریعتی از این زاویه قابل قبول است که منطقا می‌توان پذیرفت انسانی در مقام امام برای شهادت و رسوا کردن حاکم ظالم در شرایطی که توان از بین بردن او را ندارد، قیام کند. این سخن در منطق مبارزه می‌گنجد؛ بنابراین پایه‌ای منطقی و عقلانی دارد.

این پژوهشگر دینی خاطرنشان کرد: نظریه مرحوم صالحی نجف‌آبادی نیز قابل پذیرش است. فاکتورهایی وجود دارد که نشان می‌دهد امام حسین(ع) بدون در نظرگرفتن آن‌ها حرکتش را به سوی کربلا آغاز نکرده است؛ برخی فاکتورها عقلانی و به نفع قیام امام حسین(ع) برای مقابله با یزید و شکست‌دادن او گواهی می‌دهد. در وهله اول احتمال خیانت کوفیان کم بود و امام در صورت قیام باید به نیروی کوفیان اعتماد و اتکا می‌کرد. هر مبارزی که برای هدفی قیام می‌کند احتمال شکست و شهادت را هم می‌دهد. کوفه مرکز شیعه و پایگاه پدر بزرگوارش امام علی(ع) بود. پس می‌توانست با اتکاء به نیروی آنان حرکت خود را برای پیروزی سامان دهد. همچنین می‌دانست که اگر شهید شود، هر چند پیروزی سیاسی به دست نیاورده، ولی حکومت ظلم را رسوا کرده و دین را به مجرای اصلی بازگردانده است. به نظر اینجانب دو نظریه دکتر شریعتی و صالحی نجفی قابل تامل و پذیرش و شاید هم قابل جمع باشند. 

وی خاطرنشان کرد: البته باید توجه داشت هر کدام از این نظریه‌پردازان در شرایط خاص اجتماعی خود که در آن قرار داشتند، نظریات خود را بیان کرده‌اند و بی‌شک شرایط اجتماعی آنان در شکل‌گیری نظریاتشان تاثیرگذار بوده است. به عنوان مثال شریعتی در بحبوحه مبارزه با رژیم شاه بود. در مقابل وی غولی بزرگ به نام امپریالیسم و سرمایه‌داری وجود داشت که رژیم شاه از آن نمایندگی می‌کرد و مبارزان ضعیف را به شهادت می‌رساندند. در این شرایط بود که نظریه وی شکل گرفت. شریعتی در زمان حیات خود شاهد از بین رفتن دین و توجه جامعه به دنیا و زندگی دنیوی و مشکلات انسان‌ها در نظام‌های سیاسی و اجتماعی آنان در همین جهان بود و این اندیشه رواج یافته بود که دین تنها متعلق به آخرت است. در این دوران بود که شریعتی تلاش کرد تا اثبات کند که دین فقط مال آخرت نیست و به زندگی در دنیا نیز توجه دارد. پس تلاش کرد تا به عبارتی دین را دنیایی کند و فاکتورهای زیادی هم برای دنیایی کردن دین در اختیار داشت. وی از دین یک ایدوئولوژی ساخت و در این مسیر فاکتورهای تاریخی زندگانی ائمه(ع) و پیامبران(ع) نیز به وی کمک کرد.

گفت‌گو از حوریه جمالی‌پور؛ خبرنگار ایکنا

انتهای پیام

captcha