به گزارش ایکنا؛ شهید محمدحسین فهمیده، نوجوان سیزده سالهای بود که سال 59 و در جریان تجاوز ارتش بعث عراق به مرزهای ایران به منظور تصرف خرمشهر به عنوان نیروی داوطلب از کرج در جبهه حاضر شد و با بستن نارنجک به خود و رفتن به زیر تانک و انهدام آن مانع از پیشروی دشمن شد.
در سالروز تسخیر لانه جاسوسی، که به روز دانشآموز و روز ملی مبارزه با استکبار جهانی نامگذاری شده است، با خانواده شهید محمدحسین فهمیده گفتوگویی ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید:
ـ خود را معرفی کنید و در مورد اعضای خانوادهتان نیز مختصری توضیح دهید.
فرشته فهمیده، خواهر کوچکتر محمدحسین هستم. مادرم فاطمه کریمی و پدرم محمدتقی فهمیده نام دارند و پدرم اکنون با توجه به عارضه مغزی قادر به تکلم نیست. دو خواهر بزرگترم زهرا و مرضیه نام دارند. چهار برادر به نامهای داوود، محمدحسین، حسن و مجید دارم که داوود و محمدحسین از جمله شهدای جنگ تحمیلی هستند. محمدحسین متولد سال 46 بود و در زمان شهادت 13 سال داشت و داوود، برادر بزرگم، متولد سال 42 بود که دیرتر از محمدحسین به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید داوود فرمانده یکی از دستههای نظامی بود که در سال 61 در تپههای حاج عمران با اصابت ترکش به شهادت رسید و شهید محمدحسین نیز با نحوه شهادتش به عنوان شهید ملی پُرآوازه است. همچنین امام خمینی(ره) نیز در رثای او در این جمله معروف فرمودند: «رهبر ما آن طفل سیزده سالهای است که با قلب کوچک خود، که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»
ـ خانم کریمی، به عنوان مادر شهید درباره تولد شهید محمدحسین فهمیده و ویژگیهای او در دوران کودکی توضیح دهید.
مادر شهید: محمدحسین 16 اردیبهشت سال 46 به دنیا آمد. خاطرم هست روز تولدش مصادف بود با سوم محرم. قصد داشتیم که نامش را مسعود بگذاریم، اما پدرش گفت که او نامش را با خود آورده است و چون در محرم به دنیا آمده بود نامش را حسین گذاشتیم.
محمدحسین درسخوان بود و برادر بزرگترش همیشه میگفت که با توجه به هوش و استعداد زیادی که دارد باید خلبان شود. از آنجایی که پسر پرشر و شوری بود دو دفعه با دست بردن در شناسنامهاش خواسته بود که به خرمشهر برود تا با دیگر همرزمان مانع از سقوط این شهر شوند.
همچنین، او زیاد قرآن میخواند، به مسجد میرفت و در عزاداریهای حسینی حضور پرشور داشت. آن زمان در قم زندگی میکردیم و با وجود سن کمش، خستگیناپذیر بود و در اغلب فعالیتهای مذهبی محلهمان شرکت میکرد. این فعالیتها را پس از مهاجرت به کرج نیز با همان جدیت و پشتکار ادامه داد تا اینکه واقعه شهادت او پیش آمد.
ـ هنگام گفتوگو با بسیاری از خانوادههای شهدا، آنان این به نکته اشاره میکنند که اخلاق فرزند شهیدشان متفاوت از سایر فرزندانشان بود. در مورد شهید فهمیده نیز چنین چیزی صادق بود؟
مادر شهید: بله. او اخلاق خیلی خاصی داشت. روی خواهران و برادرانش تعصب داشت، مخصوصاً روی خواهرانش که حتماً تأکید داشت آنها با حجاب در مجامع عمومی حاضر شوند. با وجود آنکه پسر بزرگ خانواده نبود اما کلیه امور خانه به دست او بود. پدرش به دلیل مشغله کاری زیاد فرصت رسیدگی به امور خانه را نداشت. در نتیجه او به تنهایی این امور را از خرید گرفته تا تعمیرات و بنایی انجام میداد.
ـ چگونه از شهادتش مطلع شدید؟
مادر شهید: تازه به کرج نقل مکان کرده بودیم و خانه هنوز سیمکشی برق نداشت بنابراین تلویزیون نداشتیم. محمدحسین چند بار به جبهه اعزام شده بود و البته با توجه به صِغَر سن برادران پاسدار او را به خانه بازگردانده بودند، اما در اعزام آخر، که از آن بیخبر بودیم، پس از چند روز که از محمدحسین خبر نداشتیم هر لحظه منتظر بودیم که برادران پاسدار او را برگردانند. خاطرم هست که سر سفره شام اخبار رادیو را میشنیدیم که اعلام شد یک نوجوان سیزده ساله زیر تانک رفته و با انفجار نارنجک موجب انهدام آن شده است. نمیدانم چرا آنجا دلم گواهی داد که آن پسر محمدحسین من بوده است. باید بگویم که آن رادیو را محمدحسین تهیه کرده بود و به ما سفارش میکرد که همیشه این رادیو دمدستمان باشد تا هنگام شنیدن آژیر خطر فوراً خودمان را به پناهگاهی که خودش برای ما در زیرزمین خانه ساخته بود برویم. برادر بزرگترش، داوود، در برابر این اتفاق یعنی خبر رادیو واکنش منفی نشان داد، اما پس از چند روز برادران پاسدار به خانهمان آمدند. ابتدا گفتند که محمدحسین زخمی شده است، اما بعد از اینکه دخترم آنها را به در مغازه همسرم برد، او به خانه بازگشت و گفت که باید برای انجام کاری به تهران برود.
برادرش داوود از جریان مطلع بود و به من گفت که بهتر است در مدتی که پدر به تهران میرود به خانه زهرا، دختر بزرگترم، بروم؛ البته با این توجیه که خانه خواهرش تلفن دارد. در آن زمان مجید، پسر کوچکم، شیرخواره بود. پس از بازگشت به خانه دیدم که حجله محمدحسین جلوی خانه برپا شده است.
ـ از خوابی که پیش از شهادت محمدحسین دیدید بگویید.
مادر شهید: محمدحسین عادت داشت که هر شب جمعه به بهشت زهرا برود. یک بار از او خواستم که من را هم با خودش ببرد و او هر بار میگفت که مادر تو بچه کوچک داری و سخت است که با من به تهران بیایی. یک شب خواب دیدم که او در خانه نیست، زیرا همیشه بیخبر جایی میرفت یا بعد از مراجعتش متوجه میشدیم که کجا رفته و یا برادران پاسدار او را به خانه میآوردند و تازه متوجه میشدیم که سر از جبهه درآورده است. وقتی که آمد و من را غافلگیر کرد از او پرسیدم کجایی؟ گفت سر قبرم. متعجب از او پرسیدم چرا از این شوخیهای بیمزه میکنی؟ او گفت که قطعه 24 بهشت زهرا جایی است که در آن مدفون خواهم شد. همین اتفاق رخ داد و او در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد. به حسین خیلی علاقهمند و وابسته بودم و فکر نمی کردم روزی بتوانم بدون او زندگی کنم، چراکه پسر دلسوزی بود و بسیار خوشحالم که به آرزویش رسید.
محمدحسین آنقدر شجاع بود که حتی پیش از شهادت مصطفی چمران و در جریان قائله پاوه و تحرکات کُردهای منافق خود را به پاوه رسانده بود و البته طبق معمول افرادی او را به خانه بازگردانده بودند. پسرم بسیار کوشا بود و در تمام مدت تحصیل علاوه بر درس خواندن، کار هم میکرد و برای خرج و مخارجش از پدرش پولی دریافت نمیکرد.
ـ از نظر شما به عنوان خواهر شهید برجستهترین ویژگی اخلاقی او چه بود؟
فرشته فهمیده: عشق او به رهبری ویژگی شاخصش بود. همیشه میگفت که وقتی آقا مسئلهای را امر میکنند دوست دارم اولین بسیجی باشم که به فرمان ایشان لبیک میگویم. با وجود سن کم تمام نوارهای سخنرانیهای امام(ره) را به دقت گوش میکرد و روی کاغذ مینوشت و با تکثیر آن سخنان، آنها را در میان مردم پخش میکرد. فضای قم برای فعالیتهای انقلابی او مساعد بود و با مهاجرت خانواده به کرج به دلیل جو حاکم بر محلات و شهر انجام کارهای انقلابی بسیار کاهش یافت، اما محمدحسین از هیچ کوششی برای مجاب ساختن همسن و سالانش برای انجام فعالیتهای انقلابی فروگذار نمیکرد. او جسور و بیباک بود و به همین خاطر در سن نوجوانی در جریان تسخیر لانه جاسوسی حضور یافت و حتی بر بالای دیوار سفارت آمریکا رفت.
مدتی به بهانه دستفروشی به تهران میرفت. او دستفروشی را بهانه کرده بود تا به تهران و پارک چیتگر برود و آنجا آخرین اعلامیههای امام(ره) را برای توزیع تحویل بگیرد. بعضی میگفتند در زمان برپایی هیئتهای عزاداری محرم و صفر وقتی چراغها خاموش میشد تا مردم به عزاداری بپردازند، پس از روشن شدن چراغها در دستانشان اعلامیههایی را مشاهده میکردند، اعلامیههایی که هیچکس هم خبردار نمیشد پخش آنها کار محمدحسین بود.
ـ برای رفتن به خرمشهر چه بهانهای آورد تا خانواده مانعش نشوند؟
فرشته فهمیده: اولین روز مهر سال 59، یعنی زمانی کلاس چهارم بودم به مادر گفته بود که کلاس فوتبال دارد. وسایل اندکی را در ساکش جمع کرده و رفته بود. زمانی که خبر شهادتش از رادیو، البته بدون ذکر نام او اعلام شد، به مادرم الهام شد نوجوانی که زیر تانک رفته محمدحسین است اما پدرم مدام تکرار میکرد که کسی اجازه نمیدهد او به خط مقدم برود و به خود این نوید را میداد که همین الان در را میزنند و باز برادران بسیجی محمدحسین را به خانه بازمیگردانند.
ـ آیا تاکنون درباره وضعیت روحی او قبل از شهادتش کنجکاو بودهاید؟
فرشته فهمیده: برای حضور در عملیاتی در خرمشهر بسیار علاقهمند و پیگیر بود و در آن عملیات دوست صمیمیاش محمدرضا شمس شهید شد و او با نیت تقاص خون دوستش به خود نارنجک بست و به زیر تانک دشمن رفت. این اقدام او سبب شد تا دشمن کمی در پیشروی دچار وقفه شود. سپس جسد نیمهسوخته او را به ما تحویل دادند که با احترام و شکوه فراوانی چند روز پس از شهادتش در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
17سال پس از شهادتش سعی کردیم از حال و روز محمدحسین در روزهای حضورش در جبهه و اوقات پیش از شهادتش مطلع شویم. از طریق مادر شهید بختیاری، مسئول گروهی که محمدحسین در آن حضور داشت، متوجه شدیم که او شب قبل از شهادتش دلتنگ بود و آرام و قرار نداشت. شهید بختیاری از او دلیل این حالش را میپرسد و محمدحسین میگوید که دلش برای مادرش تنگ شده و دوست دارد یک بار دیگر او را ببیند و از او حلالیت بطلبد. بعد در حالی که چفیهاش را روی دست شهید بختیاری پهن میکند، سرش را روی دست او میگذارد و اشک میریزد.
ـ در سردر این خانه تابلویی نصب شده که روی آن «بنیاد شهید فهمیده» نوشته شده است. درباره این بنیاد و اهدافش بیشتر توضیح دهید؟
فرشته فهمیده: قبلاً این خانه را به آموزش و پرورش فروخته بودیم، اما بعد به دلیل خاطرهای که از محمدحسین در آنجا داشتیم با پیگیریهای آقای حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش وقت، آنجا را با همان مبلغ دوباره خریدیم. طبقه پایین این ساختمان حسینیه است که در آن مجالس مذهبی برپا میشود و همچنین کلاسهای آموزش قرآن ویژه بانوان در آنجا دایر است. هدف از تأسیس این بنیاد آن است که نوجوانان شهید دوران انقلاب و دفاع مقدس شناسایی شوند؛ نوجوانانی در رده سنی شهید فهمیده که در صورت شناسایی و معرفی الگوی خوبی برای نوجوانان و جوانان خواهند بود. 36 هزار دانشآموز شهید شدهاند که باید با شناسایی دقیق آنها و ایجاد بانک اطلاعاتی به امر فرهنگی مؤثری اقدام کرد، اما این کار بدون مشارکت نهادها و دستگاهها امکانپذیر نیست و به کمکهای دولتی به ویژه از ناحیه بنیاد شهید و امور ایثارگران نیاز است.
واقعه کربلا را با نام 72 شهید میشناسیم و یکی از مهمترین آنها قاسمبنالحسن(ع) است؛ نوجوان سیزده سالهای که با جانفشانی در دفاع از حریم آل الله سر از پا نمیشناخت. در تاریخ معاصر هم باید به چنین افرادی توجه شود. این مهم عزم جدی مسئولان را میطلبد.
نکتهای که اکنون به ذهن خطور میکند این است؛ در خانه شهیدی نوجوان که در فرهنگ ایثار و شهادت الگوست گذر کردیم. پدر و مادر وی به دلیل کهولت سن با هزینههای گزاف درمانی روبهرو هستند و لازم است از آنان حمایت درمانی شود. خانواده شهدا به تکریم و احترام بیشتری نیاز دارند.
گزارش تصویری این مراسم را اینجا ببینید.
انتهای پیام