به گزارش ایکنا از اصفهان، فقه و اخلاق دو دانش در تعلیمات اسلامی هستند که یکی از آنها به عنوان علم اخلاق ناظر بر باید و نبایدهای نفسانی، روحی ــ خلقی و دیگری که همان علم فقه باشد، ناظر بر چگونگی و کیفیت انجام اعمال و کارهای انسان در حوزه مسائل عبادی و غیرعبادی است.
فقه در لغت به معنای فهم و استنباط دقیق است. فقها در تعریف علم فقه گفتهاند: «هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیله؛ علم به احکام فرعی شرعی اسلام از روی ادله تفصیلی». منابع و ادله فقه؛ کتاب(قرآن)، سنت(قول، فعل و تقریر پیامبر و امام معصوم)، اجماع و عقل است.
اخلاق، شاخهای از علوم انسانی است که موضوع آن شناخت مصادیق ارزشها و بیانگر راههای کسب فضائل و ترک رذائل اخلاقی است. در واقع اخلاق به صفات درونی انسان گفته میشود که در درون آدمی نهادینه شده است.
یکی از بحثهای مهم و اساسی در تاریخ اندیشه اسلامی بحث رابطه بین علوم و تقدم و تاخر آنها نسبت به یکدیگر است که طبیعاً رابطه علم و اخلاق نیز از این قاعده مسثتنی نیست. خبرگزاری ایکنا در مصاحبههای مختلف با اساتید و پژوهشگران حوزه و دانشگاه به بررسی رابطه این دو علم پرداخته است. این مصاحبههای تفصیلی قبلاً به صورت مجزا منتشر شده که اکنون چکیده برخی از آنها را در این گزارش تلفیقی میخوانید. با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این مصاحبهها تنها نقطه نظرات مصاحبه شوندگان گرامی است و ایکنا در صدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
رابطه تلازم فقه و اخلاق
حجتالاسلام سیدمحمدعلی فقیهی، استاد حوزه و دانشگاه در گفتوگو با ایکنا درباره رابطه و نسبت میان فقه و اخلاق، گفت: میان فقه و اخلاق نوعی رابطه تلازم وجود دارد، یعنی به هیج وجه تفکیکپذیر نیستند. در واقع فقه بدون اخلاق، اصلاً فقه نیست و اخلاق بدون فقه هم اخلاق نیست. گاهی در کتابهایی که در این باره نوشته میشود، بخش فقه و بخش اخلاق جدا از یکدیگر نوشته میشوند که البته این به معنای جدایی این دو مفهوم نیست، زیرا در مسائل علمی و دانشگاهی نیز ممکن است دو چیز بسیار مرتبط از دیدگاههای جداگانهای نگریسته شوند.
وی افزود: فقهی مفید و کاربردی است که با نکات اخلاقی عجین شده باشد. در آیات و روایات نیز پس از بیان احکام شرعی به نکات اخلاقی مربوط اشاره میشود. مثلاً در ادامه فرمان روزه آمده است: «لعلکم تفلحون»، این آیه با قرار گرفتن در کنار وجوب روزه در قرآن نشان میدهد که این دو موضوع تفکیکناپذیر هستند. اخلاق نیز اگر بدون فقه باشد به نتیجهای نخواهد رسید، زیرا اخلاق به چارچوب نیاز دارد و چارچوب آن فقه است.
کارآمدی فقه در گرو اخلاقی بودن آن است
آیتالله احمد عابدینی، استاد حوزه و دانشگاه در مصاحبه با ایکنا درباره رابطه اخلاق و فقه گفت: «فقه در گذشته، اخلاقی بود، ولی بعد از ماشینی شدن امور، به نوعی از اخلاق فاصله گرفت؛ بنابراین امکان دارد امروزه بعضی از امور فقهی با اخلاق مطابقت نداشته باشد؛ فقه مدرن، فقهی است که مطابق با اخلاق باشد»،
وی ادامه داد: «اگر بتوانیم امور فقهی را اخلاقی ساخته و در جامعه گسترش دهیم، افرادی پیرو آن خواهند شد. اگر فقه به گونهای غیرمتعارف، غیرعاقلانه و غیر اخلاقی نمود پیدا کند، نمیتواند به خوبی در جامعه رواج پیدا کند. برای رواج آن، باید گزارههای اخلاقی را قوی کرده و فقه را به سوی اخلاقی بودن سوق دهیم».
میان فقه و اخلاق تضادی وجود ندارد
مرتضی جوادی آملی، استاد خارج فقه حوزه علمیه قم نیز در مصاحبه با ایکنا درباره رابطه فقه و اخلاق معتقد است که « این دو دانش در طول ۴۰ سال اخیر، رشد چندانی نداشتهاند که بتوانند پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، تربیتی و ... باشند».
وی در این رابطه ادامه داد: «امروزه که مسئله نظام و حکومت اسلامی مطرح میباشد، طبیعی است که وضعیت دو دانش فقه و اخلاق باید نسبت به قبل، چندین برابر قوت و رشد پیدا کند و بتواند ضمن بیان احکام و مسائل اخلاقی در سطح عمومی، برای نظام اسلامی و حکومت اسلامی نیز که امروز با حکومتهای جهانی در مواجهه و ارتباط است، دستمایههای ارزشمندی داشته باشد. اما متأسفانه این اتفاق نیفتاده و هیچکدام از این دانشها از جایگاه خودشان برنخاستهاند؛ یعنی نه نظام توانسته از این دانشها بهره چندانی ببرد و نه عالمان این علوم، فرصت یافتهاند و شرایط برایشان مهیا بوده که قوت و شدتی به این دو دانش اصیل اسلامی بدهند و از آن در صحنه ملی و بینالمللی استفاده کنند».
وی با تأکید براین موضوع که میان علم فقه و اخلاق تضاد و تعارضی وجود ندارد، بلکه این دو مؤید و پشتیبان یکدیگر هستند، اظهار کرد: «علم فقه و اخلاق، دو علم همزاد و همراه هم هستند و برای تقویت نظام اجتماعی و مسائل فردی بسیار کارآمد هستند. اخلاق ناظر بر نفس، علائق نفسانی است و جنبههای فضائل انسانی را اصلاح و تفسیر میکند و فقه، نیز ناظر به مسائل احکام و عملکرد انسانها در حیطه فردی و اجتماعی است. پس این دو علم هرگز در تعارض و تضاد با یکدیگر نیستند و همواره موید یکدیگر هستند؛ یعنی یکی در حوزه مسائل نفسانی و خلقی کار میکند که همان علم اخلاق است و دیگری باید و نبایدهای رفتاری، گفتاری و کرداری را بهعنوان علم فقه تأمین میکند».
اخلاق و قانون در تضاد و تعارض
وی تعارض و تضاد جامعه امروز را بین اخلاق و قانون دانست و افزود: «فقه به مسائل فردی میپردازد که حلال و حرام را چگونه باید رعایت کرد یا واجبات را چگونه باید انجام داد. در واقع فقه و اخلاق در تضاد با همدیگر نیستند، بلکه آنچه در تضاد با هم شدهاند، اخلاق و قانون است که این قوانین از مجاری مثل مجلس، وزارتخانهها و نهادهایی که وابسته به قدرت هستند، صادر میشود».
وی در پاسخ به این سؤال که در بعد اخلاقی منظور این است که حکم استنباط شده فقهی چقدر مبتنی بر شأن و کرامات انسانی به عنوان یک امر اخلاقی است؟ گفت: «فقها براساس اعتقاد خودشان، هرآنچه براساس منابع وحیانی استنباط میکنند اخلاقی است و معتقدند شارع مقدس برای انسانها، جز احکامی که برای کرامت آنها مناسب باشد، حکمی صادر نمیکند. بنابراین خودشان را در مقام استنباط و اجتهاد در احکام، احیانا در مقابله با کرامت انسانی نمیبینند، چون معتقدند شارع مقدس جز برای کرامت انسانی، قوانین دیگری را وضع نکرده؛ ممکن است برخی در بحث دیه، ارث، حقوق زنان و... بگویند این احکام با کرامت انسانی سازگار نیست، اما سخن در این است که کرامت انسانی یعنی چه و اینکه این کرامت انسانی را چه کسی باید تبیین و تفسیر کند؟ وقتی آنها براساس عقل خودبنیاد حرف میزنند، ممکن است حرفی بزنند که به نظر خودشان با کرامت انسانی سازگار باشد، ولی امکان دارد از منظر شرع مقدس این گونه نباشد. به همین دلیل این موضوع را باید درنظر گرفت که مبانی عدالت و کرامت انسانی را چه کسی باید برای جامعه تبیین کند؟ آیا باید این مبانی را از وحی بگیریم و یا به دست عقل خود بنیاد بدهیم تا براساس جهانبینیهای مادی تجزیه و تحلیل شود که البته این موضوع باید در جای خود مطرح و پیگیری شود».
وی ادامه داد: «همانطور که گفته شد، فقه و اخلاق تعارضی با هم ندارند و اگر احیانا در مقام عمل دیدیم که حکم فقهی با مسئله عدالت سازگار نیست، فقیه آن حکم را در مسیر عدالت قرار خواهد داد، یعنی با اجتهادی که خواهد داشت، مسائل را از باب احکام اولیه و احکام ثانویه و اضطرارهایی که دست فقیه را باز میگذارد، حل و فصل خواهد کرد. آنچه جامعه امروز با آن مواجه هست، تعارض اخلاق با قانون و قوانین و مصوبات است که از دستگاهها و نهادهای وابسته با قدرت صادر شدهاند».
ساز وکار قانونگذاری ما، نه از فقه مدد میگیرد و نه از اخلاق
جوادیآملی در پاسخ به اینکه تعارض اخلاق و قانون و مصوبات که به آن اشاره کردید، ناشی از چه عواملی و زمنیههایی است و اینکه آیا تعریف مدون و جامع و کاربردی از اخلاق نداریم و یا ضعف ساختاری در قانونگذاری داریم؟ تصریح کرد: «ساز وکار قانونگذاری ما، نه از فقه مدد میگیرد و نه از اخلاق. کسانی که در مقام قانونگذاری هستند، فقهشناس و فقیه نیستند. آنچه در بحث تدوین قانون اساسی اتفاق افتاد این بود که برای تدوین آن همه فقها حضور موثر داشتند و برهمین اساس روح قانون اساسی در همه بخشها با فقه سازگار است. ولی اکنون کسانی که در کرسی مجلس به عنوان قانونگذار نشستهاند، تمام تلاششان این است که آن قوانین از دیدگاه شورای نگهبان مخالف با شرع نباشد. این چالش اساسی کشور در تعاض اخلاق و قانون است».
جامعه را باید با اخلاق اداره کرد
این استاد حوزه و دانشگاه درباره انتقاد برخی از روشنفکران دینی که معتقدند اکنون یک نوع رویکرد و نگاه فقهی در قالب اسلام فقاهتی در جامعه حاکم شده که اخلاق در آن جایگاهی ندارد و یا نادیده گرفته شده است، بیان کرد: «متاسفانه چنین واقعیتی وجود دارد، البته ما از اینکه فقه به معنای فقاهت حاکم باشد، هیچ نگران نیستیم. اما اگر فقاهت ملهم از اخلاق و اسناد بالادستی اندیشه دینی نباشد، آنجا باید اظهار نگرانی کرد؛ والا اگر احکام فقاهتی مبتنی بر منابع وحیانی و براساس هماهنگی با علوم بالادستی اندیشه دینی باشد، نباید از آن نگران بود و جامعه هم از آن نگران نخواهد بود. اما اکنون چون بیشتر احکام فقاهتی براساس دستور و توصیه و نیاز نهادهای حکومتی است، متاسفانه باعث شده فکر کنیم چنین رویکردی ایجاد شده است. اکنون نگرانی این است که اخلاق را در جامعه فروکاستهایم و جایگاه آن را در جامعه دور از دسترس قرار دادهایم و خواستهایم با قانون و فقه که عمدتا با تازیانه و شلاق کار میکند، کار بکنیم، ولیکن اخلاق نرمی و لطافتی دارد که جامعه را باید با آن اداره کرد».
دیدگاه آیتالله جوادی آملی درباره میزان حضور فقه و اخلاق در جامعه
وی در ادامه به بیان دیدگاهی از آیتالله جوادی آملی درباره میزان حضور فقه و اخلاق در جامعه پرداخت و افزود: «ایشان فرمودهاند که ۷۰ درصد باید در جامعه اخلاق حاکم باشد و ۳۰ درصد فقه. اما الان این رویکرد بالعکس شده، چون الان بیشتر کارهای ما دستوری و توصیهای و از بالا به پایین شده است».
جوادی آملی در پاسخ به این سوال که به نظر شما راه برون رفت از این مشکل چیست تا بتوان آن تعبیر آیتالله جوادی آملی که فرمودند باید ۷۰درصد اخلاق در جامعه حاکم باشد و ۳۰ درصد فقه، در جامعه تحقق پیدا کند؟ ادامه داد: «حکومت نباید خودش را امیر و فرمانروای مردم بداند. حضرت امام(ره) فرمودند اگر بشود اسم فرماندار را عوض کنیم و اسمی دیگر برای آن بگذاریم. اگر مسئولان خودشان را فرماندار و فرمانروا و مردم را فرمانبردار بداند، طبیعی است که در چنین رویکردی تنها باید احکام و قوانین حاکم باشند، نه اخلاق. اگر به جایی رسیدیم که واقعا مسئولان خادم مردم شدند و مردم بهعنوان ولینعمتان مسئولان پذیرفته شدند، آن گاه اخلاق حاکم میشود».
غایت فقه اخلاق است
حجتالاسلام سید محمد علی ایازی، استاد حوزه و دانشگاه نیز در مصاحبه با خبرگزاری ایکنا درباره رابطه و نسبت میان فقه و اخلاق گفت: ابتدا لازم است که جایگاه فقه و اخلاق را به صورت جداگانه مشخص کنیم. تردیدی نیست که فقه نوعی از دستورات عملی است که هدف و غایت خاص را دنبال میکند. مهمترین هدف فقه رسیدن به وارستگی و سیر و سلوک اخلاقی است و تکالیفی که بر دوش ما گذاشته نیز به همین خاطر است. به تعبیر دیگر میتوانیم بگوییم که غایت فقه اخلاق است. بنابراین میتوانیم برهمین اساس جایگاه اخلاق را نیز مشخص کنیم، اخلاق نیز به ما کمک میکند تا به وارستگی دست پیدا کنیم. به همین دلیل نیز زمانی که در آیات قرآن به خواندن نماز یا گرفتن روزه توصیه میشود، بلافاصله اشاره میشود که «لعلکم تتقون» یا «لعلکم تفلحون» که به همین موضوع اشاره دارند. قرآن درآیه ۲۹ سوره انفال میفرماید: «...إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً...؛ اگر از خدا پروا کنید، براى شما نیرویى قرار مى دهد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهید» از طرف دیگر آیات فراوانی نیز در مورد اهمیت اخلاق وجود دارد که این اهمیت نسبت میان فقه و اخلاق را مشخص میکند. مثلا در آیه ۴ سوره قلم که از اولین سورههای نازل شده بر پیامبر(ص) است، گفته شده: «وَ إِنَّکَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ؛ و راستى تو خلق و خویى نیکو و والا دارى.» در آیه ۱۵۹ سوره آل عمران نیز در توصیف پیامبر (ص) گفته شده است:« فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ...؛ اى پیامبر، به سبب لطف و رحمت خدا بود که با آنان نرمخویى و مهربانى کردى» با توجه به این آیات، معنای این سخن پیامبر(ص) که فرمودند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» نیز روشن میشود که فلسفه بعثت پیامبر(ص) به کمال رساندن مکارم اخلاق است. همه اینها به یک معنا در خدمت اخلاق هستند، اگر جامعهای جامعه اخلاقی نباشد یا نظامی زیربنای اخلاقی نداشته باشد، آن دستورات و تکالیف و در مجموع آن شریعت ارزشی ندارد.
تکلیفمداری بر اخلاقمداری غلبه کرده است
وی معتقد است: «متأسفانه جامعه امروز بیشتر بر تکلیفمداری تکیه میکند. یعنی هرآنچه تبلیغ و ترویج میشود نمود احکام، شریعت، واجبات و مستحبات است .یعنی نوعی تکلیف مداری بر اخلاقمداری غلبه کرده و نتیجه آن این است که در این جامعه چه در بخش مذهبی و چه در بخش غیرمذهبی اخلاق جایگاه شایسته خود را پیدا نمیکند. در چنین جامعهای گاهی فردی ادعای تشرع میکند، اما دروغگویی برای او مهم نیست و این عمل گناه را مرتکب میشود. جامعه امروز آن گونه که باید و شاید اخلاقی نیست».
فقه باید در خدمت اخلاق باشد
ایازی معتقد است: اگر اخلاق به عنوان اصل و غایت قرار گرفته شود، فقه باید در خدمت اخلاق باشد. یعنی باید فقهی را تبیین کنیم که اخلاقی باشد. یکسری مبانی داریم که نسبت میان فقه و اخلاق را بررسی میکند و در این زمینه چهار نظریه نیز وجود دارد. در معنای عام، اگر دینی اخلاقی نباشد، اصلاً دین نیست. زیرا مسئله عدالت در اصول ماقبل دینی وجود دارد که بیان میکند اگر دین و احکامی براساس عدالت نباشند، آن دین دیگر شرایط دین بودن را ندارد. حتی اگر فقهی اخلاقی نباشد و تعالیم و احکام آن نیز به سمت اخلاق پیش نرود، دیگر جهت اخلاقی نخواهد داشت».
این استاد حوزه و دانشگاه درباره نظریه و انتقاد روشنفکران دینی درباره پیشی گرفتن فقه در قالب اسلام فقاهتی بر اسلام اخلاقی، تصریح کرد: «این مسئله در واقع نوعی نقد وضعیت امروز است، زمانی که اهمیت اخلاق را پذیرفتیم و دیدیم که جامعه کیفیت اخلاقی لازم را ندارد و تبلیغات نیز بیشتر در جهت فقه و مسائل ظاهری دین شده است، طبیعت وجود چنین مشکلی را در جامعه خودمان نیز میپذیریم»
کارآمدی فقه در گرو عدالتمحوری و اخلاق محوری آن است
وی در پاسخ به این سوال که برای حاکم کردن روح اخلاق بر جامعه چه ساز و کارهایی باید در متن جامعه و عرصههای فکری و گفتمانی شکل بگیرد تا تعادلی میان این دو برقرار شود؟ گفت: لازمه آن این است که در مرحله اول اخلاقمحور باشیم و آموزشهای جامعه را نیز بر مبنای اخلاق قرار دهیم. مرحله دوم این است که در احکامی مانند نماز و روزه نیز وصف اخلاقی آنها را مورد توجه قرار دهیم. در این صورت به نتیجه مورد نظرمان میرسیم.
ایازی گفت: فقه سنتی اگر عدالتمحور یا غایتمحور باشد، این غایتمحوری میتواند به این جهت پاسخ دهد. یعنی اگر کسی میخواهد تکلیف یا فتوایی را مطرح نماید باید توجه کند که این تکلیف یا فتوا براساس اخلاق هست یا نه؟ و آیا وصف عدالت را دارد یا نه؟ متأسفانه فقه سنتی به مسئله محوریت کاری ندارد، به طور مثال نماز عملی است که شامل دو مفهوم است؛ یک مفهوم آن صحیح بودن و مفهوم دیگر مقبول بودن آن است. نماز صحیح نمازی است که ارکان و شرایط آن درست باشد و نماز مقبول نمازی است که اوصاف و خصوصیات یک نماز نتیجهبخش را داشته باشد. آن چیزی هم که درباره نماز در روایات به ما رسیده که اگر نماز قبول باشد بقیه اعمال هم قبول است، نماز مقبول را مد نظر دارد. نماز مقبول نمازی است که نتیجه «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ» داشته باشد. یعنی نماز باید بتواند همواره انسان را از زشتیها و پلیدیها دور کند. بنابراین فقه هم باید به همین تکیه و ارزشگذاری کند.
جایگاه برجسته اخلاق در قرآن مبرهن است
حجتالاسلام کاملان، استاد حوزه و دانشگاه نیز در گفتوگو با خبرگزاری ایکنا درباره رابطه و نسبت فقه واخلاق، معتقد است:« این رابطه را باید از خود دین دریافت کنیم و ببینیم در دین به خصوص در قرآن، میان آیاتی که درباره مسائل اخلاقی و معارف دین نازل شده با آیاتی که درباره احکام و شریعت آمده است، چه نسبتی به لحاظ کمی وجود دارد. آنچه فقها و مفسرین درباره آیاتالاحکام یا همان فقه بیان کردهاند، این است که مجموع آیات قرآن در اینباره به ۵۰۰ آیه میرسد، البته اگر دقت کنیم، کمتر از این تعداد است، ولی اگر همین تعداد را نسبت به مجموع آیات قرآن یعنی ۶۶۳۳ آیه در نظر بگیریم، نسبت بسیار عجیبی است؛ به عبارت دیگر حدود یک دوازدهم آیات قرآن مربوط به احکام و شریعت و باقی آنها راجع به معارف دین و مسائل اخلاقی است.
وی ادامه داد: اخلاق به این دلیل مقدم بر فقه است که گزارهها و قضایای اخلاقی عقلایی هستند. گزارههایی از این قبیل که عدالت خوب و ظلم بد است، قضایای مشهوری هستند که تمام عقلای عالم صرفنظر از مذهب، نژاد و رنگ پوست خود به آنها پایبندند، یا حداقل در گفتار پایبندی خود را به این اصول نشان میدهند، یا اینکه اینها اصول عقلی است نه عقلایی، مثل «اجتماع نقیضین محال است» در مباحث عقل نظری. در مباحث عقل عملی نیز «العدل حسن و الظلم قبیح» دو فرضیه بدیهی عقلی است که همه قضایای دیگر در عمل به این دو قضیه برمیگردد؛ بنابراین این قضایا از وضوح و شفافیت و مقبولیت عام و خاص برخوردار است، در حالی که قضایای فقهی، ظنی و حداکثر ظنآورند، چون بیشتر این احکام بر پایه خبر واحد و اجماعات است که بازگشت اجماع نیز از نظر حجیت در حد خبر واحد و خبر واحد نیز ظنآور، نه قطعآور و علمآور است. منابع استنباط احکام شرعی به طور عمده روایات یا ظهور آیات است و ظهورات ظنآورند. چون ظنآور هستند، نتیجهای که از آیات و روایات در باب احکام به دست میآوریم، احکام ظنی خواهد بود و در مقابل آن قضایای مشهور یا عقلی مسلم تاب و توان ندارند؛ بنابراین اینکه مرحوم مطهری و برخی دیگر میگویند اخلاق و عدالت در سلسله علل احکام قرار دارد. برای همین است، چون از قضایای مسلم هستند و در سلسله علل احکام قرار میگیرند. به این معنا که اگر حکمی در مخالفت با قضیه بدیهی خوب بودن عدالت و بد بودن ظلم قرار گیرد، آن را کنار میگذاریم.
اخلاق و عدالت در سلسله علل احکام قرار گیرد
کاملان در پاسخ به این سوال که فکر میکنید فقه موجود چقدر مبتنی بر عدالت و اخلاق است؟ تصریح کرد: این سؤال را باید از فقها بپرسید. به نظر من متأسفانه فقه اولاً زیاد مبتنی بر قرآن نیست، نمیگویم اصلاً نیست، بلکه کمتر توجه میشود و در درسها خیلی سریع از آیات قرآن عبور میکنند و بیشتر به روایات میپردازند و در تعدادی از درسها به روایات نیز آنچنان پرداخته نمیشود و سریع به اصول عملیه میرسند، به وقت برائت، احتیاط و تلخیص و زود عبور میکنند؛ در حالی که اگر فقه ما بخواهد فقه قرآنی شود، توجه به عمومات و اطلاقات قرآن و بعضی از این عمومات اصلاً تخصیصبردار نیستند و بعضی از اطلاقات ... هستند، لذا توجه به این مسائل و بحث بیشتر درباره آیاتالاحکام میطلبد که بیشتر به آن توجه کنند؛ ولی کتابهایی که در باب آیاتالاحکام نوشته شده، بسیار معدود است. شیعه توجه به قرآن و اهلبیت(ع) را توأمان دارد و طبق روایتی که از پیامبر اکرم(ص) رسیده مبنی بر اینکه «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»، ثقل اکبر، قرآن و ثقل اصغر، اهلبیت(ع) هستند. متأسفانه جای این دو برعکس شده، یعنی ثقل اصغر به ثقل اکبر و ثقل اکبر به ثقل اصغر تبدیل شده است و باید تلاش کرد تا همان فرمایش پیامبر(ص) در حوزههای علمیه پیاده شود.
کاملان در پاسخ به این سوال که آیا شما معتقدید فقه موجود آنچنان که باید اخلاقی و عدالتمحور نیست؟گفت: به این کلیت نمیخواهم بگویم، ولی میخواهم بگویم باید عدالتمحور باشد و عدالت باید در سلسله علل احکام قرار گیرد و باید به اصول عقلایی عام که همه عقلای عالم به آنها اعتماد دارند توجه شود. فقه نمیتواند مخالف این اصول عقلایی باشد، چون اصول عقلی قطعی و اصول فقهی ظنی هستند و هیچگاه ظن در مقابل قطع نمیتواند عرض اندام کند. از طرف دیگر باید به آیاتالاحکام و نیز حدیث بیشتر توجه شود، ولی اکنون به حدیث بیشتر توجه میشود و حتی در بعضی از درسها به حدیث نیز کمتر توجه میشود و خیلی زود به اصول عملیه میرسند.
اخلاق مقدم بر فقه است
آیتالله محمدعلی مقدس، استاد حوزه علمیه اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، با بیان اینکه میان فقه و اخلاق رابطه بسیار عمیقی وجود دارد، اظهار کرد: احکام قرآن عمدتاً بر مبنای اخلاق بوده و در کتابهای فقهی فقه به معنای استنباط احکام فرعی از ادله شرعی تعریف شده است. از میان ادله شرعی قرآن کریم مهمترین منبع محسوب میشود که کلیات در آن آمده و دستورات و آموزههایش بر مبنای اخلاق و عدل است؛ مثلاً آیه ۲۳۱ سوره بقره درباره طلاق دادن زنان میفرماید: «...فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا...؛ به شایستگی آنها را نگه دارید یا به شایستگی آنها را رها کنید و زنهار آنها را به منظور ضرر زدن و ستم کردن نگه ندارید...».
وی افزود: آیه ۵۸ سوره نساء نیز میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...؛ خدا به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید...». همچنین آیه ۱۸۳ سوره بقره میفرماید:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَيْکُمُ الصِّيامُ کَما کُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید روزه بر شما واجب شد، همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود، شاید که با تقوا شوید». در آیات متعددی از قرآن کریم اخلاق و حکم توأمان آمده است.
این استاد حوزه علمیه با بیان اینکه اخلاق مقدم بر فقه است، گفت: در مجموعه معارف اسلامی، عقاید و به خصوص اعتقاد به مبدأ و معاد در رتبه اول قرار میگیرد. اخلاق در رتبه بعدی جای دارد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند:«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ». آیه ۴ سوره قلم نیز در وصف پیامبر(ص) میفرماید:«وَ إِنَّكَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ تو صاحب اخلاق عظیم و برجستهاى هستى». احکام در رتبه سوم قرار دارد که فقه عبارت است از همین احکام، یعنی استنباط دستورات عملی در زمینه مسائلی که فقه متضمن آنهاست؛ در نتیجه میتوان اخلاق را مقدم بر فقه دانست.
آیتالله مقدس اظهار کرد: فقه موجود مبتنی بر آیات و روایات و بالتبع بر مبنای اخلاق است. آموزههای اخلاقی در میان تمام انسانها مشترکاند مثل عدالت، احسان و قبح ظلم و دروغ و احکام اسلامی نیز مطابق با اخلاق است.
وی تصریح کرد: با توجه به تحولاتی که در دنیا پدید میآید، باید در استنباط احکام نیز تجدید نظر کرد، یعنی احکام براساس شرایط زمان و مکان تغییر کند، مثلاً نفقه زن و فرزند بر مرد واجب است، ولی زمانی این نفقه به تأمین خوراک و پوشاک محدود بود و امروز با توجه به سبک زندگی مدرن خیلی متفاوت شده است؛ لذا در فقه امروزی باید مسائل مستحدثه مطرح شود و فقیه باید حکم مربوط به این مسائل را از اصول و کلیات به دست آورد. در روایتی از معصوم(ع) آمده: «بر ماست که اصول و کلیات را به شما ابلاغ کنیم و بر شماست که فروعات را از آن استنباط کنید.»
جامعه در مسائل فقهی متوقف شده است
وی با بیان اینکه در آیات و روایات متعدد توجه ویژهای به اخلاق شده است، ادامه داد: جامعه ما امروز تا حدودی در مسائل فقهی توقف کرده است و زیاد به اخلاق بها نمیدهد. در رساله یکی از فقها آمده بود برای مبارزه با افراد فاسد میتوان به آنها تهمت زد، بر مبنای روایتی که برداشت اشتباهی از آن شده بود، در حالی که معنای صحیح روایت این است که حجت را بر افراد فاسد تمام کرده و به گونهای با آنها صحبت کنید که در برابر دلایل قاطع و محکم قادر به اظهار نظر نباشند و محکوم شوند. شیخ عباس قمی در کتاب «منتهی الآمال» نیز همین معنا را آورده است. در واقع برداشت اشتباه از این روایت امری خلاف اخلاق را نشان میدهد، چنانکه تهمت زدن از گناهان کبیره به حساب میآید و غیبت کردن به خوردن گوشت مرده تشبیه شده است.
این استاد حوزه علمیه تصریح کرد: برداشت از روایات باید به صورت صحیح باشد تا با اخلاق مطابقت داشته باشد. ممکن است برخی از فقها و علما کمتر به اخلاق اهمیت دهند، در حالی که عدالت و اخلاق جزء اصولی است که حتماً باید رعایت شود.
فقه و اخلاق به عنوان دو دانش مهم در تعلمیات اسلامی در حوزه نظری و عملی هر کدام قواعد و اصول خاص خود را دارند. اما موضوع هر دو علم در خصوص انسان و چگونگی به کمال رسیدن اوست. برخی معتقدند که بین فقه و اخلاق تضاد و تعارضی وجود ندارد و بین این دو علم نوعی رابطه تلازم وجود دارد. اما غالب صاحبنظران با تاکید بر اهمیت و ضوروت علم فقه و تقش تاثیرگذار آن در کمال و سعادت انسان، معتقدند که فقه به لحاظ ماهوی و براساس حسن و قبح عقلی، مقدم بر فقه است و به تعبیری اخلاق و عدالت باید در سلسله علل احکام باشند، براساس این دیدگاه قرآن کریم نیز بیش از هر چیز به اخلاق تاکید کرده و پیامبر(ص) نیز برای مکارم اخلاق مبعوث شدهاند، اما به این معنا نسیت که فقه کابردی ندارد، بلکه متعقدند فقه نیز علمی کارآمد است، منتهی با این شرط که در خدمت اخلاق و عدالت باشد.
انتهای پیام