به گزارش ایکنا؛ نشست علمی گفتوگوی جامعهشناختی درباره پیادهروی اربعین، سهشنبه 22 آبانماه به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با حضور سیدمهدی اعتمادیفرد، رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و جبار رحمانی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در تالار شهید مطهری واقع در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
جبار رحمانی، دکترای انسانشناسی و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در این نشست اظهار کرد: فارغ از اینکه سعی میشود تباری قدسی برای پیادهروی اربعین خلق شود و مثلاً گفته میشود: جابر پیاده رفت که من هم این منطق قدسی و عقیدتی را سر جای خود درک میکنم، اما پدیده پیادهروی اربعین کاملاً مدرن است. این، رسانههای مدرن و دهکده جهانی است که امکان چنین مشارکتی را داده است. لذا بنظر میرسد تحول بزرگی در تشیع رخ داده که من اسم آن را «تشیع پساصدام» میگذارم، این دوره، دوره ای است که در آن، مواجهه شیعه با کربلا و امام حسین(ع) و امکان دسترسی به آن صورتبندی جدیدی یافته و با کل تاریخ قبل تفاوت دارد. صحبت من امروز درباره یک نوع روایت از اربعین است که گرفتن حال دیگری در آن خیلی مهم است! این «دیگری» میتواند دولت و دولتیها باشد که مثلاً بگویند شما از ارائه خدمات ناتوان هستید اما ما چنین اراده ای برای چنین اجتماعاتی داریم، همچنین این دیگری میتواند غربیها و مخالفان دین باشد و بنظر من اصل قضیه همین تقابل است. باید یک فیدبک تاریخی داشته باشیم تا تبار این نوع صورتبندیهای گفتمانی از پدیدههای دینی را نشان دهیم. تا قبل از قرن دهم هجری یک دعوایی وجود دارد که میخواهد ثابت کند فلان عالم شیعه بود! آدمها با وجود ایجابی خود به شیعه شناخته میشدند. علم، دقت و تقوای یک انسان او را در مظنّ اتهام شیعه بودن قرار میداد، تا قبل از این دوره منطق شیعی، تولّی بود و ابراز بیرونی با نفی دیگری همراه نبود. دستگاههای سیاسی مثل آل بویه کم کم این را ترویج کردند که برای ابراز شیعه بودن، دیگری را صریح و علنی نفی کنید. سرانجام نقطه عطفی فرا رسید که منطق تبرایی را بر منطق تولایی در تشیع برتری داد و این نقطه عطف، صفویه است.
زمینههای برترییافتن منطق تبرایی در گفتمان رسمی دین
وی افزود: جملاتی را عیناً از تاریخ میکنم: «روز موعود فرا رسید، اسماعیل جوان که حالا شاه اسماعیل بود به مسجد جامع تبریز وارد شد، قزلباشان برای کنترل جمعیت به میان آنها آمده بودند تا فضا را در دست بگیرند و حق اعتراض را از مردم بستانند، در احسنالتواریخ آمده نسبت جمعیت به گونهای بود که در میان هر دو نفر یک قزلباش مسلح یراق پوشیده و مراقب رفتار و سخنان افراد بود، در ابتدا مولانا اردبیلی از بزرگان شیعه به منبر رفت و خطبه خواند و سخن راند و شاه جوان پای منبر با شمشیر آخته ایستاده بود، پس از پایان سخنان مولانا اردبیلی شاه اسماعیل بر بالای منبر و شروع به سخنرانی کرد، یک سوم جمعیت به تحسین و شوق پرداختند. شاه به دو سوم دیگر جمعیت که قصد مخالفت داشتند اعلام کرد تبرّی کنید وگرنه همین حالا کشته میشوید، قزلباشان شمشیرهایشان را از غلاف درآوردند و تمام آنها بدون کوچکترین اعتراضی پذیرفتند و عمل کردند، از این پس مذهب شیعی اثنی عشری به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام شد»، بعد از این هم شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد دستگاه شاهاسماعیل، آدمها را میگرفت و میسوزاند، به عبارتی پررنگشدن تبرّی در فرهنگ شیعی به علت نزاع صفویه با حکومت عثمانی بود، این لحظه علنی شدن و موقعیت تاریخی، یک منطقی از صورتبندی گفتمانی یک مذهب را ایجاد میکند که منطق تَبَرّایی است یعنی لازم نیست اثبات خوبیهایت را بکنی بلکه لازم است تبرّی کنی!، در این تحول بعد از صفویه، آمدن فقها بر سر کار هم رخ میدهد یعنی گفتمان شریعتمدارانه که بر مبنای دوگانههای حلال-حرام و پاکی-ناپاکی میخواهد جهان اجتماعی را سامان دهد. منطق تبری به مثابه دال محوری این گفتمان و این دوگانه پاکی-ناپاکی محل اصلی صورتنبدیهای گفتمانی است. در روایت عامیانه، دستگاه عاشورایی منطق تولایی دارد، در روز عاشورا شما مهم نیست کیستید اما نخبگان فقاهتی کاملاً متفاوت میاندیشند. شما یک آئینی دارید که جامعه را میسازد و در دل خود امکان ساپورت مشروعیت را فراهم میکند، در حکومتهای آل بویه، صفویه و ... استثمار زیستجهان توسط سیستم رخ میدهد. از دوره صفویه، دستگاه امام حسین(ع) حربه ای برای تولید مشروعیت و این گفتمان با منطق تبرایی شد و ایدئولوژی جدید صفویه را بسط داد، فارغ از اینکه دستگاه چگونه این روایت را میسازد، روایتهای عامیانه خرد هم معمولاً ذیل آن چیزی که علوماجتماعیخواندههای روشنفکر با دید تحقیرآمیز، دینداری عوامانه میخوانند، کار خود را میکنند. خلاصه کلام اینکه در روایت رسمی آدمها با دال محوری تبری و منطق دوگانه صفر و یکی، روایت میشوند و این صورتبندی رخ میدهد. منطق تبرایی به تعبیر جامعهشناختی، کینتوزی خودی-غیرخودی ایجاد میکند.
این پژوهشگر علوم اجتماعی در ادامه اظهار کرد: وقتی اربعین شروع شد چند سال اول چندان متوجه نبودیم، ناگهان دستگاههای رسانهای تمامقد وارد شدند و اربعین بازنمایی شد. یک اتفاق عظیم؛ این بزرگی در کنار این است که ما یک چیزی داریم که دیگریها ندارند! اگر یادتان باشد اولش کنایه به عربستان زده میشد که ما 20 میلیون نفر را با این شکوه یکجا جمع میکنیم اما شما 3 میلیون نفر را نمیتوانید مدیریت کنید، در دستگاه گفتمانهای ایدئولوژیک، عربستان برای ما چندان مهم نبود مسأله اصلی ما با غرب بود، به همین خاطر به شدت در سطوح معرفت شناختی خود این نشان داده شد که غرب ناکارآمد است چون نمی تواند چنین اجتماعی ایجاد کند و نمیتواند با همه دستگاههای معرفتی خود این پدیده را تحلیل کند، تمام استدلالها به سمت این است که مسأله ما را با غرب مثل رابطه صفوی با عثمانی کند و اینجاست که میخواهیم حریف را ضربه فنی کنیم. لذا در سطح معرفتشناختی سعی میکنیم روایتی با همان منطق تبری ایجاد کنیم که آنها ناکارآمد اند و علوم اجتماعی نمیتواند این پدیده را بفهمد!، در سطح رسانه ای دائما نشان میدهیم که غرب میخواهد این جریان را سرکوب کند. مهمتر از همه اینکه گفته میشود تمام نقشههای استعماری غرب برای کنترل خاورمیانه با این رویداد، به هم میخورد و به طور ضمنی و ناگفته هلال شیعی هم شکل میگیرد.
تقابل با غرب و گدایی اعتبار از آن؟
رحمانی تصریح کرد: در حال حاضر نقطه پارادوکسیکالی وجود دارد؛ ما در عین اینکه میخواهیم با پیاده روی اربعین، غرب را ضربه فنی کنیم، شاهدمثالهای اعتبار خود را از آن میگیریم. دائماً گفته میشود: گزارش انعکاس پیادهروی بزرگ اربعین در خبرگزاریهای جهان که منظور، رسانههای غربی است. یعنی چون نیویورک تایمز، آسوشیتدپرس و... در خبرهای خود به آن پرداختند نشان میدهد که چقدر کار ما مهم بوده است و آنها در سرکوب این قضیه ناتوان اند.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در بخش دیگری از سخنان خود گفت: تمام نظامهای اجتماعی که دین در آنها وجود دارد، منابعی را برای آدمها ایجاد میکنند که بوی تجربه معنوی به افراد بدهد. عمدتاً در دینداری عامه آئینهایی مثل نذر، قربانی و زیارت یا دین بارگاهی ظرفیت چنین کارکردی را به میزان بالایی دارند. در تشیع، عزاداری هم به این موارد اضافه میشود. در کنار این نیاز به برساخت تجربه معنوی در جوامع دینی، شواهد نشان میدهد ذخائر معنوی برای ما ناکارآمد شدهاند. برای مثال، دیگر، حجرفتن، دوستان و آشنایان را خشنود نمیکند و حاجی را چندان تحویل نمیگیرند، پیشتر کلی مراسم بدرقه و خوشامدگویی و ... بود اما الان خبری نیست و موارد دیگری از این دست.
عدم بهبود کیفیت دینداری در جامعه
رحمانی در ادامه تصریح کرد: ما در ذیل مناسک اربعین و امثال آن، بهبود دینداری نداشتهایم. آمار سرانگشتی به ما میگوید واحدزیارت یا نفرزیارت ما در سال، بالای 50 میلیون آدم است، مثلاً دو میلیون به اربعین میروند، حدود 10، 15 میلیون به مشهد و ... اما با همین گفتمان رسمی، ذرهای اگر دینداری بهبود پیدا کرده باشد نشان میدهد که اینها موثر بوده است. گویی قرار است با چنین مناسکی صرفاً یک ارضاء، رضایت درونی و تولید منبع جدید مشروعیتی شکل بگیرد، این دستگاه آنقدر دقیق کار میکند که خیلی از آدمها، از این که اربعین نرفته اند، عذاب وجدان میگیرند. این در حالی است که پیادهروی اربعین پدیدهای متأخر است، متاسفانه حتی آدمهای تحصیلکرده این را متوجه نمیشوند که منطق اساطیری و قدمهای جابر در پیادهروی اربعین قابل فهم است اما این پدیده، سبقه تاریخی ندارد. بحث بر سر این است که الان در روایتهای فعلی با منطقی که دال محوریاش تبری و صورتبندی آن فقاهتی-شریعتی است روایتی از اربعین شکل میگیرد که در آخر، یک پروژه مهم دارد: مشروعیت برای حکمرانی داخلی و از همه مهمتر، ضربهفنیکردن غرب.
این پژوهشگر علوم اجتماعی در پایان گفت: اگر از این گفتمان رسمی بگذریم، پیادهروی اربعین پیامدهای دیگری هم دارد که علوم اجتماعی میتواند به آن بپردازد. مثل این تکثر هویتی که با آن مواجه میشویم. این تکثر، ما را از جهان منزوی و بسته خودمان خارج میکند و آگاهی میانفرهنگی و تجربه میانفرهنگی در ما بسط میدهد، شبکه ای از رفاقتها و رفتوآمدها بین ایرانیها و عراقیها شکل میدهد و ...، خواهش من از دوستان علوم اجتماعی این است که از این پارادایم رسمی بیرون بیایند، بحثهای تغذیه، صدا، شمایلها، آیکونوگرافیها، بحثهای نزاع ایدئولوژیها و ... همه در پیادهروی اربعین قابل بررسی است، لذا اگر دوستان خواستند راجع به این موضوع پژوهش کنند حتماً از این پارادایم رسمی که منطق تبرایی دارد، فاصله بگیرند.
تفکیک مناسک مقطعی و مناسک مستمر در تحلیل
در ادامه این نشست، سیدمهدی اعتمادیفرد، دکترای جامعهشناسی و رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با رویکردی متفاوت از رحمانی اظهار کرد: من نمیتوانم مسأله اربعین را تحلیل کنم مگر اینکه آن را در یک افق گستردهتر و در ضمن یک مسأله(problem) وسیعتری ببینم، تلاشم این است که ضمن تقریر این مسأله به ارائه الگویی برسم که بتواند به این مسأله پاسخ بدهد و پیادهروی اربعین قدری بهتر فهمیده شود. آن چیزی که به نظر من قابل بررسی است نه فقط اربعین بلکه کل مناسک مقطعی است. وقتی مناسک جمعی ایرانی را مقایسه کنید میبینید تفاوت بزرگی وجود دارد بین مناسک روتین و مناسک مقطعی، مثلا آمار مربوط به میزان حضور اقشار مختلف در نماز جمعه یا جماعت و مواردی همچون روضه و دعای کمیل را که به طور مستمر تکرار میشود، نشان میدهد تعداد افراد شرکتکننده در آنها، افتی معنادار نسبت به مناسک مقطعی داشته اند، ماهیت مناسک مقطعی این است که به یک باره فوران میکند و فورانش به نحوی است که همه را همانگونه که دکتر رحمانی گفتند، متعجب و مبهوت میکند. آمار و ارقامی هم که از مراجع رسمی چه ایرانی و چه عراقی در مورد پیاده روی اربعین وجود دارد، یا در مورد اعتکاف که آن هم از مناسک مقطعی است، نشان میدهد یک گسترش فورانکننده عجیب و غریبی است که میزان حضور افراد در اعتکاف در مقایسه با 20 سال قبل، 700 برابر شده است. وجه پرابلماتیک قضیه از این جا ناشی میشود که باید بین دوگونه از مناسک تمایز قائل شویم: مناسک مستمر و مناسک مقطعی؛ چون جوهره نیرومند دین به تنهایی نمیتواند توجیهگر رشد فزاینده افراد شرکتکننده در مناسکی همچون پیادهروی اربعین یا اعتکاف باشد و در مناسکِ مستمری که حول شخصیت نیرومند اباعبدالله(ع) وجود دارد مثل روضه و ... چنین رشد جمعیتی را شاهد نیستیم، بلکه شاید با کاهش جمعیت هم مواجه باشیم.
نیرویی فراتر از نیروی سیاسی در اربعین حضور دارد
وی افزود: برخی حضور مردم در مناسک مقطعی مثل پیادهروی اربعین را به ارادهای سیاسی تقلیل میدهند که به نظر من، سوال اصلی این است که اگر قرار است پیادهروی اربعین یک پروژه سیاسی باشد و یکسری سیاستگذار گفته باشند که ملت بروند و مردم هم بروند، خب چگونه سیاستگذار میتواند چنین نیرویی ببخشد؟! آن هم در شرایطی که در مسائل دیگر کمیتاش لنگ است!، اگر سیاستگذار چنین قدرت دارد چرا جاهای دیگر چنین نمیکند؟ بنابراین نقد اولیه من به این نوع الگوها برای تبیین این پدیدهها، این است که آنها را به پروژههای ارادهگرایانه تقلیل ندهیم. سیاستگذاریها و جریانات رسانهای میتواند این پدیده را تقویت کند ولی نمیتواند عامل کلیدی در ایجاد این رویداد باشد. برخی هم میگویند مردم به اربعین میروند چون آن جا خوراک رایگان وجود دارد و مثلاً کباب میدهند!، کدام عقل سلیمی قبول میکند که کسی این همه مسافت را طی کند و سختیهای راه را به جان بخرد تا کباب بخورد؟ بسیاری از کسانی که کنار موکبها در صف غذا میایستند، شواهدی در لباس و پوشاک خود دارند که نشان میدهد از قشر کمبضاعت جامعه نیستند و فقط به دلیل تجربه معنوی و به خاطر تقدسی که در شخصیت اباعیدالله(ع) قائل اند، به این سفر آمده اند و از غذای نذری آن میخورند.
علتهای پیشینی در الگوی فهم پیادهروی اربعین
اعتمادیفرد در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: برای رسیدن به الگویی که بتواند پدیده پیادهروی اربعین را بیشتر به ما بفهماند، باید به یکسری «مُعِد» توجه کنیم. اینکه زمینههای ارتباطی چه واقعی و چه مجازی گسترش پیدا کرده است، این که امکان رفت و آمدها تسهیل شده است و ... اینها معدهای مهمی است که شاید علت اصلی نباشد اما میتواند به عنوان یک علت پیشینی محسوب شود. به نظر من دسته دیگری از این علل معه که میتواند چنین رویدادی را رقم بزند، دشواریها و مسائل و بحرانهایی است که یک جماعت و قوم تجربه میکند. مثلاً اگر در یک کشور دیگری، امکان برگزاری چنین رویدادهایی خیلی سخت است به این برمیگردد که خیلی از زمینهها آنقدر قفل میشود و بحرانها آنقدر متراکم میشود که یک روزنه امیدی برای رهایی از این وضع و تنفس ایجاد شود. یکی از مهمترین علل معده که میتواند زمینه ساز کل گیری مناسک فوق العاده باشد شرایط سخت است که زندگی در تجربه های عادی و روتین را برای متدیننان سخت میکند. میراث سنتی و تاریخی حول خصیت نیرومند و عجیب سیدالشهدا(ع) است و ساحت اسطوره ای آن هم به گونه ایست که هرکس، میتواند یک همزادپنداری با آن بکند. به نظر من یکسری علل کلیدی وجود دارد که آنها میتوانند چنین زمینههای تسهیل کنندهای را به سرانجام برسانند و باعث شکلگیری و تداوم آن بشوند.
عوامل کلیدی در رشد پیادهروی اربعین
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در ادامه گفت: اولین عامل کلیدی این است که افراد در چنین مناسکی میتوانند از زندگی روزمره فاصله بگیرند، من در عمده این مناسک از پیاده روی اربعین گرفته تا پیاده روی جاماندگان حضور داشته ام، یکی از مهمترین وجوهی که این وسط ترغیبکننده است، این است که آدمها در یک مقطع کوتاه از فضای پرتنش و پرمسأله رها میشوند و از روزمرگی کنده شوند. گرچه این مقطع کوتاه، خود، رنجهایی دارد اما شخص آن را برمیگزیند تا رنجهای مستمر را برای مدتی کوتاه فراموش کند. این مقطع، سختیهای زیادی دارد اما اتفاقاً در همین چیزی که به دشواری تجربه میشود این امکان فراهم میشود تا از فضای روزمره جدا شوند. به نظر میرسد اولین عامل پایهای که در مناسک دفعی و مقطعی وجود دارد و باعث میشود یکباره فوران کنند، همین کندهشدن از فضای ناسوتی و روزمره است. عامل دوم، امر ناب و قدسی است. چون افراد میتوانند با سفر رفتن و تعریف کردن یک کاری خود را از روزمرگی نجات دهند اما نکته ای وجود دارد که علت اول با علت دوم تکمیل میشود. یعنی میخواهم بگویم خصلت مناسکی مهم است و صرفاً فاصله گرفتن از روزمرگی، دلیل اصلی نیست. بلکه فاصله گرفتن به منظور تجربه کردن چیزی است که با امر قدسی و مشخصاً شخصیت اباعبدالله(ع)، پیوند دارد.
رنج مقدس
اعتمادیفرد در پایان تأکید کرد: عامل سومی وجود دارد که به نظر من خیلی مهم است چون مغفول مانده: عامل رنج؛ دشواری که فرد در این مناسک مقطعی تجربه میکند یا به جان میخرد خودش علت است. دقت کنید اینها پیامد نیست بلکه علت است. پیادهروی اربعین با «رنج» و «شدن» همراه است، فرد این رنج را تحمل میکند تا در ورودی کربلا سلامی بدهد و برگردد، چون تراکم جمعیت به گونه ای است که عمده افراد نمیتوانند خود را به حرم برسانند، اگر شخص صرفاً دنبال زیارت بود در بقیه ایام سال میتوانست به راحتی زیارت کند اما در پیادهروی اربعین شرکت میکند تا رنجی مقدس ببرد. یعنی رنج کشیدن برای همسان سازی خود با رنج دیده، رنجدیده یعنی اسطوره ای که احتمالاً زمانی این مسیر را با غربت و دشواری طی کرده است. ماهیت رنج، تحمل بخاطر دیگری است و این دیگری، اینجا امام حسین(ع) و خاندان ایشان است. البته دیگری در وجهی دیگر، همین افرادی هستند که در پیادهروی حضور دارند. این رنج در مسیر، امکان پیوند و تعامل میان آدمها را نیز رقم میزند. در کنار این موارد، یکسری علل ثانویه دیگری نیز وجود دارد اما به عقیده من، وزن این سه علت را ندارند. از جمله امکان هویتیابی و تجربه هویتساز که از عوامل جزئی است.
گزارش از مجتبی اصغری
انتهای پیام