ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما/ خانه‌ آیت‌الله معزی در دزفول؛ خاطره از یاد رفته علم و دین
کد خبر: 3765307
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۲
گزارش ایکنا از خانه‌ آیت‌الله معزی؛

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما/ خانه‌ آیت‌الله معزی در دزفول؛ خاطره از یاد رفته علم و دین

گروه معارف ـ متن زیر گزارشی از خانه آیت‌الله‌العظمی محمدرضا معزی از مراجع بزرگ تشیع در شهرستان دزفول است؛ خانه‌ای که دانشمندان بزرگی در آن بالیده و به عالم اسلام تقدیم شده‌اند و امروز به تدریج فرو ریخته و مخروب شده است.

معزی

آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا معزی، فرزند شیخ محمدجواد، فرزند فقیه علامه آیت‌الله شیخ محسن، فرزند آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل، فرزند علامه حاج شیخ محسن، فرزند علامه‌العلما قاضی معزالدین میر محمد اصفهانی (معاصر شیخ بهایی) است. آیت‌الله محمدرضا معزی در سال 1274 هجری قمری در نجف اشرف متولد شد و پس از کسب علوم مقدمات از پدر به دزفول آمد و از دانش فقه و اصول عموهای خود که از شاگردان شیخ انصاری بودند بهره‌مند شد.

به گفته برخی او برای دریافت معارف بیشتر به نجف رهسپار شد و از استادان آن روز حوزه، خصوصاً آخوند خراسانی بهره برد و به مقام اجتهاد رسید. سپس مراحل علمی را با جدیت گذراند و در اکثر علوم عقلی و نقلی تبحر یافت و پس از آن به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد.

گروهی از شاگردان این عالم بزرگ خوزستانی از مراجع تقلید شیعه شده‌اند؛ حاج سیداحمد موسوی خوانساری، حاج سیداسدالله نبوی دزفولی، حاج سیدمحمدحسن آل‌طیب جزایری، شیخ محمدعلی معزی دزفولی، حاج شیخ بهاءالدین حجتی بروجردی و شیخ محمدکاظم معزی(مترجم قرآن و مترجم کتاب ابوالشهداء حسین بن علی) از جمله شاگردان ایشان هستند.

برخی از کسانی که از او اجازه روایت گرفته‌اند، عبارت‌اند از: آیت‌الله سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی، آیت‌الله شیخ محمدجعفر انصاری اهوازی، آیت‌الله سیدآقا جزایری، آیت‌الله سیدعدنان سیدشبر و آیت‌الله شیخ بهاءالدین حجتی بروجردی و آیت‌الله حاج سیدمحمد‌علی سبط.

از دیگر خدمات آیت‌الله معزی بناها و ساختمان‌هایی است که توسط ایشان در جهت عمران و آبادی شهر و خدمت به مردم ساخته شده‌اند؛ مسجد کجبافان، مسجد پیرزنگی، حمام(محله کرناسیان) و مدرسه علمیه از این قبیل است. او نخستین کسی است که مدرسه علمیه دزفول را بنیاد نهاد. یکی از ارزنده‌ترین خدمات آیت‌الله معزی حسن تدبیر و دورنگری ایشان در حفظ خطه خوزستان از دامنه جنگ جهانی اول بوده است.

به گزارش ایکنا از خوزستان، در یکی از روزهای آبان در برنامه خوبی که  به اتفاق تعدادی از محققان نامدار شهرستان دزفول و دلسوزان فرهنگ دینی این شهر انجام شد، از یکی از خاطرات علمی و دینی شهرستان دزفول بازدید کردیم؛ مکانی مقدس که روزی خانه آیت‌الله العظمی محمدرضا معزی بود؛ مردی که نامش در میان بزرگان علم و فقاهت استان و کشور می‌درخشد و جایگاه او را در علم و فضیلت در ادامه این مطلب از زبان استادان خواهید خواند.

به اتفاق دکتر محمدصادق محقق، عبدالحسین طالعی و حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا هدایت‌پناه و تعدادی از علاقه‌مندان میراث علمی و مذهبی شهرستان برای بازید از این میراث ارزشمند، وارد کوچه‌ای در کوی آیت‌الله معزی می‌شویم، در یکی از کوچه‌های این محله، جلوی خانه‌ آجری قدیمی با درب کوچک سبز رنگی توقف کردیم. ظاهراً اینجا همان مکان مقدس است که درب کوچک آن با قفلی کتابی بسته شده و شاید سال‌های سال بود که کسی سراغ آن نرفته بود.

وقتی در باز می‌شود از آنچه می‌بینیم شگفت‌زده می‌شویم، تلی از زباله و خاکروبه فضای جلوی در خانه را پر کرده است؛ اینجا خانه عالِمی است که به خاطر دِینش به مردم این شهر آن را ترک نگفت، ماند تا حق مردم را ادا کند.

همه متأثر شده‌اند. دکتر طالعی زمزمه می‌کند: ما بارگه دادیم این رفت ستم برما/بر قصر ستم‌کاران تا خود چه رسد خذلان!

محمدصادق محقق از نویسندگان و پژوهشگران این شهرستان در حین بازدید از خانه آیت‌الله معزی گفت: ما اگر صد و پنجاه سال به عقب برگردیم و نگاهی به دزفول بکنیم چه می‌بینیم؟ شهری که مهد علما و بزرگان است. در یک محله، در یک زمان چندین مجتهد جامع‌الشرایط زندگی می‌کنند. نمونه‌اش اینجا است. این منزلِ حاج شیخ محمدرضا بن شیخ محمدجواد بن شیخ محسن بن شیخ اسماعیل معزی است. ایشان متولد 1274 هجری قمری است. در همان سال شیخ عبدالحسین، پدر مرحوم آیت‌الله شیخ محمدعلی معزی متولد شد. از استادان ایشان، شیخ محمدطاهر معزی (عموی ایشان) و شیخ عبدالحسین معزی است.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما

ایشان پس از تحصیلات در خدمت عموی خود و دیگر بزرگان در نجف از آخوند ملامحمد کاظم خراسانی کسب فیض کرده است. زمان ایشان تقریباً با جنگ جهانی اول مصادف بوده است. ایشان نه تنها در علم و فقاهت استاد است در سیاست و ادبیات نیز استاد بود. یعنی توانست با تدابیری که می‌اندیشید خوزستان را از شر جنگ جهانی اول مصون نگه دارد. در ادبیات اشعاری از ایشان در کتاب «مخزن‌الدرر» ملاخلیفه متخلص به «حقیر» چاپ شده است که چاپ سنگی است.

او بر «رسائل و مکاسب» شیخ انصاری حاشیه نوشته است. گفته‌اند ایشان مؤسس حوزه علمیه دزفول است. البته قبل از ایشان علما و بزرگان مجالس و مدارس درس داشته‌اند ولی ایشان رسماً این حوزه را تأسیس کرد.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما/ خانه‌ آیت‌الله معزی در دزفول؛ خاطره از یاد رفته علم و دین

آیت‌الله محمدرضا معزی در تابستان‌ها برای تغییر آب و هوا به بروجرد می‌رفتند و آنجا به تدریس می‌پرداختند و مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی مدرسه خود را در مدتی که ایشان در بروجرد بود تعطیل می‌کردند و علما و افاضل را به کسب فیض از محضر ایشان تشویق می‌کردند.

ایشان شاگردان بزرگی به عالم تشیع تقدیم کردند. شعاع علمی ایشان از دزفول بسیار فراتر و استاد بسیاری از علما و مجتهدان شوشتر نیز هست.

می‌گویند دنبال میراث فرهنگی بگردید، این است میراث فرهنگی ما! این خانه یادآور خاطرات علمی ما است، خاطرات مذهبی ما است. اینجا محلی بوده است که دانشمندانی از آن نشأت گرفته و بالیده و به عالم اسلام تقدیم شده‌اند. خشت خشت اینجا شاهد رشد و تربیت بزرگانی همچون حاج شیخ محمدرضا معزی دزفولی و اولاد ایشان و دامادهای ایشان بوده است.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما

این خانه از یک بنای فرهنگی هیچ چیز کم ندارد. یک خانه عالم طوری ساخته می‌شد که نیاز این عالم را برآورده کند؛ از نظر دانش‌اندوزی محلی برای حضورمراجعان، حجره مطالعه آیت‌الله و مراجعه شاگردان. باید بررسی کنیم معماری که این بنا را می‌سازد تمام این ضروریات را در نظر می‌گیرد و این ضروریات در تمام قسمت‌های خانه پیش‌بینی شده است.

اما با کمال تأسف این خانه به تدریج فرو ریخته و مخروب شده و کسی به عنوان اینکه این خانه، خاطره علمی این شهر و یادآوری بزرگانی است که عمر خودشان را صرف اعتلای اسلام و دین کرده‌اند به آن توجه نشان نمی‌دهند.

خشت خشت این ساختمان یادآور این خاطرات است. نباید می‌گذاشتیم این‌طور مخروبه شود. اگر این بنا دارای شکوه و عظمتی می‌شد و بنده دانش‌آموزان یا دانشجویان خودم را می‌آوردم احساس غرور می‌کردند که صد و پنجاه سال پیش، دویست سال پیش این شهر چه ابهت و عظمتی داشته است.

متأسفانه انسان از این همه بی‌توجهی به خاطرات علمی و دینی متأثر می‌شود. ما متأسفانه غفلت می‌کنیم این گنجینه‌های علم و ادب را که باید حفظ و یا تبدیل به موزه می‌کردیم به حال خود رها کردیم، این خانه مخروبه شده و همچنان در حال فروریختن است.

امیدوارم در یک شرایطی این بناها با همان معماری قبل احیا شوند؛ خیلی از آجرهایی که اینجا ریخته است، سالم است. گرچه دیگر این قالب را نمی‌زنند. زیر پای ما یک شبستان است که شاید برای اوقات تابستان یا موارد دیگر از آن استفاده می‌شد. بالای شبستان، اتاق‌های دیگری قرار داشته است. این معماری سنتی ما است؛ اگر دقت کنید جاهایی برای لانه‌کردن پرندگان در دیوار این بنا وجود دارد که در معماری گذشته لحاظ می‌شد.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما

در آخرین دیداری که از اتاق آقامیر داشتم، به لانه چلچله‌ها برخورد کردم. این اتاق یک معماری خاصی داشت که متأسفانه آن را خراب کردند و معلوم نیست به جای آن می‌خواهند چه بسازند. خلاصه پای آن پرنده‌های زبان بسته که به اینجا مهاجرت می‌کردند از اینجا بریده شده است. در معماری گذشته این موضوع لحاظ می‌شد و به نوعی با این معماری انسان‌ها پرنده‌ها را دعوت می‌کردند که با آنها زندگی کنند. ما نه تنها به خودمان که به طبیعت هم ظلم کردیم.

عبدالحسین طالعی دیگر محقق این شهرستان و سردبیر مجله کتاب‌شناسی شیعه نیز گفت: در جایی که هستیم مکان به‌قدری مقدس و باشکوه است که زبان یارای تکلم ندارد. خرابی‌های ظاهری، اثری در مطلب ندارد، شکوه باطنی و معنوی چیز دیگری است. یادداشتی از حدود سی سال پیش در اختیار دارم که مربوط به تاریخ 19 اسفند سال 68 است؛ جلسه‌ای خدمت مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی رفتیم؛ ایشان نزد مرحوم آقاشیخ محمدرضا معزی شاگردی کرده است و آیت‌الله معزی به ایشان اجازه روایت داده است. البته اطلاعات ما در آن زمان بسیار کم بود.

چند جمله از آیت‌الله مرعشی نجفی نوشته‌ام که ارزش فوق‌العاده دارد؛ ایشان در این جلسه گفتند: «حاشیه مکاسب او را خوانده‌ام. کتاب بسیار قوی و خوبی است. یک سال زمستان، سه ماه در قم ماند. در مسجد امام حسن عسکری(ع) درس می‌گفت و درس شلوغی داشت؛ از جمله کسانی که در درس ایشان شرکت می‌کرد بنده بودم وآقاسید محمد محقق داماد. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری خیلی به شیخ اصرار کرد برای ماندن در قم ولی ایشان قبول نکرد. آقاشیخ محمدرضا جمله‌ای گفت که الان که آن را در این محل می‌خوانیم گریه‌آور است: گفت مردم دزفول به گردن من حق دارند. حال بفرمایید این حقی است که ایشان به مردم دزفول ادا کردند و این هم حقی که مردم دزفول ادا کردند. بعد ایشان گفتند: مرحوم آقا سید اسدالله نبوی خیلی با اِعجاب از ایشان یاد می‌کرد، آثارش را پیدا کنید. احیا کنید.»

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما

یک روز قبل از آن، رفته بودیم خدمت مرحوم آقا شیخ محمدحسین خادم‌الشریعه در قم، ایشان هم مطالبی درباره آیت‌الله معزی گفتند که مربوط به 18 اسفند سال 68 است؛ یادداشت من از عبارات مرحوم خادم‌الشریعه این است:

«در زمانی که خدمت آقا شیخ محمدرضا معزی درس می‌خواندیم، من و شیخ محمدکاظم معزی هم‌درس بودیم. من مریض شدم، شیخ خودش به عیادت من آمد و دم در اتاق نشست. هر چه اصرار کردیم که بالای اتاق بنشیند قبول نکرد. گفتند زمانی که در خدمتش «فصول» می‌خواندیم با آقا سیدنعمت‌الله جزایری شبی دیدم که پدرم و عمویم با هم خدمت شیخ آمدند. پدرم مطالبی را با شیخ نجوا کرد. شیخ سر بلند کرد و فرمود: خودش خواسته یا شما می‌خواهید؟ معلوم شد بحث ازدواج من مطرح شده و شیخ در این مورد تأمل داشت به جهت اینکه مانع درس خواندن من نشود. شیخ فرمود: اگر قول می‌دهید تا وقتی که مشغول تحصیل است، کارش نداشته باشید خوب است و از پدر و عمویم در این مورد قول مساعد گرفت و آنها هم انصافاً خوب به قولشان وفا کردند.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما/ خاطره از یاد رفته علم و دین

در زمانی که اقامه مجلس عزاداری سیدالشهدا(ع) از طرف دولت ممنوع بود سالی با سیدمحمدحسین آقامیری و سیدمحمد آقامیری برای روضه به مسجد جامع می‌‌‌رفتیم، دهه عاشورا بود. گفته می‌شد که خلف حیدر روضه‌خوانی و تعزیه دارد و پذیرایی مفصل می‌کند، همه رفتند و مرا که سن زیادی نداشتم با خود بردند. پیاده راه افتادیم چون وسیله پیدا نکردیم. در وسط راه مرحوم میرزاحسین عطرفروش شوهرخواهر زائر مهدی که خانه‌اش نزدیک نخل کلب‌علی‌خان بود سوار بر مادیان آمد و فقط مرا سوار کرد و تا شوش برد و از آنجا تا خانه خلف حیدر پیاده رفتیم. خلف احترامی برای ما قائل شد و برایمان چادر زد. سه روز مهمانش بودیم. روز سوم هم ما را سوار کرد برای برگشتن و بالاخره به دزفول برگشتیم. مرحوم شیخ محمدرضا معزی خبردار شد که کجا رفته‌ایم. وقتی به درس رفتم گفت: چه قدر زکات جمع کردی؟ مثل تویی باید برود صحرا، پیش صحرانشینان. این جمله برای من جمله بدی بود. از خجالت عرق کردم و سر به زیر انداختم. نکته در اینجا است که با اینکه من در اوایل طلبگی بودم مرحوم شیخ دوست نداشت عزت نفس خودمان را از دست بدهیم.

شیخ به من محبت زیادی می‌کرد. غالب جاها که می‌رفت مرا با خودش می‌برد. در چند سفر بروجرد همراهش بودم که در دو سفر از آنها مرحوم نبوی هم بود؛ حتی در سفری که فوت شد همراهش بودم. در آن زمان آیت‌الله بروجردی در بروجرد بود و نگذاشت جنازه شیخ را به دزفول ببرند و به امر ایشان در همان جا دفن کردند.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما

شیخ در عراق عرب مقلدان زیادی داشت. جمع کثیری از ساکنان عماره و علی‌غربی و دیگر شهرهای عراق تا خوزستان و لرستان از او تقلید کردند. در مدرسه (معزی) عرب زیاد داشتیم. زمانی به نجف رفته بودم. مرحومین آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی هر دو از من احوال شیخ را می‌پرسیدند و از فضل و علم او سخن می‌گفتند. من بعد از فوت شیخ به قم آمدم. شیخ جداً کم‌نظیر بود. نفوذ زیادی داشت. اسدخان پدر عباس‌خان آصف در اوایل جنگ جهانی اول با شیخ درافتاد و شکست خورد. کسی که نامش را از یاد برده‌ام درباره شیخ گفته بود: مغز شیخ برای اداره کردن همه ایران خوب است و برای دزفول زیاد است.

اتاق شیخ (یعنی همین جا) محل بست نشستن و تحصن بود. تقریباً هفت ساله بودم. روزی در اتاق نشسته بودم و با پدرم ناهار می‌خوردم. ناگهان صدای تیر بلند شد. پدرم شجاعت زیادی داشت. غذا را رها کرد و رفت داخل کوچه. من هم به دنبالش رفتم. دیدم صدای تفنگ‌ها می‌آید. کنار اتاق شیخ رسیدیم و دیدیم تفنگچی‌های حکومت تیر می‌زنند. زمان کشف حجاب بود و حکومت وقت مؤیدالسلطنه برای این مسأله چند ماده قانونی وضع کرده بود. پدرم رفت جلو و من به دنبالش. گفت چرا تیر می‌زنید؟ گفتند: آمده‌ایم بست بنشینیم. تفنگ‌ها را گذاشتند زمین و پدرم آنها را همانجا نشاند. البته آن تفنگچی‌ها شب‌ها با صدای تیر آسایش مردم را به هم می‌زدند و روزها در اتاق شیخ بست می‌نشستند. خدای متعال مرحوم شیخ را بیامرزد که بسیار مردم بزرگ و کم‌نظیری بود. «اینها مطالب مرحوم شیخ محمدحسین خادم‌الشریعه بود.

اخیراً کتاب «جُهد المقل» ایشان را پیدا کردیم و با همکاری دکتر هدایت‌پناه قصد احیای آن را داریم.این کتاب شبیه کتاب «جامع الشتات» میرزا ابوالقاسم قمی است که شامل مباحث فقهی به صورت سؤال و جواب است. این کتاب سه جلد رحلی بزرگ است. وقتی فهرست آن را استخراج کردم، فقط حدود 25 فهرست آن شد.

حاشیه مفصل بر مکاسب انصاری به نام «فیض الباری»، حاشیه بر کتاب «فصول»، رساله عملیه فارسی به نام «کلمة العلیا»، رساله عملیه عربی به نام «کلمة التقوی»، «جهد المقل فی اجوبة المسائل» از جمله آثار آیت‌الله محمدرضا معزی است.

سیدحسام‌الدین علی نبوی از نوادگان مرحوم آیت‌الله حاج سیداسدالله نبوی دزفولی نیز در این باره اظهار کرد: مرحوم آیت‌الله حاج سیداسدالله نبوی دزفولی که از شاگردان مبرز مرحوم حاج شیخ محمدرضا معزی بوده و بیشترین بهره علمی را از ایشان برده بودند، می‌فرمودند: بیست سال شبانه روز ملازم ایشان بودم. ترک اولی از ایشان ندیدم. ایشان فرموده بودند در جنگ جهانی اول زمانی که متفقین در منطقه بودند، خوانین بختیاری اطراف دزفول از آقا می‌خواستند مجوز شرعی بدهد تا بتوانند علیه انگلیسی‌ها قیام کنند؛ لذا ایشان را به منطقه عشایری خود دعوت می‌کنند. مرحوم آیت‌الله معزی به اتفاق آیت‌الله نبوی به آنجا می‌روند. اینها در منطقه هر روز به مباحث علمی مشغول می‌شدند. خوانین منتظر فتوای جهاد آیت‌الله معزی می‌شوند اما هربار متوجه می‌شوند که آقا مشغول بحث علمی است و گویی دو سه روز به این نحو می‌گذرد. بعد از گذشت چند روز آنها از صرافت جنگ می‌افتند و بعدها آیت‌الله معزی به آیت‌الله نبوی می‌فرمایند اگر آنها را از صرافت جنگ نمی‌انداختم قطعاً جنگی می‌شد که جدایی خوزستان از ایران را سبب می‌شد.

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما/ خاطره از یاد رفته علم و دین

انگلیس در آن مدت به دنبال بهانه‌ای بود که آشوبی در منطقه ایجاد کند بلکه بتواند خوزستان را جدا کند. یک بار مرحوم آیت‌الله معزی متوجه می‌شوند که قرار است عده‌ای از اوباش سبب آسیب به کنسول انگلیس در دزفول شوند؛ ظاهراً خود انگلیس به دنبال نقشه‌ای بود تا به کنسول خود آسیب برساند. مرحوم آیت‌الله معزی، مرحوم آقا شیخ محمدباقر معزی و آقای مجدالاسلام را فرستادند تا کنسول انگلیس را به خانه او بیاورند تا نقشه آن افراد شرور نقش بر آب شود، همین اتفاق هم می‌افتد اما برخی از مردم نادان آن موقع که چه بسا تحت تأثیر افراد خبیث قرار گرفته باشند، تهمت انگلیسی بودن به آقا می‌زنند و حتی شعری سروده می‌شود که جسارت به آقا است و ایشان را عامل انگلیس توصیف می‌کنند، در صورتی که آقا این کار را می‌کند تا آسیبی به کنسول‌گری انگلیس نرسد و بهانه‌ای به دست آنها ندهد برای جنگ و آشوب در منطقه که البته دولت وقت ایران هم این اوباش را بعداً دستگیر می‌کند. 

متأسفانه هنوز که هنوز است جسارت‌ها به ایشان پایان نیافته است. موقعی که ایشان به قم تشریف برده بودند، مرحوم آیت‌الله نجفی مرعشی گفته بودند که مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری در مقابل مرحوم آیت‌الله معزی احترام طلبه به استاد می‌کردند. این مطلب در کتاب تاریخ علما و روحانیت دزفول تالیف حاج شیخ علی راجی ذکر شده است. 

ایشان در سال 1352 قمری تقریبا برابر 1312 شمسی از دنیا می‌روند و در آن زمان شعاع تقلیدشان به بغداد و بعضا حجاز آن موقع رسیده بود. 

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما

کامله بوعذار

انتهای پیام

captcha