به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلاموالمسلمین محمد رضویراد، رئیس انستیتو علوم انسانی ـ اسلامی آلمان، چندی قبل میهمان ایکنا بود و پس از بازدید از بخشهای مختلف خبرگزاری در استودیو مبین حاضر شد و به گفتوگو در زمینه وضعیت آموزش و تربیت در آلمان و نسبت آن با ایران و مسائلی از این دست پرداخت. در ادامه مشروح این مصاحبه تفصیلی از نظر میگذرد؛
ایکنا؛ شما که از نزدیک نظام آموزشی و تربیتی و جایگاه آن را در کشورهای غربی به ویژه آلمان مشاهده کردهاید ویژگیهای نظام آموزشی آنان را چگونه ارزیابی میکنید؟ نسبت آن با نظام آموزشی ایران چیست؟
حقیقت این است که توفیق و عدم توفیق کشورها یک خاستگاه بیشتر ندارد و آن هم خاستگاه آموزشی و یا به تعبیر خیلی راحتتر و روانتر آموزش و پرورش است. اگر کشوری در مسیر توسعه قرار میگیرد و میتواند یک سر و گردن بالاتر از کشورهای دیگر در حوزههای مختلف عمل کند، قطعاً ریشه در سرمایهگذاریهای اساسی است که در بخش آموزش و تربیت انجام دادهاند.
آموزش هم از پدیدههای دیگر مستثنا نیست و باید گام به گام دچار تحول، تغییر و انتخاب روند جدیدی بشود و بتواند نیازها و مقتضیات جدید جامعه را پاسخگو باشد. استراتژیستهای معروف دنیا امروزه توسعهیافتگی را نتیجه برخورداری از یک برنامه آموزشی و تربیتی تعریف شده مدرن و دارای ابتدا و انتها میدانند که یک کشور میتواند از آن برخوردار یا از آن محروم باشد.
فاصله این بخش میان کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته گاهی اوقات رنجآور است. به هر حال در برخی نقاط دنیا نظام نوین آموزشی را تجربه میکنیم که در حقیقت سه عنصر اصلی آموزش و پرورش یعنی مدرسه، کتاب و معلم در روشهای نوین آنها آفت تلقی میشود.
ایکنا: چگونه سه عنصر اصلی آموزش و پرورش آفت تلقی میشود؟
برای اینکه موضوع را بیشتر روشن کنم باید بگویم که امروزه حتی غربیها نیز مثل گذشته به خودشان اجازه نمیدهند که انسان را به مدرن و غیرمدرن تقسیم کنند؛ اندیشمندان بنام دنیای غرب نیز به خود اجازه نمیدهند که انسان را در دنیای «گلوبال» (Global) امروز به انسانهایی تقسیم کنند که یا قادرند جواب مسائل خود را پیدا کنند و یا قادر نیستند، بلکه معتقدند که انسان امروزی را حتی اگر در پشت قلههای دورافتاده کشور فقیری مانند افغانستان باشد به حال خود بگذارند به اقتضای دنیای گلوبال به انسانی مدرن تبدیل میشود و میتواند پاسخ پرسشهای خود را نیز پیدا کند.
در شرایط جدیدی که انسان به شکل عام یا انسان در حال پیشرفت در آن به سر میبرد، برگ برنده در دست جوامع و انسانهایی است که بتوانند پاسخ پرسشهای خود را ولو یک ثانیه و یا در کسر معینی از زمان جلوتر از دیگران پیدا کنند. در حقیقت این همان خصیصهای است که در نظام آموزشی نوین غرب در عصر پسامدرن در نظر گرفته شده و اساساً تفکر پسامدرنیزم پایه و بنیان اساسیاش پدیده زمان است. در واقع آنها امروز به این نتیجه رسیدهاند که باید کاری کنیم که در حقیقت در کسر معینی از زمان سریعتر از دیگران به پاسخ پرسشهای خود برسیم و بتوانیم این فاصله را حفظ کنیم.
یکسری جوامع نیز هستند که متأسفانه این پیشبینی را نداشتهاند. در یکی از نشستها با مسئولی گفتم که برای جامعه ما خوب نیست که هنوز پیوند تعریفشده مشخصی با سه عنصر اصلی آموزش یعنی مدرسه، کتاب و معلم نداریم و در غرب سبک نوینی از آموزش تجربه میشود و در حال خداحافظی با این سه عنصر هستند.
ایکنا: وقتی عناصر اصلی آموزش حذف شود چه چیزی جایگزین آن میشود؟
در واقع در این نظام نوین معلم را عنصری میدانند که میتواند زمان زیادی از ما بگیرد. همچنین مدرسه و کتاب نیز عنصری تعریف میکنند که میتواند زمان معین و مهمی از وقت آموزشی را بگیرد؛ باید این عناصر را آفتی در نظام نوین آموزشی در نظر داشته باشیم و برای اصلاح آن چارهای بیندیشیم تا از میان بروند و با پدیده دیگری جایگزین شوند. در این صورت رابطه دانش و دانشآموز رابطه مستقیمی میشود.
وقتی رابطه میان دانش و دانشجو رابطه مستقیمی شد میتوانیم حداقل زمان را برای پیوند میان دانشجو و دانش ایجاد کنیم. آن وقت میتوانیم در دنیا حرف اول را در حوزههای مختلف بزنیم.
اساساً تفاوت کشورهای توسعهیافته با کشورهای توسعهنیافته به همین امر برمیگردد که میبینیم این فاصله گاهی اوقات تا نیم قرن است؛ این فاصله نیمقرنی میتواند متأسفانه یک جامعه را مبتلا به روزمرگی و گرفتاریهای مشابه و یک جامعه را متوجه اهداف متعالی کند و پیشرفتش را تضمینشدهتر تلقی کند؛ البته از طرفی نیز این مقایسه را درست نمیدانم. به این دلیل که به هر حال هر کشوری پتانسیلها و پیشینه خاص خود را دارد، ولی در مجموع این فاصله رنجآور است و باید آن را کم کنیم.
ایکنا: آیا استعدادهای کشورهای غربی از ما بالاتر است؟
قاطعانه میگویم که متوسط استعداد در کشور ما از بسیاری از کشورهای غربی بالاتر است، ولی استعدادهایی است که در مسیر درستی قرار نمیگیرند و به همین دلیل مانند خیلی از سرمایههای دیگر آنها را از دست میدهیم؛ براساس اندیشه دینی و اسلامی خودمان باید قبول کنیم که هیچ کشوری به پشتوانه نفت و گازش توسعهیافته نمیشود، بلکه منابع دیگری وجود دارد که خداوند در این کشورها به ودیعه گذاشته و به تعبیر رسول خدا(ص) که فرمودند: «اَلّناسُ معادِنُ كَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّة؛ انسانها معادنی چون معادن طلا و نقره هستند» یک اشاره غیرمباشر ولی بسیار صریح در این حوزه است که باید این استعدادها را جدی بگیریم و بتوانیم به اینها بها بدهیم.
باید مطمئن باشیم که منابع روزمینی ما سودآورتر از منابع زیرزمینی هستند؛ البته اگر بتوانیم این ارزش و منابع را جدی بگیریم و برای آنها برنامهریزی کنیم و آنها را در یک سیستم آموزشی و تربیتی روزآمد و کارآمد فعال کنیم. آن وقت میتوان شرایط و روزهای بهتری را انتظار داشت.
ایکنا: وضعیت مطالعات اسلامی در آلمان چگونه است؟
میدانید که کشور آلمان و زبان آلمانی در طول ۱۵۰ سال گذشته خاستگاه انواع اتفاقات، تحولات فکری و فرهنگی مغربزمین بوده و درست است که در دنیا بیشتر از ۳۰۰ میلیون نفر به زبان آلمانی سخن نمیگویند، ولی این زبان جایگاه ویژهای دارد که آلمان از آن برخوردار شده است. به همین جهت آلمان و زبان آلمانی به خاطر جایگاه جدی آموزش و پژوهش در این کشور توانسته این تاریخ را رقم بزند و خاستگاه عمده تحولات فکری و فرهنگی مغربزمین آلمان باشد.
در بخشهای اسلامی نیز از دیرباز محققان و مستشرقان زیادی بودند که فعالیت داشتهاند و مطالعات جدی را در این زمینه انجام دادهاند؛ هماکنون نیز مؤسسات بسیار قوی در حوزههای قرآنپژوهی با بودجههای کلان در آلمان فعال هستند. البته لزوماً نه به خاطر اینکه یک نقش منفی را در این عرصه بازی کنند، بلکه به این خاطر که پژوهش یکی از بخشهای جدی در این کشور قلمداد میشود.
ایکنا: آیا فضای مجازی در آلمان همانند ایران توانسته است بر سرانه مطالعه این کشور اثرگذار باشد؟
کشور آلمان دومین کشور کتابخوان دنیاست و همین امروز هم که فضای مجازی به وفور توسعه یافته، مطمئن باشید که هیچ چیزی جای مطالعه را در این کشور نگرفته است. ارتباط انسان آلمانی و اکثر غربیها با کتاب جایش را به هیچ چیزی نداده و ارتباط مستحکمی برقرار است.
معنای شرایط کنونی این است که اگر بتوانید در این کشور کار پژوهشی جدی و فاخری انجام دهید، میتواند با اقبال زیادی روبهرو شوید. سعی کردیم در انستیتو علوم انسانی ـ اسلامی آلمان نیز کارهایی را انجام دهیم؛ از جمله اینکه آثار زیادی را منتشر کردهایم. همچنین مجله تخصصی «دیالوگ» نیز از ۲۰۰۲ منتشر میشود. بسیاری از دانشگاهیان، محققان و علاقهمندان این حوزه به خاطر پیشینه خوب و آبرومندی که در طول ۲۲ سال قبل رقم خورده مراجعاتشان به منابع ما زیاد شده است. برخی از کتابهای ما به صورت کتاب درسی در دانشگاهها تدریس میشود. اخیراً در دانشگاه وین کتاب علوم قرآن بنده برای کتاب کمکدرسی این دانشگاه معرفی شد.
ایکنا: نسبت آموزش به پژوهش در آلمان چگونه است؟
در آلمان بیشتر از آموزش در حوزههای پژوهشی تمرکز میشود و بودجههای پژوهشی در مقابل بودجههای آموزشی متفاوت و بسیار بیشتر است. دلیلش هم این است که در کارهای پژوهشی با نتیجه مشخصی مواجه میشوید. یک پروژه تعریف شدهای را دارید که سرمایهای برای آن در نظر گرفته شده و نتیجهاش نیز مشخص است؛ این مسئله با پایاننامهها متفاوت است؛ حتی رویکرد آنها با بخشهای آموزشی نیز به نحوی پژوهشی است. در آلمان براساس همین رویکردهای پژوهشی به این نتیجه رسیدهاند که هیچ ضرورتی ندارد که بخش عظیمی از بدنه آموزش و پرورش به دانشگاه راه یابند و میگویند که این ضرورت کشور و نیاز ما هم نیست.
در اغراقآمیزترین شکل ممکن یکسوم بدنه آموزش و پرورش اجازه دارند وارد دانشگاه شوند و دوسوم آنها به سمت کارهای کاربردی و فنی و حرفهای هدایت میشوند که هم خودشان چیزی آموخته باشند و هم به انسانی تحصیلکرده و مدرک به جیب بیکار و آفت توسعه تبدیل نشوند.
در دیدگاه آنان اگر این سیستم و کشور حتی یک نفر را با آگاهی روانه دانشگاهی کند که از همین امروز مشخصاً میداند که فردا بازار کاری ندارد، دیوانگی محض است؛ آلمان کشوری است که مانند ایران نفت و گازی هم ندارد و باید محاسباتی را انجام دهد تا با کاهش بودجه مواجه نشود.
این تدبیر درستی است که این کشورها دارند و به همین دلیل توانمند هستند؛ یعنی جلوگیری از هدر رفتن سرمایه که یکی از اصول محوری کشورداری در این جامعه است. اگر برای این هدررفت سرمایه در هر کشوری پیشبینی لازم نشود، هرقدر هم منابع داشته باشد، دچار مشکل خواهد شد.در مجموع باید بگویم که آموزش در آلمان در سطوح و بخشهای مختلف پژوهشمحور است.
ایکنا؛ وضعیت مطالعاتی ایران در حوزه پژوهشهای قرآنی و اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟ حداقل باید در این حیطه وضعیت بهتری داشته باشیم. به نظر شما در این زمینه در قیاس با آلمان چه نقاط ضعف و قوتی وجود دارد؟
در این گفتوگوی کوتاه نمیتوانم تمام زوایای این بخش را مطرح کنم، اما در این زمینه حرفهای زیادی دارم. در کشور ما به هر دلیلی که نمیخواهم به آن بپردازم، وضعیت موجود نشان میدهد که حتی اگر در جایی به پژوهش اهمیت داده شده است کار پژوهشی تعریف ناشده انجام میشود؛ پژوهش برای پژوهش است. اینکه چه نتایجی را میخواهد رقم بزند و چه اتفاقی میخواهد رخ دهد شفاف نیست؛ لذا در حال حاضر نمیتوانیم از عملکرد پژوهشگاههایمان نتایج مشخصی را ارائه دهیم و فرضاً بگوییم این نتیجه ۱۵ سال وقت و این مقدار بودجه پژوهشی بوده است.
حتی در حوزههای اسلامی و قرآنی باید پژوهشها را متناسب با نیازهای عصر و زمانه خودمان تنظیم و بتوانیم آنها را مخاطبمحور کنیم؛ به این معنا که بتوانیم نیاز واقعی نسلی را که تشنه این معانی هستند پاسخ دهیم. اکنون به هر دلیلی میان متولیان امروز فکری و فرهنگی جامعه و مخاطب زبان مشترکی وجود ندارد. واقعیت این است که ادبیاتی را که در انتقال مفاهیم اسلامی و قرآنی به کار میبریم مخاطب آن را درک نمیکند و نمیتواند هضم کند؛ لذا به نتایج مورد نظر منجر نمیشود. اگر بتوانیم حتی پژوهشهای دینی، فکری و فرهنگی را مخاطبمحور کنیم و مبتنی بر نیازهای عصر و زمانه سمتوسو بدهیم، آن وقت میتوانیم نتایج بهتری را توقع داشته باشیم، اما اکنون این طور نیست.
ایکنا؛ اگر بخواهیم از هماکنون این کار را آغاز کنیم چند سال زمان لازم است تا به نتایج مطلوب دست یابیم؟
البته اگر تمام متولیان امور فکری و فرهنگی جامعه ما به این نتیجه برسند، وضعیت متفاوت میشود؛ اگر بخواهیم بیپرده درباره وضعیت موجود سخن بگوییم، باید بدانیم که این وضعیت محصول چهلساله ماست؛ جوان سیساله و یا نوجوان در جامعه ما در همین مهدکودکها، مدارس، دانشگاهها و حوزههای علمیه بزرگ شده است.
اگر وضعیت مطلوب نیست، ریشه در ما دارد؛ احساس میکنم به نحوی متولیان امروز فکری و فرهنگی جامعه هنوز به این باور نرسیدهاند که پیشینه عملکرد درست و قابل دفاعی نداریم. باید ابتدا این پیشینه غیرقابل دفاع را پذیرفت. مشکل این است که یک نفر مسئولیت این روند را قبول نمیکند. وقتی این مسئولیت را قبول کنیم، آن وقت در نقطه آغاز اتفاقات خوشی خواهیم بود و آن را اگر نپذیریم، این روند ادامه پیدا میکند.
پس اتفاق اولی که باید بیفتد پذیرفتن این است که بسیاری از این روشهایی که به کار گرفتهایم مخاطبمحور و قابل فهم برای جامعه نبوده است. اینها را میتوانیم جبران کنیم. فرهنگ قرآنی ما نیز مبتنی بر روشهای بسیار مدرن و توانمندی است که اعتقاد دارم اگر به این روشها بازگردیم، با این روشهای بسیار مؤثر و به اعتقاد بنده مدرن قرآنی خیلی از کارها میسر میشود.
ایکنا: منظورتان از روش مدرن قرآنی چیست؟
روش قرآنی روش حرفی نیست. اصولاً قرآن و سبک انتقال فکر و فرهنگ قرآنی سبک حرفی نیست، ولی تمام سرمایهگذاری ما در بخشهای حرفی بوده و در این چهل سال تا توانستهایم حرف تولید کردهایم، در حالی که چیز دیگری باید اتفاق میافتاد.
مهمترین و مؤثرترین روش انتقال فکر و فرهنگ رفتن به سراغ دیگران با خروجیهای قابل مشاهده است. در تاریخ اندیشه اسلامی و قرآنی خداوند نیز با خروجیها فکر را انتقال میدهد؛ یعنی انسانی به نام «محمدبنعبدالله(ص)» چهل سال در جامعهای بسیار دشوار و بدوی زندگی میکند که مردم از ابتداییترین امور مربوط به فرهنگ برخوردار نیستند، به عنوان انسان زندگی میکند و سبک همسایهداری، همسرداری، تجارت و خانوادهداریاش نمونه میشود و مردم از هر زاویهای که به او نگاه میکنند احساس خوبی به آنان دست میدهد.
این آدم تبدیل به کسی میشود که میتوان با او معامله کرد و نگران نبود. میتوان امانت را به او داد و نگران نبود. میتوان همسایهاش بود و نگران نبود. این همه خوبیها را در این انسان میبینند و این سؤال درست ایجاد میشود که چطور میتوانیم مثل این آدم در حوزههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی موفق شویم. آن وقت است که حرف به صورت پشتوانه این نتیجه مطرح میشود و در قالب اندیشه الهی و وحیانی در اختیار مردم قرار میگیرد. اگر میخواهید چنین آدمی در قالب خروجی این اندیشه را در خود ایجاد کنید، برنامهاش این طور است و این نظام فکری است که محمد بن عبدالله(ص) براساس آن عمل کرد و حاصلش این آدم شد.
ایکنا؛ همان طور که احتمالاً موافق باشید رابطه استاد و دانشجو در ایران شکل مطلوبی ندارد و سیستم ارتقای اساتید نیز مقالهمحور است، آیا در آلمان نیز این طور است و ارتقای اساتید در گرو این است که استاد از دانشجو مقاله بخواهد؟
آنجا هم یکی از بخشهایی که ذهن هر استاد و هر دانشجویی را مشغول میکند، رشد و یافتن جایگاههای بهتر است که در ذات همه وجود دارد، ولی خوب است که این ارتقا توأم با یک اتفاق باشد. اکنون در کشور آلمان حتی برخی از دانشگاهها مدارک دانشگاهی را به شرط شیء میدهند و به تعبیر واضحتر یک فارغالتحصیل دانشگاه اگر مدرک دکتری را دریافت میکند، این طور نیست که عنوان دکتری همیشه معتبر باشد، بلکه تا زمانی معتبر است که این فرد بعد از دریافت مدرک نیز رشد علمی و فعالیت قابل قبول علمی و پژوهشی داشته باشد، در غیر این صورت مدرک او غیرفعال میشود.
اگر به سایت برخی از دانشگاهها مراجعه کنید، میبینید که نوشته است مدرک دکتری اما با رنگ قرمز عنوان مدرک غیرفعال مشخص شده است؛ به تعبیر عامیانه این فرد فقط از مدرکش نان میخورد، در حالی که کشور برای او کلی هزینه کرده که تازه سوار اسب زینشدهای شود تا کارهایی را انجام دهد و اهداف متعالی را مد نظر قرار دهد که اگر این کار را نکند، نمیتواند نان این مدرک را بخورد.
پس در حقیقت آن گرایش طبیعی در هر انسانی هست، اما حیف است که این استعداد فقط هزینه ارتقای رتبه دانشگاهی شود. این مسئله میتواند برای من مفید باشد که رتبه حقوقیام بالاتر شود، ولی برای کشور اتفاق خوشی را رقم نمیزند. باید معتقد باشیم که حتی این زندگی بهتر، مرفه و دلچسبتر زمانی محقق میشود که بتوانیم هویت جمعی رشدیافتهای را رقم بزنیم و آن وقت کشور مرفه برای همه رفاه را به ارمغان خواهد آورد.
گفتوگو از مرتضی اوحدی
انتهای پیام