به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ؛ معلول بدون هیچ پیشوند یا پسوندی ابتدا ترحم را برمیانگیزد. سپس از این احساس به وجود آمده رضایت خاطری حاصل میشود که هنوز انسانیت درون ما جاری است؛ معلول کلمهای است که به ما یادآور میشود زندگی حق طبیعی همه ما نیست. گاهی حق زندگی کردن را به برخی میدهیم، بدون تلاشی در راستای تحقق آن و از این بخشش خود در دل شادمان هستیم.
معلول کلمهای است سردرگم، رنجکشیده، محروم، تنها و بیانگر اینکه در جامعهای که بیش از 11 میلیون نفر آن به این هویت شناخته میشوند حتی معادلی بهتر و رایج برای آنان وجود ندارد.
روز سوم دسامبر( 12 آذر) روز جهانی معلولین است که البته معادل بهتر آن توانیاب است؛ معادلی که اگر از آن استفاده کنید، روشنفکری شناخته میشوید که مسائل جزئی را بیش از حد بزرگ میداند. توانیابان و مشکلات محوری زندگی آنان اگرچه همواره نقل محافل انتخاباتی و وعدههای همیشه مطالبه شده بوده است، اما در عمل نشانههای کمرنگی از حضور آنها و زندگی روزمرهشان وجود دارد. در واقع اساس حضور آنها در جامعه، حتی شهر، به قدری عجیب است که نگاههای همیشه خیره از روی ترحم به آنها یادآوری میکند که نرمال، عادی و «مانند» بقیه نیستند.
اولین مسئلهای که درباره توانیابان به ذهن میرسد شغل آنها و حضورشان در جامعه و البته محیط شهری است، اما قدم قبل از آن این است که این قشر در امور عادی و جاری زندگی خود با توجه به نوع محرومیتشان نیاز به رسیدگی و کمک دارند.
اگرچه قوانینی چون قانون جذب سه درصدی استخدام توانیابان در ادارات دولتی، اختصاص 60 درصدی اپراتورهای دولتی به توانیابان، طرح توانبخشی مبتنی بر جامعه (CBR) یا کاهش ساعات اداری برای توانیابان وجود دارد، اما هنوز این قشر برای امرارمعاش خود و در وهله اول در استخدام با مشکل مواجه هستند، چرا که برخی از این قوانین به جهت فقدان بستر مناسب برای اجرا عملیاتی نمیشوند. برای مثال درصد استخدامیهای دولت در ادارات دولتی چه مقدار است که 3 درصد آن مختص توانیابان است؟ کاهش ساعات اداری همچون قانون حمایتی مادران شاغل باعث میشود که در همان نقطه آغاز یعنی استخدام توانیابان رد شوند، چراکه سازمانها، در حکم نمونه تمامعیاری از یک دستگاه بوروکراسی، به دنبال افرادی هستند که بدون در نظر گرفتن شرایط موجود صرفاً خدمت کنند.
در بحث آموزش هم باید به ایجاد مراکز آموزشی خاصی توجه شود و البته کارمندان و معلمانی که باید به علت خدمات و سختی کار بیشتر حقوق و تسهیلات بیشتری داشته باشند، زیرا خدمات آنها با عشق، علاقه و تعهد پایدار است و با دستان خالی توانیابان را از محبت سرشار میسازند، اما گزارش سال 95 حاکی از آن است که 90 درصد کودکان توانیاب از تحصیل بازماندهاند و از جمله دلایل بازماندن آنان نبود مراکز آموزش و پرورش ویژه و نیروهای متخصص، عدم اقبال برای فعالیت در این حوزه، عدم تبیین ضرورت پرورش نیروهای ماهر، وجود مراکز آموزشی محدود برای توانیابان و عدم دسترسی راحت به این مراکز است.
از مواردی که به تازگی موضوع تحقیقات علمی مختلفی در کشور قرار گرفته ساختار شهری است که اساساً به شیوهای است که فرد توانیاب در طراحی این معماری در نظرگرفته نشده است.
در حالی که در برخی کشورها چون سوئد خانههای بیش از دو طبقه باید دارای امکانات برای توانیابان باشد؛ در ایران هنوز برای خانههای چهار طبقه آسانسور تعبیه نمیشود.
سیستم حمل و نقل عمومی، ادارات و مراکز اقتصادی، معابر شهری، ساختمانها و خیابانها طوری طراحی شده است که به توانیابان بگوید در این طراحی و سیستم جایی ندارند. پس به هزینههای جاری زندگی آنها هزینههای مربوط به رفتوآمد نیز اضافه میشود.
زنان، که همواره جزء قشر دارای حقوق از دست رفته یا به بیان بهتر بهدستنیامده هستند، در این میان نیز از مشکلات خاص رنج میبرند. از جمله این مشکلات شغل است؛ اشتغال بهطور کلی از معضلات جامعه ماست اما در مورد زنان این معضل به یک مانع تبدیل شده است. یعنی زن بودن برای تصاحب یک شغل یک مانع است حال آن که این مانع با توانیابی همراه باشد؛ میتوان حدس زد که چه ترکیبی را بهوجود میآورد؛ ترکیبی که آمار نیز آن را ثابت میکند: یکچهارم مردان توانیاب مشغول به کار هستند و این نسبت بین زنان این گروه به یکششم میرسد.
علاوه بر معضل دستیابی به یک شغل مناسب برای زنان توانیاب، از دیگر مشکلات و معضلات زنان برای این گروه که پررنگتر و حلنشدهتر بوده؛ مقوله ازدواج است.
همچنین برچسبهایی که محرومیت آنها را به ناسزا در ادبیات محاوره و غیرمحاوره تبدیل کرده، همواره دردناک بوده است؛ اما دردناکتر از آن فقدان معادلهایی مناسبتتر برای این محرومیتهاست. مثلا کسانی که هم توانایی سخن گفتن ندارند و هم ناشنوا هستند به کر و لال مشهور هستند، یا افرادی که دچار آسیبهای نخاعی میشوند، فلج نام میگیرند. بهراستی زبان زیبا و اصیل فارسی توان معادلسازی بهتر برای این عزیزان را ندارد تا علاوه بر محدودیتهای تحمیلشده، متحمل «احساس محرومیت و طردشدگی» نشوند؟!
این درحالی است که خود این گروه بیشتر دست به دست هم داده و با ایجاد کانونهای مردمنهاد چون جامعه معلولین و یا کارگاهها یا بنگاههای اقتصادی و خودگردان، برای توانگری خود درعرصههای مختلف دست به کار شدهاند. از بهترین و بزرگترین نمونههای آن، کارخانه فیروز است که تمامی کارمندان خود را از بین توانیابان انتخاب کرده است. اما سؤال اینجاست که زمان عملیاتی کردن وعدهها و طرحهای خوشآب و رنگ مسئولان کی فرا میرسد؟ از چه زمانی نظر و عمل یکی میشود و توانیابان دیگر یک قشر خاص نه راندهشده بلکه حذفشده از جامعه نیستند، بلکه مانند سایر اقشار و اصناف به حرفه، عقیده و سایر تواناییهای خود شناخته میشوند، نه براساس محرومیت نسبی خود.
آیا همچنان باید صحبت از توانیابان را در وعدهها و طرحهای انتخاباتی برای تغذیه حس انساندوستانه خود ببینیم؟ طرحهایی چون تأمین مسکن برای خانوارهای دارای بالای دو توانیاب تنها با ثبت نام ۱۱هزار خانوار، به فاز اجرایی میرسند؟ تصویب قانون حمایت از معلولان و قرارگرفتن بین ۴۰ کشور که دارای این قانون جامع است، توانیابان را به جامعه، خیابانها و زندگی روزمره عادی میآورد؟
به قلم فاطمه اخوان
انتهای پیام