قصیده ماندگار مرحوم زرویی در رثای حضرت ابوالفضل(ع)
کد خبر: 3769253
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۶

قصیده ماندگار مرحوم زرویی در رثای حضرت ابوالفضل(ع)

گروه ادب ــ مرحوم ابوالفضل زرویی نصر‌آباد قصیده‌ای در رثای حضرت ابوالفضل العباس(ع) سروده که اثری ماندگار است.

قصیده ماندگار مرحوم زرویی در رثای حضرت ابوالفضل(ع)به گزارش خبرنگار ایکنا؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر، نویسنده و طنزپردازی است که روز گذشته بر اثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت. جنبه دیگری از فعالیت‌های این شاعر طنزپرداز قابل چشم‌پوشی نیست؛ چراکه مربوط به دغدغه‌های مذهبی است و آن مرحوم، به صورت جدی به این موضوع پرداخته است.

وی در کتاب «ماه به روایت آه» به بازنویسی زندگی حضرت ابوالفضل العباس(ع) پرداخته است. همچنین اشعاری در این حوزه از وی موجود است که با فخامت هرچه تمام‌تر، سروده شده است؛ از این رو وی را می‌توان شاعر آئینی نیز نامید. در ادامه قصیده‌ای ماندگار درباره حضرت عباس(ع) آمده است.

شراره می‌‌کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟

قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟

حدیث حسن تو را نور می‌برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می‌‌برد بر دست

چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
و گرنه بود شما را به آب کوثر دست

چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟

برای آن‌ که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست

چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست

بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله‌ای داده است کم‌تر دست

صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست

چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست

گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست

هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟

مگر نیامدنِ دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست

به خون چو جعفر طیار بال و پر می‌‌زد
شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست

حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت
وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟

به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست

در آن سموم خزان آن‌قدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست

به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشه چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست

نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست

به حکم شاه دل ای خواجه، خشت جان بگذار
ز پیک یار چه سرباز می‌زنی هر دست؟

به دوست هر چه دهد، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین می‌دهد به دلبر دست

یادآور می‌شود، مرحوم زرویی نصرآباد در سال 94 به عنوان برگزیده کتاب سال عاشورا نیز انتخاب شد.

روحش شاد و یادش گرامی

انتهای پیام

captcha